سیمای علمدار کربلا در آینه زیارت‌نامه
حجت‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

اشاره
زیارت‌نامه‌هایی که از سوی معصومین علیهم‌السلام درباره پیامبر خدا، امامان و یاران ایشان نقل شده است، یکی از منابع معتبر برای معرفت‌شناسی و آشنایی با اوصاف شخصیتی بزرگان دین و الگوهای مکتب اسلام است. این زیارت‌نامه‌ها، با عبارات دقیق و اوصاف بی‌جانبداری در این متون، ما را با صفات برجسته و جنبه‌های الگویی این شخصیت‌ها آشنا می‌سازد.
مرحوم محدث قمی در کتاب مفاتیح‌الجنان، زیارت‌نامه‌ای را برای حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام از ابوحمزه ثمالی نقل کرده است. این زیارت‌نامه شامل دو بخش است: یکی هنگام ورود به حرم مطهر حضرت عباس علیه‌السلام و دیگری زیارت داخل روضه منوره آن حضرت، چه به‌صورت مشروط و چه به‌صورت مطلق. در هر دو بخش این زیارت‌نامه، اوصاف بلند و ویژگی‌های برجسته و الگویی حضرت بیان شده است.

آنچه می‌خواهیم، در گفت‌وگوی مفصل در این اوصاف است که بیانگر جایگاه والای قمر بنی‌هاشم در ایمان، جهاد و فداکاری است و شوق و اشتیاق شیفتگان آن حضرت و زائران حرم مطهرش قرار می‌گیرد.

۱. تسلیم و تصدیق
از وظایف یک «مسلمان» در برابر خدا، رسول و امام، «تسلیم و تصدیق» است؛ هم باور داشتن و سخن و دستور دین را درست شمردن و تقید داشتن، هم تسلیم بودن و فرمانبرداری محض و التزام عملی در برابر امام و ولی خدا.
در کلام حضرت امیر علیه‌السلام که به مفهوم اسلام می‌پردازد، آمده است:
«الإسلام هو التسلیم، والتسلیم هو التصدیق…؛ اسلام، همان تسلیم است و تسلیم، همان تصدیق و باور است.»[۱]
در زیارت‌نامه آن حضرت می‌خوانیم:
«أشهد لک بالتسلیم والتصدیق…»
این گواهی دادن زائر به تسلیم و تصدیق در برابر آن شهید، مستند به حیات و شهادت آن حضرت است و انتخاب برای اوست. در این تصدیق، امام حسین علیه‌السلام را به‌عنوان امام قبول داشتند، در برابر او تسلیم و فرمانبردار بودند و برای خود، حق جداگانه‌ای قائل نبودند؛ اما حضرت ابوالفضل علیه‌السلام، سیدالشهدا علیه‌السلام را هم امام واجب‌الاطاعه خود می‌دانست و همیشه به برادرش به‌عنوان «سید»، خطاب می‌کرد و هم در برابر فرمان امام، مطیع بود.
وقتی سپاه عمر سعد به سوی خیمه‌ها هجوم آورد، امام به قمر بنی‌هاشم فرمود: برادرم! جانم به فدایت! سوار شو و به سوی آنان برو و ببین چه می‌خواهند؟ او به همراه بیست نفر سوار شد و طلب این گروه را پرسید و دید که خواسته‌شان تسلیم شدن امام یا آمادگی برای جنگ است. خبر را به عرض امام رساند. امام فرمود: به سوی آن‌ها برو و اگر می‌توانی امشب را مهلت بگیر… عباس هم موضوع را اعلام داد و جنگ به فردا موکول شد.
تصمیم حضرت پیش از شهادت اصحاب و جوانان بنی‌هاشم، حضرت ابوالفضل علیه‌السلام را در شأن و شهادت بی‌نظیر بود، از امام اجازه به میدان برود و پیکار کند. در آن لحظه، چیزی برای آن حضرت در کربلا، خوشایند نبود جز این بود که حمله کند و شمشیر خود را از خون آن اشرار لجوج و جنگ‌طلب سیراب کند؛ ولی امام حسین علیه‌السلام فرمود: حال که چنین برادر، پیش از آن سعی کن آبی برای این کودکان تشنه بیاوری. عباس‌ابن‌علی علیه‌السلام امر کرد و مشک را برداشت و برای آب آوردن به شریعه فرات کرد. در این راه، بسیار تلاش کرد و با محاصره‌کنندگان شریعه جنگید و در نهایت، به شهادت رسید.[۲] هجرت باد و شهادت او در این راه، تلاشی گواه امتثال امر و التزام عملی در فرمان بود در راهی که داشت.

۲. وفا و نصیحت
وفاداری ابوالفضل علیه‌السلام، ضرب‌المثل است. وفاداری در پیمانی که به امام خویش بسته بود، آب نوشیدن در اوج تشنگی و در نهایت آب فرات و از خودگذشتگی در راه، به‌برادر خود بودن و از او حمایت کردن، از شاخص‌های آن حضرت بود. امام حسین علیه‌السلام شب عاشورا وفاداری همه اصحاب را ستود و با گفتن اینکه من اصحابی بهتر و وفادار از یاران خود نمی‌شناسم، بر نقش مؤثر این فضیلت اخلاقی تأکید کرد.
در گواهی به تسلیم و تصدیق او، چنین می‌خوانیم:
«… وأشهد لک بالوفاء والنصح…»
در زیارت‌نامه حضرت ابوالفضل علیه‌السلام آمده است:
«والوفاء والنصح لخلف النبی خیرخواهی به‌جا شیعیان پیامبر…»
تصحیح و خیرخواهی در این زیارت‌نامه و مواضع مشابه، به معنای پنجه دادن و تصحیح کردن نیست؛ بلکه بیان و اقدام به هر شکلی است که به‌واسطه آن خیر و صلاح خط امام و بر امت و رهبر می‌شود. این، همان اصلاحی است که در روایات دیگر با عنوان «النصح لکل مسلم» آمده است[۳]؛ یعنی هر سخن و اقدامی که در جهت اهداف و مقاصد و منفعت به‌حق، حریم اسلامی و جریان رهبری باشد؛ چه بر ضد دشمن و خرابکار.

۳. صبر و یاری
از لوازم ایمان، داشتن صبر است و ایمان بدون صبر، همچون پیکر بی‌سر است. صبوری در راه انجام وظیفه و دفاع از حق و یاری دین و ولی از امام و همه این تلاش‌ها را به حساب خدا گذاشتن و انتظار پاداش از او داشتن، راه و روش اولیای خدا و صاحبان فضیلت است.
جبهه جنگ، از باید این صحنه‌های الهی صبر و یاری امام و مقاومت در راه تقوا است. جبهه کربلا هم از میدان صحنه‌ها و موقعیت‌های والا برای مظهر این صفات در یاران صبور امام حسین علیه‌السلام است. امام حسین علیه‌السلام در یکی منزلگاه‌های مسیر کربلا، در خطبه‌ای از همراهان خویش خواست که هر کس بر ضرب شمشیرها و طعن نیزه‌ها صبر و مقاومت دارد، با ما باشد؛ وگرنه صحنه را ترک کند:
«فمن منکم یصبر علی حد السیف وطعن الاسنة فلیقم معنا وإلا فلینصرف»[۴]
حضرت ابوالفضل علیه‌السلام در حماسه عاشورا برای دفاع از حق و مکتب پیامبر، این گواه بود. ازاین‌رو، در زیارت‌نامه او می‌گوییم که خداوند بهترین جزا را از سوی پیامبر و امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام به آن سردار فداکار عنایت کند؛ «أفضل الجزاء عما صبرت واحتسبت ونصحت؛ برترین پاداش صبر و به‌حساب خدا جهاد کرد و یاری بود». صحنه‌های عاشورا که با صبر و مقاومت اصحاب، جاودانه شد و در واقع، حماسه ماندگار کربلا، در سایه آن حمایت‌ها و یاری‌ها شکل گرفت. زیرا صبر و استقامت که معنای آن روش است، «احتساب» آن است که راه به قصد قربت و نه به حساب خدا انجام گیرد و کمنده امیدش تنها به پاداش خدا باشد. این، شاهد اخلاص در جهاد و مبارزه مکتبی و ادای تکلیف است.
اگر فضیلت عباس‌ابن‌علی علیه‌السلام، صبر و یاری و اخلاص در جهاد است، امروز هم دعای «هل من ناصر ینصرنی» اباعبدالله علیه‌السلام، یاری با اخلاص و مقاومت می‌طلبد. این خط عاشورا را استمرار می‌بخشد.

۴. شهادت مظلومانه
هر شهیدی که در راه خدا و به دست پیروان باطل کشته می‌شود، «شهید مظلوم» است؛ ولی برخی شهادت‌ها به جهت ویژگی‌هایش مظلومانه‌تر جلوه می‌کند. شهادت قمر بنی‌هاشم، از این نوع است؛ فداکاری که با لب تشنه، پس از شهید شدن همه برادران و برادرزادگان و عموزادگانش، می‌خواهد تا به میدان شود؛ اما به امر امام خود، به قصد آوردن آب برای اطفال تشنه اهل بیت، به شریعه فرات می‌رود و صف محاصره‌کنندگان آب را می‌شکافد و خود را به آب می‌رساند و مشک را پر می‌کند و همه همتش رساندن آب به خیمه‌ها و سیراب کردن اطفال تشنه‌ایام است؛ اما گماشتگان فرات، از هر طرف او را محاصره می‌کنند تا نتواند به خیمه‌ها شود. آن شهید به‌گونه‌ای، دلیرانه و با جان می‌جنگد و دست راستش از دست می‌رود و سپس دست چپش قطع می‌شود. در این هنگام، مشک را به دندان می‌گیرد و بر روی دوش اسب خم می‌شود و با پیکار می‌کوشد از حلقه محاصره بیرون آید؛ ولی تیری به مشک می‌خورد و تیری به چشم آن حضرت و تیغ آهنین بر پیکرش اصابت می‌کند و از اسب به روی زمین می‌افتد و مظلومانه به شهادت می‌رسد و حسرت رساندن آب به اطفال بر دلش می‌ماند و این، اوج مظلومیت اوست. ازاین‌رو، در زیارت‌نامه‌اش می‌خوانیم:
«أشهد أنک قتلت مظلوما؛ گواهی می‌دهم که تو مظلومانه به شهادت رسیدی.»[۵]

۵. عبد صالح
عبودیت و بندگی، جوهره انسانیت است و هر که به هر مقام رسیده، در سایه بندگی حق عالی بوده است. قرآن کریم نیز از برخی پیامبران الهی همچون حضرت نوح و حضرت لوط علیهم‌السلام به‌عنوان «عبد صالح» یاد کرده است.
در زیارت‌نامه می‌خوانیم:
«السلام علیک أیها العبد الصالح»
و در حقیقت، آن حضرت را از زبان امام صادق علیه‌السلام، بنده صالح و شایسته پروردگار می‌دانیم. رسیدن به این مقام، ثمره تلاش مستمر و التزام کامل به فرمان خدا و حرکت بر مدار دین و شریعت است.

۶. مطیع خدا و رسول
در ادامه، جمله‌هایی که به عبد صالح بودن حضرت ابوالفضل علیه‌السلام اشاره شده، از او به‌عنوان کسی که فرمانبردار خدا، رسول خدا، امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام یاد شده است. ملاک عبد صالح بودن، همان مطیع خدا و رسول و امام بودن است؛ چنان‌که فرموده است:
«أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم»[۶]
التزام به ولایت و حرکت در خط پیشوایان معصوم، شاخصه بارز مؤمنان واقعی است که از هر گونه هوا و هوس و خودخواهی جدا شده‌اند و دل در گرو التزام خدا و اولیای او نهاده‌اند و اگر مقام و منزلت دارند، در سایه مطیع بودن در برابر حاکم الهی و امام معصوم است. ازاین‌رو، در زیارت‌نامه می‌خوانیم:
«المطیع لله ولرسوله ولامیرالمؤمنین والحسن والحسین»
این صفت، جایگاه رفیع او را در ایمان و تقوا و التزام نشان می‌دهد. در آغاز زیارت‌نامه هم که برای او صفت «تسلیم و تصدیق» یاد شده، در همین راستا است و «التزام کامل»، گواه «تصدیق قلبی» است.

۷. در امتداد شهدای بدر
خط جهاد و شهادت، همیشه پیروانی داشته است. در صدر اسلام، مظهر بارز یاران پیامبر در میدان‌های بدر، به‌ویژه در حماسه پیروزی جنگ بدر الی بود که ۳۱۳ نفر از مسلمانان پارسا و جان‌بر‌کف در برابر هجمه‌های فراوان مشرک ایستادگی کردند و پیروزی به‌دست آوردند.
«اهل بدر»، لقبی افتخارآمیز بود که در آن دوره به آن‌ها گفته می‌شد و همه کسانی که در همان راه و در امتداد همین خط، مخلصانه و فداکارانه جانشان را فدا کردند، از این افتخار برخوردار شدند و مدال «بدریون» بر سینه آن‌ها می‌درخشید.
به امر آن حضرت، در حماسه بدر شرکت کرد، یاران هم در معرکه عاشورا با همان ایمان و اخلاص، جنگیدند. اگر یاران پیامبر اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و جان خود را فدای امام خویش کردند و برای اسلام، فداکاری کردند. در دیگر از این زیارت‌نامه به این فضیلت چنین اشاره شده است:
«وأشهد الله أنک مضیت علی ما مضی علیه البدریون والمجاهدون فی سبیل الله المناصحون له فی جهادهم المبالغون فی نصرة أولیاء الله الذابون عن أحباء الله؛ خدا را شاهد می‌گیرم که تو در همان راه و مسیر و خطی حرکت کرد و جان دادی که رزمندگان بدر و مجاهدان راه خدا و خیرخواهان امام در جهاد با دشمنان حرکت کردند؛ آن‌ها که در نصرة اولیای خدا از هیچ تلاشی روی‌گردانی نکردند و مدافعان، از دوستان خدا و رسول بودند.»
یک بار دیگر به عبارات به‌کاربرده‌شده دقت شود: «البدریون، مجاهدون فی سبیل الله، المناصحون، المبالغون فی نصرة أولیاء الله، الذابون».
این‌ها همه معیار فضیلت است؛ بدری بودن، جهاد در راه خدا، تصحیح و خیرخواهی برای پیامبر، تلاش پیگیر و جدی در نصرة اولیای الهی، دفاع از دوستان خدا.
صحنه عاشورا، الی همین انسان‌ها بود و قمر بنی‌هاشم برجستگی خاصی در حمایت از امام و یاری دین خدا و دفاع از حریم و حرم الرسول داشت و این ایمان و ولایت، از چهره‌های او هم کاملاً مشهود است. وقتی در جنگ، دست راستش از دست افتاد، چنین خط می‌خواند و می‌جنگید:
«به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع کردید، من همچنان از دینم و از امام راستگو و راستکردار که نوه پیامبر پاک و امین است، حمایت می‌کنم.»
حمایت از دین و دفاع از امام، در اشعار حماسی حضرت ابوالفضل علیه‌السلام در میدان جنگ دیده می‌شود:
کربلا کعبه عشق است سید دریز
نی از شب‌فلك عاشق، است تا قیامت
ای که خواهی بدانی کل اصابت دشمن
چشم ما را به این بینشفت تصور سر
بیست استیناس سزا از اهتمام شربتین
تا کل تیمار نوا حرمت مرز س تقریسر[۷]

۸. تلاش کامل
بعضی‌ها در راه دین، پا به میدان جهاد و مبارزه می‌گذارند؛ ولی در ادای تکلیف، به حداقل اکتفا می‌کنند. بعضی هم سنگ تمام می‌گذارند و همه ظرفیت و نیروی خود را در این راه صرف و خرج می‌کنند و با همه وجود، به میدان جهاد و دفاع و نصرت می‌آیند. به عبارتی همین زیارت‌نامه، «نهایة المجهود»، یعنی نهایت تلاش و توان خود را به کار می‌گیرند.
حضرت ابوالفضل علیه‌السلام، از این گروه بود؛ یعنی در خیرخواهی و حمایت و نصرت امام خویش، از هیچ تلاشی دریغ نکرد و با وفاداری کامل، هم پرچمدار و هم سقای خیمه‌ها و حمایت از اهل حرم را بر عهده داشت و در پای جان و به جهاد دلیرانه، جان خویش را فدا کرد. ازاین‌رو، در خطاب به ایشان در زیارت‌نامه می‌گوییم:
«أشهد أنک قد بالغت فی النصیحة وأعطیت غایة المجهود؛ گواهی می‌دهم که خیرخواهی را به نهایت رساندی و همه توان خود را در این راه به کار گرفتی و جان خویش را فدا کردی.»
بزر ترو مرزین هینزمن، صرفت بر تو استررس، ا،سا
چون تو ا،مارین صبر س پبریت کس دیست کل است پای نزوا[۸]

۹. صلابت و استواری
ثبات قدم و استواری در راه تقوا و سست نشدن در جهاد با دشمنان، از اوصاف مهم دینی است. همچنین، هراسیدن از هجمه دشمنان و از دست دادن انگیزه مبارزه و تقوا در میدان ادای تکلیف، یک فضیلت است. قرآن کریم بارها از مؤمنان راستین چنین یاد کرده است که هرگز در راه خدا سست نشدند و لرزان شدند و از خویشتن ضعف نشان می‌دهند؛ از جمله این آیه:
«فما وهنوا لما أصابهم فی سبیل الله وما ضعفوا وما استکانوا؛ هرگز در راه خدا به جهت آنچه بر آن‌ها وارد شد، سست و ضعیف و شکسته نشدند.»[۹]
در آیه دیگری مؤمنان را به استقامت و پایداری دعوت می‌کند:
«ولا تهنوا ولا تحزنوا وأنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین؛ سست نشوید و اندوهگین گردید. اگر از ایمان باشید، شما برترید.»[۱۰]
صحنه عاشورا، ترسیم ظهور ایمان و استقامت، با وجود شدت اوضاع و رخوت دشمنان و قلت یاران بود. فداکاری، سپاه امام، در آن صحنه‌های سخت، نه سست شد، نه بی‌وفایی کرد، نه عهد و پیمان شکست و نه با معاندین خود تسلیم شد. این معنا، هم از مقاومت او تا آخرین لحظه دست می‌شود و هم از چهره‌های حماسی او برمی‌آید؛ چنان‌که وقتی دست چپش قطع شد، خطاب به خودش چنین می‌گفت:
«آه! از کفار نترس. مژده باد تو را به رحمت خدای قدیر، من.»
همچنین، این صلابت روحی و استواری، در این جمله و وصف از زیارت‌نامه دیده می‌شود:
«أشهد أنک لم تهن ولم تنکل؛ شهادت می‌دهم که تو نه سست شدی و نه عهدشکنی کردی.»
و این، درس است برای پویندگان راه دین و انقلاب که تا آخرین نفس به انسان‌های اسلامی وفادار بمانند و در دفاع از حق و نظام و رهبران و خط شهدا، دچار تردید و سستی و پشیمانی نشوند.

۱۰. بصیرت دینی
بصیرت، چراغی در تاریکی‌های فتنه و ابهام‌های بلاکلیفی است؛ یعنی شناخت روشن و یقینی از دین و تکلیف و راه و بیراهه و حق و باطل و دوست و دشمن. با وجود بصیرت و روشن‌بینی دینی، انسان‌هاییره و از و گرد و غبار فتنه‌ها و تردیدها که برای خیلی‌ها مشکل‌ساز و تردیدآفرین است، روشن می‌گردد و مؤمن با بصیرت، هرگز پیشوای حق را رها نمی‌کند و از التزام و حمایت او روی‌گردانی نمی‌کند و جای دوست و دشمن و خودی و بیگانه را تشخیص می‌دهد و وسوسه‌های شیطان‌گونه و تبلیغات دشمن و شایعات، او را از صحنه خارج نمی‌سازد؛ چنان‌که در روایات آمده است:
«فقدان البصر أهون من فقدان البصیرة؛ نابینایی و نداشتن چشم، راحت‌تر و پذیرفتنی‌تر از نداشتن بصیرت است.»[۱۱]
یاران اباعبدالله علیه‌السلام همگی بصیرت داشتند و با چشم باز و شناخت ژرف پای در میدان گذاشتند و این بینش و بصیرت را چه در شب عاشورا و چه در ورود جنگ و چهره‌هایشان اظهار کرد؛ همچنان که عابس بن ابی شبیب شاکری در شب آخر، ضمن اعلام وفاداری خود گفت:
«إنا علی عقائدنا وعقائدنا؛ ما بر همان عقیده‌ها و انگیزه‌ها و بصیرت‌های خویش استوار هستیم.»[۱۲]
امام صادق علیه‌السلام نیز در روایتی به ماجد و یاد یک‌جا از تمجیدشان حضرت ابوالفضل علیه‌السلام می‌پردازد و او را با صفت بصیرت معرفی کرده، می‌فرماید:
«أن ایمان العباس زین البصیرة صلب الإیمان؛ تو ایمان عباس، دارای بصیرت و ایمانی استوار و راسخ بود.»[۱۳]
همه این‌ها، مقدمه است که به این وصف قمر بنی‌هاشم در زیارت‌نامه‌اش برسیم که خطاب به او می‌گوییم:
«وأنک مضیت علی بصیرة من أمر؛ و تو، با بصیرت و بینشی که در راه خود داشتی، جان دادی و شهید شدی.»
عبری، سیزن تزی نزآیات سیزلتزی
عبری، سین عشق، سیزن بیکبری
عبری، سیزن بری نزآاین هرمدر
عبری، سین سک داهین ترکدر
عبری، سین ودگ زرخ بیزچم عشق
سین مهار بگ بیزیاچ س خرم عشق
جونزاین برزر سیزی، میزی عبری
لبتشیل است تی خیف، میی عبری[۱۴]

۱۱. رهرو راه انبیا و صالحان
پیامبران الهی و صالحانی که التزام‌برنده، رهرونده و اجراگر خواسته‌های حق بودند، در تاریخ بشری می‌درخشند. راهی که هر که در زندگی می‌پوید، بر اساس شناختی که دارد، یا حق است یا باطل، یا به وحدان منتهی می‌شود یا به شرک، یا ادامه راه صالحان و شهدا و پیامبران الهی و خوبان عالم است و یا ادامة راه لامذهب‌ها و حلقه‌های از دایره بندگان به‌کاران و ستمگران و از خدا بی‌خبران.
به عبارات حضرت امیر علیه‌السلام در جریان‌های اجتماعی، یا حق است یا باطل؛ و هر کس را اهلی و طرفداران و پیروانی است؛ «حق و باطل و لکل أهل». در کربلا نیز دو گروه حضور داشتند؛ جنای ظالمان و داسدان و جنای عدالت‌خواهان و مصلحان. حضرت ابوالفضل علیه‌السلام، از چهره‌های درخشان خط اولیای صالحان و انبیا بود و سبک امضای ذکر و تمجید او و مواضع حق‌طلبی و باطل‌ستیزی او، به خط پیامبران می‌رسد و در آن جناح قرار داشت. در زیارت‌نامه آن حضرت آمده است:
«مقتدیا بالصالحین ومتبعا للنبیین؛ شهادت تو، شاهد اقتدا به صالحان و پیروی از پیامبران بود.»
امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، در روایات به «منهاج الأنبیاء» یاد شده است. این روش پیامبرانه، فلسفه قیام حسینی هم بود که فرمود: «می‌خواهم جامعه را اصلاح کنم و به تکلیف امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر عمل نمایم.»[۱۵] قمر بنی‌هاشم، فداکاری چنین لشکر و جان‌باخته چنین راهی بود که راه پیامبران است.

۱۲. مواسات
به وصیت سیدبن‌طاووس، شیخ مفید و دیگران، پس از خواندن زیارت‌نامه، خوب است که زائر به سوی بالای سر حضرت در حرم، دو رکعت نماز بخواند و پس از آن، جملاتی را در ادامه زیارت به‌عنوان زیارت جامعه بخواند که در مفاتیح‌الجنان آمده است؛ «اللهم صل علی محمد وآل محمد…».
در این درود، به حضرت ابوالفضل علیه‌السلام با این توصیفات سلام می‌دهیم:

  • تصحیح و خیرخواهی برای خدا و رسول و برادرش امام حسین علیه‌السلام؛
  • برادری اهل مواسات؛
  • صابر مجاهد و حمایت‌کننده ناصر؛
  • برادری مدافع و خداجو و اجرطلب.
    «فنعم الأخ المواسی… فنعم الصابر المجاهد المحامی الناصر والأخ الدافع عن أخیه المجب إلی طاعته…»
    عبارات مختلف این توصیفات، در جملات قبلی آمده بود؛ آنچه در اینجا اضافه‌شده، صفت «مواسی» است. مواسات، یعنی دیگران را در مال و جان همچون خود دیدن و داشتن، یا دیگران را بر خود مقدم داشتن و یاری و رفع مالی و جانی رساندن، همدردی کردن، دیگران را در رفاه و رنج و معاش خویش شریک دادن. در همه این مفاهیم که در تفسیر مواسات گفته شده، جوهره ایثار و از خودگذشتگی و بیرونی از منیت نهفته است. پس، مواسی به کسی گویند که با دیگران همدردی و همراهی دارد و خود را در رنج و راحتی دیگران شریک می‌کند و بین خود و آن‌ها تفاوتی نمی‌گذارد.
    عباس‌ابن‌علی علیه‌السلام در برابر سیدالشهدا علیه‌السلام اوج مواسات و ایثار را داشت و با همه وجود، مدافع آن حضرت بود و اصلاً خود را نمی‌دید و دائماً در خدمت امام بود. در همه مقام روشن‌است: وقتی حلقه محاصره فرات را شکست و وارد فرات شد، چون خواست آب بنوشد، به یاد تشنگی امام حسین علیه‌السلام افتاد و آب را روی زمین ریخت و نوشید و مشک را پر از آب کرد و از شریعه فرات بیرون آمد. در قولی دیگر آمده‌است که خطاب به خودش گفت: آه! هرگز مباد که پس از حسین زنده باشی. حسین در آستانه شهادت است و تشنه‌لب. حال، تو می‌خواهی آب بنوشی؟ به خدا قسم که این از آیین دین‌داری من دور است؛
    هذا الحسین وارد المنون
    وتشربین بارد المعین
    تالله ما هذا فعال دینی
    این بود که لب تشنه به شهادت رسید و آب را در حسرت رساندن به لب‌های خشکیده‌اش گذاشت و این همه، گواه روشنی بر مواسات عباس‌ابن‌علی است.
    چشم از اشک پر و چشم من از آب تهی است
    جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است
    به روی اسب قیامم به روی خاک سجود
    این نماز ره عشق است از آداب تهی است
    دست و مشک و علمی لازمه هر سقاست
    دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
    مشک هم اشک به بی‌دستی من می‌ریزد
    بی‌سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است[۱۶]

پی‌نوشت‌ها
۱. باقر شریف القرشی، حیاة الإمام الحسین، ج ۴، ص ۹۱۲.
۲. همان، ص ۲۱۰.
۳. موسوعة کلمات الإمام الحسین، ص ۴۱۰.
۴. قندوزی، ینابیع المودة، ص ۳۵۱.
۵. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۲، ص ۱۰.
۶. نساء، آیه ۵۹.
۷. مقرم، مقتل الحسین، ص ۴۴۷ و حبیب‌الله چاپچیان (حسان)، ای اشک‌ها بریزید، ص ۲۹۵.
۸. خلیل شفیعی.
۹. آل‌عمران، آیه ۱۴۶.
۱۰. آل‌عمران، آیه ۱۳۹.
۱۱. محمدآقا شهرآ، میزان الحکمة، ج ۹، ص ۴۷۱؛ به نقل از: شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید.
۱۲. رمره‌ها، عنصر شجاعت، ج ۹، ص ۴۹۱.
۱۳. سید محسن الامین، اعیان الشیعة، ج ۷، ص ۳۴.
۱۴. خلیل شفیعی.
۱۵. نهج‌البلاغه، خطبه ۹۱ و موسوعة کلمات الإمام الحسین، ص ۲۱۹.
۱۶. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۳۹ و سید شهاب‌الدین موسوی (شهاب).

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=62183

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب