وفای به عهد در قرآن، سنّت و سیرۀ حسینی
حجت‌الاسلام والمسلمین حسین احسانی‌فر*

اشاره

مهم‌ترین سرمایۀ حکومت جامعه، اعتمادی است که افراد به حکومت دارند و هرچه این اعتماد و همبستگی تقویت شود، مایۀ سعادت و پیشرفت جامعه است و هر کاری که به آن لطمه وارد نماید، عامل شکست و بدبختی است. از جمله اموری که اعتماد عمومی و خِرَدها را شکوفا می‌کند، وفای به عهد و صدق در وعده است. خداوند، «صادِقُ الْوَعْد» است و حضرت اسماعیل را نیز به این وصف می‌ستاید و می‌فرماید: «إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ؛ او در وعده‌هایش راستگو و باوفا بود». پیش از ورود به بحث، لازم است به چند نکته اشاره شود.

۱. مجموعه معارف اسلام، انسان را به سوی کمال و سعادت حقیقی فرا می‌خواند؛ زیرا همه اصول و فروع آن، با فطرت و سرشت سلیم انسانی هماهنگ است[۱].

۲. اگرچه ریشه‌دارترین معرفت در میان معارف دینی، خداشناسی و توحید است، اما همه فضایل اخلاقی، همانند: راستگویی، ادای امانت و وفای به عهد، ریشه در فطرت دارند و «عهده‌ها» هستند که انسان، از روز نخستین حیاتش، بی‌آنکه «قالُوا بَلَى شَهِدْنا»[۲] به آن اقرار نموده و امضا کرده است.

توجه داشته باشیم، که صِرف تعهدگرفتن و تعهدسپردن، هم‌اکنون نیز در عالم «معنا» هست. خداوند همواره «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» می‌گوید و بندگانش نیز پیوسته نغمه «بَلَى» سر می‌دهند، اما دَفعت، مانع مشاهده صِرف است. «اگر انسان از خواب دَفعت برخیزد و سمیع و بصیر باشد، هر لحظه می‌تواند به سراغ آن برود و امضای خود را پای این میثاق‌نامه ببیند؛ منتهی با هر چشمی و گوشی نمی‌توان به سراغ آن رفت، بلکه:

آشنا داند و آشنای آشنا — گوش می‌خواهد نودای آشنا

تا زمانی که از بستر دَفعت برنخیزیم، چیزی را نه مشاهده خواهیم کرد و نه می‌فهمیم»[۳]. شیخ بهایی می‌گوید:

در روز هست بگفت و در شب خفت — به آشنا داند و آشنای آشنا
پیوسته به یهو و یعقوب دل شواد — از من ا وای نیوارد یواد
الله الله تو بوی بوی درد — نواش روان نوهر زرد

۳. بر اساس اعتقاد شیعه، امام معصوم، گنجینۀ صفات جمال و جلال خدا و مظهر اسمای حسنای او و ترجمان وحی و قرآن است. طبیعی است که چنین جایگاهی، مرکز توجّه «وفای به عهد» باشد؛ زیرا «الوَفِی؛ وفاکننده به عهد»، از صفات خداوند است[۴]: «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ؛ چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟» از این رو، در روایات و زیارات، حکایتی از صفات و القابی که برای ائمه(ع)، از جمله حضرت امام حسین(ع) ذکر شده، «الوَفِیّ» است.

۴. همان‌گونه که پیامبر اکرم(ص) ترجمان عینی قرآن کریم است، ائمه اطهار(ع) نیز ترجمان و تفسیر قرآن و سنّت و سیرۀ رسول خدا(ص) هستند. پس برای شناخت سیرۀ گفتاری و رفتاری معصومان(ع) در هر موضوع قرآنی، از جمله «وفای به عهد»، باید به قرآن و سیرۀ رسول خدا(ص) رجوع کرد. بر این اساس، لازم می‌دانیم نخست «وفای به عهد» از نگاه قرآن و سنّت مورد توجّه قرار گیرد و سپس به بیان این مبحث در سیرۀ امام حسین(ع) خواهیم پرداخت.

اهمیت وفای به عهد از نگاه قرآن

وفای به عهد، ریشه در سرشت انسان دارد. هر کسی با مراجعه به وجدان خود، این حقیقت را در درون خود می‌یابد. به همین دلیل، در میان تمام ملل دنیا، پایبندی به عهد و پیمان‌ها، مقدس و لازم شمرده می‌شود. با نگاهی به آیات قرآن، این حقیقت را به‌روشنی می‌توان درک کرد. برای مثال، سورۀ مؤمنون[۵] و معارج[۶]، هنگامی که از ویژگی‌های مؤمنان و نمازگزاران سخن می‌گویند، از جمله صفات آنان را رعایت امانت و وفای به عهد می‌دانند و می‌فرمایند: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ و آنان که امانت‌ها و عهد خود را رعایت می‌کنند»[۷]. این تعبیرات، نشان می‌دهد که وفای به عهد، یکی از شاخصه‌های مهم ایمان و تقوا و قرارگرفتن در زمرۀ نمازگزاران است.

در آیۀ ۱۷۷ سورۀ بقره[۸]، وفای به عهد در ردیف ایمان به خدا و نماز و زکات قرار گرفته است. با توجه به اینکه در آیۀ شریفه هیچ قیدی نیامده، استفاده می‌شود که وفای به عهد، به‌طور مطلق واجب است؛ خواه عهد و پیمان الهی باشد یا مردمی، در برابر مسلمانان باشد یا غیرمسلمانان. این حقیقت، در سورۀ توبه روشن‌تر بیان شده است. خداوند می‌فرماید: ای پیغمبر! اگر با مشرکان پیمان بستی، باید به پیمان خودت وفادار باشی و تا آن‌ها پیمان خود را نشکسته‌اند، تو نباید آن را نقض کنی: «فَما اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ»[۹]. سپس در آیۀ دیگر می‌فرماید: «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ؛ پیمان آنان را تا پایان مدتشان محترم بشمارید»[۱۰].

حضرت علی(ع) در نامۀ ۵۳ نهج‌البلاغه که معروف به عهدنامۀ مالک اشتر است، می‌فرماید: «اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید و او را در پناه خود امان دادی، به عهد خود وفادار باش و در آنچه بر عهده گرفته‌ای، امانت‌دار باش و جان خود را بر سر پیمانت بنه و بدان که هیچ حکمی از واجبات الهی، همانند وفای به عهد نیست؛ زیرا که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند، در لزوم وفای به عهد اتفاق نظر دارند. پس، در وفای به عهد استوار باش؛ چه طرف پیمان تو مسلمان باشد یا کافر»[۱۱].

منزلت وفای به عهد از دیدگاه سنّت

رسول خدا(ص) می‌فرماید: «لا دینَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ؛ کسی که به عهد و پیمان خود پایبند نیست، دین ندارد»[۱۲]. بر این پایه، وفای به عهد، مساوی با دینداری است و انسان عهدشکن، دین کامل ندارد؛ چنان‌که می‌فرماید: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَفِ إِذا وَعَدَ؛ کسی که خدا و قیامت را باور دارد، باید به عهد خود وفا نماید»[۱۳]. امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: «ما أَیْقَنَ بِاللَّهِ مَنْ لَمْ یَرْعَ عُهُودَهُ؛ کسی که عهد و پیمان‌ها را رعایت نکند، به خدا یقین ندارد»[۱۴]. وفای به عهد، آن‌قدر مهم است که حضرت در مورد هدف اصلی بعثت رسول خدا(ص) می‌فرماید: «بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً لِإِنْجازِ عِدَتِهِ وَ تَمامِ نُبُوَّتِهِ؛ خداوند سبحان، محمد(ص) را برای وفای به عهد خود و کامل کردن نبوتش برانگیخته است»[۱۵].

خلاصه اینکه: وفای به عهد، از ارکان همه ادیان الهی است. شخصی از امام سجاد(ع) خواست که تمام ادیان الهی را در جمله‌ای کوتاه بیان کند. حضرت همه رمزهای دین را در سه جمله خلاصه کرد و فرمود: «قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ؛ سخن حق گفتن، داوری به عدالت کردن و به عهد وفا نمودن»[۱۶].

آثار وفای به عهد

وفای به عهد، افزون بر اینکه سبب جلب اعتماد عمومی و احیاء محبوبیت مردمی می‌شود، از نگاه قرآن، در زندگی مادی و معنوی انسان آثار بسیاری دارد؛ از جمله:

۱. سبب فزونی ایمان و ثبات قدم می‌گردد[۱۷].
۲. انسان را در زمرۀ نمازگزاران[۱۸]، مؤمنان حقیقی[۱۹] و پرهیزکاران[۲۰] قرار می‌دهد.
۳. سبب اعطای حق شفاعت به وی می‌شود[۲۱].
۴. از صفات راستگویان است[۲۲] و پاداش صادقان[۲۳] و اجر عظیم[۲۴] دارد.

قرآن کریم در آیات ۱۹ تا ۲۳ سورۀ رعد، ضمن قراردادن وفاکنندگان به عهد در ردیف: صاحبان عقل و اندیشه، برقرارکنندگان پیوندهای الهی، خداترسان، شکیبا و نمازگزارانی که به وسیله حسنات با سیئات مبارزه می‌کنند، نتیجه عملکرد آنان را در سه جمله ذکر توصیف می‌کند:

  • عاقبت‌به‌خیری و استقرار در باغ‌های جاویدان بهشت.
  • قرارگرفتن در کنار پدران و همسران و فرزندان صالح خود.
  • فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می‌گردند و به آنان می‌گویند: سلام بر شما، به جهت صبر و استقامتتان! چه نیکو است سرانجام شما و سرای جاویدان!

عاقبت عهدشکنان

قرآن کریم ضمن معرفی عهدشکنان به عنوان بدترین جنبندگان در نزد خدا[۲۵]، می‌فرماید: آنان هر کاری که می‌کنند، به زیان خود می‌کنند: «فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى نَفْسِهِ»[۲۶]. آنان، همانند آن زن سبک‌مغزی هستند که خود و کنیزانش از صبح تا ظهر پشم‌ها را می‌تابیدند و عصرها همه آن‌ها را پس از استحکام باز می‌کردند. از جمله آثار شوم نقض عهد در قرآن عبارت است از:

۱. عهدشکنی باعث تضعیف ایمان می‌شود و زمینه را برای گرایش به کفر فراهم می‌کند[۲۷].
۲. سبب نهادینه‌شدن نفاق در دل انسان می‌گردد[۲۸].
۳. عهدشکنان در ردیف خاسران (زیانکاران) و فاسقان قرار دارند[۲۹].
۴. عهدشکنان مورد لعنت قرار گرفته و نزول عذاب الهی در دنیا[۳۰] و عذاب جهنم در آخرت، به آنان وعده داده شده است[۳۱].
۵. کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی می‌فروشند، بهره‌ای در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آن‌ها سخن نمی‌گوید و نظر رحمت به آنان ندارد و [از گناه] پاکشان نمی‌سازد و عذاب دردناکی برای آنان است[۳۲].

ولایت علی(ع)، نمونه بزرگ عهد الهی

ابن عباس می‌گوید: وقتی خداوند آیۀ «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» را نازل ساخت، پیغمبر خدا(ص) فرمود: به خدا سوگند! حضرت آدم در حالی از دنیا رفت که با فرزندانش عهد بسته بود که به ولایت فرزندش شیث وفادار بمانند، اما برخلاف آن عمل کردند؛ چنان که حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(ع) نیز هر کدام با قوم خود عهد بستند که نسبت به خلیفه و جانشینشان وفادار باشند، اما بعد از آنان، هیچ امتی به عهد خود وفا نکردند. سپس فرمود: من نیز به‌زودی از میان شما می‌روم در حالی که در مورد ولایت علی بن ابی‌طالب(ع) با شما عهد کرده‌ام و بیعت گرفته‌ام. [اما] او هم به سرنوشت اوصیای پیامبران پیشین دچار خواهد شد… ای مردم! زمانی باشد که عهدی را در بارۀ علی(ع) بار دیگر به شما ابلاغ می‌کنم.

