پرسشها و شبهات نهضت امام حسین(ع)
پرسش:
پیامدهای نهضت عاشورا کداماند؟
پاسخ:
قیام عاشورا، مهمترین رویداد تاریخی پس از ظهور اسلام بود. این قیام، پیامدهای مهمی در برداشت که نتایج ثمربخش آن، پیوسته باقی خواهد ماند. در ادامه، به برخی از این پیامدها اشاره میشود:
۱. ترویج وحدت اسلامی و قیام در مقابل ستمکاران
ایجاد همبستگی در میان مسلمانان و نفوذ مکتب تشیع در دلهای آنان، از مهمترین پیامدهای عاشورا بود. حسن ابراهیم حسن مینویسد:
«کشته شدن امام حسین(ع) در تهییج شیعیان و وحدت بخشیدن به آنها تأثیر بسیاری داشت. قبل از این رخداد، شیعیان پراکنده بودند؛ زیرا شیعهگری یک نظریه سیاسی بود که در دل پیروان خود نفوذ نکرده بود و هنگامی که حسین(ع) کشته شد، شیعهگری با خون آمیخته گشت و در اعماق قلوب شیعیان نفوذ کرد و عقیده راسخ آنان شد»[^۱].
قیام عاشورا، در حقیقت، مشعل فروزانی برای شیعیان و سرمشقی برای قیامهای علویان بود. علامه مقرّم میگوید:
«یکی از نتایج قیام سیدالشهداء(ع) این بود که در علویان تأثیر بزرگی گذاشت. پس از حادثه کربلا، هر یک از فرزندان علی(ع) که میخواستند قیام کنند، از جهاد امام حسین(ع) سرمشق میگرفتند»[^۲].
این قیام توانست نیروهای پراکنده شیعه را متحد سازد و زمینه همبستگی سیاسی و سازماندهی آنان را فراهم نماید. خربوطی، دانشمند اسلام معتقد است:
«شهادت امام حسین(ع) بزرگترین حادثه تاریخی بود که منجر به تشکل و تبلور شیعیان گردید و سبب شد که شیعه به عنوان یک سازمان قوی، با مبادی و مکتبی سیاسی و دینی مستقل، در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه کند»[^۳].
۲. معرفی و زنده نگهداشتن اسلام اصیل
مهمترین اثر قیام عاشورا، تفکیک اسلام راستین از اسلام دروغین بود. کربلا، توطئه سقیفه را افشا کرد و غاصبان خلافت پیامبر(ص) را به جامعه نشان داد و فرق بین خلافت اسلامی و سلطنت موروثی را بر مردم آشکار ساخت. علامه شهید سید حسن شیرازی(ره) میگوید:
«امام حسین(ع) با شهادت خود توانست، حساب این خلافت انحرافی را از اسلام جدا کند و پرده از روی واقعیت عنصر اموی بردارد و مردم متوجه شوند خلافت بنیامیه، یک حکومت جاهلی است که لباس اسلام بر تن پوشیده است. بدین ترتیب، مردم دریافتند که حکومت اموی، سلطنت ظالمانهای است که هیچ ربطی به اسلام ندارد… بر اثر قیام امام حسین(ع) ماهیت حقیقی تمام خلفای پس از حضرت، بلکه پیش از حضرت هم کشف شد. از این رو، خلفای دیگر از امویان و عباسیان و عثمانیان، نتوانستند کارهای نامشروع خود را به نام اسلام انجام دهند»[^۴].
۳. عظمت یافتن مکتب تشیع
این قیام خونین، نهتنها مورد شگفتی و تحسین مورخان اسلام واقع گردید، بلکه مستشرقان و بعضی اسلامشناسان بیگانه نیز آن را حرکتی عظیم و قابل ستایش دانستند. پرفسور براون میگوید:
«گروه شیعه به قدر کافی هیجان و از خودگذشتگی نداشتند؛ اما پس از رخداد عاشورا، کار دگرگون شد و عواطف سستترین مردم به هیجان درآمد؛ چنانکه نسبت به رنج و خطر حتی مرگ، بیاعتنا شدند»[^۵].
نیکلسن هم میگوید:
«حادثه کربلا، باعث پشیمانی و تأسف امویان شد؛ زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و برای انتقام حسین(ع) همصدا شدند و صدای آنان در همهجا و مخصوصاً عراق و بین ایرانیانی که میخواستند از نفوذ عرب آزاد شوند، انعکاس یافت»^۶.
۴. تزلزل دولت اموی
علامه مجلسی(ره) میفرماید:
«اگر خوب تأمل کنی، درخواهی یافت که حسین(ع) خود را فدای دین جدّش کرد و ارکان حکومت اموی متزلزل نشد، مگر پس از عاشورا»[^۷].
پس از فاجعه عاشورا و انعکاس اخبار آن در مراکز مهم اسلامی، مردم از حکومت بنیامیه رویگردان شدند؛ پیشتر، در شام و دمشق که حدود نیم قرن تحت تأثیر تبلیغات معاویه بود، مردم دیدگاهی دگرگون نسبت به خاندان پیامبر داشتند و حتی برای ورود اسرای اهلبیت(ع) و سرهای شهدا به دمشق، شهر را آذینبندی کرده بودند و این پیروزی را به همدیگر تبریک میگفتند؛ اما پس از نطق افشاگرانه امام سجاد(ع) و حوادثی که در آنجا پیش آمد، وضع بهحدی دگرگون شد که حتی یزید خود را از جنایاتی که نسبت به امام حسین(ع) کرده بود، تبرئه میکرد و این حادثه را به گردن دیگران میانداخت.
به موجب روایتی که طبری آورده، یزید در آغاز از شهادت امام حسین(ع) خوشحال گشت؛ ولی با پایدار شدن نتیجه و اثر آن، نادم شد[^۸]. چیزی نگذشت که هیئت حاکمه اموی، از خواب و خیال به درآمد و پس از ارزیابی نتایج حاصلشده، به اشتباه فاحش خود پی برد.
۵. بیداری مسلمانان
شهادت امام حسین(ع)، جامعه اسلامی را تکان شدیدی داد و با دمیدن روح مبارزه و فداکاری در وجود آنان، حصار در خودفرورفتگی را که رژیم اموی به دور آنان کشیده بود، در هم ریخت. از پس این حادثه دلخراش، جامعه دریافت که حق با اهلبیت پیامبر(ص) است و دولت مخالف آنها، نهتنها به اصول و ارزشهای اسلامی پایبند نیست، بلکه رژیمی خونریز و مستبد است که میخواهد جامعه اسلامی را به جاهلیت نخستین برگرداند[^۹].
