نقش شکرگزاری در زندگی

حجت‌الاسلام والمسلمین حبیب‌الله فرحزاد

اشاره

قال امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب: «شکر النعم یزید فی الرزق»[۱].

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد[۲]

اثر شکرگزاری، افزایش نعمت‌هاست. قرآن کریم می‌فرماید: «و إذ تأذن ربک لئن شکرتم لأزیدنکم ولئن کفرتم إن عذابی لشدید»[۳]؛ «اگر واقعاً سپاسگزاری کنید، نعمت شما را افزون خواهم کرد؛ و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود». یکی از راه‌های مهم افزایش برکت، رحمت و عزت در زندگی، سپاسگزاری و شکر نعمت‌های الهی است.

امیرالمؤمنین می‌فرماید: «یکی از راه‌های خیر و برکت و فزونی نعمت، شکرگزاری نعمت‌ها است». برای کسانی که به دنبال رزق با برکت هستند، یکی از راه‌ها «شکرگزاری» است.

«شکر» در لغت به معنای «یادآوری و تصور نعمت و اظهار آن نعمت» است؛ و نقطه مقابل آن، «کفر» است که به معنای «فراموشی نعمت و پوشیده داشتن آن» است[۴]. مفهوم شکر، همان اظهار نعمت منعم با اقرار و اعتراف به قلب و زبان است[۵]. ما می‌خواهیم بنده‌های شکور و سپاسگزاری باشیم، چطور شکر خدا را به جا آوریم؟ در کلام معصومان، شکرگزاری دارای مراحلی شامل شکر قلبی، شکر زبانی و شکر عملی است.

مراحل شکرگزاری

۱. شکر قلبی

شکر قلبی به این معنا است که تصویر و یاد نعمت، در ذهن و دل باشد. مرتبه قلبی شکر، فهم و شناخت نعمت است و این که نعمت، محصول عطا و لطف و رحمت خداوند است.

در روایت می‌خوانیم که یکی از مهم‌ترین راه‌های شکر، معرفت و درک نعمت است. یکی از شخصیت‌های بزرگ می‌فرماید: «شکر النعم، درک النعم؛ شکر المنعم، درک المنعم»[۶]. یعنی اگر انسان نعمت را با همه وجودش درک کند، در واقع، شکر آن نعمت را به جا آورده و اگر درست خدا را بشناسد، شکر خدا را هم به جا آورده است. متأسفانه بسیاری از اوقات، هم از منعم غافلیم و هم از نعمت‌هایی که او مرحمت کرده است. در روایتی از امام صادق در باره شکر قلبی آمده است: «من أنعم الله علیه نعمة فعرفها بقلبه و علم أن المنعم علیه الله فقد أدی شکرها و إن لم یحرک لسانه»[۷]. این که امام فرموده اگر کسی واقعاً به نعمت عارف شود؛ عرفان غیر از علم است: ما به چیزهایی که خدا به ما داده علم داریم، ولی معرفت به آن، چیز دیگری است. به تعبیر دیگری اکنون می‌دانیم تشنگی یک چیزی است. اما ما گاهی همه وجودمان تشنه است؛ یعنی احساس تشنگی، که آن را «درک» می‌خوانیم. می‌دانیم قند یا شکر شیرین است؛ اما یک وقت آن را روی زبانمان قرار می‌دهیم و لمس و حسش می‌کنیم. عالم می‌گوید: من می‌دانم؛ عارف می‌گوید: من می‌یابم. یعنی در واقع شهود می‌کند و می‌بیند. بین علم و معرفت، فرق زیادی است.

از این رو، امام صادق می‌فرماید: «من عرف النعمة» یعنی وجدان کند و ببیند خدا به او چه داده است. این نعمتی که خدا به ما مرحمت کرده، چه نعمت بزرگی است. اگر واقعاً از صمیم دل درک کنیم، آن وقت، شکرش را به جا آورده‌ایم، اگرچه با زبانمان هم چیزی نگفته باشیم.

امام در این حدیث می‌فرماید: «کسی که خدا به او نعمتی ببخشد و او قلبا آن را بشناسد (باور کند و بپذیرد که آن نعمت از جانب خداست)، هر آینه شکر آن را ادا کرده است». معنای این حدیث، این است که خدای متعال به بنده‌اش فرموده است: همین قدر که قبول داشته باشی که نعمت‌ها از جانب من به تو رسیده است، تو را جزو شاکران قبول می‌کنم.

۲. شکر زبانی

«شکر زبانی»، به معنای ستایش زبانی نعمت‌دهنده است. شکرگزار در این مرحله، به تمجید و ثناخوانی و تسبیح و تهلیل «نعمت‌دهنده» می‌پردازد و در حد فکر و توانش، او را ستایش می‌کند.

