روششناسی تبلیغ از منظر حسینی
اشاره
«تبلیغ»، از ماده «بلغ» به معنای رساندن پیام، خبر یا مطلبی به دیگران است[۱] و در اصطلاح، انتشار و انتقال اطلاعات، عقاید و دیدگاههایی میان انسانها به منظور ایجاد دگرگونی و تأثیر در روحیات، افکار و رفتارهای آنها است[۲] و در قالب گفتار، رفتار، تصویر و مانند آن انجام میپذیرد.
امروزه، تبلیغ در زمره ارتباطات جمعی یا عمومی به شمار میرود که با هدف اطلاعاتی، اقناع یا متقاعدسازی[۳] انجام میگیرد. ارتباط جمعی یا عمومی، نوعی از ارتباط است که بر اساس آن فرد با تعداد بسیاری از انسانهای دیگر با هدف تفهیم معانی، ارتباط برقرار میکند[۴]. هدف از ارتباطات، بهطور کلی، این است که مفهومی که از درون فردی برخاسته است، به میان دیگران راه یافته و به آنان انتقال یابد؛ بهبیان فنیتر، به فراگرد انتقال مفاهیم و یا انتقال معانی[۵] و نیز انتقال و یا تبادل پیامها،[۶] ارتباطات گفته میشود[۷] و «روشهای تبلیغی»، ابزارها و شیوههای انتقال پیام و انتقال معانی به دیگران هستند.
این گفتار، در صدد است تا با بررسی و واکاوی زوایای مختلف دعوت و قیام امام حسین(علیهالسلام)، اصلیترین روشها و شیوههای تبلیغی آن حضرت را تبیین نماید.
روششناسی تبلیغ از منظر حسینی
«ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ»[۸]؛ «مردم را با حکمت، موعظه نیکو و جدال نیکوتر، به دین خدا دعوت کن. همانا خداوند به کسی که از مسیر حق گمراه شده و کسانی که هدایت شدهاند، داناتر است».
بر اساس این آیه، قرآن کریم قواعد دعوت به دین و مبادی آن را معرفی نموده و ضمن تعیین وسایل و راههای آن، روش خاص رسول خود و دعوتکنندگان بعد از او را ترسیم کرده است و شکی نیست که سه واژه: «حکمت»، «موعظه» و «مجادله»، مربوط به شیوه سخن گفتن است و هر یک، راهى مخصوص براى دعوت است که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) مأمور شده به روشهای یادشده، مردم را به دین اسلام دعوت کند. بدیهی است، این روشها ترتیبی نیست؛ بلکه با توجه به کشش و شرایط مخاطب باید سراغ آنها رفت[۹].
«دعوت»، از ماده «دعی» به معنای تبلیغ کردن و خواندن مردم به دینی یا مرامی یا عقیدهای است[۱۰] و منظور از «سبیل» در اینجا، دین اسلام است[۱۱]. در ذیل، با اشاره به این سه روش، رویکرد امام حسین(علیهالسلام) در قبال هر یک بهاختصار بیان میشود و آنگاه در ادامه، سایر شیوههای تبلیغی حضرت را از منظر قرآن ارائه مینماییم.
۱. حکمت و برهان عقلی
اولین سفارش قرآن کریم در این آیه، فراخواندن مردم به سوی خداوند با حکمت است که با استفاده از برهان و روش عقلی حاصل میشود.
زمخشری میگوید: «حکمت، سخنِ متقنِ صحیح است و منظور از آن، دلیلی است که بیانکننده حق و برطرفکننده شبهه است»[۱۲]. و علامه طباطبایی(ره) با بیانی مشابه میفرماید: «مراد از «حکمت» و «خدا داناتر است» حجتى است که حق را نتیجه دهد؛ بهطوری که هیچ شک و وهن و ابهامى در آن نماند»[۱۳].
به هر حال، حکمت، به مفهوم علم و دانش یا منطق و استدلال است و در اصل به معناى «منع» میباشد[۱۴]؛ زیرا علم و دانش یا منطق و استدلال، مانع از فساد و انحراف است و نخستین گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحیح و استدلال مناسب و به کار گرفتن فکر و اندیشه مردم و بیدار ساختن عقل خفته آنان است[۱۵]. سیره تبلیغی امام حسین(علیهالسلام) نیز مملو از بهکارگیری روش برهان و استدلال عقلی در موارد مقتضی است؛ برای نمونه، آن حضرت در نامهاش به بزرگان کوفه، ضمن بیان انگیزهاش از قیام، در بیان مفاسد دستگاه بنیامیه اینگونه استدلال آورده است:
«بنیامیه، قومی هستند که پیروی از شیطان را برگزیدند و از اطاعت خداوند سر باز زدند، فساد را در زمین آشکار ساخته و حدود و احکام الهی را تعطیل نموده، حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کردهاند، و من به جهت نزدیکیام به رسول خدا، برای مبارزه با اینها سزاوارترم»[۱۶].
امام(علیهالسلام) در موارد دیگر نیز عمل نکردن به حق و نهی نشدن از باطل را دلیل قیام خود ذکر میکند[۱۷]. همچنین در ضمن وصیتنامهاش، دلیل قیام خود را اصلاح امت جدش و احیای امر به معروف و نهی از منکر بیان مینماید[۱۸].
این مرد، برای فتح دین میجنگد
در سنگر عشق، با یقین میجنگد
تو محو شب و طلوع صبح صادق
آیینه به دست، در زمین میجنگد
۲. موعظه
در گام دوم، خداوند پیامبر را به استفاده از اندرزهاى نیکو (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة) برای دعوت مردم به دین حق سفارش میکند. «موعظه، به معنای پند دادن، سخنان نرم گفتن و اندرز و نصیحت است و منظور از آن، سخنی است که دلهای سخت را نرم سازد و کردارهای زشت را نیکو گرداند»[۱۹].
موعظه و اندرز، بیشتر جنبه عاطفى دارد و با تحریک آن مىتوان تودههاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. در حقیقت، حکمت، از «بُعد عقلىِ» وجود انسان استفاده مىکند و موعظه حسنه، از «بُعد عاطفى». مقید شدن «موعظه» به «حسنه»، شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتى مؤثر مىافتد که خالى از هر گونه خشونت، برترىجویى، تحقیر طرف مقابل، تحریک حس لجاجت او و مانند آن باشد و به صورت زیبایى بیان شود[۲۰].
سرتاسر دعوت امام حسین(علیهالسلام)، آکنده از موعظههای دلنشین است که برای هدایت خلق با نگاه دلسوزانه و بهرهگیری از چاشنی تحریک احساسات بیان شده است؛ از جمله پس از ممانعت لشکر حرّ بن یزید ریاحی از ادامه حرکتش به سوی کوفه، با ایراد خطبهای، نکات مهمی را در قالب موعظه در جمع اصحابش بیان داشت: «إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ بِنَا مِنَ الْمَرِّ مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ… أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقًّا فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَمًا»[۲۱]؛ «شما میبینید آنچه بر سر ما میآید! راه و رسم روزگار عوض شده و روی زشت آن آشکار شده است. از خوبی جز مقدار اندکی به جای نمانده و این وضعیت، ادامه دارد… آیا نمیبینید کسی به حق عمل نمیکند و باطل حد و نهایتی ندارد؟ در چنین وضعیتی، مؤمن واقعی خواستار شهادت در راه حق است و بهیقین لقای پروردگار را آرزو میکند. من در این شرایط، مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز ذلت و ننگ نمیبینم».
اکنون که دیده هیچ نبیند به غیر ظلم
باید ز جان گذشت کزین زندگی چه سود؟
گذشته از این، امام در برخورد با افراد نیز از روش موعظه به وفور بهره گرفته است: «زهیر بن قین»، کسی بود که در مسیر بازگشت از مکه، با کاروان امام هممسیر شده بود؛ اما سعی میکرد که هنگام استراحت، در جایی خیمه برپا نماید که با آن حضرت برخورد نکند. تا اینکه در یکی از منازل، امام کسی را نزد وی فرستاد و به او پیغام داد: میخواهم تو را ببینم. گرچه او ابتدا از رفتن سر باز زد، اما با اصرار همسرش «دیلم بنت عمر»، به ملاقات امام رفت. اما دیدارش با امام(علیهالسلام) و نوع سخنانی که بین آنها رد و بدل شد، باعث گشت زهیر با چهره باز و خوشحال برگردد و دستور داد تا خیمههای او را برچیده و وسایل او را برداشته و در نزدیکی امام، خیمه برپا کنند[۲۲].
همچنین هنگامی که امام حسین(علیهالسلام) عازم کوفه بودند، در قصر بنیمقاتل با «عبیدالله بن حُرّ جُعفی» برخورد میکنند و خطاب به او میفرمایند: بیا با ما برویم تا به پیروزی برسیم! عبیدالله میگوید: من، شمشیری دارم بسیار گرانقیمت، و اسبی که بینظیر است. امام چنین پاسخ میدهند: ما نه با شمشیرت کار داریم، نه با اسبت؛ ما با خودت کار داریم. با وجود این، عبیدالله از همراهی امام سر باز زد و حضرت خطاب به او فرمود: اگر با ما نیستی، اینجا نمان؛ چرا که هر کس فریاد مظلومیت ما را بشنود و ما را اجابت نکند، هلاک خواهد شد؛ …«فَوَ اللَّهِ لَا يَسْمَعُ وَاعِيَتَنَا أَحَدٌ ثُمَّ لَا يَنْصُرُنَا إِلَّا هَلَكَ»[۲۳].
۳. مناظره
قرآن کریم در گام سوم فرموده است که به طریقى نیکوتر با آنها به مناظره بپرداز؛ «وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ». «جدال»، به معنای سخن گفتن از طریق نزاع و غلبهجویى است[۲۴] و عبارت از دلیلى است که صرفاً براى منصرف نمودن خصم از آنچه بر سر آن نزاع مىکند، بهکار میرود؛ بدون اینکه خاصیت روشنگرى حق را داشته باشد؛ به بیان دیگر، جدال، یعنی اینکه آنچه را خصم بهتنهایى و یا او و همه مردم قبول دارند، در کلام خود لحاظ نماییم و با همان ادعایش را رد کنیم[۲۵]. البته بر اساس تصریح قرآن کریم، مجادله یا مناظره زمانی مؤثر است که «بِالتِي هِيَ أَحْسَنُ» باشد؛ یعنی تمام جنبههاى انسانى آن رعایت شود و از هر گونه توهین و تحقیر و خلافگویى خالى باشد[۲۶].
شایان توجه است که خداى بلندمرتبه موعظه را به صفت «حسنه» و جدال را به عبارت «بِالتِي هِيَ أَحْسَنُ» مقید نموده است و این دلالت دارد بر اینکه بعضى از موعظهها، حسنه (نیکو) نیستند و برخی از جدالها، حسن (نیکو) و بعضى دیگر احسن (نیکوتر) و بعضى نیز اصلاً فاقد حُسن (نیکویی)اند[۲۷].
حیات سیاسی معصومین(علیهمالسلام)، سرشار از مناظرات مختلف با مخالفان و منکران حق است و کتاب شریف «الحُجَج عَلى أهْلِ اللِّجاج»، تألیف احمد بن على طبرسى ـ از علماى قرن ششم هجرى ـ مناظرات پیامبر و ائمه معصومین(علیهمالسلام) با مخالفان را به شکل مبسوط آورده است. وی در مقدمه کتاب، هدف خود از تدوین این مطالب را پاسخ به شبهه عدم رجوع به مناظره در سیره معصومین(علیهمالسلام) ذکر میکند[۲۸].
امام حسین(علیهالسلام) نیز در مواضع مختلف به مجادله با اهل کوفه برآمد و برای گرفتن اقرار سخن گفت:
«أَلَسْتُ أَنَا ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ ابْنَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَانًا وَ الْمُصَدِّقِ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ؟ أَلَيْسَ حَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّي؟ أَلَيْسَ جَعْفَرُ الطَّيَّارُ فِي الْجِنَانِ عَمِّي؟ أَلَيْسَ قَالَ جَدِّي: إِنَّ هَذَيْنِ وَلَدَايَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ؟…»[۲۹]؛ «آیا من فرزند دختر پیامبرتان و فرزند اولین ایمانآورنده و تصدیقکننده رسول خدا نیستم؟ آیا حمزه سید الشهداء عمویم نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب که در بهشت پرواز میکند، عمویم نیست؟ آیا جدم رسول خدا نفرمود: این دو (حسن و حسین)، آقایان تمام جوانان اهل بهشتاند؟…».
و در ادامه فرمود: اگر این سخنان را از من نمیپذیرید، در میان شما اهل کوفه کسانی همچون زید بن ثابت، براء بن عازب و اَنس ابن مالک هستند که آنچه را در مورد خودم و برادرم از قول رسول خدا نقل کردم، تأیید کنند[۳۰].
آن حضرت در پایان فرصت را مغتنم شمرد و آنان را شاهَد گرفت و پیام اصلی دعوت خود را بر ایشان عرضه داشت: «وَاللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِإِصْعَادِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ – أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ – إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ»[۳۱]؛ «به خدا قسم! دست ذلت به سوی شما دراز نمیکنم و همانند بردگان فرار نخواهم کرد و به خدا پناه میبرم از هر ستمگری که به روز قیامت ایمان ندارد».
امام حسین(علیهالسلام) با عمر سعد نیز مناظره کرد و به دستور امام هیئتی ششنفره تشکیل شد؛ بهطوری که سه به سه روبهروی هم نشستند؛ یعنی امام، حضرت ابالفضل و حضرت علیاکبر(علیهمالسلام) با عمر سعد، پسر و غلامش. امام فرمود: وای بر تو ای پسر سعد! آیا از خدایی که بازگشت تو به سوی او است، نمیترسی که با من بجنگی؟ تو نسبت مرا با رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) میدانی. اینان را رها کن و با من باش. من تو را به خدای بلندمرتبه نزدیک میکنم. عمر سعد گفت: ای اباعبدالله، بیم دارم که خانهام ویران شود! امام فرمود: من آن را برایت میسازم. گفت: میترسم املاکم گرفته شود! فرمود: من بهتر از آن را از اموال خود در حجاز به تو میدهم. گفت: خانوادهای دارم که بر آنان بیمناکم! در اینجا حضرت ساکت شد و دیگر جواب نداد[۳۲].
۴. تبشیر و انذار
علاوه بر سه روش یادشده، سیره تبلیغی امام حسین(علیهالسلام) دربرگیرنده روشهای مختلفی است که هر یک در جای خود نیز در آیات قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است. یکی از این روشها، «روش تبشیر و انذار» یا «تشویق و تنبیه» است.
انسان برای نشان دادن رغبت به کاری، هم به جنبههای برانگیزاننده و هم به جنبههای بازدارنده نیاز دارد؛ چون انسان دو بُعدی است؛ هم دنبال لذت است و هم از رنج گریزان است.
امام علی(علیهالسلام) میفرماید: «الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ»[۳۳]؛ «عالم کامل، کسی است که مردم را از رحمت خدا ناامید نکند، از لطف و مهرش آنها را مأیوس نگرداند و آنان را از مجازاتهای غافلگیرانه خدا نیز ایمن نسازد».
امام حسین(علیهالسلام)، عُمَر بن سعد را نیز با انذار تبلیغ کرد و فرمود: آیا از قیامت نمیترسی؟ به تو خبر میدهم که اگر در قتل من شرکت کنی، نه دنیا خواهی داشت و نه آخرت. آنگاه فرمود: روزی را میبینم که سرت بالای نیزه است و بچههای کوفه به طرفت سنگ پرتاب میکنند. خدا در رختخواب جانت را بگیرد و روز حشر تو را نیامرزد. امیدوارم از گندم عراق نصیبت نشود[۳۴]. در نهایت، پیشبینی امام(علیهالسلام) دربارهاش محقق شد و توسط مختار در رختخوابش به هلاکت رسید.
روز عاشورا وقتی عَمرو بن قُرظه انصاری بر زمین افتاد، آن حضرت بالای سرش آمد. عَمرو خطاب به امام عرض کرد: «أَوَفَيْتُ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ؛ ای پسر رسول خدا! آیا به عهد خود وفا کردم؟» حضرت به او بشارت بهشت داد و فرمود: «تو پیش از من به بهشت میروی. سلام مرا به رسول خدا برسان»[۳۵].
امام حسین(علیهالسلام) به دفعات از این روش استفاده کرد. وقتی به مردم بصره نامه نوشت، «یزید بن مسعود نهَشلی» که از بزرگان بصره بود، در پاسخ امام نامه نوشت که من میآیم؛ اما به موقع نرسید. چون به کربلا رسید، جنگ تمام شده بود و او بسیار متأسف شد؛ به هر حال، وقتی نامه نوشت و پاسخ مثبت داد، امام در جواب نوشت: «آمَنَكَ اللَّهُ يَوْمَ الْخَوْفِ أَعَزَّكَ وَ أَرْوَاكَ يَوْمَ الْعَطَشِ الْأَكْبَرِ»[۳۶]؛ «خداوند تو را از وحشت قیامت در امان نگه دارد و عزت تو را زیاد کند و در روزی که همه تشنهاند، تو را سیراب گرداند».
همسر «وَهَبَ بن حُباب کلَبی» آنگاه که دستان وهب را قطع شده دید، با عمودی آهنین به قصد یاری او شتافت؛ اما وهب او را از این کار بازداشت. امام نیز نزد او آمد و فرمود: «خداوند شما را در ازای یاری خاندانم، پاداش نیک دهد. رحمت خداوند بر تو، به سوی خیمه زنها برگرد»[۳۷].
۵. یادآوری نعمت
روش یادآوری نعمت، برگرفته از قرآن مجید است و پیامبران خدا نیز به آن عمل میکردند و امام حسین(علیهالسلام) نیز در تبلیغ خود از آن بهره برده است. کمتر صفحهای از قرآن را میتوان یافت که خداوند به نَعمتها تذکر نداده باشد. از جمله خداوند در سوره الرحمن ۳۱ بار با تکرار آیه: «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»، به نعمتهای خود اشاره میکند. در سوره نحل نیز حداقل ۴۰ نعمت را برشمرده و تأکید میکند که: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»[۳۸]؛ یعنی نعمتهای خداوند قابل شمارش نیستند.
یادآوری نعمت، بهترین روش تبلیغ و رساندن پیام و جذب مردم به دین است. خداوند برای آسان ساختن زندگی انسانها، نعمتهای مختلفی را در تمام دورههای حیات در اختیارشان قرار داده است و به جهت شکرِ نعمتدهنده، لازم است به صورت ذهنی، از آنها یاد کنند. از این رو، قرآن کریم به پیامبرش تأکید میکند که:
«وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»[۳۹]؛ «نعمتهای پرودگارت را بیان کن».
دعای عرفه امام حسین(علیهالسلام) عالیترین نمونه یادآوری و شکر نعمتهای الهی است. امام در این دعا، به نعمتهای بیشمار الهی همچون: آفرینش اولیه تا ورود سالم به دنیا، حفظ شدن در گهواره، آماده بودن شیر گوارا به عنوان روزی، ایجاد محبت در دل مادر و پرستاران نسبت به او و اتمام نعمت در حق او تا اینکه به سخن درآید، اشاره میکند. سپس الهام معرفت خداوند و توان فهم آنچه را رسولانش مأمور به آوردنش بودند، از عنایات او بر میشمارد و دریغ نکردن برای در اختیار گذاردن انواع خوراک و پوشاک را مصداق اتمام نعمت میداند. آنگاه به جزئیترین اعضا و جوارح بدن اشاره میکند و همه را نعمتهای غیر قابل احصای الهی میداند که یکایک آنها به شکر جداگانه نیاز دارد[۴۰].
در شب عاشورا و در آن شرایط خاص، امام این چنین لب به سخن میگشاید و نعمتهای پروردگار را یادآور میشود و خدا را سپاس میگوید:
«أَثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعًا وَ أَبْصَارًا وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِينَ»[۴۱]؛ «بهترین ستایش از آن خدا است و او را در شادی و گرفتاری حمد میگویم. خدایا! تو را برای وجود نعمت پیامبر، آموختن قرآن و فهماندن دین و دادن گوش و چشم و قلب به ما، ستایش میکنم. پس ما را از شکرگزاران قرار بده».
۶. تکریم شخصیت
یکی از راههای تبلیغ و جذب افراد، روش تکریم شخصیت است. احترام به شخصیت افراد، موجب جذب آنها میشود. از آنجا که بشر به جهت داشتن غریزه حبّ ذات، خودش را دوست دارد، به همین دلیل، از تحقیر شدن، سرزنش شدن، بیمار شدن و همه آنچه باعث اذیت و ناراحتی او شود، گریزان است.
در روایات آمده است: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا»[۴۲]؛ «دنیا نزد انسان با شخصیت، کوچک است». و یا در جای دیگر میخوانیم: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَةِ»[۴۳]؛ «انسان با شخصیت، خود را با معصیت، کوچک نمیسازد». و یا فرمودهاند: «مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهْوَتُهُ»[۴۴]؛ «انسان با شخصیت، شهوتش بر او مسلط نمیشود». از این رو، ارتکاب گناهانی چون: دروغ، تهمت و دزدی، نشانه کمشخصیتی است.
«یزید بن ثبُیَت» از اهالی بصره بود و به اتفاق دو پسر و غلامش و سه نفر دیگر از یارانش برای یاری امام حسین(علیهالسلام) حرکت کردند و در مکه خود را به امام رساندند و برای خویش خیمهای برپا کردند. وی سریع به دیدار امام رفت؛ اما وقتی رسید، دید امام تشریف ندارند. سؤال کرد، به او گفتند: امام جلوی خیمهات رفته و آنجا ایستاده تا از تو استقبال کند. آری، آن حضرت این چنین اصحابش را تکریم میکرد[۴۵].
امام زمان(علیهالسلام) در تجلیل از مقام وی در زیارت ناحیه میفرماید: «السَّلَامُ عَلَى يَزِيدَ بْنِ ثُبَيْتٍ الْقَيْسِيِّ السَّلَامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ وَ عُبَيْدِ اللَّهِ ابْنَيْ يَزِيدَ بْنِ ثُبَيْتٍ الْقَيْسِيِّ»[۴۶].
گویند «ابوثمامه» خدمت امام رسید و عرض کرد: جنگ ادامه دارد و وقت نماز فرا رسیده است. دوست داریم خداوند را در حالی ملاقات کنیم که این نماز را که وقتش رسیده است، به جا آورده باشیم. امام فرمود: «ذَكَرْتَ الصَّلَاةَ جَعَلَكَ اللَّهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذَّاكِرِينَ، نَعَمْ، هَذَا وَقْتُهَا»[۴۷]؛ «نماز را یاد کردی، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. آری، هماکنون وقت آن است». آنگاه فرمود: از لشکر اجازه بگیرید تا به نماز بایستیم.
و یا زمانی که شمر برای حضرت ابالفضل(علیهالسلام) و برادرانش اماننامه آورد هرچند آنان به شمر توجهی نکردند، امام(علیهالسلام) فرمود: «جوابش را بدهید، اگرچه فاسق است»[۴۸]. این امر از لحاظ بُعد عاطفی تبلیغ و نیز تکریم مقام انسانیت، دارای نکتههای عمیقی است.
امام(علیهالسلام) شب عاشورا نیز اصحابش را چه به صورت کلی و چه به صورت موردی، تکریم کرد. به صورت کلی، با عباراتی چون: «بِالْوَفَا وَ بِالصِّدْقِ» آنها را گرامی داشت و فرمود: «أَمَا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَى وَ لَا خَيْرًا مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرًا»[۴۹]؛ «من یارانی با وفاتر و بهتر از یارانم نمیشناسم و نیز خاندانی نیکوکارتر و مهربانتر از خاندانم سراغ ندارم. خداوند از طرف من به شما پاداش نیک عطا نماید».
آن حضرت به صورت موردی هم برخی را تکریم کرد؛ مانند: حر، زهیر و حبیب. همچنین خاندان عقیل (آل عقیل) را جمع کرد و فرمود: با شهادت «مسلم بن عقیل»، شما دَینتان را ادا کردید، شما شهید دادید، همه با هم بروید؛ اما آنها در پاسخ گفتند: «قسم به خدا که از آقا و مولایمان جدا نمیشویم تا کشته شویم»[۵۰].
نمونههایی از تأثیر روشهای تبلیغی امام حسین(علیهالسلام)
نگاهی گذرا به رفتار، گفتار، عواطف و عمل اصحاب و یاران امام حسین(علیهالسلام) در شرایطی که با انواع مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم میکردند و حتی از کمترین امکانات و تجهیزات هم بهرهمند نبودند، بیانگر این مطلب است که آنان مصمم و با اراده دعوتِ پیشوای خود را لبیک گفتند و به شکل عمیق از روشهای تبلیغی امام تأثیر پذیرفتند؛ کسانی که به انواع بلا مبتلا شدند و همه این پیشامدها را با طیب خاطر پذیرفته و تا لحظه آخر، دیگران را به این راه دعوت کردند و از دوستان خود نیز میخواستند که امام را تنها نگذارند[۵۱].
«زهیر بن قین» بعد از اولین دیدار با امام، با نگاه و موعظه او چنان متحول شد که پس از بیان خطبه امام در هنگام ممانعت لشکر حرّ از ادامه حرکتش، از جا بلند شد و ابراز داشت: «ای پسر رسول خدا! ما سخنان تو را شنیدیم. این دنیای فانی نزد ما، بیارزش است. اگر دنیا هم پایدار بود و ما در آن جاویدان بودیم، کشته شدن با تو را بر ماندن در این دنیا ترجیح میدادیم»[۵۲].
«هلال بن نافع بَجلَیّ» در ادامه خطبه امام چنین گفت: «ای فرزند رسول خدا! قسم به خدا، ما از دیدار پروردگار و مرگ باکی نداریم و بر همان نیتهای پاک و صادقانه خود باقی هستیم و بصیرت و بینشی استوار داریم. با دوستان شما دوست و با دشمنانتان دشمن هستیم»[۵۳].
«بُرَیر بن خُضَیر هَمدانی» نیز پس از همان خطبه ابراز داشت: «ای فرزند رسول خدا! خداوند از اینکه به ما توفیق جنگ و قطعهقطعه شدن در کنار تو را به ما عنایت نمود، بر ما منتّ بزرگی نهاد. باشد که در عوضِ این کار، جدّ بزرگوارت در روز قیامت شفیع ما باشد»[۵۴].
«قیس بن مُسَهَّر صَیداوی» که حامل نامه امام(علیهالسلام) به بزرگان و شیعیان کوفه بود، پس از گرفتار شدن به دست مأموران ابن زیاد، نامه امام را پاره کرد و به دلیل این کار، ابن زیاد او را وادار کرد تا بر منبر رفته و از امام حسین و پدر و برادرش(علیهمالسلام) بیزاری جوید؛ اما چون بالای منبر رفت، ضمن دفاع از حریم ولایت و امامت، دشمنانشان را مورد لعن و نفرین قرار داد و با معرفی خود به عنوان نماینده امام، از مردم خواست که او را یاری کنند. با رسیدن این خبر به ابن زیاد، دستور داد او را از بالای قصر دارالعماره به پایین بیندازند. و اینگونه، قیس را به شهادت رساندند[۵۵].
در شب عاشورا به «محمد بن بشَیر حضَرمی» خبر دادند که پسرش در ری اسیر شده است. امام نزد او آمد و فرمود: «من بیعت خود را از تو برداشتم. برو و برای رهایی فرزندت هر کاری که میتوانی انجام بده». اما او عرض کرد: «زندهزنده خوراک درندگان شوم، اگر چنین کنم و از تو دور شوم»[۵۶].
«وَهَب بن حُباب کلَبی» که با مادر و همسرش در کربلا حضور داشتند، پس از جنگی بیامان به نزد مادر برگشت و گفت: آیا از من راضی شدی؟ مادرش گفت: هرگز از تو راضی نمیشوم تا اینکه در راه فرزند رسول خدا کشته شوی؟ چون به میدان بازگشت و هر دو دستش قطع گردید، همسرش با عمودی آهنین به سوی او آمد و او را ترغیب کرد تا در یاری اهل بیت و حرم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به جنگ ادامه دهد[۵۷].
«بُرَیر بن خُضَیر هَمدانی» در شب عاشورا ضمن تنظیف و تغسیل، با دیگر یاران به خنده و شوخی مشغول بود. وقتی علت را پرسیدند، گفت: «به خدا قسم، من هیچگاه اهل مزاح و شوخی نبودم و خوشحالی من، فقط به دلیل سعادتی است که فردا به آن خواهیم رسید»[۵۸].
زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست
بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست
اینها، تنها نمونهای از آثار ارتباط و تبلیغ امام حسین(علیهالسلام) بر رفتار و عمل اصحاب و یاران در صحرای کربلا است که این چنین، آنان را شیفته مرام و منش خود ساخت و موجب شد تا پای جان بر عهد خویش باقی ماندند.
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
پینوشتها
[۱] معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ نهم، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۱۰۲۵.
[۲] خندان، محسن، تبلیغ اسلامی و دانش ارتباطات اجتماعی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۴ش، ص ۱۲.
[۳] Persuasive.
[۴] فرهنگی، علی اکبر، ارتباطات انسانی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، ج ۱، ص ۱۵.
[۵] exchange.
[۶] transmit.
[۷] فرهنگی، علی اکبر، ارتباطات انسانی، پیشین، ج ۱، ص ۵.
[۸] سوره نحل، آیه ۱۲۵.
[۹] ر.ک: شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فی ظلال القرآن، بیروت: دار الشروق، چاپ هفدهم، ج ۴، ص ۲۲۰۱؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج ۱۲، ص ۵۳۳ و ۵۳۱.
[۱۰] دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش، ج ۷، ص ۹۱۱۲.
[۱۱] زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۴۴.
[۱۲] همان.
[۱۳] طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۳۴.
[۱۴] راغب اصفهانى، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت: دار القلم (الدار الشامية)، چاپ اول، ۱۴۰۷ق، ماده «حکم».
[۱۵] ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش، ج ۱۱، ص ۴۵۵.
[۱۶] شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم: مکتبة آیتالله المرعشی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق، ج ۱۱، ص ۱۰۳.
[۱۷] همان، ص ۱۰۵.
[۱۸] همان، ص ۱۰۲.
[۱۹] دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، پیشین، ج ۱۳، ص ۱۹۲۱۸.
[۲۰] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پیشین، ج ۱۱، ص ۴۵۱.
[۲۱] شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، پیشین، ج ۱۱، ص ۱۰۵.
[۲۲] سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه محمد رحمتی، قم: انتشارات کریمه اهل بیت، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش، ص ۸۷-۸۱.
[۲۳] ابومخنف، لوط بن یحیی کوفی، وقعة الطف، تصحیح محمدهادی یوسفی غروی، قم: جامعه مدرسین، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق، ص ۱۷۱.
[۲۴] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، پیشین، ماده «جدل».
[۲۵] طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۳۴.
[۲۶] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پیشین، ج ۱۱، ص ۴۵۱.
[۲۷] طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۱۲، ص ۵۳۴.
[۲۸] ر.ک: احمد بن على طبرسى، الإحتجاج على أهل اللجاج (۵۸۸ق)، تصحیح محمدباقر خرسان، مشهد: مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق، مقدمه کتاب.
[۲۹] شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، پیشین، ج ۱۱، ص ۱۱۷.
[۳۰] همان.
[۳۱] شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص ۹۸.
[۳۲] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج ۴۴، ص ۳۸۸.
[۳۳] صبحی صالح، نهج البلاغه، کلمات قصار ۹۰، ص ۴۸۳.
[۳۴] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۳۸۹.
[۳۵] سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، پیشین، ص ۱۲۱.
[۳۶] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۳۳۹.
[۳۷] سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، پیشین، ص ۱۲۰.
[۳۸] سوره نحل، آیه ۱۸.
[۳۹] سوره ضحی، آیه ۱۱.
[۴۰] قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دعای عرفه امام حسین(علیهالسلام).
[۴۱] شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، پیشین، ج ۱۱، ص ۱۱۱.
[۴۲] ابن شعبه حرانى، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۳۱۳ش، ص ۲۷۸.
[۴۳] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، قم: دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۱۰ق، ص ۱۳۴.
[۴۴] نهج البلاغه، پیشین، حکمت ۴۴۹.
[۴۵] محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، تحقیق محمدجعفر الطبسی، مرکز الدراسات الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۷ش، ص ۱۹۰.
[۴۶] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۷۲.
[۴۷] محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، پیشین، ص ۱۲۰.
[۴۸] سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، پیشین، ص ۱۰۵.
[۴۹] شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، پیشین، ج ۱۱، ص ۱۱۱.
[۵۰] سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، پیشین، ص ۱۰۷.
[۵۱] همان، ص ۱۲۱.
[۵۲] همان، ص ۹۴.
[۵۳] همان.
[۵۴] همان، ص ۹۵-۹۴.
[۵۵] همان، ص ۹۱-۹۰.
[۵۶] همان، ص ۱۰۹.
[۵۷] همان، ص ۱۲۰-۱۱۹.
[۵۸] همان، ص ۱۱۱.