از این رو، موجی از تنفر علیه دستگاه حکومتی ایجاد شد و شیعیان به خود آمدند و از اینکه فرزند پیامبر(ص) را یاری نکرده بودند، بهشدت پشیمان شدند و بهتدریج موج بیداری سراسر جامعه اسلامی را فراگرفت و زمینه نهضت توابین، قیام حره و دیگر قیامها فراهم گشت[^۱۰].
۶. محبوبیت خاندان علی(ع)
از دیگر پیامدهای عاشورا، محبوبیت خاندان علی(ع) در اجتماع و شناساندن بیشتر آنها به مردم بود. مسیر افکار و عواطف ملت که در اثر تبلیغات شدید خاندان ابوسفیان در معرض فاصله گرفتن از خاندان امیر مؤمنان، علی(ع) بود، بعد از واقعه کربلا بهکلی عوض گردید. این محبوبیت که در واقع به منزله خون تازهای بود که در رگهای اسلام جریان پیدا میکرد، آرامآرام موقعیت خاندان علی(ع) را چنان استوار ساخت که دیگر امکان هرگونه شبیخون زدن و یورش به دودمان امیر مؤمنان(ع) را از ستمگران بعدی گرفت. در نتیجه، هم خاندان نبوت و هم اسلام اصیل و واقعی، از یک خطر حتمی و سقوط قطعی نجات یافت[^۱۱].
۷. ترویج فرهنگ جهاد و شهادت
قیام عاشورا، درس دینباوری، ایثار، شجاعت، شهامت، جهاد در راه خدا، امر به معروف و نهی از منکر و روحیه ستیزهجویی و پرخاشگری و جسارت در مقابل حکام جور را در مسلمانان ایجاد نمود و پیروان مکتب اهلبیت(ع) را به عنوان سرسختترین حامیان دین پیامبر(ص) معرفی کرد. مبارزان و رهبران شیعه در تاریخ جنبشهای حرکتآفرین خود، صحنههای اعجابانگیزی از رشادت، شجاعت، فداکاری و ایثار خلق نمود و هرگز بیم و ترسی از قدرت حاکم به دل راه ندادند و در برابر هیچ حکومت ظالم و سختگیری تسلیم نشدند و در برابر موجهای سهمگین و طوفانهای بنیانکن، با گذشتن از گذرگاه شهادت، همواره قد برافراشته داشتند. بهایی که رزمندگان شیعه در تداوم خط سرخ انقلاب حسینی در طول تاریخ برای برافراشته داشتن این پرچم پرافتخار دادهاند نیز ناچیز نبوده است. در هر زمان، مبارزی سختکوش از شیعه، این پرچم را بر دوش داشته است[^۱۲].
سرانجام، قبر حسین بن علی(ع) و دیگر شهدای کربلا، به عنوان میعادگاه عاشقان خدا و راهیان راه اهلبیت(ع) و مجاهدان فیسبیلالله درآمد؛ حتی بیشتر قیامهایی که در دوره بنیامیه و بنیعباس رخ داد، زیر شعار «یا لثارات الحسین» رونق و انجام گرفت. نقشه قیام و پیمان برای آن، بر مزار شهید طف منعقد میشد و آن مزار مقدس، پایگاه مبارزان ضد ستم و کعبه الهام و میعادگاه آنان بود[^۱۳].
پرسش:
آیا صحت دارد که امام حسین(ع) در برابر صلح امام حسن(ع) اعتراض کرد؟
پاسخ:
در پاسخ به این پرسش، ابتدا به نقل احادیثی چند از پیامبر اکرم(ص) درباره حسنین(ع) که عصمت و دور بودن آنان از هرگونه خطا یا اشتباه را به اثبات میرساند، میپردازیم:
۱. «الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة؛ حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند»[^۱۴].
۲. «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ إِنْ قَامَا وَ إِنْ قَعَدَا؛ حسن و حسین دو امام هستند، قیام کنند یا بنشینند»[^۱۵].
۳. «إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ لَعَلَّ اللَّهَ يُصْلِحُ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ این فرزندم (حسن) سید و آقاست و خداوند، او را سبب صلح و سازش دو گروه از مسلمانان قرار خواهد داد»[^۱۶].
بر طبق حدیث نخست، حسنین(ع) هم از اهل بهشتاند و هم از سروران و بزرگان بهشت میباشند و این روایت، بهترین و روشنترین دلیل بر صحت تمام افعال و گفتار آنان در طول حیاتشان است.
حدیث دوم، به یکی از اصول قطعی و مسلم اعتقادی مذهب حقه شیعه جعفری اشاره دارد. بر این اساس، هر یک از امامان معصوم(ع) در تمام کردار، گفتار و تصمیمگیریهای خود، مأذون و مأمور از جانب خدای متعال هستند. اگرچه ممکن است به جهت مقتضیات و شرایط زمان، هر یک از آنان سیاستی جداگانه و تصمیمی به ظاهر متفاوت با دیگر ائمه اتخاذ نمایند، ولی از آنجا که همه این اعمال مورد تأیید خداوند متعال و به مصلحت جامعه اسلامی است، به هیچ وجه منافات با عصمت آنان نخواهد داشت.
ضمن اینکه اتخاذ سیاستها و تصمیمات گوناگون در زمانهای مختلف توسط ائمه عصمت و طهارت(ع) را میتوان تشبیه به اتخاذ تصمیمهای گوناگون و متنوع از جانب پدری مهربان درباره صلاح و تربیت فرزند یا فرزندانش نمود که گاهی بنا بر یک مصلحت، در مقابل اعمال فرزند نرمش و مدارا به خرج داده و گاهی نیز بنا بر مصلحتی دیگر، سیاست جدی و تندی را به خرج میدهد که البته همه اینها، فقط برای اصلاح و تربیت فرزند است.
وضعیت زمان امام مجتبی(ع) نیز به گونهای رقم خورد که ایشان بنا بر وظیفه اصلی خود که همان حفظ اسلام و دین بود، تن به صلحی داد که ظاهراً تلخ، اما در واقع پر فایده و ضامن بقای دین بود؛ چرا که سطح توانایی درک و تجزیه و تحلیل حوادث آن عصر برای مردم آن جامعه، پایینتر از آن بود که بتوان اقدامی انجام داد. از این رو، امام حسن(ع) نیز مانند پدری که در وضعیتی قرار گرفته که فرزندش قادر به تشخیص صلاح خود نبوده و او ناچار به سکوت میباشد، در مقابل جامعه آن زمان که مانند کودکی نادان، قادر به تشخیص خیر و بدی نبود، مجبور به سکوت شد.
از طرفی، با در نظر گرفتن علم غیب پیامبر نسبت به رخدادهای آینده، حدیث سوم حکایتگر علم و آگاهی ایشان به وقوع چنین حادثهای که همان صلح با معاویه توسط امام مجتبی(ع) است، میباشد و اصلًا حدیث سوم بر همین اساس و با علم به وقوع چنین حادثهای در آینده، از پیامبر(ص) صادر گردیده است. حال چگونه ممکن است امام حسین(ع) که همانند برادرشان از پیشگامان اهل بهشتاند و همانند جد و برادرشان آگاهی و احاطه تام به علم غیب دارند، اقدام به اعتراض صلح برادر با معاویه نمایند؟ اگر این گونه باشد ـ که البته نیست ـ ، بسیاری امور که لزوم امامت میباشد، از قبیل: آگاهی به اوضاع زمانه، اطاعت، پیروی و ادامه راه پیامبر، در نظر گرفتن مصالح جامعه و حفظ دین که از مشخصهها و صفات بارز امام معصوم است، زیر سؤال خواهد رفت و صد البته ساحت مقدس امام حسین(ع)، از این کاستیها مبرا است.
پرسش:
مفهوم حدیث «اِنَّ الحُسَين مِصْبَاحُ الهُدى وَ سَفينَةُ النِّجاۀ» چیست؟ چرا این جمله فقط در مورد امام حسین(ع) بیان شده است؟
پاسخ:
در منابع روایی آمده است:
«إنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَلَى يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِينَةُ نَجَاة؛ در طرف راست عرش نوشته شده است: حسین، چراغ هدایت و کشتی نجات است»[^۱۷].
در پاسخ به این پرسش که چرا از بین ائمه معصومین(ع) فقط امام حسین(ع) به لقب «چراغ هدایت و کشتی نجات» ملقب شدند، باید گفت: اگرچه همه ائمه(ع) نور واحد هستند و همگی از برخوردار هدایت به حساب میآیند، اما شرایط زمانه باعث میگردید تا جنبهای از شخصیت آنان تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و در نتیجه، مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند. برای توضیح این مطلب، به دو مثال ذیل توجه نمایید.
مثال اول: از بین ائمه(ع)، تنها امام پنجم(ع) به «باقر» (شکافنده علم) ملقب است؛ با اینکه همه امامان معصوم(ع) از علم لدنی برخوردار بودند و این نیست، مگر اینکه در زمان و شرایطی که امام پنجم(ع) زندگی میکرد، از سویی نحلهها و افکار جدیدی بروز کرده و از سویی دیگر، دولت بنیامیه به ضعف گراییده بود. در این فضا و بستر فراهمشده، ضروری بود که اصول مکتب تشیع تبیین شود. اینجا بود که آن امام همام، حوزه درسی را راهاندازی کرد و رهاورد چنین حوزهای که در زمان امام صادق(ع) به شکوفایی کامل رسید، تبیین دقیق مکتب اهلبیت(ع) و تربیت شاگردان زیادی بود که در دورترین مناطق جهان اسلام به تبلیغ مکتب تشیع روی آوردند. نمود این نقش در امام پنجم(ع) باعث گردید تا لقب «باقر» (شکافنده علم) برای آن امام به کار گرفته شود و این، نه به معنای آن است که امامان دیگر، عالم نبودهاند، بلکه تنها گویای نقش ویژه امام در ترسیم خطوط و شاخصههای مکتب اهلبیت(ع) است.
مثال دوم: از بین امامان معصوم(ع)، فقط امام علی(ع) و امام حسین(ع) از لقب «ثار الله» (خون خدا یا کسی که ولیّ دَم او خدا است) برخوردارند؛ با اینکه همه آنان به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند و شهادت در راه خدا نصیب ایشان شده است. دلیل این امر، آن است که از بین امامان، تنها خون آن دو امام بر زمین ریخته شد و در آن شرایط، این گونه از شهادت، بیشترین نقش و تأثیر را در حیاتبخشی به اسلام داشته است و این در حالی است که ویژگی یادشده، در امامان دیگر بروز نکرده است؛ به عبارت دیگر، با اینکه همه امامان جلوه کاملی از صفات و اسمای الهی بودهاند، اما شرایط خاص و ویژگیهای زمانه باعث میگردید که جنبهای از شخصیت آنها تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و آنان مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند و در هر زمان، یک بُعد از ابعاد وجودی آنان جلوه خاصی داشته باشد.
اما اینکه چرا لقب «چراغ هدایت و کشتی نجات» تنها برای امام حسین(ع) استفاده شده است، در جواب باید گفت: موقعیت و شرایط امام حسین(ع) بسیار خاص و ویژه بود. در آن شرایط، بنیامیه توانسته بود با تبلیغات مسموم، چهره اسلام را واژگون نماید. روشن است که چنین اسلامی نمیتوانست هدایتگر انسانها باشد؛ اسلامی که اجازه میداد خلیفه آن، یک انسان شرابخوار و قمارباز باشد؛ اسلامی که تبعیض نژادی و طبقاتی را میپذیرفت و سردمدارانش در حالت مستی بر نماز جماعت حاضر میشدند!
امام آنگاه که از هدف قیام خود سخن میگوید، میفرماید:
«أني لمْ أخرُج أشِرا و لا بَطِ ”را وَ لا مُفْسِ ”دا وَ لا ظَالِ ”ما وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِْصْْلَحَِ فِي أمَّةِ جَدِّي؛ من نه برای راحتطلبی و وانهادن مسئولیت، به راه افتادهام و نه برای خوشگذرانی و بیهودگی؛ نه انگیزهام ستمکاری و بیدادگری است و نه تبهکاری؛ بلکه میخواهم امت جدم را اصلاح کنم»[^۱۸].
آن حضرت بعد از ترسیم وضعیت اجتماعی زمانه خود، میفرماید:
«مگر نمیبینید که حق و عدالت اجرا نمیشود و مردم دست از باطل نمیکشند؟ در چنین محیط فاسد و آلودهای، هر فرد با ایمانی آرزومند مرگ و ملاقات پروردگار است»[^۱۹].
یا آنگاه که از زمامداری یزید با خبر شد، فرمود:
«وَ عَلَى الِْسْْلَمَِ السَّلَمَُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْمَّْةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[^۲۰].
امام در چنین شرایطی توانست، هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد و در واقع، راه نجات و هدایت را برای انسانها تجسم نماید. از این جهت، در حادثه کربلا و بهویژه روز عاشورا، ما شاهد بروز و ظهور همه فضایل و خوبیها از وجود مقدس امام حسین(ع) و یارانش هستیم و میتوانیم این ادعا را داشته باشیم که تمام ابعاد اسلام توسط ایشان با رنگ خون در زمین کربلا، این تابلوی همیشهزنده تاریخ، نقاشی شده است؛ در حالی که برای امامان دیگر، این شرایط فراهم نشد تا همه ویژگیها و فضایل خود را در معرض دید حقیقتجویان قرار دهند و تمام ابعاد هدایتی اسلام را به نمایش بگذارند و این، البته به مقتضای وظیفهای بود که بر عهده آنان بود که هر شرایط خاص، رفتار خاصی را هم میطلبید و آنان موظف بودند که الگوی رفتاری مناسب همان شرایط را به بشریت ارائه دهند؛ یعنی این محدودیت، از سوی شرایطی بوده است که رفتار الگویی محدودی را نیز اقتضا میکرد.
به جهت همین جامعیتی که واقعه عاشورا از آن برخوردار است، این حادثه و خود امام حسین(ع) چراغی شدند که با نگاه به این چراغ، کسی گمراه نمیشود و در دریای طوفانی فتنهها غرق نخواهد شد؛ به عبارت دیگر، آن امام(ع) چراغ هدایت است برای آنهایی که در ظلمات جهل گرفتار آمدند و کشتی نجات است برای آنهایی که در گرداب دنیا دست و پا میزنند. از این رو، در زیارت اربعین امام حسین(ع) میخوانیم:
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَلََةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا؛ خون پاکش را در راه تو ریخت تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی نجات بخشد؛ در حالی که دنیاطلبان بر ضد او یکدست شده بودند»[^۲۱].
پرسش:
عزاداری و مراسمهای مربوط به اهلبیت(ع)، از جمله امام حسین(ع)، از چه زمانی شروع شده است؟ وقتی به زندگانی پیامبر(ص) و ائمه(ع) نگاه میکنیم، نهتنها چیزی در این خصوص نمییابیم، بلکه از چنین کارهایی نیز منع نمودهاند.
پاسخ:
برای پاسخ به این پرسش، توجه به نکاتی چند ضروری به نظر میرسد:
۱. یاد و خاطره شخصیتهای برجسته تاریخ بشر
یاد و خاطره شخصیتهای برجسته و برگزیده تاریخ بشر، باید زنده بماند و صفات و حالات پسندیده آنان مورد توجه باشد. از این رو، میبینیم که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در زنده نگهداشتن یاد و نام شهیدان، بهویژه سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع)، از شیوههای گوناگونی بهره میگرفتند.
۲. نمونههایی از گریه بر شهدا و اقامه عزا در تاریخ اسلام
در تاریخ اسلام، نمونههایی از گریه بر شهدا و اقامه عزا وجود دارد؛ از جمله:
الف) وقتی حمزه به شهادت رسید، صفیه دختر عبدالمطلب به جستوجوی او برآمد. وقتی انصار میان او و جسد حمزه مانع شدند، پیامبر(ص) فرمود: آزادش بگذارید. صفیه آمد و کنار پیکر حمزه نشست و چون او بلند میگریست، پیامبر(ص) هم گریه میکرد و هر گاه او آهسته میگریست، پیامبر(ص) هم آهسته گریه مینمود. فاطمه(س)، دختر پیامبر(ص) هم میگریست و آن حضرت هم با گریه او گریه میکرد و میفرمود:
«هرگز مصیبتی به بزرگی مصیبت تو به من نرسیده است»! آنگاه خطاب به صفیه و فاطمه فرمود:
«مژده دهید! هم اکنون جبرئیل به من خبر داد که در آسمانهای هفتگانه برای حمزه نوشتهاند که او شیر خدا و شیر رسول خدا است»[^۲۲].
ب) بعد از جنگ احد، پیامبر(ص) به سوی مدینه روان شد. وقتی به یکی از خانههای انصار گذشت، شنید که بر کشتگان خویش مینالند و گریه میکنند. اشک در دیده حضرت جمع شد و بگریست و گفت:
«اما کسی بر حمزه نمیگرید». و چون سعد بن معاذ و اسید بن حضیر به محله بنیعبدالاشهل بازگشتند، به زنان قبیله گفتند:
«کارهای خویش را رها کنند و بروند بر عموی پیامبر(ص) بگریند»[^۲۳].
ج) پیامبر اسلام(ص) در سال هشتم، جعفر بن ابیطالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه را با لشکری برای جنگ با روم به شام فرستاد. لشکر به جایی در شام از ناحیه بلقاء از زمین دمشق که به آن «موته» گفته میشد، رسید. در جنگ، هر سه شهید شدند. اسماء، دختر عمیس خثعمی که زن جعفر بود، گفت: وقتی خبر شهادت جعفر را از رسول خدا شنیدم، فریاد زدم: «وا جعفراه»! و فاطمه دختر رسول خدا آواز مرا شنید؛ در حالی که فریاد میزد: «وا ابن عماه؛ ای وای پسر عمویم»! پس، رسول خدا(ص) در حالی که ردای خود را میکشید و بیاختیار اشک میریخت، بیرون رفت و میگفت:
«عَلَى مِثْلِ جَعْفَرٍ فَلْتَبْكِ الْبَوَاكِي؛ زنان گریهکننده، باید بر کسی چون جعفر گریه کنند». سپس گفت: ای فاطمه! برای خانواده جعفر خوراکی فراهم ساز که آنها گرفتارند». پس، فاطمه سه روز برای آنان خوراک تهیه کرد و این، در میان بنیهاشم معمول شد[^۲۴].
د) گریه فاطمه(س) بر رسول الله(ص): عکرمه، از ابن عباس نقل میکند که چون سوره نصر نازل شد، پیامبر(ص) فاطمه(س) را فراخوانده، فرمود: خبر مرگ مرا به من دادهاند. فاطمه(س) گوید: گریستم. پیامبر(ص) فرمود: گریه مکن که تو نخستین کس از اهل من هستی که به من ملحق میشوی. آنگاه خندیدم[^۲۵].
ه) امامان بزرگوار شیعه(ع) و شیوههای گوناگون بزرگداشت عزاداری امام حسین(ع):
یکی از شیوههایی که امامان(ع) برای زنده نگهداشتن نهضت حسینی به کار گرفتهاند، برپایی مجالس سوگواری، گریستن و گریاندن برای مصیبتهای جانسوز کربلا و یادآوری آن حادثه در زمانهای مناسب است.
امام سجاد(ع) در طول دوران امامتش، پیوسته سوگوار قضیه عاشورا بود. در این مصیبت، آن قدر گریست که از «بکائین» (بسیار گریهکنندگان) به شمار آمد[^۲۶].
علقمه حضرمی نقل میکند که امام باقر(ع) در روز عاشورا برای امام حسین(ع) در خانهاش اقامه عزا میکرد و خود آن حضرت برای جدش میگریست و در این خصوص، تقیه نمیکرد و به کسانی که در خانه بودند، میفرمود: برای آن حضرت سوگواری کنند و در مصیبت حسین(ع) به یکدیگر تسلیت بگویند[^۲۷].
امام صادق(ع) به داود رقی فرمود:
«من هرگز آب سرد ننوشیدم؛ جز اینکه به یاد امام حسین(ع) افتادم»[^۲۸].
نهتنها خود در عزای سالار شهیدان میگریستند، بلکه همواره مردم را به گریستن بر آن حضرت تشویق و ترغیب مینمودند. در روایتی آمده است:
«هر کس بر حسین(ع) بگرید، یا [حتی] یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد نیز پاداشش بهشت است»[^۲۹].
شاعرانی که مصیبتهای کربلا را به شعر درآورده و در مجالس و محافل میخواندند، همواره مورد لطف و عنایت ویژه امامان معصوم(ع) قرار میگرفتند؛ افرادی چون: کمیت اسدی، دعبل خزاعی و سید حمیری.
پس، همانطور که ملاحظه نمودید، نهتنها از جانب پیامبر(ص) و ائمه(ع) از گریه و اقامه مراسم عزاداری منعی صورت نگرفته، بلکه با توجه به شواهد و نمونههایی که در خصوص گریهها و عزاداریهای معصومین(ع) برای شهدای اسلام، بهویژه امام حسین(ع) بیان شد، تردیدی باقی نمیماند که این روش، از سنّت پیامبر(ص) و ائمه(ع) است.
۳. شیوه عزاداری در مناطق و زمانهای مختلف
نکته آخر اینکه آیا لازم است شیوه عزاداری در همه مناطق و زمانها یکسان باشد؟ در این باره باید گفت: از مجموع آموزههای دینی استفاده میشود که آنچه از ما خواسته شده، اصل گریه و اقامه عزا است و نوع و کیفیت عزاداری، به عرف و شیوه هر شهر و منطقه واگذار شده است. تا زمانی که شارع مقدس از نوع خاصی از عزاداری، منع نکرده[^۳۰] یا انجام نوع خاصی از عزاداری با اصول و ارزشهای دیگر اسلام و مکتب اهلبیت(ع) منافات نداشته باشد، میتوان قائل به جواز آن نوع عزاداری شد.
پرسش:
چرا امام حسین(ع) با اینکه میدانست شهید میشود، اهلبیت خود را به کربلا برد؟
پاسخ:
میان «بردن اهلبیت(ع) توسط امام(ع) به سوی کربلا» و «علم غیب آن حضرت مبنی بر آینده جنگ»، منافاتی وجود ندارد؛ زیرا امامان ما در امور فردی، سیاسی و اجتماعی از علم غیب بهره نمیگرفتند. از آنجا که قیام کربلا نیز امری سیاسی و اجتماعی بود، امام حسین(ع) در این قیام از علم غیب بهره نگرفت و طبق ظواهر عمل کرد؛ تا قیام او، الگوی خوبی برای همگان شود.
از سوی دیگر، از برخی روایات استفاده میشود: اینکه امام حسین(ع) اهلبیت خود را به سوی کربلا برد، مانند اصل قیام آن حضرت، وظیفه الهی بوده است. امام حسین(ع) با این کار، وظیفه خویش را انجام داده است. این امر، کاشف آن است که بین علم غیب امام از آینده جنگ و بردن اهل خود به کربلا، منافاتی نیست؛ حتی با وجود برخورداری از علم غیب نیز امام باید این هدف و مقصد الهی را به انجام میرساند. آنان چیزی را طلب میکنند که رضایت و اراده خداوند باشد و اراده خداوند هم با رفتن امام به کربلا و همراه ساختن خانواده خویش تحقق مییافت.
بهطور کلی، همراهی خانواده امام حسین(ع) در حادثه عاشورا، میتواند به جهت عوامل ذیل باشد:
۱. پیامرسانی انقلاب
امام تا عصر عاشورا، مظهر خون و شهادت بود و رهبری و پرچمداری این نهضت، بر عهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم نهضت حسینی، به پرچمداری امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهداء و یارانش را به اطلاع افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
۲. بیاثرسازی تبلیغات دشمن
شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را میدانستند و نه اسلام را آن گونه که در مدینه رواج داشت، میشناختند. در نتیجه، نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمیدانستند. شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتی بود مانند حکومت کسانی که پیش از ورود اسلام، بر آن سرزمین فرمان میراندند! تجمل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن کاخهای بزرگ، تبعید و زندانی کردن و کشتن مخالفان، برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی، نیم قرن سابقه داشت و کسانی بودند که میپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، چنین بوده است[^۳۱].
معاویه حدود ۴۲ سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونهای پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست او، بیچون و چرا تسلیم شوند[^۳۲]؛ بهطوری که پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند که تا زمان قتل مروان (آخرین خلیفه اموی)، نمیدانستیم که رسول خدا(ص) جز بنیامیه خویشاوندی نداشت[^۳۳].
خطبه غرای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در شام، تبلیغات چند ساله دشمن را نقش بر آب کرد و سخنان بیدارگر امام سجاد(ع) افکار عمومی را به تاریخ صدر اسلام جلب نمود و به مردم فهماند که فلسفه قیام امام حسین(ع)، احیای اسلام ناب و بدعتزدایی و زنده نمودن سنت پیامبر اکرم(ص) است[^۳۴].
دکتر آیتی در این باره مینویسد:
«امام چهارم(ع) پا بر منبر گذاشت و چنان سخن گفت که دلها از جا کنده شده و اشکها فرو ریخت و شیون از میان مردم برخاست و فرزند امام حسین(ع) ضمن خطابه خویش، جای اهلبیت را در حوزه اسلامی نشان داد و پرده از روی چهره تابناک فضایل و مناقب آن برداشت»[^۳۵].
۳. افشای ماهیت ستمگران حاکم
بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفاک، بیرحم و غیرانسانی یزید و حکومت وی بود.
به منظور بیان حقایق جنایات امویان در روز عاشورا، امام سجاد(ع) در شام فرمود:
«پدرم، امام حسین(ع) را با قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرندهای در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد. امام سجاد(ع) فرمود: اگر قصد کشتن داشتید، چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه به قتل رساندید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمههای او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟»[^۳۶].
این کلمات، به قدری نزد شنوندگان غیر قابل خدشه بود که شام را طوفانی کرد و جنبش فکری و فرهنگی، علیه رژیم اموی به راه انداخت.
یزید میخواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهلبیت(ع)، همه حرکتها را در نطفه خفه کند؛ بهطوری که همگان از چنین سرنوشتی ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام و پیامرسانی افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هستههای ظلمستیزی را برای خونخواهی امام حسین(ع) و از بین بردن بنیامیه در نقاط مختلف سرزمینهای اسلامی به وجود آورد.
پرسش:
سیره ائمه معصومین(ع) در عزاداری برای امام حسین(ع) چگونه بوده است؟
پاسخ:
از روایات متعددی استفاده میشود که ائمه اطهار(ع) در سالروز عاشورا، به یاد آن همه مصیبتهایی که بر امام حسین(ع) وارد شد، اندوهگین میشدند و به دیگران هم دستور میدادهاند که در آن روز به عزاداری بپردازند و به سوگ و ماتم بنشینند؛ حتی در کتب فریقین روایات بسیارى نقل شده[^۳۷] که پیامبر سالها پیش از جریان عاشورا، بارها بر مصایب امام حسین(ع) که به واسطه جبرئیل از آن آگاه شده بود، گریه کرد.
در سیره ائمه معصومین(ع) نیز وارد شده که آن بزرگواران در روز عاشورا به عزاداری و سوگواری میپرداختند و دستور میدادند مرثیهخوانان، شعرا و کسانی که از آن واقعه مطلع بودهاند، آن را برای دیگران تشریح کنند و مصیبتهایی را که در آن روز بر اهلبیت پیامبر(ص) وارد شده، بیان نمایند. مقصودشان این بوده که آن رویداد به صورت یک مکتب پویا و خطدهنده برای همیشه زنده بماند و همواره تأکید کردهاند که عاشورا را از یاد نبرید و به نام امام حسین(ع) مجالس سوگ و ماتم به پا دارید تا حقایقی که حضرت برای آن به شهادت رسیده، فراموش نشود. مرحوم امین عاملی در کتاب اعیان الشیعه فصلی به اقامه عزا و گریه ائمه(ع) در سوگ امام حسین(ع) اختصاص داده و روایات فراوانی از ائمه(ع) در این باره نقل کرده است[^۳۸].
شیخ طوسی از عبدالله بن سنان روایت کرد که او گفته است:
«بر سرورم جعفر بن محمد(ع) در روز عاشورا وارد شدم. او را با چهره گرفته و ظاهری اندوهگین، در حالی که اشکهایش مانند مروارید فرو میریخت، ملاقات کردم! عرض کردم: چرا گریه میکنی؟ خدا چشم تو را نگریاند! فرمود: آیا غافلی که حسین بن علی در مثل این روز به قتل رسیده؟»[^۳۹].
از امام محمد باقر(ع) روایت شده که فرمود:
«هر گاه چشم مؤمنی برای شهادت امام حسین(ع) به قدری پر از اشک شود که به گونههای صورتش بچکد، خدای رؤف او را همواره در غرفههای بهشت جای خواهد داد»[^۴۰].
شیخ صدوق از حضرت رضا(ع) روایت کرده:
«ماه محرم، ماهی است که در زمان جاهلیت، در آن ماه جنگ و ظلم را حرام میدانستند؛ اما در آن ماه، خون ما حلال دانسته شد و حرمت ما هتک گردید. اهلبیت و زنان ما اسیر شدند، خیمههای ما سوزانیده شد و اموال ما غارت گردید. هیچ احترامی برای رسول خدا(ص) در باره ما ملحوظ نگردید! روز قتل حسین(ع) در صحرای کربلا، چشمهای ما را مجروح، اشک ما را جاری و عزیز ما را [به حسب ظاهر] خوار ساخت و تا آخر دنیا موجب غصه و بلای ما گردید. پس بر همچون حسین(ع) باید گریهکنندگان بگریند. گریه بر وی گناهان بزرگ را فرو میریزد. سپس فرمود: هنگامی که ماه محرم میشد، پدرم خندان دیده نمیشد و اندوه بر وی غالب بود، تا هنگامی که عاشورا سپری میگشت. وقتی که روز عاشورا فرا میرسید، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریهاش بود و میفرمود: این، همان روزی است که حسین(ع) در آن روز به قتل رسید»[^۴۱].
ابوهارون اعمی نقل میکند که:
«من به حضور امام جعفر صادق(ع) مشرف شدم. آن حضرت به من فرمود: برایم شعر بگو! وقتی شعر گفتم، فرمود: منظور من این گونه شعر نیست، بلکه میخواهم از آن شعر و مرثیههایی که نزد قبر امام حسین(ع) میگویید، برایم بگویید. من این شعر را خواندم:
أَمْرُرْ عَلَى جَدَثِ الْحُسَيْنِ فَقُلْ لِأَعْظُمِهِ الزَّكِيَّةِ
یعنی: «بر سر قبر حسین(ع) مرور کن و به استخوانهای پاک و پاکیزهاش بگو… ».
وقتی من از گفتن شعر خودداری نمودم، دیدم حضرت صادق(ع) گریان شد، آن بزرگوار فرمود: بقیه اشعار را بگو. وقتی ادامه اشعار را گفتم، فرمود: بیشتر از این برایم بگو! گفتم:
يَا مَرْيَمُ قُومِي فَانْدُبِي مَوْلَاكِ وَ عَلَى الْحُسَيْنِ فَأَسْعِدِي بِبُكَاكِ
یعنی: «ای مریم[^۴۲]! سر از قبر برآور و برای مولاى خودت (امام حسین(ع)) گریه و زاری کن و حسین را به وسیله گریه خویش یارى نما»!
راوی گوید: «امام جعفر صادق(ع) به من فرمود: ای ابوهارون! هر کسی برای امام حسین(ع) شعر بگوید و تعداد ده نفر را گریان کند، جزای او بهشت خواهد بود. سپس آن حضرت همچنان از تعداد نفرات کم کرد تا به یک نفر رسید و فرمود: کسی که در عزاى حسین شعر بگوید و یک نفر را گریان نماید، جزایش بهشت است. پس از آن فرمود: هر کسی امام حسین(ع) را به خاطر بیاورد و گریان شود، بهشت جزای او میباشد»[^۴۳].
پرسش:
آیا این نشانه ذلت نیست که بگوییم امام حسین(ع) با آن شکل دلخراش و اسفبار شهید شده است؟ در حالی که خدا هیچ وقت اولیای خودش را ذلیل نمیکند؟
پاسخ:
جهت روشن شدن مفهوم عزت و ذلت در مکتب اسلام ناب، آغاز پاسخ را با تعریفی از عزت و ذلت پی میگیریم.
عزت، به معنای ارجمندی، سرافرازی و گرامی شدن است[^۴۴]. به قول راغب، واژه «عزت» به معنای حالتی است که نمیگذارد انسان شکست بخورد و مغلوب واقع شود[^۴۵]. در برابر عزت، ذلت قرار دارد که به معنای نبود حالت شرافت و عزت در آدمی است؛ بهطوری که انسان بهسادگی پذیرای شکست شده، مغلوب دیگران شود. خداوند در قرآن میفرماید:
«إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمي ”عا؛ همه عزت، برای خداوند است»[^۴۶]. البته هر که بخواهد عزیز گردد، باید تنها به سوی خدا برود؛ زیرا خداوند هم عزیز و هم عزتبخش است و هر که عزت و سرافرازی را از غیر او طلب کند، خوار میشود. همچنین، عزت و عظمت، در گرو اطاعت از خدای عزیز و اولیای او و تسلیم در برابر اوامر الهی است.
در آموزههای دینی، عزت و آزادگی، در بندگی و معنویت و رهایی از اسارت شهوت و پرهیز از تجملگرایی ظهور میکند. از این رو، امام علی(ع) عرض نمود:
«كَفَى بِي عِزّ ”ا أَنْ أَكُونَ لَكَ عَ ”بْدا وَ كَفَى بي فَخْ ”را أَنْ تَكُونَ لِي ر ”بّا»[^۴۷]. پیامبر اسلام(ص) که جامعهای عزتمند در مدینه به وجود آورد، با تمام افتخارات غیر معقول، مانند ثروتاندوزی و قومگرایی مبارزه کرد و عزت و افتخار را در عبودیت تفسیر نمود.
در صحنه کربلا، عزت و افتخار امام حسین(ع) به اوج خود رسید. آن حضرت در زمانی قیام نمود که یزید شعار بیدینی سر داد[^۴۸]، و جامعه اسلامی را خفقان گرفته و دینستیزی و عدالتکشی رایج شده بود. از این رو، امام حسین(ع) مرگ در راه خدا را زینت خواند[^۴۹] و تسلیم نشدن در برابر یزید و اسیر ذلت نشدن را، عزت و افتخار دانست؛
«مَوتٌ فِى عِزٍّ خَيرٌ مِن حَيَاۀٍ فِى ذُلٍّ؛ مرگ با عزت، بهتر از زندگی با ذلت است»[^۵۰].
در میان سخنان حماسی امام حسین(ع)، شعاری نمادین و افتخارآمیز هست که نشانه گویای آزادگی و آزادمنشی امام و دین سرافراز جدّ او است. آن شعار، عبارت غرورآفرین «هَيهات منّا الذِّلَّة» است: آنگاه که در برابر بیعت خواستن یزید فرمود:
«ناپاکِ ناپاکزاده مرا بین دو چیز: شمشیر و ذلت مخیّر قرار داده؛ اماّ ذلت، از ما بسیار دور است»[^۵۱].
به قول بهجتی:
اندر آنجا که حق سر به زیر است
اندر آنجا که باطل امیر است
پایمال و زبون و اسیر است
اندر آنجا که دین و مروت
مرگ، بالاترین افتخار است
راستی زندگی ناگوار است
لا أری المـــــوت إلا ســـــعادة
جاویدان آیـد بانـگ پـرشـور
امام حسین(ع) فرمود:
«من، از مرگ باکی ندارم. مرگ، راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت، زندگی جاودانه است. زندگانی ذلتبار، مرگ بیحیات است»[^۵۲].
عزت حسینی در آخرین لحظات زندگی امام حسین(ع) به اوج رسید و حضرت بندگی را عامل عزت دانسته و بدان افتخار میکند. شهید مطهری(ره) مینویسد:
«در روز عاشورا حسین(ع) حدّ آخر مقاومت را میکند. دیگر وقتی است که بهکلی توانایی از بدنش سلب شده است. یکی از تیراندازان ستمکار، تیر زهرآلودی را به کمان میکند و به سوی اباعبدالله(ع) میاندازد که در سینه اباعبدالله(ع) مینشیند و حضرت بیاختیار روی زمین میافتد. آیا در این لحظه، تن به ذلت میدهد؟ آیا خواهش و تمنا میکند؟ نه، بلکه بعد از گذشت این دوره جنگیدن، رویش را به سوی قبله که از آن هرگز منحرف نشده است، میکند و میفرماید:
«رِضا بِقضائِك و تسلِيما لِمْرِك ل مَعْبُودَ سِوَاكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ؛ بارالها راضیم به قضای تو و تسلیم فرمانت هستم، پروردگارا! معبودی جز تو نیست ای فریادرس فریادکنندگان»[^۵۳].
در حادثه کربلا، یزید و یزیدیان عزت خویش را در پیروزی ظاهری دانسته و به نسب و اجداد و دوران جاهلیت افتخار میکردند؛ غافل از اینکه پیروزی و جاودانگی، از آن حق و حقگرایان است و پیروزی باطل، مقطعی است. از این رو، قرآن عزتمداری را از آنِ رسول و مؤمنان دانسته است:
«وَلله الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ»[^۵۴].
روشنترین دلیل این عزت و شکوه، در باره شهدای کربلا مشهود است. پس از گذشت صدها سال، هنوز امام حسین(ع) عزیز است، محبوب دلها است و مزارش میعادگاه عاشقان حق است. امام راحل(ره) فرمود:
«محرّم، ماهی است که عدالت در مقابل ظلم، و حق در مقابل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است»[^۵۵].
این نوع فداکاری، نشان از ایمان بالای آن حضرت دارد که محو خدای متعال است و نظیر این گونه آزمایشها و دشواریها، برای برخی انبیا مانند زکریا(ع) هم وجود داشته است؛ پس صحیح نیست که گفته شود: خدا آنان را ذلیل کرده است.
پینوشتها
[^۱]: ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، ۱۳۶۱ش، ج ۱، ص ۳۵۱.
[^۲]: موسوی مقرم، عبدالرزاق، رهبر انقلاب خونین کوفه، تهران: نشر جهان، ص ۱۳۲.
[^۳]: خربوطی، انقلابهای اسلامی، ترجمه عبدالصاحب یادگاری، کانون انتشاراتی چهره اسلام، ۱۳۵۷ش، ص ۷۳.
[^۴]: الکعبی، عبدالزهراء، مقتل الامام الحسین(ع)، بیروت: نشر دار الکتب و العترة، ۱۴۱۴ق، ص ۴۴.
[^۵]: ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، پیشین، ص ۳۵۲.
[^۷]: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیة، ۱۴۰۳ق، ج ۴۵، ص ۹۹.
[^۸]: سیوطی، جلالالدین، تاریخ خلفاء، قاهره: نشر مطبعة المدنی، بیتا، ص ۲۰۸؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت: مؤسسه اعلمی، چاپ چهارم، ۱۴۰۳ق، ج ۵، ص ۵۰۱.
[^۹]: شمسالدین، محمدمهدی، ثورة الحسین(ع)، بیروت: نشر دار التعارف، ص ۱۵۱.
[^۱۰]: عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت: منشورات اعلمی، بیتا، ج ۳، ص ۱۷۲.
[^۱۱]: هاشمینژاد، عبدالکریم، درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت، مشهد: شرکت بهنشر، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش، ص ۱۲۴.
[^۱۲]: زنجانی، عمید، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران: نشر کتاب سیاسی، ص ۱۲۲–۱۲۳.
[^۱۳]: فارسی، جلالالدین، انقلاب تکاملی اسلام، تهران: انتشارات آسیا، ص ۸۱۲.
[^۱۴]: شریف القرشی، باقر، حیاة الامام الحسین بن علی(ع)، قم: دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۹۷۷م، ج ۱، ص ۸۹.
[^۱۵]: همان، ص ۹۱؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، بخش امام حسن(ع)، بیروت: مؤسسه محمودی، چاپ اول، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م، ص ۱۲۹.
[^۱۶]: شریف القرشی، باقر، حیاة الامام الحسین بن علی(ع)، پیشین، چاپ سوم، ۱۹۷۳م/۱۳۹۳ق، ج ۱، ص ۹۵.
[^۱۷]: طبرسی، امینالاسلام فضل بن حسن، إعلام الوری، تهران: اسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق، ص ۴۰۰.
[^۱۸]: شریف القرشی، باقر، حیاة الامام الحسین بن على(ع)، پیشین، ج ۲، ص ۲۱۴.
[^۱۹]: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ البْاطِلَ لا یتُنَاهی عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لقِاءِاللَّهِ مُحقِاًّ، فَإنِیَّ لا أَرَی الْمَوْتَ لَِِّا سعَادَةً وَ لَا الْحيَاةَ مَعَ الظاَّلمِينَ لَِِّا بَرمَاً». (امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ق، ج ۴، بخش اول، ص ۲۳۴ و ۲۳۵).
[^۲۰]: «دیگر باید فاتحه اسلام و مسلمانی را خواند و با آن وداع کرد؛ آنگاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبری مانند یزید گردند». (ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، تهران: انتشارات جهان، ۱۳۴۸ش، ص ۱۱).
[^۲۱]: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۹۸، ص ۳۳۱.
[^۲۲]: واقدی، محمد بن عمر، مغازی تاریخ جنگهای پیامبر(ص)، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۹ش، ص ۲۰۹.
[^۲۳]: طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، پیشین، ج ۳، ص ۱۰۳۹ و ۱۰۴۰.
[^۲۴]: مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۲۱، ص ۱۳.
[^۲۵]: واقدی، محمد بن سعد کاتب، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج ۲، ص ۱۸۸؛ عزالدین علی بن اثیر، تاریخ این اثیر، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش.
[^۲۶]: حر عاملی، وسائل الشیعة، پیشین، ج ۲، ص ۹۲۲.
[^۲۷]: همان، ج ۱۰، ص ۳۹۸.
[^۲۸]: شیخ صدوق، امالی، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۹ش، ص ۱۴۲.
[^۲۹]: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۲۴، ص ۲۸۴.
[^۳۰]: محدث نوری، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۸ق، ج ۲، ص ۴۵۸.
[^۳۱]: شهیدی، سید جعفر، قیام امام حسین(ع)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوازدهم، ۱۳۶۷ش، ص ۱۸۵.
[^۳۲]: آیتی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، تهران: صدوق، چاپ هشتم، ۱۳۷۲ش، ص ۴۷.
[^۳۳]: ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، قم: مکتبة آیة الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ج ۷، ص ۱۵۹.
[^۳۴]: ر.ک: گروهی از پژوهشگران، نگاهی نو به جریان عاشورا، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۳ش، ص ۳۴۵–۳۴۱.
[^۳۵]: آیتی، محمدابراهیم، بررسی تاریخ عاشورا، پیشین، ص ۲۳۲.
[^۳۶]: مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین(ع)، بیروت: مؤسسة الخرسان للمطبوعات، ۱۴۲۶ق، ص ۳۳۴.
[^۳۷]: ابن حبان، صحیح ابن حبان، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق، ج ۱۵، ص ۱۴۴؛ مزی، تهذیب الکمال، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ چهارم، ۱۴۰۶ق، ج ۶، ص ۴۰۸.
[^۳۸]: امین، محسن، اعیان الشیعه، پیشین، ج ۱، ص ۵۸۴.
[^۳۹]: همان، ص ۵۸۱.
[^۴۰]: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۲۸۵.
[^۴۱]: امین، محسن، اعیان الشیعه، پیشین، ج ۱، ص ۵۸۱.
[^۴۲]: مقصود، مریم بنت عمران مادر حضرت عیسی(ع) میباشد.
[^۴۳]: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۲۸۷.
[^۴۴]: معین، محمد، فرهنگ فارسی، واژه «عزت»؛ دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، دهخدا، واژه «عزت».
[^۴۵]: راغب اصفهانی، مفردات راغب، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق، ص ۳۳۲.
[^۴۶]: سوره یونس، آیه ۶۵.
[^۴۷]: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۷۴، ص ۴۰۲.
[^۴۸]: خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، پیشین، ص ۳۵۷.
[^۴۹]: امین، سید محسن، اعیان الشیعه، پیشین، ج ۱، ص ۵۹۳.
[^۵۰]: ابن شهر آشوب، المناقب، تحقیق لجنة من أساتذة النجف الأشرف، نجف: نشر مطبعة الحیدریة، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۶م، ج ۴، ص ۶۸.
[^۵۱]: شیخ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق، تعلیق و ملاحظات سید محمدباقر خرسان، نجف: دار النعمان للطباعة و النشر، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م، ج ۲، ص ۲۵.
[^۵۲]: امین، سید محسن، اعیان الشیعه، پیشین، ص ۵۸۱.
[^۵۳]: مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، قم: انتشارات صدرا، ج ۱، ص ۱۵۷.
[^۵۴]: سوره منافقون، آیه ۸.
[^۵۵]: خمینی، روحالله، صحیفه نور، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج ۴، ص ۲۷.
- سؤالها و جوابهای این بخش، از: مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، پایگاههای اینترنتی «اندیشه قم» و «اسلام کوئیست» جمعآوری و ارائه شده است.