ای مردم! همانا بعد از من، علی امام شما است. او جانشین، وصی، وزیر، برادر و حامی من، همسر دخترم و پدر فرزندان من است. او، اختیاردار شفاعت من، و صاحب حوض کوثر، و حامل پرچم من خواهد بود. هر کس او را نادیده بگیرد، مرا انکار کرده است. هر کس مرا انکار نماید، بی‌شک، خدای بلندمرتبه را انکار کرده است. هر کس به امامت وی اعتراف نماید، قطعاً به نبوت من اعتراف نموده و هر کس به نبوت من اعتراف نماید، همانا به ربوبیت خدا اقراد ننموده است. ای مردم! به عهد و پیمانی که خدا در بارۀ علی از شما گرفته، وفا کنید؛ خدا هم روز قیامت برای شما در بهشت وفا خواهد کرد»[۳۳].

وفای به عهد در سیرۀ امام حسین(ع)

وفای به عهد در زندگی امام حسین(ع) به قدری فروزان بود که یکی از القاب آن حضرت «الوَفِیّ» یعنی باوفا است[۳۴]. به فرازهایی از وفای به عهد آن حضرت اشاره می‌شود.

۱. پایبندی به عهد برادر

معاویه پس از امضای صلح‌نامه با امام حسن(ع) و در دست گرفتن قدرت، گفته بود: «ای مردم! من با شما جنگ نکردم تا نماز بخوانید یا روزه بگیرید، من برای رسیدن به قدرت با شما جنگیدم. اینک به آرزوی خود رسیدم، و در صلح‌نامه تعهداتی سپردم که اکنون همه آن‌ها را زیر پا می‌گذارم». بدیهی است که رعایت مفاد چنین صلح‌نامه‌ای واجب نمی‌نمود، ولی امام حسین(ع) به جهت ملاحظاتی، خود را ملزم به رعایت آن می‌دانست. در این باره به بیان دو گزارش می‌پردازیم:

گزارش اول: پس از آنکه امام حسن(ع) معاهده صلح را امضا کرد، برخی از افراد نزد امام حسین(ع) آمدند و از حضرت خواستند با پشتیبانی آنان، به جنگ با معاویه مبادرت ورزد. حضرت به آنان فرمود: «إِنّا قَدْ بایَعْنا وَ عاهَدْنا وَ لا سَبیلَ لِنَقْضِ بَیْعَتِنا؛ ما بیعت کرده‌ایم و پیمان بسته‌ایم و راهی برای عهدشکنی ما وجود ندارد»[۳۵]. ابن قتیبه دینوری، پایبندی ابا عبدالله(ع) به عهد و پیمان برادرش را این گونه گزارش می‌دهد: «هنگامی که بیعت‌کنندگان با امام حسن(ع) بیعت خود را شکستند، نزد امام حسین(ع) رفتند و به حضرت گفتند: دستت را باز کن تا همان‌گونه که با پدرت بر ضد شامی‌های گمراه بیعت کرده‌ایم، با تو بیعت کنیم. اما امام حسین(ع) فرمود: “معاذ الله أن أبیعکم ما کان الحَسَنُ حَیّاً؛ تا زمانی که حسن(ع) زنده است، به خدا پناه می‌برم از اینکه با کسی بیعت کنم”»[۳۶].

گزارش دوم: معاویه طی نامه‌ای به امام حسین(ع) نوشت: «خبرهایی به من رسیده که شما قصد جنگ و نقض پیمانی را دارید که با برادرت بسته شده است». حضرت در پاسخ او نوشت: این گونه خبرها، کار چاپلوس‌های سخن‌چین است. من قصد جنگ با شما [و نقض پیمان بسته‌شده] را ندارم. ای معاویه! این تو هستی که عهد خود را شکستی و به پیمان خود وفا نکردی و به کمک کارگزاران ستمگر، ملحد و شیطانی خود، حجر بن عدی و عمرو بن حمق و بندگان صالح و نمازگزار خدا را که سوگند یاد کرده بودی از خشم تو در امان خواهند بود، کشتی و امانی را که داده بودی، ناجوانمردانه نادیده گرفتی»[۳۷].

پاسخ به یک شبهه

ـ شبهه:
برخی می‌گویند: تا دروغ و خدعه و خلف وعده نباشد، تنها با صداقت و وفای به عهد نمی‌توان به هدف رسید؛ چنان که [امام حسین و یارانش] نرسیدند.

ـ پاسخ:
باید دید هدف چیست؟ امام حسین(ع) و سائر ائمه(ع) کشته شدند اما شکست نخوردند؛ زیرا به هدف عالی خود رسیدند. در زمان قاجار، مرد خطاطی که نسبتاً فاضل بود، هنگام بازگشت از مشهد، در تهران پولش تمام شد. از هنر خطاطی‌اش استفاده کرد، عهدنامۀ امیر مؤمنان(ع) به مالک اشتر را با خط خوش نوشت و به صدر اعظم وقت هدیه داد تا بلکه چیزی بگیرد. پس از ساعتی نشستن، از جا برخاست. صدر اعظم گفت: بفرمایید بنشینید. هنرمند با خود گفت: حتماً می‌خواهد هدیه‌ای بدهد. از این رو، ماند تا همه رفتند. صدر اعظم گفت: فرمایشی دارید؟

گفت: عرضی نداشتم؛ تنها خواستم این نوشته را تقدیم کنم.
صدر اعظم: چرا این را برای من آوردی؟
ـ چون شما صدر اعظم این کشور اسلامی هستید، این هم دستورالعمل امیر مؤمنان(ع) برای کسانی مثل شما است.

صدر اعظم: بیا جلو. او نیز جلوتر رفت.
صدر اعظم: علی(ع) که این صبحت‌ها را می‌کرد و این نامه‌ها را می‌نوشت و عمل می‌کرد، چه قدر بهره‌برداری کرد تا حالا من بخواهم به این‌ها عمل کنم؟ او همین کارها را کرد که تمام مملکتش را از دست داد و معاویه بر او مسلط شد!

هنرمند گفت: اجازه می‌دهید جواب بدهم؟
صدر اعظم: بله.

گفت: چرا این حرف را در میان جمعیت به من نگفتی؟
صدر اعظم: اگر در میان جمعیت می‌گفتم، پدرت را درمی‌آوردند.

هنرمند: بسیار خوب. جمعیت که رفت، چرا این حرف را جلوی پیشخدمت‌ها نگفتی بلکه دستور دادی همه آن‌ها بروند بیرون؟
صدر اعظم: اگر حکم از آن‌ها می‌فهمید که من چنین جسارتی به علی(ع) می‌کنم، پدرت را درمی‌آوردند.

هنرمند: پیروزی علی(ع)، همین است. چرا بعد از ۱۴۰۰ سال، کسی کوچک‌ترین احترامی برای معاویه و حَزَب قائل نیست و جز لعن و نفرین چیزی دیگر از آن‌ها خارج نمی‌کنند، ولی به علی(ع) این همه احترام می‌گذارند؟ علی(ع) این همه احترام را از کجا پیدا کرد؟ ای صدر اعظم! تو اگر به همین نوکرها و پیشخدمت‌ها بگویی گردن‌های بی‌گناه‌ها را بگردانید، گردن می‌گردانند؛ ولی جرأت نمی‌کنی جلوی آن‌ها به اسم آن حضرت بی‌احترامی بکنی. پس، علی شکست نخورد[۳۸].

۲. پایبندی به عهد پدر و انذار از عاقبت عهدشکنی

هنگامی که امام حسین(ع) رهسپار دیار کوفه شد و پای به ردیف نامه‌نویسان کوفه گذاشت، نامه‌ای در ضرورت وفای به عهد برای کوفیان نوشت[۳۹] و نامه‌اش را با این جمله تند آغاز کرد:

«أَمَّا بَعْدُ، تَبّاً لَکُمْ أَیَّتُهَا الْجَمَاعَةُ…؛
ای مردم! هلاکت و اندوه بر شما باد! با چه شور و شوقی ما را خواندید، ما نیز شتابان برای یاری شما آمدیم، ولی شما همان شمشیری را که خود در دستان شما نهاده بودیم، به روی ما کشیدید! حکومت‌ها را بر ضد دوستان و یاران خود گرد آوردید، با این‌که آنان نه رفتاری عادلانه با شما داشتند و نه شما چشم‌امیدی به خیر آنان داشتید و نه تخلف و بدعتی از جانب ما سر زده بود. چرا «عهد و پیمان» خود را شکستید؟ به خدا سوگند که این پیمان‌شکنی، عادت دیرینه شماست و خوی شما، پیوسته با آن آمیخته است[۴۰].

شما ای مردم کوفه! برای دوست خود، بدترین میوه گلوگیر هستید و برای دشمن دیرین، لقمه‌ای گوارا. «أَلا فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى النَّاکِثِینَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلُوا اللَّهَ عَلَیْهِمْ کَفِیلاً»؛ لعنت خدا بر عهدشکنان باد! آنان که سوگندها و عهدها را پس از استوارکردن می‌شکنند، در حالی که خدا را بر خود گواه گرفته‌اند.

امام در پایان نامه خود فرمود:

«هان! هشیار باشید! آن زنازاده (ابن زیاد)، پسر زنازاده، ما را بر سر دوراهی انتخاب شریعت یا پذیرفتن ذلت قرار داده. چه دور است پست‌منشی از ما! چرا که خدا و پیامبر و مؤمنان و دامان‌های پاک [که ما را در خود پرورده‌اند] و مردان بزرگواری که غیرتمندند، چنین چیزی را نمی‌پذیرند که ما [ذلت] فرمایش برداری از فرومایگان را بر [افتخار] جان‌بازی رادمردان ترجیح دهیم.

با این که دشمن، سرسخت و پرشمار است و یاران، عهد خود را شکسته‌اند و دست از یاری کشیده‌اند، با این افراد اندک از خانواده خود، به پیش می‌تازم. دیری نمی‌گذرد که آسیاب جنگ به گردش درآید و گردها فرو ریزد. بدانید که این، «عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبِی»؛ عهدی است که پدرم با من بست و من بر عهد پدرم استوارم.»


۳. سخن از عهد و پیمان در برخورد با حُر

در مسیر حرکت از مکه به سوی کوفه، روز بیست‌وهفتم ذی‌الحجه، امام(ع) وارد منطقه «ذو حُسَم» شد و دستور داد خیمه‌ها را در این مکان برپا کنند. در این هنگام، حُرّ نیز با هزار سواره از راه رسید. امام(ع) حُرّ و یارانش را مخاطب قرار داد و فرمود:

«ای مردم! اگر تقوا پیشه کنید و حق را برای کسانی که شایستگی آن را دارند، بشناسید، خدا را خشنود می‌سازید. ما اهل‌بیت، به ولایت بر شما از دیگران سزاوارتریم. اگر عهد و پیمان خود را شکستید و نامه‌های شما با عملتان همخوانی ندارد، من از همین جا بازخواهم گشت.»

سپس فرمود:

«أَنَّهُ قَدْ نَزَلَ مَا تَرَوْنَ مِنَ الْأَمْرِ وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ… أَلا تَرَوْنَ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ الْبَاطِلَ لا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ… وَ إِنِّی لا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»؛
همانا حوادث را پیش چشم خود می‌بینید و می‌بینید که دنیا چگونه دگرگون شده و خوبی‌ها از رو برگشته و زندگی چگونه بی‌ارزش شده است… آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌کنند؟… من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم.

هنگامی که حُرّ نزد امام آمد و گفت: «برای خدا، جان خود را حفظ کن، مبادا کشته شوی!»
امام فرمود: «مرا از مرگ می‌ترسانی؟» سپس این اشعار را خواند:

«إِذَا کَانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ
إِلَّا بِقَتْلِی فَیَا سُیُوفُ خُذِینِی»
اگر دین محمد(ص) جز با کشته‌شدنم برپا نشود،
ای شمشیرها! مرا دریابید.


۴. سخنان امام در منزل بیضه

یکی از منزلگاه‌هایی که امام حسین(ع) در آن فرود آمد، منزل «بیضه» بود. در این منزل، امام(ع) سربازان حُرّ را مخاطب قرار داد و فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلاً لِحُرُمِ اللَّهِ، نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ…»
ای مردم! رسول خدا(ص) فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام‌های خدا را حلال شمرده و عهد الهی را می‌شکند… و او را تأیید کند و بر ضد او قیام ننماید، جایگاهش جهنم است.

شما می‌بینید که بنی‌امیه به فرمایش شیطان، از طاعت خدا سرپیچی کرده‌اند و به فساد و افساد رو آورده‌اند، حدود الهی را تعطیل و بیت‌المال را به خود اختصاص داده‌اند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده‌اند.

«وَ قَدْ أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ… فَإِنْ وَفَیْتُمْ لِی بِبَیْعَتِکُمْ فَقَدْ أُصِبْتُمْ رَأْیَکُمْ وَ رُشْدَکُمْ»
شما به من نامه‌ها نوشتید و با من عهد و پیمان بستید که در این قیام مرا تنها نخواهید گذاشت! اکنون اگر بر عهد خود استوارید — که راه درست هم همین است — بهره و هدایت خود را یافته‌اید و رشد و بصیرت خود را نشان داده‌اید.

در این صورت، من پیشوایی شما را می‌پذیرم؛ جان من با جان شما، و اهل و فرزندان من با اهل و فرزندان شما خواهند بود. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَکُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَیْعَتَکُمْ، فَلَعَمْرِی مَا هِیَ مِنْکُمْ بِبُعْدٍ»
اگر بر عهد خود پایبند نباشید، به جان خودم سوگند که از شما بیگانه نیستید — چرا که با پدر و برادر و پسرعمویم، مسلم، همین‌گونه رفتار کردید — ولی بدانید که «فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ»؛ هر کس عهد و پیمان را بشکند، به زیان خود اقدام کرده است[۴۱].


۵. عهد یاران امام(ع) در شب عاشورا

نزدیک غروب تاسوعا بود که امام حسین(ع) یاران خود را فراخواند. پس از حمد و سپاس خدا، فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی لا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی…»
اما بعد، همانا من یارانی باوفاتر [به عهد خود] از یاران خود سراغ ندارم و بهتر از آنان نمی‌شناسم و خاندانی نیکوکارتر و مهربان‌تر از خاندان خود ندیده‌ام. خداوند از جانب من به شما پاداش نیکو دهد. فردا کار ما با این مردم به جنگ خواهد انجامید. اینان، تنها با من کار دارند. اگر به من دست یابند، کاری به شما ندارند. من بیعت خود را از شما برداشتم. از تاریکی شب استفاده کنید، هر یک از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرد و از اینجا برود تا خداوند فرجی برساند.

سخن امام(ع) که تمام شد، ابتدا حضرت ابوالفضل(ع) و سپس دیگر برادران و برادرزادگان و اقوام برخاستند و وفاداری خود را اعلام کردند و گفتند: «خدا نیاورد روزی را که ما بعد از تو زنده باشیم!»

پس از خاندان اهل بیت، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: «به خدا سوگند! ما در هر شرایطی به عهد خود وفاداریم، حتی اگر کشته شویم و بارها زنده گردیم، سپس مرا بسوزانند و بدنم را درهم بکوبند و تا هفتاد بار این کار را تکرار کنند، هرگز از تو جدا نمی‌شوم تا در راه تو به شهادت برسم!»[۴۲]

پس از مسلم، زهیر بن قین و دیگر اصحاب، وفاداری خود را اعلام کردند.


دغدغۀ وفای به عهد در میدان شهادت

سیرۀ رفتاری و گفتاری امام حسین(ع) در وفای به عهد، در یارانش چنان تأثیر گذاشت که نه‌تنها در صحنۀ رزم و تا آخرین رمق از امام خود دفاع می‌کردند و حتی اگر چیزی نداشتند، همانند بُرَیر با دندان مبارزه می‌نمودند و صورت و بینی دشمن را پاره می‌کردند[۴۳]، بلکه تا آخرین لحظات، دغدغه و سؤالشان این بود که: «آیا توانستیم به عهد خود وفا کنیم؟»

عَمْرو بن قُرَظه انصاری و سعید بن عبدالله، بدن خود را سپر تیرها قرار دادند تا امام(ع) نماز ظهر عاشورا را بخواند. هنگامی که به دلیل زیادی جراحات به زمین افتادند، به امام عرض کردند: «آیا به عهد خود وفا کردیم؟» امام(ع) به آنان فرمود: «آری، شما در پیشاپیش من در بهشت خواهید بود.» وقتی پاسخ رضایت‌بخش امام را شنیدند، با لبخند جان به جان‌آفرین تسلیم کردند[۴۴].

و آنگاه که مسلم بن عوسجه، در آخرین لحظات — که حتی توان سخن گفتن نداشت — با اشاره به دوستش حبیب بن مظاهر گفت: «جان خود را فدای فرزند رسول خدا کن!» و حبیب نیز گفت: «به خدای کعبه سوگند که چنین خواهم کرد!»[۴۵]


پی‌نوشت‌ها

۱. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (روم: ۳۰).
۲. اعراف: ۱۷۲.
۳. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، حماسه و عرفان، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش، ص ۱۵–۱۷.
۴. توبه: ۱۱۱.
۵. مؤمنون: ۸.
۶. معارج: ۳۲.
۷. مؤمنون: ۸.
۸. بقره: ۱۷۷.
۹. توبه: ۷.
۱۰. توبه: ۴.
۱۱. نهج‌البلاغه، نامه ۵۳.
۱۲. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار، نجف: المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۵ق، ص ۱۰۳.
۱۳. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۳۶۴.
۱۴. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۰۷ق، ص ۶۷۳.
۱۵. نهج‌البلاغه، خطبه اول.
۱۶. شیخ صدوق، الخصال، قم: مؤسسة نشر اسلامی، ۱۴۰۳ق، ج ۲، ص ۴۷۷.
۱۷. احزاب: ۲۳–۲۴.
۱۸. معارج: ۳۲.
۱۹. مؤمنون: ۱–۱۱.
۲۰. آل عمران: ۷۶.
۲۱. مریم: ۸۷.
۲۲. بقره: ۱۷۷.
۲۳. احزاب: ۲۳–۲۴.
۲۴. فتح: ۱۰.
۲۵. انفال: ۵۵.
۲۶. فتح: ۱۰.
۲۷. بقره: ۲۶–۲۷؛ توبه: ۱۲–۱۳؛ انفال: ۵۵–۵۶.
۲۸. توبه: ۷۷–۷۸.
۲۹. بقره: ۲۷؛ اعراف: ۱۰۲–۱۰۳.
۳۰. طه: ۴۸.
۳۱. رعد: ۲۵.
۳۲. آل عمران: ۷۷.
۳۳. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ترجمه: عبدالعلی محمدی شاهرودی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ج ۱، ص ۱۷۴.
۳۴. الطبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، قم: دار الذخائر، ص ۱۰۳.
۳۵. دینوری، ابن قتیبه، الأخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قاهره: دار إحیاء الکتب العربی، چاپ اول، ۱۹۶۰م، ص ۲۲۸.
۳۶. دینوری، ابن قتیبه، الإمامة والسیاسة، تحقیق: الزینی، مؤسسة الحلبی، ج ۱، ص ۱۸۴.
۳۷. همان، ص ۱۸۵.
۳۸. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا، ج ۱۷، ص ۲۳۶ (با تلخیص و ویرایش).
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج ۴۵، ص ۵.
۴۰. «قَدْ وَشَجَتْ عَلَیْهِ عُرُوقُکُمْ وَ تَوَارَتْ عَلَیْهِ أُصُولُکُمْ».
۴۱. طبری، تاریخ طبری، بیروت: مؤسسة الأعلمی، ۱۴۰۳ق، ج ۴، ص ۳۰۴.
۴۲. شیخ مفید، الإرشاد، تحقیق: مؤسسة آل البیت(ع)، بیروت: دار المفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق، ج ۲، ص ۹۸.
۴۳. ابن کثیر، البدایة والنهایة، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۷ق، ج ۸، ص ۱۸۵.
۴۴. نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم: انتشارات سرور، چاپ دهم، ۱۳۸۹ش، ص ۳۴۵ (به نقل از: نفس المهموم، ص ۲۵۶).
۴۵. ابن کثیر، البدایة والنهایة، پیشین، ج ۸، ص ۱۹۵.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=49417

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *