غیـرت‌ورزی در آموزه‌های دینی

حجت‌الاسلام والمسلمین مسعود عالی

نخبه تبلیغی حوزه علمیه قم

اشاره

یکی از بهترین و ارزشمندترین صفات الهی و انسانی، غیرت است. اولین وجودی که این صفت را در عالم دارد، وجود مقدس خداوند است. امام صادق در روایتی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُورٍ»[۱]؛ خداوند غیره و هر غیرتمندی را دوست دارد. غیرت یعنی انسان نسبت به امور محترم، حریم‌ها و چیزهایی که مورد علاقه اوست، حساس باشد. وجود مقدس خداوند هم ناموس دارد؛ از جمله، دین خدا، احکام الهی، قرآن، اولیا و انبیای الهی، و حقوق مؤمنان، از محترمات الهی هستند که پروردگار عالم از آن‌ها دفاع می‌کند. پس اولین غیره عالم، خود خداوند است؛ و این صفت را در هر کسی، ولو مشرک و غیرمسلمان، دوست دارد. در روایتی از امام باقر آمده است که دستور اعدام تعدادی از مشرکان که با مسلمانان جنگیده و مستحق اعدام بودند، صادر شد. پیامبر اکرم فرمودند یکی از آن‌ها را نکشند. او را جدا و بقیه را اعدام کردند. او خدمت پیامبر رسید. پرسید: «چرا مرا نکشتید؟»

پیامبر فرمودند: «الان جبرئیل نازل شد و فرمود در تو پنج صفت هست که خداوند آن‌ها را دوست دارد: صداقت، شجاعت، سخاوت، اخلاق خوشی که با خانواده و اطرافیانت داری و »الْغَیْرَةُ الشَّدِیدَةُ عَلَى حَرِمِکَ«[۲]، نسبت به حَرَمَت غیرت داری. خداوند این پنج صفت تو را دوست دارد. این صفات هر جا که باشند، ارزشمندند.» طرف که خودش را می‌شناخت، گفت: «عجب خدا و عجب پیغمبری که این‌گونه از اوصافم خبر می‌دهد»؛ و همان‌جا خدمت پیامبر اکرم مسلمان شد. او بعداً در یکی از غزوات، به شهادت رسید.

عذاب الهی برای نداشتن غیرت دینی

خداوند بی‌غیرت را ولو عابد باشد، مبغوض می‌دارد. در جلد ۹۷ بهارالانوار، از امام صادق نقل است که قومی مشمول عذاب بود و دو ملک برای عذاب آن‌ها فرستاده شد. وقتی نازل شدند، دیدند در آن قوم، مرد زاهد و عابدی هست که تضرع و مناجات می‌کنند. از خداوند پرسیدند: «آیا این هم جزو کسانی است که باید عذاب شود؟» فرمود: «کار خودتان را بکنید؛ وَ إِنَّ ذَلِکَ رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَ جْهَهُ قَطُّ غَضَبًا لِی[۳]؛ این آدمی هست که هیچ جا خشم نداشته و برای من هیچ جا غضب نکرده است؛ او را هم عذاب کنید که غیرت دینی نداشته است».

تفاوت غیرت ملی با ملی‌گرایی

ما وقتی کلمه غیرت را می‌شنویم، بیشتر غیرت ناموسی به ذهنمان می‌آید، ولی غیرت، اقسامی دارد. حداقل سه قسم غیرت داریم: اولین آن، غیرت ملی است که انسان نسبت به ملت، آب و خاک خود احساس مسئولیت کند. غیرت ملی غیـر از ملی‌گرایی است. غیرت ملی، این است که انسان نسبت به ارزش‌ها، افتخارات، پشتیوانه‌های فرهنگی و تمدنی ملت خود بی‌تفاوت نباشد. نقل شده است که «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْإِیمَانِ»[۴]؛ این بیان، می‌تواند به همین معنا دلالت کند. دوست داشتن وطن و پاسداری از ارزش‌ها و افتخارات ملت خود، ویـژگی ارزشمندی است. اما ملی‌گرایی بیشتر تعصب افراطی به ملت خود و نفـی ارزش‌های ملل دیگر و تقابل با آن‌ها است.

ما سردار و سالار ملی ـ ستارخان و باقرخان ـ را می‌ستاییم که برای استقلـال سرزمینمان مبارزه کردند. آن‌ها مشروطه‌خواه بودند و با استبداد داخـلی می‌جنگیدند؛ اما وقتی دیدند انگلیسی‌ها در مشروطه نفوذ کرده‌اند و دارند دم از مشروطه می‌زنند، در عین مبارزه با استبداد، با انگلیسی‌ها هم مقابله می‌کردند. در آن گیر و دار که خطر حذف از طرف انگلیسی‌ها وجود داشت، از طرف کنسولگری روسیه برای ستارخان پیام آمد که اگر به کنسـولگری روسیه پناه بیاوری، ما از تو دفاع می‌کنیم و او آن جمله معروف را گفت که «من زیر بیرق ابوالفضل هستم». ما امروز او را به عنوان یک مرد غیرتمند، تحسین می‌کنیم.

ما رئیسعلی دلواری را تحسین می‌کنیم که با تنگستانی‌ها و دشتستانی‌های بوشهر در مقابل انگلیسی‌ها ایستاد و مردانه جنگید و به شهادت رسید. اما کسی مثل شاه سلطانحسین صفوی را بی‌غیرت می‌دانیم. او در فتنه‌ای که در ایران رخ داد و تجاوزاتی که به ایران صورت گرفت، دست روی دست گذاشت تا وقتی که محمود افغان به دروازه‌های اصفهان رسید. او به جای اینکه بایستد و دفاع کند، تاجش را برداشت و بر سر محمود گذاشت و دخترش را پیشکش او کرد. اگر او مقاومت می‌کرد، کشته‌ها بسیار کمتر از وقتی می‌شد که آن‌ها وارد اصفهان شدند و کشتار زیادی کردند و ننگ بی‌غیرتی هم روی او ماند.

مصادیق تاریخی غیرت ملی

البته غیرت ملی فقط در نظامی‌گری نیست. نمونه دیگر غیرت ملی، آن جوان نخبه‌ای است که برای تحصیل به خارج از کشور می‌رود و پس از اتمام تحصـیل با اینکه می‌تواند بماند و بار خود را ببندد، برمی‌گردد تا به کشور خدمت کند.

غیرتمند آن سرمایه‌داری است که می‌تواند ثروتش را در جایی دیگری سرمایه‌گذاری کند و امکانات بهتری هم داشته باشد، ولی در کشور می‌ماند و با مشکلات می‌سازد و به هموطنان خود خدمت می‌کند.

احترام به ناموس مسلمانان و مظلومان

قسم دوم غیرت، «ناموسی» است؛ این‌که انسان نسبت به ناموس و حریم خود غیرت داشته باشد و به هیچ‌وجه به غیر اجازه ندهد وارد حریم او شود. نه فقط نسبت به ناموس خود بلکه اگر به ناموس دیگری هم تعرض شود، نباید ساکت بنشینند، گرچه غیرمسلمان باشد.

در نهج البلاغه می‌خوانیم زمانی لشکریان معاویه به یکی از شهرهای مرزی حکومت آن حضرت تجاوز کردند. حضرت وقتی شنید خلخال از پای یک زن یهودی ربودند، فرمود اگر مسلمانی از شنیدن چنین ظلمی که بر یک زن یهودی روا شده، دق کند، او را ملامت نمی‌کنم: «مَا کَانَ بِهِ مُلُومًا بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیرًا»[۵].

وقتی می‌شنویم یکی از منابع درآمد داعشی‌ها فروش زنان مسیحی و ایـزدی به عنوان برده جنسی است و هر زن مظلوم مسیحی یا ایـزدی را هفت تا هشت هزار دلار به اسرائیل می‌فروشند، احساس انزجار می‌کنیم.

هنگامی که رضاخان قانون کشف حجاب را اجرا می‌کرد، آیت‌الله مرعشـی نجفی در سن جوانی بودند. در همان ایـام، روزی رئیس شهربانی قم که آدم تنومند، لات و قلدر بود، وارد حرم حضرت معصـومه شد و به قسمت خانم‌ها رفت و چادرهایشان را کشید. هیچ کس جرئت نداشت کاری بکنند و فقط صدای فریاد یا ابالفضل یا صاحبالزمان به گوش می‌رسید. وقتی آیت‌الله مرعشی وارد حرم شد و صدای فریاد شنید، پرسید: «چه خبر است؟» جواب دادند فلانی دارد چادر زنان را می‌کشد. ایشان شتابان رفت و چنان سیلی محکمی به گوش او زد که برق از چشمش پرید.

غیرت مرد و حجاب زن

امروز در دنیایی زندگی می‌کنیم که بی‌حیا‌یی، بی‌عفتـی و بی‌غیرتـی ترو‌یج می‌شود، ولی گاهی انسان صحنه‌هایی را می‌بیند که حاکی از کم شدن غیرت در بعضی از مردهاست. در قضیه بدحجابی باید اول یقۀ مرد را گرفت. در روایتی از امیرالمؤمنین آمده است که فرمود: «ای مردان کوفه! به من خبر رسیده است که در بعضی از کوچه‌های بازار، زنان شما تنه به تنه مردان می‌زنند. شما خجالت نمی‌کشید؟ »لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لا یَغَارَ«[۶]؛ خدا لعنت کند کسی را که غیرت نـدارد».

امیرالمؤمنین یقۀ مردان کوفه را چسبید.

اشتباهی که اکنون مرتکب می‌شویم، این است که با بلندگو فقط خانم‌ها را به حجاب فرا می‌خوانیم؛ درست این است که بلندگو به دست بگیریم و بگوییم: آقایـان! غیرت! نمی‌خواهم بگویم تنهـا دلیل بدحجابی ایـن است. بدحجابی دلایل مختلفی دارد. گاهی جهالت، گاهی عقده‌های روانی زنان و گاهی تربیت غلط خانوادگی آن‌هاست که با پوشش نامناسب بیرون می‌آیند. گاهی هم مسـأله سیاسی و دهن کجی به دین و نظام است. اما یکی از مهمتـرین دلایل بی‌حجابی، بی‌غیرتی یا کم‌غیرتی مرد است. در خانـه هر زنی، برادر، پدر یا شوهری هست و اگر آن‌ها غیرت به خرج دهند، جلوگیری بسـیاری از این وضعیتهـا را می‌توانند بگیرند.

خدا آیت‌الله آسـید مصـطفی بهشتینژاد را رحمـت کنـد. او از صلحای اصفهان و شوهـرخواهـر شهید دکتر بهشتی و پدر دو شهید بود. ایشان حدود ۴۰ ـ ۵۰ سال پیش با جمعی از مردم اصفهان، خواسته از مرز قصرشـیرین راهـی عتبات شد. در مرز، ایشان حس کرد مأموری که پاسپورت‌ها را چک می‌کنند، به بهانه اینکه می‌خواهد عکس خانم‌ها را با خودشان تطبیق دهد، چشم‌چرانی می‌کنند. کمی دقت کرد و مطمئن شد که این مـأمور، چشم‌پـاک نیست. وقتی نوبـت به ایشان رسید و قرار شد آن مأمور پاسپورت خانم ایشان را ببیند، گفت: «این همه زن می‌آیند که عبور کنند. یک مأمور زن بگذارید که خانم‌ها را ببیند»؛ جواب داد: «نخیر، خودم باید ببینم»؛ گفت: «من نمی‌گذارم»؛ مـأمور گفت: «من هم نمی‌گذارم عبور کنی». بقیه گفتند: «حاجآقـا! یک نگـاه می‌کنند و رد می‌شویم»؛ ایشان گفت: «خیر، زیارت سیدالشهدا مستحب است اما حفظ غیرت و ناموس، واجب. ما غیرت را از خود ایشان یاد گرفته‌ایم». ایشان یکی دو روز در قصرشـیرین می‌ماند، بلکه این مأمور عوض شود یا از خر شیطان پایـین بیاورد؛ ولی او همان‌جا ایستاده بود و می‌گفت نمی‌گذارم بروید. ایشان هم می‌گفت ما هم نمی‌رویم. از دور سلامی به اباعبدالـله کرد و با همسران برگشتند و به مشهد رفتند. کاروان‌هایی رفتند و برگشتند. بعضی از آن‌ها پیش ایشان آمدند و گفتند: «حاجآقا! ما حاضريم ثواب این زيارت رفتةمان را با زيارت نرفته شما عوض کنیم».

آقازاده ایشان می‌گفت که مدتی گذشت و ایشان بيماري سختی گرفت و در سحر دوشنبه، ساعت دو و نيم نيمه‌شب، از دنيا رفت. ما مراسم گرفتيم و دو سه روز گذشت. جواني آمد و در زد؛ پرسيد: «منزل اسيد مصطفي بهشتينژاد همين جاست؟» گفتيم: «بله»؛ گفت: «پدر شما دوشنبه شب از دنيا رفت؟» گفتيم: «بله»؛ گفت: «ساعت دو و بيست دقيقه يا دو و نيم نيمه شب؟» گفتيم: «بلـه، همین طور است». دیدم همه جزئیات را دارد می‌گوید. پرسيدم: «چطور مگر؟» گفت: «من نه اصـلاً شما را می‌شناسم و نه پدرتان را می‌شناختم، نه می‌دانستم خانه‌تان کجاست. دوشنبه سحر خواب ديدم دارم به حرم امام رضا مشرف می‌شوم و آقا دارند از حرم بيرون می‌آيند. خدمت آقا سلام عرض کردم و پرسيدم کجا تشریف می‌برید؟ حضرت فرمودند يکي از شيعيان ما در اصفهان، آقاي سيد‌مصطفي بهشتينژاد، موقع مرگش است. به بالينش می‌روم. از خواب بلند شدم و به ساعت نگاه کردم و ديدم دو و بيست دقيقه است. به اصفهان آمدم و پرس‌وجو پرسيدم سيد‌مصطفي بهشتينژاد کيست. آدرس دادند و به خانه شما آمدم تا ببينم خوابی که ديده‌ام صادق است يا نه؛ ديدم درست است. امام رضا فرمودند يکي از شيعيان ما سيد‌مصطفي بهشتينژاد است و موقع مرگش رسيده و ما بايد بر بالينش باشيم».

درود خدا بر انسان‌های با‌غيرت. مهمتـر از غيرت ناموسـي، غيرت دينـي است؛ به این دليل که اگر بايد ناموسم برايم مهـم باشد که هست، بايد ناموس خدا برايم مهمتـر باشد. ناموس خدا همان محترمات الهی است. احکام الهی، حدود الهی، قرآن، انبيا و اولیاي الهی، حقوق مؤمنان و…، جزو نواميس الهی و جزو حقوق الله است.

غیرت دینی و خشم برای خدا

از امیرالمؤمنين در غرر الحکم نقل شده است: «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ حُقُوقَ عِبَادِهِ مُقَدَّمَةً لِحُقُوقِهِ»[۷]؛ خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده است؛ و اگر کسی حقوق بندگان خدا را رعايت کنـند، حق‌الله را هم رعايت کرده است: «کَانَ ذَلِکَ مُؤَدِّیًا إِلَى حَقُوقِ اللَّهِ»[۸]؛ او می‌تواند حق خدا را هم رعايت کند.

در روايت هم هست که حضرت موسی غيور بود. آن بزرگوار وقتی ۴۰ روز در کوه طور ماند و الواح مقدس تورات بر ایشان نـازل شد، به سمت قوم برگشت، ديد گوساله‌پرست و مشرک شده‌اند. تعبير قرآن اين است: أَلْقَى الْأَلْوَاحَ[۹]؛ «الواح تورات را به طرفی انداخت»؛ و أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ[۱۰]؛ «[موسی] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشيد». هارون جزو انبيا بود؛ اما حضرت موسی موی برادرش را گرفت و گفت چرا اجازه دادی اين کار را بکنند؟ يعني واکنشی تندی نشان داد.

خشم مقدس، ويژگی مؤمنان

مؤمن بايد خشم مقدس داشته باشد. خود خدایی که رَحْمَةُ الرَّاحِمِين است، وقتی در موضع غضب قرار می‌گيرد، ديگر هيچ رحمی در کار نيست.در اول سوره نور، وقتی خداوند حد کسی را که مرتکب فحشا شده است بيان می‌کنند، می‌فرمايد: الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ[۱۱]؛ «زن و مرد زناکار را به هر يک از آن‌ها يکصد تازیانه بزنيد»؛ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ[۱۲]؛ «و در دين الهی، در حق آن‌ها دَچار ترحم نشويد». دل‌سوزی برای ايشان نسوزد چون اين دل‌سوزی، شيطانی است. اگر قرار است دلمان بسوزد، بايد برای کل جامعه بسوزد که اين آسيب در آن رشد نکنند.

به هر حال، خشم مقدس يکي از خصايص مؤمن است. اگر کسی در مسائل شخصی، به اهل‌بيت ظلم می‌کرد، با نهايت مدَرا و عَفْو برخورد می‌کردند. کسی می‌آمد با کمال پررویی، چشم در چشم امام حسن مجتَبـي يا امام محمدباقر می‌ایستاد و دشنام می‌داد. به امام محمَدباقر می‌گفت: «أَنْتَ بَقَر». اهل‌بيت وقتی با چنين صحنه‌ای روبه‌رو می‌شدند، می‌پرسيدند: «آيا در اين شهر غريبی؟ جا نداری؟ ما در خانه‌مان جا داريم. اگر بخواهی امشب می‌توانی مهمان ما باشی»؛ و از او پذيرایی می‌کردند؛ ولی در امور دينی و مقدسات هرگز رأفت نشان نمی‌دادند.

قاطعیت اميرمؤمنين در مسائل دينی

اميرالمؤمنين در خطبه ۷۴ نهج البلاغه در قضايای غصب خلافت بعد از رحلت پيامبر می‌فرمايد: «وَ اللَّهِ لَأَسْلَمَنَّ مَا سَلِمْتُ أُمُورَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَى خَاصَّةٍ»[۱۳]؛ تا وقتی که ظلم فقط به من است و امور مسـلمین دارد می‌گذرد، با استخوانی در گلو و خاری در چشم، صبر می‌کنم. آن حضرت در معاشرت‌ها با افراد، نهايت مدَرا را داشتند و در خانواده نهايت عَفْو، مسامحه و گذشت و مدَرا را پيشِه می‌کردند. پيامبر اکرم بسيار نرم‌خو بودند و هنگامی که بعضی از همسران ايشان تندی و جسارت می‌کردند، به آن‌ها لبخند می‌زدند، اما در جایی که پای دين و حقوق مؤمنان در ميان بود، با صلابت بودند و ذره‌ای نرمش نشان نمی‌دادند. حضرت زهرا در خطبه‌ای که در جمع زنان مهاجر و انصار خواندند، فرمودند يکي از دلایلی که ابوالحسن، علي را کنار زدنـد، اين بود که او «تَنَمَّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ»[۱۴] بود؛ يعني در جایی که پای دين در ميان بود، قاطعانه عمل می‌کرد.

پيامبر اميرمؤمنين را با جمعي به يمن فرستادند که اموالي را از آن‌جا جمع‌آوری کنند. ظاهراً سال آخر عمر پيغمَـر هم بوده است. وقتی اميرمؤمنين با آن جمع از مسلمانان به يمن می‌رود و اموال را جمع می‌کنند، سريع برمی‌گردند که به حج پيامبر برسند. نزديکی‌ها‌ی مکه که رسيدند، اميرمؤمنين جلوتر آمد که بتواند خدمت پيامبر برسد. وقتی رسيد، پيامبر فرمودند: «خوب است برگردی و با بقيه بيايی». حضرت برگشت، ديد کسانی که با ايشان به يمن رفته بوده‌اند، لباس‌هایی را که از مردم يمن گرفته بودند و متعلق به بيت‌المال بود پوشيده‌اند. اميرمؤمنين به تندی فرمود: «چرا اين کار را کرديد؟» جواب دادند: «می‌خواستيم تر و تميز بر اهل و عيال و خانواده‌هایمان وارد شويم»؛ حضرت فرمود: «تا وقتی پيامبر تقسيم نکرده و سهم شما را نداده است، حق نداريد دست به بيت‌المال بزنيد. آن‌ها را برگردانيد». اين کار حضرت خيلی به آن‌ها برخورد. موقعی که بر پيامبر وارد شدند، گله کردند و گفتند: «يا رسول‌الله! علي خيلی خشن است. حالا ما لباسی را به تن کرديم؛ چيزی نشده است». پيغمَـر فرمودند: «أَرْفَعُوا أَلْسِنَتَکُمْ عَنْ شِکَایَةِ عَلِیّ»[۱۵]؛ «زبانتان را از شکايت از علي به کار بگيريد»؛ «فَإِنَّهَ خَشُنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ»[۱۶]؛ «اگر علي خشن و قاطع است، در راه خداست». اين علي خشن است؟ اين علي همان است که وقتی يتيم را می‌بيند، زانوهایش می‌لرزد.

اميرمؤمنين در دو جا زانوهایش می‌لرزيد؛ يکي در محضر خدا و به هنگام نماز، يک وقت هم موقعی که اشک يتيم، مظلوم يا محرومی را می‌ديد.

خشيت در محضر خدا و ايستادگی در مقابل دشمن خدا

کسی که پيشِ خدا ضعيف باشد و گريه کند، بر دشمن خدا خشم می‌گيرد و محکم است. وجود اميرمؤمنين در اين زمينه ممتاز بود. او نمونه عالی از انسان کامل بود؛ البته همه ائمه اين‌گونه بودند.

اهميت آبـروی نظام

در زمان اميرمؤمنين ابن حَرَمَه مسئول مالی بازار اهواز بود. ايشان شنيد که او خيانت کرده و رشوه گرفته است. به محض اين‌که اين خبر به اميرمؤمنين رسيد، نامه‌ای به فرماندار اهواز نوشت و فرمود «أَخْبَرَنِي عُيُونِي»[۱۷]؛ بازرس‌های مخفی به من خبر داده‌اند که ناظر مالی بازار اهواز، خيانت کرده است. به محض اين‌که اين حکم به دستت رسيد، او را عزل و زندانی کن و بعد هم در نماز جمعه، يعني جایی که همه مردم او را ببينند، ضربِه تازیانه به او بزن. چون او آبـروی نظام دينی را برده است.

ممکن است بعضی‌ها در نظام دينی گاهی از روی دل‌سوزی بگويند اگر کسی خيانت و خطايی کرده، اسمش را نبُرييم و چيزی نگویيم. مسؤولان قضايي و دولتی ما وقتی آسيبی در بدنه دولت يا بعضی از افراد پيش می‌آيد، آن قدر طُول مي‌دهند که حيثيت نظام ضربِه می‌خورد و استخوان لای زخم می‌ماند. اگر احيـاناً رشوه‌ای، اختلاسی، حقوق نامتعارفی در جایی باشد، بايد به آن رسيدگی کرد. اگر بی‌گناه است، از او رفع اتهام شود؛ و اگر گناهکار است، حکم خدا درباره او اجرا شود. رهبر بزرگوارمان در قضيه حقوق‌های نجومی چنـدين بار فرمودند که مشمول مرور زمان نشود. ممکن است قوِه قضاييه اقدام هم کرده باشد؛ اما مشخص نيست. متأسفانه زمانی که نوبت به هتک حيثيت می‌رسد، همه در بوق می‌کنند، ولی زمانی که بايد معلوم شود محاکمِه‌اش چطور شد، خبری نيست و درست به گوش مردم نمی‌رسد. اميرمؤمنين سریـع عمل کرد؛ چون خود اين سرعت عمل، موضوعيت دارد.

سوده حمـدانيه يک زن محب اميرمؤمنين است. او يک وقت معاويـه را به گريه در آورد و فضايل حضرت را پيشِ او گفت. روزی سوده بعد از نماز جمعه خدمت اميرمؤمنين رسيد؛ حضرت داشت ذکر می‌گفت؛ سریـع تمامش کرد؛ و توجه کرد که ببيند اين زن چِه می‌گويد. سوده حمـدانيه گفت: «آقا! در فلان منطقِه‌ای که دارم زندگی می‌کنم، يکي از کارگزاران شما خيانت کرده، رشوه گرفته و بالا کشيده است. مردم هم پچ‌پچ می‌کنند که اين چِه جور حکومتی است که اين طور عمل می‌کنند؟» اميرمؤمنين بررسي کردند و گزارش سوده تأييد شد. حضرت بلند گريه کرد و فرمود: «خدايا! شاهد هستی که بي‌خبر بودم». همان جا فوراً حکمی نوشت و معطل نکرد؛ آن را به سوده داد و گفت می‌بری در همان منطقه اين را به مسئول ما فوقش می‌دهی که او را از کار برکنار کند؛ او ديگر از طرف ما نيست و بايد محاکمه شود. سرعت عمل، موضوعيت دارد.

بازگشت به سنت‌های جاهلی و تهديد انقلاب

خشم مقدس و غيرت دينی يعني اين‌که در آن‌جا که نسبت به حقوق مؤمنان و حدود الهی و نسبت به انبيا و اولیاي الهی تعرضی می‌شود، انسان محکم بايستد. اباعبدالله الحسين در جایی به پا خواست که انحطاط در جامعه مسلمین داشت کاری می‌شد؛ آن‌جا بود که غيرت دينی‌اش آن قيام با‌عظمت را آفريد. يکي از خطراتي که هـر انقـلابی را تهديد می‌کنند، ارتجـاع به ارزش‌ها و سنت‌های جاهلی قبل از انقلاب است. خداوند در مـوارد متعددی به مؤمنان هشـدار داده است. اين درسی است بـرای امروز مـا. در سـوره آلعمرـان می‌فرمايد: «اگر پيامبر به شهادت رسيد يا از دنيا رفت، … يُرُدُّکُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ[۱۸]؛ آيا شما به گذشته برمی‌گرديد؟» مبادا به همـان سنت‌های قبلِ برگرديد. در سوره مائده فرمود اگر شما از اصول و ارزش‌های دين خودتان دست برداريد و به عقب برگرديد: مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِيَ اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ[۱۹]؛ «خدا با کسی قوم و خويشي ندارد و پرچِم دفاع از دين را از شما می‌گيرد و به قوم ديگری می‌دهد». پيغمَـر اکرم هم اين را پيش‌بينی می‌کردند. ايشان در رؤيای صادقه ديده بودند پس از رحلتشان بعضی از بنی‌تميم، بنی‌عدی و بنی‌اميه از منبر ايشان بالا می‌روند و مردم را به قهقرا سوق می‌دهند. خيلی نگران شدند؛ طوری که جبرئيل آياتی را بـرای تسلي ايشان آورد. اين احتمال می‌رفت که بعد از نهضت پيامبر خصالت‌های جاهلی زنده شود و متأسفانه همين‌طور هم شد و با انحراف از غـدير و کوتاه شدن دست امت از دامن ولی خدا و رهبر الهی، به‌تدريج زاويه انحراف باز شد و معيارهای طـاغوتی و جاهلی برگشتند. تبعيض در عرب و عجم، تبعيض در بيت‌المال به‌خصـوص در دوران خلیفِه سوم که شيعه و سنّي نقل کرده‌اند، ريخت و پاش‌های فراوانی صورت گرفت و او کسانی را سر کار آورد که از حزب خودش بودند. در نتيجه، قوم و خويش‌بازی رايج شد.

زاويه انحراف به قدری باز شد که به‌تدريج خلافت رسول‌الله به ملوکيت و سلطنت، تبديل و اشرافي‌گری دوباره زنده شد و نَکْبِت طبقِه حاکم و ظالم به سوي مردم سرازير شد و مردم هم به معيارهای دنيوي حريص شدند و حرام‌خواری زياد شد.

امام حسين در روز عاشورا که اشقيا هلهله می‌کردند تا صدای موعظه آن حضرت به کسی نرسد، در پاسخ به حضرت زينب که سؤال فرمود: «برادر! چرا اين‌ها اين طورند؟» فرمود: «مِلِئتْ بُطُونُهُمْ مِنَ الْحَرَامِ»[۲۰]؛ «شکم‌هایشان از مال حرام پر شده است و ديگر گوش‌هایشان کلام حق را نمی‌شنوند». امام حسين با چنين وضعیتی مواجِه بود. اوج انحراف از غدير و بازگشت به خصالت‌های جاهلی، در زمان يزيد نمود پيدا کرد و او علنًا کُفْر می‌گفت. امام حسين می‌فرمود: «مُعِلِّنٌ بِالْفِسْقِ»[۲۱]؛ معاويه لاپوشانی می‌کرد، ولی يزيد علني کُفْر می‌گفت و فسق مرتکب می‌شد. سيدالشهدا فرمود در چنين وضعیتی فقط نامی از اسلام می‌ماند. نماز، روزه و حج هست، قرآن هم می‌خوانند، اما هيچ خاصيتی ندارد، چون جهت‌گيری به سمت خدا نيست. مگر الآن در عربستان قرآن نمی‌خوانند؟ مگر حج نيست؟ مگر نماز نيست؟ اما دينی است که با شـرْک هم می‌سازد. نه فقط با شرك می‌سازد، بلکه به نيابت از او با مسلمانين برخورد هم می‌کنند. اين از وهّابيت و آن طرف هم شيعه انگليسي است. او هم روضه می‌خواند و سينه می‌زند، اما وهن شيعه و خدمت به شرك است.

جامعه‌ای که بالای سرش رهبر الهی نباشد، دَچار چنين انحرافاتی می‌شود. امام رضا در سفر به نيشابور فرمود: «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ فِي حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ فِي حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[۲۲]؛ اما يک شرط دارد: «بِشَرْطِهَا وَ شُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[۲۳]؛ چون توحيد بدون ولايت، به همين توحيد وهّابی کشيده می‌شود که با شرك سازگار است و جاده صاف‌کننده شرْک می‌شود. جامعه دينی در جایی از انحرافات مصون می‌ماند که:

  1. پيوندش با غدير قطع نشود، چِه در زمان حضور معصـوم و چـه در زمان غيبت.
  2. متدينانی که در آن جامعه هستند، غيرت دينی‌شان را از دست ندهند.

به نظر می‌رسد تعبير انقلابی‌گری که مقام معظم رهبری در اين دو سه سال اخير بر آن تأکيد بسيار دارند، تعبير ديگری براي همين غيرت دينی است؛ يعني همان شاخصه‌هایی که ايشان براي انقلابی‌گری فرمودند، شاخصه‌های غيرت دينی است. وجود مقدس سيدالشهدا در چنين موقعیتی بود که فرمود: «وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَإِنَّ السُّنَّةَ قَدْ أُمِيَتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ»[۲۴]؛ «سنّت پيامبر مرده است؛ خصالت‌هایی که پيامبر با خون دل جا انداخت، از بين رفته و معيارهای جاهليت زنده شده‌اند».

سيدالشهدا پس از نماز در خطبه‌ای در جمع ياران خودش و لشکريان حَـّر فرمود:

رسول خدا فرمود: «مَنْ رَأَى سُلْطَانًا جَائِرًا مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثًا لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقًا عَلَى اللَّهِ بِقَوْلٍ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»[۲۵]؛ «اگر کسی ببيند يک جائر و ستمگر دارد حلال خدا را حرام می‌کند، قوانين و حدود الهی را زيرِ پا می‌گذارد، با سنّت پيامبر مخالفت می‌کند، دارد بدعت‌ها را زنده می‌کند، به مردم ظلم می‌کند و در مقابل او غيرت نداشته باشد و با گفتار و عمل جلوي او نایستد و او را عوض نکند، او را با همـان ظالم محشور می‌کنند».

بعد امام حسين در آخر خطبه‌شان فرمودند: «وَ إِنِّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ»؛ «من از همه به اين امر سزاوارترم».

پانویس‌ها

  1. شیخ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۳۶.
  2. شیخ صدوق، الامالی، ص ۲۷۲.
  3. شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۲۸۲.
  4. میرزا حبیب‌الله هاشمی خویی و دیگران، منهاج البدایع فی شرح نهج البلاغه (خویی)، ج ۲۱، ص ۳۹۴.
  5. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص ۷۰.
  6. احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج ۱، ص ۱۱۵.
  7. تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۳۴۰.
  8. همان.
  9. سوره اعراف، آیه ۱۵۰.
  10. همان.
  11. سوره نور، آیه ۲.
  12. همان.
  13. صبحی صالح، نهج البلاغه، ص ۱۰۲.
  14. ابن ابی طاهر، بلاغات النساء، ص ۳۲.
  15. شیخ مفید، الإرشاد، ج ۱، ص ۱۷۳.
  16. همان.
  17. همان.
  18. سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  19. سوره مائده، آیه ۵۴.
  20. محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۸.
  21. همان، ج ۴۴، ص ۳۲۵.
  22. شهید ثانی، مسکین الفؤاد عند فقد الأحبّة والأولاد، ص ۱۵۹.
  23. همان.
  24. علی احمدی میانجی، مکاتیب الأئمّة، ج ۳، ص ۱۳۲.
  25. شیخ مفید، الأمالی، ص ۱۲۲.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=67242

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب