مناسبتهای ماه محرم
حجتالاسلام والمسلمین سیدتقی واردی (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
اول محرم: استجابت دعای حضرت زکریا (۶۲۴ سال پیش از هجرت)
خداوند متعال دعای زکریا را اجابت و در کهنسالی وی و همسرش، فرزندی به آنان عطا کرد که خودش وی را یحیی نامید و این نام، پیش از آن سابقهای نداشت. حضرت یحیی بندهای پاکدست، پیشوای بندگان در علم، عبادت و پاکدامنی و از پیامبران صالح الهی بود: «سَیداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیاً مِنَ الصَالِحِین»[۱].
یورش ابرهه به مکه معظمه برای نابودی کعبه (۵۳ سال پیش از هجرت)
«ابرهه بن صباح»، حاکم ستمگر و سرسخت یمن، در این روز به قصد تخریب خانهی خدا، به مکه هجوم آورد. مردم مکه با مصلحتاندیشی عبدالمطلب، از رویارویی با سپاه او اجتناب کرده و به کوهها و درههای اطراف پناه بردند. ابرهه که از عدم مقاومت مردم اطمینان حاصل کرد، دستور پیشروی و تخریب خانهی خدا را صادر کرد؛ ولی هنوز به کعبه نزدیک نشده بود که ناگهان دید فوجی پرنده از سمت دریا پدیدار و بر بالای سرشان به پرواز درآمدهاند. پرندگان آنان را سنگباران میکنند و در اندک مدتی، سپاهیان ابرهه متلاشی و تعداد زیادی از آنان به هلاکت میرسند. از سپاه عظیم ابرهه، تعداد اندکی موفق به فرار و عقبنشینی به سوی یمن شدند. ابرهه نیز از فراریان بود که با بدن زخمی و خونآلود، به یمن برگشت و در آنجا با سرافکندگی به هلاکت رسید. سال وقوع این واقعه، چون اهمیت بسزایی نزد مردم سرزمین عربستان داشت، «عام الفیل» نامیده شد.
حصر پیامبر و بنیهاشم در شعب ابیطالب (سال هفتم بعثت)
بعد از آنکه رسول خدا سه سال مخفیانه و چهار سال آشکارا مردم را به دین اسلام دعوت کرد و عدهای زیادی از اهالی مکه به آن حضرت ایمان آوردند، سران مشرک قریش احساس خطر کردند و در «دارالندوه» (مجلس اعیان قریش) تصمیم به محاصرهی اقتصادی و اجتماعی پیامبر و پیروانش گرفتند. آنان پیماننامهای نوشته، آن را درون خانهی خدا آویختند و سوگند یاد کردند که تا از پای درآوردن پیامبر و یارانش، به آن پایبند باشند.
حضرت ابوطالب، عموی پیامبر خدا که سرپرستی و بزرگواری بنیهاشم و اولاد و احفاد عبدالمطلب را برعهده داشت، از پیماننامهی ننگین قریش ناراحت و شگفتزده شد و ماندن در مکه را به مصلحت پیامبر و مسلمانان ندانست و ناچار دستور داد تمامی فرزندان عبدالمطلب، نوادگان وی و افراد خاندان بنیهاشم، برای حفظ جان رسول خدا و در امان ماندن از کید و کین قریش، از مکه خارج و به شعبای که میان بلندیهای اطراف مکه قرار داشت، نقلمکان کنند.
بنیهاشم، سه سال در آن درهی خشک، با نهایت عسرت و تنگدستی به سر بردند و جز در ایام حج و ماههای حرام که در سراسر حجاز و جزیرةالعرب، آداب و امنیت نسبی برقرار بود، نمیتوانستند از آنجا خارج شده و با دیگران ارتباط داشته باشند.
سرانجام جبرئیل امین به پیامبر خدا وحی آورد که موریانه پیماننامهی قریش را جویده و آن را از بین برده است. پیامبر این خبر آسمانی و مسرتبخش را به اطلاع عمویش ابوطالب رسانید. او با خوشحالی از شعب خارج شد، به سوی سران قریش رفت، خبر غیبی برادرزادهاش را به اطلاع آنان رسانید و آنان را بهتزده کرد. آنها در کعبه را گشوده و پیماننامه را باز کردند؛ ولی همانطور که رسول خدا خبر داده بود، جز کلمهی «بسمک اللّهم» چیزی از آن باقی نمانده بود[۲].
وفات محمد حنفیه (سال ۸۱ هجری قمری)
پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا، امیر مؤمنان، امام علی با چند تن از بانوان با فضیلت ازدواج کرد که یکی از آنان، «خوله بنت جعفر بن قیس» بود. این بانوی گرانمایه، پس از مدتی فرزندی برای همسر بزرگوارش به ارمغان آورد که امام علی، به دلیل علاقه به پیامبر، وی را «محمد» نامید و کنیهی «ابوالقاسم» را برایش برگزید.
«محمد بن علی»، بهعلت منتهیشدن نسب مادریاش به حنفیه بنت جدیم، ملقب به محمد حنفیه یا محمد بن حنفیه شد و سرانجام در سال ۸۱ هجری قمری وفات نمود[۳].
دوم محرم: ورود امام حسین به کربلا (سال ۶۱ هجری قمری)
امام حسین، روز هشتم ذیحجهی سال ۶۰ هجری قمری، عازم کوفه شد و پس از ۲۵ روز سفر، در دوم محرم سال ۶۱ وارد کربلا شد. «حرّ بن یزید» که از جانب «عبیدالله بن زیاد» مأمور جلوگیری از ورود آن حضرت به کوفه بود، بر امام حسین سخت گرفت و او را در سرزمینی خشک و سوزان، مجبور به توقف کرد.
امام حسین، وقتی نام کربلا را شنید، فرمود: «اَللّهُمَ اِنّی اَعوذُ بكَ مِنَ الكَربِ وَ البَلاِ؛ خداوندا! به تو پناه میبرم از کرب و بلا»! سپس فرمود: «فرود آیید که منزل و خیمهگاهمان اینجاست. این زمین، محل ریختن خون ماست و در این مکان، قبرهای ما واقع میشود. اینها را جدّم، محمد مصطفی به من خبر داده است»[۴].
سوم محرم: ورود عمر بن سعد به کربلا (سال ۶۱ هجری قمری)
«عمر بن سعد بن ابیوقاص»، از جانب عبیدالله بن زیاد مأموریت یافت که در برابر سپاه اندک امام حسین قرار گرفته و منتظر دستور بعدی او باشد. ابنسعد، با سپاهی چهارهزارنفری از کوفه خارج و سوم محرم، یک روز پس از ورود امام حسین به کربلا، وارد این سرزمین شد. سپاه هزارنفری حرّ بن یزید نیز به او پیوست و تحت فرماندهی وی قرار گرفت[۵].
چهارم محرم: آغاز خلافت عثمان بن عفان (سال ۲۴ هجری قمری)
وقتی «عمر بن خطاب» از مرگ خود اطمینان پیدا کرد، شش نفر از صحابهی معروف رسول خدا (علی بن ابیطالب، عبدالرحمن بن عوف، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیدالله و سعد بن ابیوقاص) را کاندیدای خلافت کرد، تا آنان بعد از مرگ وی، با مدیریت عبدالرحمن بن عوف، ظرف سه روز جلسه داده و پس از بحث و بررسیهای لازم، یک نفر از میان خود را به خلافت اسلامی انتخاب کنند. اعضای جلسه پس از بررسی جوانب قضایا، دو نفر از میان خودشان را انتخاب کردند و بقیه به آن دو رأی دادند. آن دو عبارت بودند از: امام علی بن ابیطالب و عثمان بن عفان.
عبدالرحمن در آغاز، به امام علی گفت: «ای ابوالحسن! آیا به خدا پیمان میبندی که به کتابالله، سنّت رسول خدا و سیرهی دو خلیفهی پیشین عمل کنی؟» امام علی فرمود: «پیمان میبندم که به کتاب خدا، سنّت پیامبر و به علم خود عمل کنم». سپس عبدالرحمن، همین پیشنهاد را به عثمان بن عفان ارائه کرد و عثمان که منتظر چنین فرصتی بود، بیدرنگ گفت: «میپذیرم. من پیمان میبندم که به کتاب خدا، سنّت پیامبر و سیرهی شیخین عمل کنم»[۶]!
ششم محرم: رحلت سیدشریف رضی (سال ۴۰۶ هجری قمری)
«سیدمحمد بن حسین موسوی»، معروف به سیدرضی، ششم محرم سال ۴۰۶ هجری قمری، در بغداد وفات کرد. برادرش سیدمرتضی که در آن زمان زنده بود، از شدت حزن و ناراحتی، نتوانست در تشییع جنازهی وی شرکت کند. ناچار او را به حرم جدش امام موسی کاظم بردند تا آرام بگیرد و اشراف، اعیان مدینه و عموم مردم در تشییع باشکوه جنازهی سیدرضی شرکت کردند. فخرالملک، وزیر بهاءالدولهی دیلمی بر پیکر مطهرش نماز خواند و در خانهی خویش، نزدیک قبر مطهر امامین کاظمین دفن کرد. سیدرضی علاوه بر تدوین نهجالبلاغه، کتابهای دیگری چون: «الخصائص» و… را تألیف کرد[۷].
هفتم محرم: نامهی عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد (سال ۶۱ هجری قمری)
پس از آنکه عمر بن سعد وارد کربلا شد، جلسهای بین وی و امام حسین و فرستادگانشان برقرار شد و این خبر به اطلاع عبیدالله در کوفه رسید. عبیدالله حاضر به مصالحه و پایان ماجرا بدون خونریزی نبود و اصرار میکرد که این امر را سختتر کند. او در هفتم محرم نامهای برای عمر بن سعد نوشت و دستور داد که بر امام حسین سخت گیرد و میان وی و آب فرات حائل گردد تا آن حضرت و یارانش در فشار قرار گرفته و تسلیم شوند[۸].
هشتم محرم: دیدار امام حسین با عمر بن سعد (سال ۶۱ هجری قمری)
امام حسین، برای کاستن حساسیتهای دو سپاه و ایجاد افقاهم بین آنها، خواستار ملاقات خصوصی با عمر بن سعد شد. عمر، پیشنهاد امام را پذیرفت و قرار شد شب هشتم محرم، در خیمهای میان دو لشکرگاه، نشستی خصوصی داشته باشند. آن دو، در جلسه حضور یافتند و پس از صبحدم به گفتوگو پرداختند[۹].
نهم محرم: ورود شمر بن ذیالجوشن به کربلا (سال ۶۱ هجری قمری)
بعد از اعزام عمر بن سعد به کربلا، عبیدالله بن زیاد سپاهیان دیگری نیز به تدریج عازم کربلا کرد. وی، علاوه بر لشکر هزارنفری حرّ بن یزید ریاحی، چهار هزار نفر همراه عمر بن سعد، دو هزار نفر به یزید بن رکاب کلبی، چهار هزار نفر به فرماندهی حصین بن نمیر سکونی، هزار نفر همراه شبث بن ربعی، هزار نفر به حجّار بن ابجر بجلی، سه هزار نفر همراه مصعب بن مزینه مزنی و دو هزار نفر به فرماندهی شخص دیگر به کربلا اعزام کرد، تا با پیوستن به سپاه عمر بن سعد، جبههی سپاهیان یزید را در برابر سپاهیان امام حسین تقویت و تحکیم نماید؛ اما شرورترین نیروهای عبیدالله بن زیاد، لشکر شمر بن ذیالجوشن (از بازماندگان خوارج) بود، که به همراه چهار هزار نفر، به قصد نبرد با اهل بیت پیامبر وارد سرزمین کربلا شد.
امتناع حضرت عباس و برادرانش از پذیرش اماننامه (سال ۶۱ هجری قمری)
شمر بن ذیالجوشن، که از خاندان بنیکلاب (خانوادهی مادری حضرت عباس و سه برادرش) بود، عصر روز تاسوعا نزدیک خیمهگاه امام حسین رفت و با صدای بلند آنان را فراخواند و اماننامهای برایشان آورد. حضرت عباس که کانون غیرت، حمیت و وفاداری بود، بر او بانگ زد: «بریده باد دستان تو! و لعنت خدا بر تو و اماننامهات! ای دشمن خدا! ما را فرمان میدهی که از یاری برادر و مولایمان حسین دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان درآوریم. آیا ما را امان میدهی و برای فرزند رسول خدا امانی نیست؟»
شمر از پاسخ فرزندان امالبنین، ناامید و خشمگین شد و با نهایت سرافکندگی به خیمهگاه خویش برگشت[۱۰].
فرمان حملهی عمومی به خیام امام حسین (سال ۶۱ هجری قمری)
عمر بن سعد، برای راضی نگهداشتن عبیدالله، عصر روز تاسوعا فرمان حملهی عمومی را به خیمهگاه امام حسین صادر کرد. امام، برادرش حضرت عباس را فرستاد و از وی خواست که شب عاشورا را به وی مهلت دهد. عمر بن سعد علیرغم میلباطنی، با اصرار برخی از فرماندهان و پیشکسوتان سپاه، درخواست آن حضرت را پذیرفت و فیصلهی کار را به روز عاشورا موکول کرد[۱۱].
دوراندیشی و تدبیر امام حسین در شب عاشورا
امام حسین از فرصت شب عاشورا استفاده و به چند عمل مهم اقدام کرد:
۱. خطبه برای یاران و همراهان
آن حضرت در شامگاه روز تاسوعا، یارانش را در خیمهای بزرگ گرد آورد و بعد از نماز جماعت، برای آنان خطبهای خواند. حضرت از آنان خواست که شبانه کربلا را ترک و از دسترس سپاه عمر بن سعد خارج شوند. پس از سخنان امام، حاضران در مجلس، یکی پس از دیگری داد سخن گفتند و اعلام کردند که ما هرگز چنین نخواهیم کرد و او را تا آخرین قطرهی خونمان یاری خواهیم نمود.
۲. سفارش به خواهرش زینب
امام حسین که با اشک و نگرانی خواهرش زینب در شب عاشورا مواجه شده بود، وی را دلداری داده و امر به صبر نمود. حضرت از خواهرش خواست که زنان اهل بیت و دیگر اسرا را سرپرستی کند.
۳. تدابیر دفاعی
آن حضرت، برای دفاع بهتر و روانتر در برابر هجوم احتمالی دشمن، دستور داد که خیمهها را به یکدیگر نزدیک و با طناب محکم ببندند و در اطراف خیمهها خندقی حفر و آنها را از خار و هیزم انباشته کنند، تا در هنگام هجوم دشمن از سمت دیگر آنها را با خندقهای شعلهور مواجه و از یک طرف با دشمن درگیر شوند.
۴. استفاده از شب آخر برای عبادت
شب عاشورا آخرین شب زندگانی امام حسین و یاران وفادارش بود. ایشان از این شب، بیشترین و بهترین بهرههای معنوی را بردند و تا بامداد روز عاشورا، به راز و نیاز، مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند[۱۲].
دهم محرم: وقایع جانگداز روز عاشورا (سال ۶۱ هجری قمری)
در این روز، رویدادهای مهمی در کربلا بهوقوع پیوست که در زیر به مهمترین آنها اشاره میشود:
۱. نظم سپاه
امام حسین پس از نماز صبح عاشورا، سپاه اندک خود را که متشکل از ۳۲ نفر سواره و ۴۰ نفر پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد؛ فرماندهی دستهی اول در بخش میمنه را به زهیر بن قین، و فرماندهی دستهی دوم در بخش میسره را به حبیب بن مظاهر سپرد، و دستهی سوم در قلب سپاه را خود بر عهده گرفت؛ همچنین امام، بیرق سپاه را به برادرش حضرت عباس واگذار کرد.
۲. پذیرش توبهی حر بن یزید
حرّ بن یزید صبح روز عاشورا پیش از آغاز درگیری، پشیمان شد و مروی بخشش اباعبدالله الحسین قرار گرفت و حضرت، او را در جمع یارانش قرار داد.
۳. اقامهی نماز جماعت ظهر عاشورا
«ابوثمامه صیداوی» در گرماگرم نبرد، به امام حسین نزدیک شد و اعلام کرد که وقت زوال فرارسیده است. امام حسین که به نماز اهمیت ویژهای میداد، دستور داد جنگ را متوقف کرده و همگی به نماز بپردازند. «عبدالله حنفی» که خود را سپر امام حسین قرار داده بود، هدف سیزده تیر دشمن قرار گرفت و در حال دفاع از وجود شریف امام حسین به دیدار معبود شتافت.
۴. شهادت امام حسین
پس از آنکه امام حسین همهی یاران خود را از دست داد، بانوان عصمتپناه را در خیمهای گرد آورد، آنان را تسلی و دلداری داد و به صبر و شکیبایی سفارش نمود. امام ساعتی با نیروهای گستردهی دشمن مبارزه و تعداد زیادی از آنان را هلاک یا زخمی کرد و سرانجام خود به شهادت رسید[۱۳].
جنایات سپاه عمر بن سعد در عصر عاشورا
سپاهیان عمر بن سعد، بهویژه دستهی سفاک شمر بن ذیالجوشن، بعد از کشتن امام حسین و یاران فداکارش، جنایات دیگری در عصر عاشورا مرتکب شدند:
۱. غارت خیمهها
۲. آتش زدن خیمهها
کوفیان پس از غارت، اقدام به آتش زدن خیمهها کردند و تمام خیمهها و هر چه در آنها بود، در آتش الم یزیدیان سوخت[۱۴].
۳. ارسال سر مقدس امام حسین به کوفه
عمر بن سعد، برای خوشخدمتی بیشتر به دستگاه ستمگر اموی، دستور داد سر بریدهی امام را، عصر عاشورا با شتاب به کوفه ببرند و عبیدالله را از پایان غائلهی کربلا باخبر کنند[۱۵].
قتل عبیدالله بن زیاد به دست سپاهیان ابراهیم بن مالکاشتر (سال ۶۷ هجری قمری)
روز دهم محرم سال ۶۷ هجری قمری، عبیدالله بن زیاد که فرماندهی سپاه امویان را برعهده داشت، در برابر سپاه مختار بن ابیعبیدهی ثقفی، به فرماندهی ابراهیم بن مالکاشتر، در ساحل «نهر خازر» در چهار فرسخی شهر موصل قرار گرفت و جنگی سخت بینشان رخ داد.
از لشکریان عبیدالله، تعداد بیشماری در میدان جنگ به هلاکت رسیده و تعداد زیادی هم، هنگام عقبنشینی در رود خازر غرق شدند. تعداد کشتههای آن روز شامیان را بیش از هفتادهزار نفر برشمردهاند.
مهمترین رویداد این نبرد، کشته شدن عبیدالله بن زیاد و تعدادی از فرماندهان و افسران عالیرتبهی شامی بود. عبیدالله به دست ابراهیم بن مالکاشتر با یک ضربت شمشیر، از کمر به دو نیم شد و به سزای کردار ننگین خود رسید. زمان کشته شدن عبیدالله بن زیاد، روز عاشورای سال ۶۷ هجری قمری، یعنی شش سال پس از شهادت امام حسین بوده است[۱۶].
یازدهم محرم: اسارت بازماندگان شهدای کربلا (سال ۶۱ هجری قمری)
عمر بن سعد، پس از پایان ماجرای عاشورا، روز یازدهم محرم اجساد کشتههای سپاه خویش را شناسایی، گردآوری و بر آنان نماز خواند و سپس همه را دفن کرد و در حالی که کشتههای اهل بیت و بدن مقدس امام حسین و یارانش بر زمین مانده بود، کربلا را به قصد کوفه ترک کرد.
عبیدالله بن زیاد به محض ورود اسرا به کوفه، تعداد زیادی از اشراف، اعیان و هواداران بنیامیه را گرد آورد و سرهای شهیدان کربلا و اسیران را به مجلس وارد کردند[۱۷].
دوازدهم محرم: شهادت امام زینالعابدین (سال ۹۵ هجری قمری)
امام سجّاد، پس از شهادت پدر بزرگوارش در ۲۳ سالگی به مقام امامت نائل آمد. وی پس از بازگشت به مدینه، ۳۴ سال امامت شیعیان را برعهده داشت. سرانجام پس از ۵۷ سال زندگی، در محرم سال ۹۵ قمری، بر اثر زهری که به دستور «ولید بن عبدالملک» اموی به حضرت خورانیده شد، در مدینهی منوره به شهادت رسید و در قبرستان بقیع، در جوار قبر مطهر عمویش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.
در مورد تاریخ شهادت امام زینالعابدین، گرچه اکثر مورخان و سیرهنگاران، اتفاق دارند که این واقعه در ماه محرم واقع شد، اما در تعیین روز و سال وقوع آن، دیدگاه واحدی وجود ندارد. برخی، روز دوازدهم محرم، برخی هجدهم و برخی دیگر بیستوپنجم میدانند. همچنین در مورد سال شهادت با این که بیشتر مورخان، سال ۹۵ را ذکر کردهاند، برخی سال ۹۴ قمری گفتهاند[۱۸].
سیزدهم محرم: شهادت عبدالله بن عفیف ازدی (سال ۶۱ هجری قمری)
«عبدالله بن عفیف» از شیعیان امیرمؤمنان در کوفه بود. وی در ماجرای قیام امام حسین، به دلیل سالخوردگی و نابینایی، امکان یاری حضرت را در کربلا نداشت؛ اما هنگامی که سرهای شهیدان کربلا را، همراه اسیران اهل بیت وارد کوفه کرده و عبیدالله بن زیاد برای زهرچشم نشان دادن به مخالفان و اظهار پیروزی در شهادت امام حسین و یارانش در مسجد اعظم کوفه برای مردم سخنرانی کرد، با اعتراض شدید عبدالله بن عفیف روبهرو شد.
عبیدالله بن زیاد که انتظار چنین پاسخی را نداشت، با عصبانیت دستور داد، وی را دستگیر و صدا را خاموش کنند. از اینرو مأموران عبیدالله به خانهی عبدالله بن عفیف هجوم آورده و او را با ضربات شمشیر به شهادت رساندند. آنگاه، سرش را از بدن جدا و پیکر بیجانش را در محلهی «سبخه» به دار آویختند[۱۹].
تدفین پیکرهای مقدس شهیدان کربلا (سال ۶۱ هجری قمری)
پس از آنکه سپاهیان عمر بن سعد کربلا را ترک کردند، گروهی از قبیلهی بنیاسد که در «غاضریه»، نزدیک کربلا ساکن بودند و از کشته شدن امام حسین و یارانش، به دست سپاه حاکمیت امویان اطلاع یافتند، روز سیزدهم محرم وارد کربلا شده و پیکرهای مقدس شهیدان را جمع کرده، سپس بر آنان نماز گزارده و در همانجا به خاک سپردند[۲۰].
پینوشتها:
۱. آلعمران: آیهی ۳۹. ۲. فضل بن حسن طبرسی، اعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابنخلدون، ج ۱، ص ۳۹۷. ۳. احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ص ۱۱۰؛ شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۵۴؛ اربلی، کشفالغمة فی معرفة الأئمة، ج ۱، ص ۵۹۰؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۱۸۶. ۴. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۱۶؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۳۲۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص ۸۷۱. ۵. مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۴؛ عبدالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص ۷۴؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۳۳۳؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص ۸۸۵. ۶. مجلسی، بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۱۹۵؛ شیخ عباس قمی، وقایعالایام، ص ۱۲۹ و ۱۴۳؛ ابن خلدون، تاریخ ابنخلدون، ج ۱، ص ۵۵۴؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۴، ص ۱۹۳. ۷. شیخ عباس قمی، وقایع الایام، ص ۱۴۵. ۸. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۳۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۱۵ و ۳۸۹؛ اربلی، کشفالغمة فی معرفة الائمة، ج ۲، ص ۲۲۶؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۳۳۵. ۹. مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۸. ۱۰. شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۴۲؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۹۱. ۱۱. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۴۰؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۳۳۷. ۱۲. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص ۹۰۱؛ شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۴۲؛ سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۰۹. ۱۳. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۴۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص ۹۰۱؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۳۴۲؛ سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۱۴. ۱۴. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۵۰. ۱۵. همان؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۴۰۱. ۱۶. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۷۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص ۹۱۳؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۴۰۷. ۱۷. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۷۰؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ص ۹۱۳؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۴۰۲. ۱۸. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۹۲؛ اربلی، کشفالغمة فی معرفة الائمة، ج ۲، ص ۲۵۹؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۳۵۹؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۲، ص ۱. ۱۹. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۷۴؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۴۱۴؛ اربلی، کشفالغمة فی معرفة الائمة، ج ۲، ص ۲۵۱؛ سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۸۵. ۲۰. شیخ مفید، الارشاد، ص ۴۷۰؛ شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج ۱، ص ۴۰۵.




