شکی نیست که انسان را خداوند دارای احساسات و عواطف آفریده، که در برابر هر قضیه ای برخوردمناسب همان قضیه را داشته باشد در شادی ها و خوشحالی ها شاد و خندان باشد و در غم و غصه ها و گرفتاری ها غمگین و محزون گردد.
البته نه تنها در شادی های خودش شاد باشد و در غم های خودش غمگین، بلکه حتی در شادی های دیگران شاد و خوشحال و در غم های دیگران غمگین و متاثر باشد.
و باز شکی نیست که هم خوشحالی و سرور و هم غصه و غم فهمیده نمی شود، مگر اینکه ابراز و اظهار گردد و ابراز و اظهار هردو نیازمند مظهر و مبرز است.یعنی هرکدام برای خود ابراز خاصی را می طلبد،مبرز و مظهر خوشحالی خندیدن،شادی کردن و کف زدن است و حتی می بینید بعضی هم آن را با دهل و ساز و آواز و رقص و پایکوبی ابراز می کنند.
اما نسبت به غم و غصه و اندوه های باطنی و قلبی، ابراز آن به گریه نمودن و داد کشیدن و حتی خود را زدن است،که معمولا میبینید که در تمام جوامع دنیا مرسوم و معمول است.
اگر کسی بگوید: من در برابر مصیبتی که به من وارد شده هیچ اشک نریختم و مثل سنگ بودم، باید در جواب او گفته شود که انسانیت شما ناقص است، یا از نظر روانی دچار خلل و مشکلی شده اید و باید به دکتر مراجعه کنید.
زیرا تمایز انسان سالم از انسان غیر سالم به داشتن صفات انسانی است، و نداشتن حتی بعضی از این صفات می تواند موجب نقص باشد، چنانچه تمایز انسان از غیر انسان نیز داشتن خصوصیاتی است که غیر انسان ندارد، مثل رحم، شفقت، همزیستی، صفا، احترام متقابل و… .
بنابر این کسی که می آید و اصل عزاداری را زیر سوال می برد، و می خواهد بگوید که اصل آن غلط است، باید بداند که در برابر قوانین مسلم انسانی قرار گرفته و میخواهد با انسان بودن انسان مبارزه کند، کار او شبیه کار کسی است که که به انسانهای دیگر بگوید نخندید،خوشحال نباشید، خندان دیده نشوید و چون این طرف ناممکن است، پس منع گریه و ناله و شیون و عزاداری کردن در مصائب نیز ناممکن است.
بلکه همانطوری که از عنوان فصل بر می آید عزاداری در اسلام نیز سنت است، چون تاریخ خود شاهد و گواه گریه و ناله انبیا و اولیاء و مقربان درگاه خداوند،برای از دست دادن عزیزانشان یا برای مصیبت های وارده بر آنان بوده است، و کتب روایی و حدیثی فرق اسلامی پر است از روایاتی که حکایت کننده گریه رسول الله(ص) در مصیبت های وارده بر آنان می باشد.
خداوند متعال در قرآن کریم وقتی داستان حضرت یوسف را بیان می کند، بی تابی و آه و ناله حضرت یعقوب را نیز متذکر می شود، و می فرماید: (حضرت یعقوب از آنها(فرزندانش) روی گردانید و گفت ای دریغ بر یوسف و در حالیکه اندوه خود را فرو می خورد چشمانش از شدت گریه و اندوه سپید بود.)(یوسف 84)
ابن کثیر دمشقی می گوید: (خداوند می فرماید چشمان یعقوب سپید شد،مراد از آن زیادی گریه است(البدایه و النهایه ج1 ص215)
طبری می گوید: (حضرت یعقوب پر از غم و ناراحتی بود.(تاریخ طبری ج1 ص357_الکامل ج1 ص151)
یعنی گریه مداوم یعقوب در فراق یوسف، که حداقل چهل سال و حداکثر تا هشتاد سال نوشته اند سبب کور شدن چشمان او شد.
قرآنکریم می گوید که یعقوب اندوه و غم خویش را کنترل می کرد، و با اینکه کنترل کرد باز هم در فراق یوسفش چشمانش را از دست داد، و این در حالی بود که یعقوب از زنده بودن یوسف مطمئن بود و این همه بیتابی فقط برای فراق و دوری از او بود.
پس اگر بیتابی و گریه برای دور بودن از آدم زنده اشکال نداشته باشد، برای کسی که انسان می داند چه برسرش آمده است به طریق اولی بلا اشکال خواهد بود.
بلکه از استمرار گریه حضرت یعقوب(ع)برای دوری از حضرت یوسف می توان استفاده کرد، که این بی تابی ها یک عمل پسندیده و خوب بوده است، زیرا پیامبران الهی وقتی بطور مستمر یک کاری را انجام میدهند، معلوم می شود که آن کار زیبا و پسندیده است.
درضمن خداوند متعال نیز نه تنها این عمل حضرت یعقوب را مذمت نمی کند بلکه با ذکر آن در قرآن کریم درس محبت و وفاداری و با عاطفه و احساس بودن را به همه می آموزد.
ابن ماجه در سنن نقل می کند: وقتی ابراهیم فرزند رسول خدا(ع) وفات نمود رسول الله در مرگ او گریه کرد، پس از تسلیت گفتن (که شاید ابوبکر بود یا عمر)به آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله شما سزاوار تر از دیگران هستید که در برابر خواست خداوند تسلیم باشید، رسول الله(ص) در جواب فرمود: چشم می گرید و قلب محزون می شود، اما چیزی که موجب سخط و نا رضایتی خداوند باشد بر زبان جاری نخواهیم کرد.
بعد فرمود: اگر نبود که همه از دنیا می رویم، و یکی پس از دیگری این راه را طی میکنیم، بر تو ای ابراهیم بیشتر از این اشک میریختم، اما بدان که ما بخاطر از دست دادن تو محزون و غمگینیم.
ابن ماجه پس از نقل روایت می گوید: سند روایت حسن است و بخاری و مسلم و ابو داوود این حدیث را از انس نقل کرده اند.(سنن ابن ماجه ج1 ص506 ح1589)
در حدیث دیگر از رسول الله(ص) نقل می کند که آن حضرت (ص) در تشییع جنازه ای شرکت کرده بود پس عمربن خطاب زنی را دید(که گریه می کند) و به سر او داد کشید، رسول خدا(ص)فرمود: ای عمر رهایش کن، زیرا که چشم گریان و نفس مصیبت دیده و عزیزی را تازه از دست داده است.
ابن ماجه پس از نقل روایت می گوید: سندی گفته: در فتح گفته شده،رجال این روایت همه ثقه هستند.(سنن ابن ماجه ج1 ص505 ح1587)
نسایی در سنن از ابو هریره نقل می کند: کسی از آل پیامبر(ص)از دنیا رفت، زنان جمع شدند و بر آن میت گریه می کردند، پس عمر بلند شد و آنها را از گریه کردن منع نمود، و از اطراف جنازه دورشان ساخت، رسول الله(ص) فرمود: ای عمر رهایشان کن، زیرا چشمان گریان و قلبها مصیبت دیده است و این عزیز نیز تازه از دنیا رفته است.(سنن نسایی به شرح سیوطی ج4 ص19 باب الرخصه فی البکاء علی المیت)
همچنین در کتابهای معتبر برادران اهل سنت آمده است که رسول الله(ص) برای صحابه ای که در زمان آن حضرت از دنیا می رفتند گریه می کرد و اشک می ریخت.
ابن عبدالبر در استیعاب می گوید: وقتی پیامبر(ص) جسد بی جان حمزة بن عبدالمطلب(ع) عموی گرامیش را دید، گریه کرد و چون متوجه شد او را مثله کرده اند صدایش به گریه بلند شد.(الاستیعاب ج1 ص374)
به نقل ابن اثیر و دیگران وقتی رسول الله(ص) وارد مدینه شد، دید مردم مدینه بر شهدای خود اشک میریزند و گریه می کنند و صدای گریه آنها را که از خانه هایشان بلند بود شنید، با حزن فرمود: (اما حمزه گریه کننده ندارد) پس انصار به زنان خود دستور دادند که اول برای حمزه گریه کنند.(اسد الغابه ج1 ص530_الاستیعاب ج1 ص243)
و باز می نویسد: وقتی خبر شهادت جعفر ابن ابی طالب(ع) به رسول خدا(ص) رسید آن حضرت به خانه جعفر رفت تا به همسر او اسماء بنت عمیس، شهادت جعفر را تعزیت بگوید، در همان وقت حضرت زهرا(س) وارد شد و شروع کرد به گریه کردن، و می فرمود:وا عماه، رسول الله(ص) فرمود: (باید گریه کنندگان بر مثل جعفر اشک بریزند و گریه کنند.)(اسدالغابه ج1 ص341_ الاستیعاب ج1 ص243)
باز ابن اثیر می گوید:وقتی خبر شهادت جعفر به پیامبر(ص) رسید وارد خانه جعفر شد و اسماء بنت عمیس مشغول کارهای خانه بود، پیامبر فرمود: فرزندان جعفر را بیاورید و آنها را به آغوش گرفته چشمان مبارکش پر از اشک شد، اسماء عرض کرد: یا رسول الله(ص) از جعفر و یارانش خبری رسیده است؟ فرمود: بلی جعفر و یارانش به شهادت رسیده اند.
اسماء می گوید: من با صدای بلند گریه کردم و زنها به خانه من جمع شدند.(اسدالغابه ج1 ص343)
ابن حجر می نویسد:ترمزی با سند از ام المومنین عایشه نقل می کند که وقتی عثمان ابن مظعون از دنیا رفت رسول الله(ص) در حالی که گریه می کرد و از چشمانش اشک می آمد، عثمان ابن مظعون را میبوسید.(الاصابه ج4 ص382)
ابن ماجه روایت می کند که ام المومنین عایشه گفت: وقتی رسول الله(ص) عثمان ابن مظعون را بوسید دیدم که اشکهایش بر صورتش جاری بود.(سنن ابن ماجه ج1 ص468)
و باز ابن اثیر می نویسد: وقتی خبر شهادت زیدبن حارثه به رسول الله(ص) رسید، آن حضرت برای تسلیت به خانه او رفت، زینب دختر زید تا رسول الله(ص) را دید با گریه به طرف آن حضرت رفت، و آن بزرگوار نیز در این مصیبت گریه نمود.(الاصابه ج8 ص158)
البته موارد دیگری وجود دارد که جهت اختصار از ذکر آن صرف نظر میکنیم. در اینجا نمونه هایی از گریه و عزاداری صحابه(رض) را نقل می کنیم تا خوانندگان محترم متوجه شوند، که عزاداری یک سنت حسنه و پایدار است.
نسایی در سنن نقل می کند که وقتی جناب ابوبکر از رحلت رسول خدا(ص) با خبر شد، خودش را بر جنازه ی آن حضرت رسانده صورت آن حضرت را برهنه کرد و بعد در حالی که گریه میکرد آن حضرت را بوسید.(سنن نسایی ج4 ص11)
آقای دینوری می نویسد وقتی خبر شهادت فرمانده هان جنگی، که در زمان خلیفه ی دوم اتفاق افتاد به جناب خلیفه رسید، ایشان در مصیبت از دست دادن آنها اشک ریخت.(الاخبار الطوال ص113)
همچنین می نویسد:وقتی عبیدالله ابن زیاد به سر مقدس حضرت امام حسین(ع) اهانت کرد و با چوب بر دندان های مبارک آن حضرت زد، زیدبن ارقم از صحابه رسول خدا(ص) که آنجا حاضر بود به او گفت: چوبت را از این دندان ها بردار، که من رسول خدا(ص) را دیدم،این دندان ها را می بوسید سپس گلویش را عقده گرفت و شروع کرد به گریه کردن، ابن زیاد با ناراحتی به او گفت: از چه گریه می کنی خدا چشمانت را بگریاند،بخدا اگر پیر و خرفت نبودی گردنت را می زدم.(الاخبار الطوال ص259)
_____________________
این مقاله برگرفته است از کتاب عاشورا (قیام شهادت عزاداری)؛ به قلم آیت الله سید محسن حجت.