روایت زیبایی است که مرحوم شیخ عباس قمی آن را در مفاتیح الجنان آورده است. امیرالمؤمنین کسی را دیدند که دعایی بسیار طولانی می‌خواند؛ «ادعوا بصحیفة طويلة». حضرت جمله بسیار زیبایی فرمودند:

آن خدایی که دعای طولانی را اجابت می‌کند، دعای کوتاه را هم اجابت می‌کند. من دعاها را در چهار کلمه برایت خلاصه می‌کنم: «الحمدالله علی کل نعمة، و أسأل الله من کل خیر، و أعوذ بالله من کل شر، و أستغفر الله من کل ذنب»؛ ستایش، خدای را بر هر نعمتی و هر خوبی را از خدا می‌خواهم و از هر بدی، به خدا پناه می‌برم و از هر گناهی، از خدا آمرزش می‌طلبم[۸].

امیرالمؤمنین همه دعاها را در چهار کلمه خلاصه کردند و چهار دعای جامع و بسیار کوتاه را با چهار «کل» بیان فرمودند. «کل»، نه یک نعمت و دو نعمت، بلکه همه نعمت‌ها؛ «الحمد لله علی کل نعمة؛ حمد و ستایش بر همه نعمت‌ها»، در روایت داریم که یکی از عوامل استجابت دعا، قدرشناسی و حمد و ستایش خداست. یعنی اول بگوییم: چقدر شما خوب هستی؛ چنین و چنان هستی؛ بعد درخواستی را که دارم، به شما بگویم. این روش، خیلی اثر دارد. در باره درخواست از خدا، روایات بسیاری داریم که اول ستایش و حمد خدا باشد؛ این از عوامل مهم اجابت دعا است. در ادعیه هم این کاملاً محسوس و مشهود است. اول از همه، الحمدلله، گفته می‌شود؛ مثلاً در دعای افتتاح و دعای عرفه؛ و بعد از آن می‌گوید: این را هم به من مرحمت کنید. یعنی رحمت خدا را به جوش می‌آورد و به خوبی‌های او توجه پیدا می‌کند و بعد می‌گوید: این‌ها را هم به من بده!

بعد از حمد او برای همه نعمت‌ها، می‌فرماید: «و أسأل الله من کل خیر»؛ یعنی خدایا همه خوبی‌ها را می‌خواهم.

سپس «و أعوذ بالله من کل شر»؛ یعنی نه از یکی دو شر، بلکه از همه بدی‌ها و شرها، به خدا پناه می‌برم.

در آخر هم می‌فرماید: «و أستغفر الله من کل ذنب»؛ و طلب مغفرت می‌کنم از هر گناهی.

مرحوم فیض کاشانی در غزل زیبایی می‌گوید:

ز هرچه غیر یار است استغفرالله
ز بود مستعار است استغفرالله

دمی کهان بگذرد بی یاد رویش
از آن دم بی‌شمار است استغفرالله[۹]

از هر چه گفته‌ایم، استغفرالله؛ از هرچه کرده‌ایم، استغفرالله؛ یک استغفار کامل. «و أستغفر الله من کل ذنب»، خدایا تا حالا هر خطایی، هر لغزشی، هر بدیای، هر کاری کردم، از آن استغفار می‌جویم.

چه نعمت‌هایی که می‌دانیم و چه نمی‌دانیم. چه گناهانی که می‌دانیم و چه نمی‌دانیم. چه خیرهایی که می‌دانیم و نمی‌دانیم. این‌ها شکر زبانی است. البتّه شکر زبانی ذکرهای دیگر هم دارد، که در این باره، به بحث مفصّل‌تری نیاز است. از میان همه آن ذکرها، «الحمدلله» کامل است. چنانکه امام صادق می‌فرماید: تمام شکر، گفتن همین جمله است: «الحمدلله رب العالمین»[۱۰]. شکر هر نعمتی هرچند بزرگ باشد، این است که خدوند عز و جل را بر آن حمد و سپاس گویی[۱۱]. ولی شکر واقعی و کامل، به درک نعمت مربوط است؛ یعنی اگر نعمت را واقعاً درک کنی و بشناسی، آن موقع شکر نعمت را انجام داده‌ای. همچنین در این زمینه روایت بسیار زیبایی از امام هادی وارد شده است که در مدخل «نعمت» در کتاب سفینة البحار آمده است. روایت از شخصی به نام ابو هاشم جعفری[۱۲] نقل شده که از نوادگان جعفر طیّار، برادر امیرالمؤمنین است. وی چندین امام را درک کرده و شخصیت وارسته‌ای بوده است. می‌گوید: فقر شدیدی به من روی آورد: «أصابتی ضیقة شدیدة». بعضی مواقع درها بسته است. اما عرض بنده این است که خیلی چیزها را خدا به من و شما مرحمت کرده است که به آن‌ها توجه نداریم؛ آن‌ها را هم ببینیم و قدر بدانیم. چه بسا که سواره از پیاده خبر نداشته باشد. از این‌ها خبر داریم و از صمیم قلب می‌پذیریم. مثلاً کسی چهل سال دارد و امکان ازدواج برای او فراهم نشده است؛ یا کسی هفتاد ساله است و هنوز مسکن ندارد. به این‌ها توجه دارم؛ ولی می‌خواهم بگویم که به داده‌ها هم توجه کنید؛ چون این گله‌ها حل می‌شود و از بین می‌رود.

ابوهاشم جعفری می‌گوید: فقر مالی به قدری به من فشار آورد که رفتم در گله و شکایت را نزد امام هادی باز کنم. اجازه گرفتم، محضر ایشان وارد شدم و نشستم. تا خواستم باب گله را باز کنم، حضرت پیش‌دستی کردند و روی دست من زدند. فرمودند: «یا أبا هاشم! أی نعم الله عز و جل علیک تريد أن تؤدي شکرها؟؛ ای ابوهاشم! کدام یک از نعمت‌های خداوند را می‌خواهی سپاس بگویی؟»[۱۳] پیش خودش می‌گوید ما آمده بودیم گله و شکایت کنیم؛ حضرت آن طرف ورق را برگرداند. فرمودند: ابوهاشم! آمده‌ای کدام نعمت‌های خدا را برای من شرح دهی؟

«فوجمت، فلم أدر ما أقول له؛ می‌گوید: زبانم بند آمد و ندانستم چه بگویم»، آمده بودم گله و شکایت کنم. حضرت فرمود: آمده‌ی شکر کدام نعمت را به جا آوری؟ می‌گوید: من خیلی سکوت کردم؛ بعد حضرت خودشان سخن را شروع کردند و سه نعمت مهم خدا را برای من برشمردند:

الف) نعمت ایمان

حضرت فرمودند: ابوهاشم! «رزقک الإیمان فحرّم به بدنک علی النار؛ خداوند به تو ایمان را روزی داده و بدن تو را بر آتش حرام کرده است»[۱۴]. «ایمان»، یعنی اصول دینت درست است. خدا را قبول داری، پیامبر، اهل‌بیت و مبدأ و معاد را قبول داری. در بسیاری از روایات، ایمان به معنای ولایت اهل‌بیت و امیرالمؤمنین به کار رفته است. امام باقر در تفسیر ایمان در آیه ۵ سوره مائده که «و من یکفر بالإیمان فقد حبط عمله و هو فی الآخرة من الخاسرین؛ هر کس به ایمان کافر شود، عملش تباه گشته و در آخرت از زیانکاران خواهد بود» فرمود: «الإیمان فی بطن القرآن علی بن أبی طالب فمن کفر بولایته فقد حبط عمله؛ مقصود از ایمان در بطن قرآن، علی بن ابی‌طالب است و هر کس به ولایت ایشان کفر بورزد، به تحقق که عملش نابود است»[۱۵]. همچنین در منابع روایی شیعه و سنی آمده است که پیامبر اکرم در روز جنگ احزاب (خندق) هنگامی که امیرالمؤمنین به نبرد عمرو بن عبدود رفت، فرمود: «برز الإیمان کله إلی الشرک کله؛ امروز همه ایمان در برابر همه شرک آشکار شد»[۱۶]. آری؛ علی معیار است. «حبب إلیکم الإیمان و زینه فی قلوبکم؛[۱۷] خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل‌هایتان زینت بخشید». امام صادق فرمود: مقصود از ایمان در این آیه شریفه که در نزد مؤمنان محبوب شده است، وجود مبارک مولا امیرالمؤمنین، علی، است[۱۸]. خدا به تو ایمان مرحمت کرده و با این ایمان، بدنت را بر آتش جهنم حرام کرده است. این بشارت و نعمت بزرگی است: «هر که از پل بگذرد، خندان بود» فقط دوستداران اهل‌بیت چنین هستند. فقط کسانی از آتش جهنم عبور می‌کنند که محبّ اهل‌بیت باشند. پیامبر فرمود: «لم یجز علی الصراط إلا من معه جواز من علی بن أبی طالب؛ احدی از آن پل صراط عبور نمی‌کند، مگر این‌که سند ولایت علی بن ابی‌طالب را داشته باشد که بتواند از آنجا بگذرد»[۱۹]. خوب، این جواز عبور از جهنم را خدا به تو داده است؛ یعنی محال است آتش جهنم، عاشق و دوستدار حضرت علی را بسوزاند. برات آزادی را خدا به او مرحمت کرده است. خدا به برکت ایمان، چنین نعمتی را به ما عطا کرده است. پیامبر فرمود: «یا علی! حبک إیمان و بغضک نفاق و کفر؛ یا علی! دوستی با تو ایمان و کینه‌ورزی با تو نفاق و کفر است»[۲۰]. بنابراین، خدای بزرگ به ما لطف کرده، این نعمت بزرگ محبت و دوستی امیرالمؤمنین را به ما مرحمت کرده و بدنمان را بر آتش جهنم حرام کرده است؛ یعنی محال است در آتش جهنم برود؛ نعمت بزرگی که ما به آن توجه نداریم.

ب) نعمت سلامتی

حضرت فرمودند: «و رزقک العافیة فأعانک علی الطاعة؛ عافیت را روزیت کرد تا بر طاعت یاریت رساند»[۲۱]؛ دومین نعمتی که خدای متعال به تو مرحمت کرده، عافیت و سلامتی است. این‌که بدنمان سالم است و با پای خودمان راه می‌رویم. به آسایشگاهی رفتم برای معلولین سخنرانی کنم؛ بعضی از کمر به پایین قطع نخاع بودند و عده‌ای را با تخت پا سخنرانی آوردند؛ کسانی که از گردن به پایین قطع نخاع بودند. یعنی این آقا در جوانی بر اثر حادثه یا بیماری و یا در جنگ، به چنین وضعی دچار شده بود.

یکی از چیزهایی که ما را به درک نعمت می‌رساند، نگاه به افرادی است که از خیلی نعمت‌ها محرومند. البتّه خدا در آخرت برای آن‌ها جبران می‌کند و به آن‌ها درجه می‌دهد. باید از مشاهده مشکلات و گرفتاری آن‌ها و به نعمت‌هایی که خداوند به ما داده، بیشتر توجه کنیم. به قول مرحوم سیداحمد شبیری زنجانی: «خدایا تو را شکر می‌کنم به عدد کوره‌های عالم، که به من چشم دادی». یعنی به آنچه داریم، حواسمان باشد. شکر به عدد کرهای عالم، که به من گوش دادی؛ به عدد لال‌های عالم، که به من زبان دادی. عزیزانی که زبانشان لال است، چطور نماز می‌خوانند؟ همین‌طور صُمٌ بُکم می‌ایستند؛ رکوع و سجده می‌رود بی‌آن‌که چیزی بگویند. قرآن را فقط نگاه می‌کنند. آرزوی یک یا الله، آرزوی یک یا حسین، آرزوی یک یا زهرا، یا صاحب‌الزمان، یک «اللهم کن لولیّک» را دارد.

من نمی‌دانم واقعاً در دل کر و لال‌ها چه می‌گذرد؟ ولی واقعاً برای آن‌ها خیلی سخت است. یعنی این‌قدر آرزو دارد یک یا علی بگوید؛ ولی نمی‌تواند بگوید. پس این نعمت زبان را که این همه ذکر می‌توانم با آن بگویم، شکر کنم، الحمدلله بگویم، صلوات بفرستم، قرآن بخوانم؛ این چه نعمت بزرگی است! این نعمت زبان (گویایی)، نعمت بسیار بزرگی است. بنابراین باید به هنگام مشاهده انسانی که از نعمتی محروم است، ولی ما آن محرومیت را نداریم، بگوییم: پروردگارا! من تمسخر نمی‌کنم و بر خود نمی‌بالم، بلکه تو را برای نعمت‌های بزرگت نسبت به خود می‌ستایم[۲۲].

امام هادی به ابوهاشم جعفری فرمودند: «رزقک العافیة فأعانک علی الطاعة؛[۲۳] خدا نعمت عافیت، سلامتی، آرامش، و امنیت را به تو مرحمت کرده؛ با این به تو کمک کرده برای طاعت و بندگی خودش». بنابراین، شکرگزار و قدردان باش!

ج) نعمت قناعت

سومین نعمتی که در کلام امام هادی به ابوهاشم جعفری آمده، نعمت قناعت است: «و رزقک القنوع فصانک عن التبذل؛[۲۴] خدای مهربان نعمت قناعت، عزتمندی و آبرومندی را به تو عنایت کرده است». این هم نعمت واقعاً بزرگی است. گاهی اگر آدم عزت نفس نداشته باشد، برای هر نیازی، دست گدایی دراز می‌کند. یا نزد این و آن آبرویش را می‌ریزد، یا دست نیاز دراز می‌کند، ولی خدا عزت نفسی به ما داده که گاهی حتی اگر مشکلات مهمی در کار باشد، حاضر نیستیم آبروی خود یا خانواده‌مان را ببریم. این نعمت عزت نفس، قناعت و مناعت طبع است. گاهی به مسجد می‌رویم و در کوچه و خیابان و سر چهارراه‌ها کسی را می‌بینیم که دست گدایی دراز کرده است؛ با آن‌که صحیح و سالم است. با دیدن او، ما خجالت می‌کشیم. نعمتی از او گرفته شده، نعمت قناعت است. به همین دلیل، او خودش را خوار و ذلیل کرده است؛ خودش را شکسته است. ذلیل‌ترین افراد، متکدیان هستند. بنابراین، همین عزت نفسی که خدا به ما مرحمت کرده و خودمان را با آن، حفظ می‌کنیم و آبروی خودمان و دیگران را نمی‌بریم، نعمت بزرگی است. خدا نعمت عزت نفس و قناعت را به تو داده و تو را از آبروریزی و له شدن جان و روحت حفظ کرده است. بعد از آن امام هادی فرمودند: من سه نعمت برایت شرح دادم: نعمت ایمان، نعمت عافیت و نعمت قناعت. حس کردم آمده‌ای از آن خدایی که این همه چیز به تو مرحمت کرده، شکایت کنی. من این نعمت‌ها را برایت شرح دادم که شکایت نکنی. بعد فرمودند: من امر کردم، هزار دینار هم پول به تو بدهند، برو آن پول‌ها را بگیر.

اگر واقعاً کسی قدردان نعمات باشد، پول هم به دستش می‌رسد؛ یا خداوند در همان مالی که دارد، برکتی قرار می‌دهد که نیازهایش برآورده شود. پس یکی از مراحل شکرگزاری، شکرگزاری زبانی و قدرشناسی نعمات است.

۳. شکر عملی

شکر «عملی»، شکر کامل و ثمره دو نوع شکر قلبی و زبانی است. وقتی انسان، با دل، نعمت بودِ نعمتی را فهمید و به زبان آن را اظهار کرد و شکر منعم را به جای آورد، حق آن است که در عمل نیز شکر خدا را آشکار کند. بنابراین، شاکر حقیقی باید نعمت‌های الهی را صرف رضا و مقصود مُنعِم کند و همواره باید آگاه باشد که از نعمت‌های خدا در چه مسیری استفاده کند تا مرتکب کفران نعمت نشود.

امام صادق می‌فرماید: «شکر نعمت، همان دوری از محرمات است»[۲۵].

آری؛ شکر عملی یا رفتاری، آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است و آن را در جای مناسب خودش صرف کنیم که اگر چنین نکنیم، کفران نعمت کرده‌ایم. شکر عملی مصادیق فراوانی دارد که برای نمونه، برخی از مصادیق آن، با استناد به روایات، بیان می‌شود:

۱. سجده شکر، نماز شکر، احسان و ولیمه دادن، برخی از مصادیق شکر عملی هستند[۲۶]. نقل شده است که «وقتی برای پیامبر اکرم مسئله‌ای به وجود می‌آمد که موجب خوشحالی یا حتی موجب نگرانی آن حضرت می‌شد، به سجده می‌رفت و برای خدا سجده شکر به جا می‌آورد»[۲۷].

۲. عفو و گذشت در مقابل پیروزی بر دشمن، از دیگر مصادیق شکر عملی است؛ همان‌گونه که امام علی می‌فرماید: «إذا قدرت علی عدّوک فاجعل العفو عنه شکرًا للقدرة علیه؛[۲۸] هنگامی که بر دشمنانت پیروز شدی، عفو و بخشش را شکریه این پیروزی قرار بده».

۳. انفاق کردن بخشی از اموال در راه خدا نیز از مصادیق شکر عملی است؛ امام علی می‌فرماید: «احسن شکر النعم الانعام بها؛[۲۹] بهترین شکر نعمت‌ها، بخشیدن آن است».

۴. عبادت و نیایش در برابر پروردگار نیز طریق دیگری برای شکرگزاری عملی است؛ چنانکه در سخن امام علی، برای عبادت به انگیزه شکر، تعبیر عبادت آزادگان و افضل اعمال آورده شده است[۳۰].

گستردگی نعمت‌های الهی

بسیاری از گله‌ها برای مسائل مادی است. ما فکر می‌کنیم اگر به پول و دارایی برسیم، همه مشکلاتمان حل می‌شود. ولی این‌گونه نیست؛ ممکن است بعضی از مشکلات با پول حل شود؛ امّا اگر مثلاً کسی در بیابان گیر کند و در آن کویر، خروارها طلا و دیگر جواهرات پرارزش نصیبش شود امّا یک لیوان آب برای خوردن نداشته باشد، آن ثروت به چه درد می‌خورد! در آنجا، یک لیوان آب برایش از میلیاردها پول و طلا و سکه بالاتر است. زمانی در گذشته، خشکسالی بود و مثل امروز هم نمی‌توانستند از جای دیگر به آسانی گندم وارد کنند. در آن سال قحطی، زنی در شهر اصفهان چند کیلو طلا و سکه آورد و داد زد: یک جوانمرد پیدا شود همه این‌ها را از من بگیرد، یک نان به من بدهد که دارم از گرسنگی و ضعف می‌میرم. از اول تا آخر بازار هی می‌گفت: «نان، نان، نان!»، طلا هم در دستش بود. آخر بازار افتاد و مرد! خداوند چیزهایی مافوق طلا و سکه و پول به ما مرحمت کرده است که به آن‌ها توجه نداریم و قدرش را نمی‌دانیم و شکرگزار نیستیم. چه بسا در همان مشکلات مادیای هم که دچارشان می‌شویم، هزاران نعمت خفته باشد که از آن‌ها بی‌خبریم. نوع افراد وقتی به یک مقدار پول و مقام می‌رسند، شلوغ‌کاری و گردن‌فرازی می‌کنند؛ دیگران را تحقیر می‌کنند و فخر می‌فروشند. اما همه نعمت‌های خدا در مسائل مادی خلاصه نمی‌شود. این سخن خیلی مهمی است که پیامبر اکرم فرمودند:

اگر کسی تمام نعمت‌های خدا را در خوراک و مادیات ببیند، عملش کم و عذابش نزدیک است: «و من لم یر لله عز و جل علیه نعمة إلا فی مطعم أو مشرب أو ملبس فقد قصر عمله و دنا عذابه»[۳۱].

یعنی اگر کسی نعمت را فقط در طعام و خوراک و پوشاک و مسائل مادی ببیند، به عذاب نزدیک است و عمل او نیز ناچیز است. خدا میلیاردها نعمت مافوق مسائل مادی به ما مرحمت کرده است؛ از جمله آن‌ها نعمت ولایت، امنیت و عافیت است. فقط باید آن‌ها را درک کنیم؛ و بعد بی‌اختیار به سجده می‌رویم، بی‌اختیار نماز می‌خوانیم و بی‌اختیار عاشق خدا می‌شویم.

نعمت ولایت

شخصی خدمت امام صادق رسید و عرضه داشت: من فقیر و بی‌پول هستم. به قول امروزی‌ها قسط عقب‌افتاده دارم، و وضعم چنین و چنان است! حضرت فرمودند: «ما أعرفک فقیرًا؛ گمان نمی‌کنم شما فقیر باشید»[۳۲].

عرض کرد: آقا مثل این‌که شما متوجه نشدید؛ مشکل مالی دارم؛ و خدا می‌داند چقدر قرض دارم. در روایت داریم که مکرر برای حضرت شرح می‌داد، حضرت هم در مقابل، «یکذّبه» می‌گفت. خیلی عجیب است که امام معصوم حرف کسی را قبول نکند. آن فرد دائم پافشاری می‌کرد که «أنا فقیر!» ملاعبدالله کلام بسیار زیبایی دارد که می‌گوید مواظب باشیم مسائل و مشکلاتمان را به زبان نیاوریم. می‌گوید: خود را زیاد محروم معرفی کردن، محرومیت می‌آورد. اگر دائم بگویید «من مریض هستم»، مریض هم نباشید، مریض می‌شوید. بگویید «فقیرم، گدایم»، فقیر می‌شوید. یعنی با فال بد زدن، تکرار و تلقین کردن، فقیر هم نباشید، فقیر می‌شوید. به تعبیر معصوم: «البلاء موکل بالمنطق»[۳۳]. اگر محروم هم نباشید ولی دائم بگویید محرومم، محرومتان می‌کنند یا محروم می‌شوید.

آن شخص از این دسته بود. پیوسته می‌گفت: «أنا فقیر؛ چنانم، و چنینم». حضرت هم «یکذّبه»؛ تکذیبش می‌کرد. به قول امروزی‌ها به حضرت عرض کرد: عجیب گرفتار افتاده‌ایم! من واقعاً بی‌پولم و شما چطور می‌گویید: من فقیر نیستم؛ «ما أعرفک فقیرًا». حضرت فرمودند: شما ولایت ما را داری یا نداری؟ گفت: بله؛ دارم. جدّم حضرت علی را دوست داری؟ بله. ما را دوست داری؟ بله. فرمودند: اگر کسی پیدا شود و بگوید: من هزار دینار به تو پول می‌دهم، از حضرت علی و از اهل‌بیت تبری بجو. حاضری؟ گفت: نه.

حضرت مبلغ را بیشتر کردند. چند هزار دینار! ده هزار دینار، میلیون دینار، همین‌طور آلاف و الوف…؛ آیا حاضری ولایت ما را بفروشی و از ما تبری بجویی؟ من همه دنیا را به پایت می‌ریزم؛ حاضری؟ گفت: نه آقا؛ قسم خورد: «یحلف أنه لا یفعل؛ والله حاضر نیستم». حضرت فرمودند: من یک نعمت خدا را برایت شرح دادم که «ولایت» ما است. تو حاضر نیستی با آلاف و الوف و دینار این‌ها را بفروشی. آنوقت چطور این‌قدر می‌گویی: من ندارم! حضرت فرمود: کسی که متاعی با خود دارد که به این همه پول نمی‌فروشد، او فقیر است؟ «من معه سلعة یعطی هذا المال لا یبیعها هو فقیر؟»[۳۴]. به داشته‌هایت هم نگاه کن!

نعمت امنیت

یکی از علما خدمت یکی از بزرگان رسید و گفت: من می‌خواهم مشهد بروم؛ کاری نداری؟ ایشان گفتند: سلام مرا به امام رضا برسان و به امام رضا عرض کن: ای علی بن موسی الرضا! ما دخیل تو هستیم. در خانه خدا واسطه شو که خدا به ما مردم ایران، چوب کفران نعمت و ناسپاسی نزند. خدا خیلی به ما نعمت داده است؛ چه شخصی، چه دولتی، چه مملکتی. امنیتی که در مملکت ما هست، در کمتر جایی می‌یابیم. ناامنی بسیاری از کشورهای همسایه را ببینید! شاید روزی نیست که انفجار و کشته نداشته باشند. الان در یمن و سوریه، چند میلیون آواره هستند؟ در فلسطین چه خبر است؟ نمی‌خواهم بگویم مملکت ما مشکل ندارد یا مشکلات را توجیه کنم. ممکن است بر اثر سوء مدیریت یا تحریم‌ها یا بی‌رحمی بعضی از افراد، مشکلاتی در میان باشد، ولی این نعمت‌ها را هم واقعاً ببینیم. در کشورهایی که گرفتار جنگ هستند، فرزند آن‌ها بیرون می‌رود، نمی‌دانند برمی‌گردد یا نه؟ بچه ما یک ساعت از مدرسه دیر بیاید، چه حالی پیدا می‌کنیم؟ چرا این‌قدر ناشکری می‌کنیم؟

زمان رضاخان ناامنی و خفقان چنان بود که علمای ما حق عمامه گذاشتن نداشتند؛ فقط چند نفر از مجتهدان و مراجع می‌توانستند عمامه بگذارند. از سر علمای عمامه برمی‌داشتند؛ چادر خانم‌ها را می‌کشیدند؛ حق نداشتند با چادر بیرون بیایند. وقتی حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ که بزرگ حوزه علمیة قم و مرجع بزرگ آن زمان بود و حضرت امام و خیلی از مراجع پای درسش می‌رفتند ـ از دنیا رفت، در شهر قم و شهرهای مختلف، مراسم ختم برایش نگرفتند؛ چون ممنوع شده بود! یعنی نمی‌توانستند برای یک مرجع تقلید مجلس فاتحه بگیرند. روضه‌خوانی ممنوع بود؛ یعنی این روضه‌خوانیای که الآن ما راحت و آشکار، در حسینیه و تکایا به مناسبت‌های مختلف، عزاداری برگزار می‌کنیم، ممنوع بود؛ حتی تا سوگا و عاشورا!

مرحوم آقای دولابی فرمودند: من نوجوان یا جوان بودم؛ در دولاب، در زیرزمین مجلسی گرفتیم؛ مخفیانه چند نفر هم گذاشتیم که پاسگاه و مأمورها نیایند؛ یک یا حسین و یا حسین کنیم و کمی بر سینه بزنیم. مأموری ما را پیدا کرد و لو رفت و آمدند ما را به کلانتری و پاسگاه بردند. آقای دولابی با اشک و ناله می‌گفت: وقتی ما را زندان کردند، پدر ما که ارباب دولاب بود، آمد. در پاسگاه ایشان را می‌شناختند و احترام می‌گذاشتند. گفت: بچه‌های ما را یک عده از دولاب گرفته‌اند و می‌خواهند آن‌ها را تحویل‌گاه بدهند. رئیس پاسگاه گفت: اگر این دولابی‌ها آدم کشته‌اند، هیچ مشکلی ندارد؛ اگر غارت کرده‌اند، مشکلی ندارد؛ چاقو کشیده‌اند، شراب خورده‌اند، هر گناهی کرده‌اند، مشکلی ندارد؛ فقط روضه‌خوانی نکرده باشند. این را نمی‌توانم کاری کنم. آقای دولابی می‌گفت: این از هزارتا چاقو زدن برای ما بدتر بود. یعنی روضه‌خوانی از آدم‌کشی بدتر بود. می‌گفت: بقیه گناهان را می‌توانم وساطت کنم؛ ولی روضه نخوانده باشند؛ من از رضاخان می‌ترسم که مرا بزند و بیچاره‌ام کند[۳۵]. چنین خفقانی بوده است. چرا ما قدر امنیت را نمی‌دانیم؟

شاید شب و روزی نباشد که نیروهای انتظامی ما در مرزها نگهبانی می‌دهند، کشته ندهند؛ شهید ندهند. آن‌ها این همه خدمت می‌کنند که در مملکت ما امنیت باشد؛ چرا ما قدر این را نمی‌دانیم؟ به هر حال، این نعمت امنیت و نعمت عافیت، نعمت بسیار بزرگی است.

این حدیث معروف را شاید همه حفظ باشند: «نعمتان مجهولتان: الأمن و العافیة؛[۳۶] دو نعمت است که ناشناخته است: امنیت و تندرستی». انسان زمانی ارزش چیزی را می‌شناسد و می‌داند که آن را از دست بدهد. بسیاری از مردم، قدر و ارزش خورشید را نمی‌شناسند، چون همواره در پیش چشمانشان است؛ از این رو، از آن غافل می‌شوند. زمانی متوجه ارزشمندی آن می‌شوند که آن را از دست بدهند و با تاریکی مطلق و سرمای شدید و یخبندان روبرو شوند.

مقام معظم رهبری در زمینه امنیت می‌فرمایند: «تا امان هست، کسی ملتفت نیست که امنیت هست. از خانه تا محل کسب می‌خواهی بروی، ناامن باشد؛ تا مدرسه می‌روی، ناامن باشد؛ دانشگاه، ناامن باشد؛ از این شهر به آن شهر، ناامن باشد؛ الحمدلله امروز امنیت در کشور وجود دارد و این برای زحمات نیروهای نظامی ما و نیروهای امنیتی ما است؛ باید واقعاً از این‌ها تشکر کرد و این‌ها را تقویت کرد»[۳۷].

گفت: «تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی» تا وقتی که در امنیت هستیم، قدرش را نمی‌دانیم. وقتی ناامنی شود، بعد می‌فهمیم چه خبر است؟

آری؛ امنیت و تندرستی، دو نعمتی هستند که انسان قدرناشاس، شکر آن را به جا نمی‌آورد و نسبت به آن به دو طریق زبانی و عملی کفران می‌ورزد؛ چون برای تندرستی و عافیت، به زبان، شاکر و سپاسگزار خداوند نیست و در زندگی خود هم به درستی از این دو نعمت برای رشد و کمال بهره نمی‌گیرد. امام صادق از پیامبر نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: «نعمتان مکفورتان: الأمن و العافیة؛[۳۸] دو نعمت امنیت و عافیت است که شکرشان به جا آورده نمی‌شود».

امیرالمؤمنین نیز در نهج البلاغه می‌فرماید: «ینام الرجل علی الثکل، و لا ینام علی الحرب؛[۳۹] فرزند مرده می‌خوابد و مال ربوده نمی‌تواند بخوابد» یعنی آدم مصیبت‌زده، شب خوابش می‌برد؛ امّا اگر بگویند: آقا امشب حمله می‌کنند به خودت، به ناموست، مال‌ت را غارت می‌کنند و ناامن است، اصلاً چشمش روی هم نمی‌آید. بدنش هم سالم، همه چیز سالم، پول هم زیاد دارد؛ کسی هم فوت نکرده است، ولی ناامن است. همین که بگویند این محل، محل ناامنی است، آدم خوابش نمی‌برد. بنابراین ما باید قدر این امنیت‌ها را بدانیم! به داده‌ها نگاه کنیم، تا برسیم به نداده‌ها؛ در همان نداده‌ها هم نعمت‌های بسیار نهفته است.


پی‌نوشت‌ها

۱. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۴۴.
۲. ابوسعید ابوالخیر، رباعیات، رباعی ۲۱۱.
۳. ابراهیم، آیه ۷.
۴. حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب ألفاظ القرآن، ج ۲، ص ۴۸۷.
۵. دهخدا، لغت‌نامه، ج ۹، واژه‌های «شکر» و «شکرگزاری».
۶. از فرمایشات مرحوم دولابی.
۷. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۲۵۲، ح ۱۰۷.
۸. همان، ج ۹۱، ص ۲۴۲.
۹. فیض کاشانی، دیوان اشعار، غزل شماره ۸۴۴.
۱۰. شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۹۵.
۱۱. همان.
۱۲. داود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، معروف به جعفری؛ وی مردی مورد وثوق و جلیل القدر بوده و خدمت امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام عسکری و حضرت صاحب الأمر أ رسیده و از همه آنان روایت کرده است.
۱۳. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۱.
۱۴. همان.
۱۵. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۵، ص ۳۶۹، ح ۱۴.
۱۶. همان، ج ۳۹، ص ۳؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۱۹، ص ۶۱.
۱۷. حجرات، آیه ۷.
۱۸. شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۴۲۶.
۱۹. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۹، ص ۲۰۲.
۲۰. همان، ص ۴۲.
۲۱. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۱.
۲۲. شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۹۵.
۲۳. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۰۱.
۲۴. همان.
۲۵. شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۹۵.
۲۶. سید علاءالدین محمد گلستانه، منهج الیقین (شرح نامه امام صادق علیه السلام به شیعیان)، ص ۵۴.
۲۷. علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص ۴۳۲.
۲۸. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۲، ص ۱۷۱.
۲۹. تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۹۵.
۳۰. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۴۶: «إن قوماً عبدوه شکرًا فتلك عبادة الأحرار و هي أفضل العبادة».
۳۱. شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۳۱۶، ح ۵.
۳۲. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۱۴۷.
۳۳. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹.
۳۴. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۶۴، ص ۱۴۷.
۳۵. همان.
۳۶. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۷۰.
۳۷. بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، تاریخ ۱۳۹۵/۰۶/۰۳.
۳۸. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۱۸، ص ۷۱۰.
۳۹. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۱۹، ص ۲۱۲.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=67052

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *