مقدمه
سرکوبی وسیع خاندان اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و شیعیان توسط حکومت بنی امیه در قرن اول هجری، می رفت سبب گردد، شیعیان در جامعه ی اسلامی به صورت یک گروه اندک منزوی درآیند؛ (1) اعتقاد به امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) از یادها برود و ارتباط مردم در جامعه اسلامی با سرچشمه های وحی قطع گردد.(2) ولی در مکتب صادقین (علیه السلام) ریشه های این نیت شوم خشکانیده شد و مردم چه شیعه و چه اهل سنت توانستند، ارتباط خود را مانند گذشته با منابع وحیانی حفظ نمایند و همین سبب گردید، که اسلام از خطر نابودی ایمن گردد. مکتب امام صادق (علیه السلام) در گسترش معارف آسمانی، تنها در خدمت شیعه نبوده، بلکه در خدمت تمامی جامعه ی اسلامی بوده است؛ خدمات ارزنده ی امام صادق (علیه السلام) به عنوان نقطه ی عطفی در تاریخ اسلام این مهم را سبب گردید، رویکرد ویژه و سودمند امام صادق (علیه السلام) در مسئله امامت، جامعه ی اسلامی را به جایگاه امام معصوم (علیه السلام) در حفظ معارف و شریعت اسلامی آگاه گرداند و نیاز جامعه ی اسلامی به معارف وحیانی را در حد امکان برطرف نمود، اساساً کارکرد دین باید پاسخگویی و رفع نیازهای بشری به ارزش های مطلق باشد، و معارف وحیانی امام صادق (علیه السلام) به این نیازها پاسخ داده است. (صادقی بروجنی، 1389، صص 143-147)
شیعیان گفتار، کردار و تقریر امامان معصوم خود را حجت دانسته، پیروی از آن را بر خود لازم می دانند. زیرا بر این باورند که؛ امام معصوم (علیه السلام) در گفتار و کردار خود از هر گونه خطایی مصون است، و هر آن چه می گوید؛ از جانب خداست. شیعیان این اصل را با دلایل عقلی و نقلی ثابت می کنند، این روش در اثبات وحیانی بودن سخن معصومان، رویکردی اثباتی است. ولی امام صادق (علیه السلام) در رویارویی با جامعه ی اسلامی زمان خود، که اصل لزوم پیروی از امامان معصوم (علیهم السلام) در آن، اصلی پذیرفته شده و همگانی نبود، با تأکید بر کارکرد نتایج پیروی از معصومان (علیهم السلام) از روشی جدید برای لازم الاتباع بودن قول و فعل خویش بهره جست. وی در مواجهه با جامعه ی اسلامی نیاز چندانی، برای بهره گیری از رویکرد اثباتی ندیده است و برای تحقق پیروی از معصوم بر نتایج سودمند، این پدیده ی اجتماعی تأکید کرده است. در دانش جامعه شناسی، این روش، رویکرد کارکردگرا نامیده می شود. استفاده از این رویکرد به اندازه ای سودمند بود که؛ جامعه ی اسلامی را وادار نمود؛ گفتار و کردار او را نیز حجت دانسته و از آن پیروی نمایند، اگرچه در نظام معرفت دینی آن چه به واسطه ی روایات امام صادق (علیه السلام) در بین مسلمانان از اسلام یعنی اعتقادات، اخلاق و احکام حفظ شده است و آن چه در اعتقاد شیعیان از بین رفته صورت گیرد، آن گاه روشن خواهد شد که نقش امام صادق (علیه السلام) در حفظ آیین و شریعت اسلامی در بین تمامی مسلمانان به چه اندازه بوده است. فقه شیعه ی امامیه که به فقه جعفری مشهور است، منسوب به حضرت صادق (علیه السلام) است، زیرا قسمت عمده ای از احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه ی امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت، روایت نقل شده است از هیچ یک از اهل بیت (علیهم السلام) روایت نقل نشده است. راویان ثقه ای که از امام صادق (علیه السلام) چه شیعه و چه اهل سنت، روایت کرده اند بیش از چهار هزار نفرند، دوران امامت حضرت صادق (علیه السلام) یکی از ادوار پر آشوب تاریخ اسلام است. این دوره از سال 114 هجری تا سال 148 (سال وفات آن حضرت) طول کشیده است، در نیمه ی اول قرن دوم هجری فقهای برجسته ای مانند: ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند، سفیان ثوری و شعبه ی بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و رو به رشد نهاده است، این دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه نیز به شمار می آید. (دخیل، 1974 م، ص11)
امام صادق (علیه السلام) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعان و محدثان و راویان و فقهای بزرگ بود رشد کرد، ولی منبع علم او در فقه نه تابعان و نه محدثان و نه فقهای آن عصر بودند، بلکه منبع او در معارف و بیان حقایق علمی همان منبع وحی الهی و علم لدنی بود و البته او از یک طریق که بهترین، مطمئن ترین و محکم ترین راه ها بود، روایت می کرد و آن، همان طریق پدرش امام محمد باقر (علیه السلام) و او از پدرش علی بن الحسین (علیه السلام) و او از پدرش حسین بن علی (علیه السلام) و او از پدرش علی بن ابی طالب (علیه السلام) و او هم از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود. (خامنه ای، 1416ق، ص65)
اهل سنت و جماعت در برتری علمی و روحانی حضرت صادق (علیه السلام) اتفاق نظر دارند، ابوحنیفه گفته است: « جعفر بن محمد افقه اهل زمان بود. » مالک بن انس گفته است: « هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و در خاطر هیچکس خطور نکرده که در فضل و علم و ورع و عبادت، کسی بر جعفر بن محمد مقدم باشد. » ابن خلکان در وفیات الاعیان آورده است: « مقام فضل جعفر بن محمد مشهورتر از آن است که حاجت به شرح و بیان باشد. » ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه نوشته است: « جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم و حکمت مشهور بود و مسلمانان علم را از وی آموخته و نقل کرده اند. » (امینی، 1423، ص25)
کارکردگرایی
کارکرد، ترجمه ی واژه ی « Function » و کارکردگرایی ترجمه ی اصطلاح « Functionalism » است. این نام نظریه ای است که در جامعه شناسی، مردم شناسی، روان شناسی و علوم آموزش و پرورش و اقتصاد از اوایل قرن نوزدهم میلادی مطرح شده است. کارکرد به معنای؛ وظیفه، نتیجه، معلول، عمل، فایده، انگیزه، غایت، نیت، نیاز و حاصل به کار می رود. جامعه شناسان بیش از همه بر سه معنی کار، وظیفه و نقش تأکید می کنند. به عبارت دیگر فونکسیون عبارت از کارکردی است که هر پدیده در نظام اجتماعی دارد. (توسلی، 1376، ص 217)
در کارکردگرایی کوشش می شود؛ تا نتایج را در فعالیت های انسانی شناسایی کرده، سپس جایگاه آنها را در کل نظام روشن سازند؛ و در مرتبه ی دوم به منظور تعیین مفیدترین نوع فعالیت ممکن، در آن پدیده کاوش کنند، تا علل این نتایج روشن گردد؛ و در مرحله ی سوم، نقش آن علل در ساخت و همبستگی هر پدیده در کل نظام آشکار شود. به عبارت دیگر از رهگذر بررسی نتایج به تحلیل علت ها برای رسیدن به نتایج سودمند بهره برداری می شود. (پژوهنده، 1380، صص 55-54) هدف در تحلیل کارکردی، آن است که مؤثرترین متغیر مستقل به طور آشکار مشخص گردد، متغیری که بیشترین تأثیر را بر متغیر وابسته یعنی همان کارکرد دارد. (گی روشه، 1375، ص 131)
در اصطلاح جامعه شناسی، کارکردگرایی، به مثابه ی یک مکتب مجزا، در قرن بیستم ظاهر شد، پیشگامان کارکردگرایی جامعه را به مثابه ی یک کل ارگانیک می دیدند، که دارای خرده نظام های مختلف یا اعمالی است که به لحاظ کارکردی معطوف به تداوم هستی بزرگتری است، که آن اعمال و خرده نظام ها در آن قرار گرفته اند، (پاتریک، 1389، ص82) دورکیم بارها تأکید کرده است؛ که باید به لحاظ تحلیلی میان کارکردها و علت ها تمایز قائل شد، دیدگاه کارکردگرایی به این فرضیه توجه دارد، که جامعه دارای نظامی پایدار و ثابت است. این نظام پایدار به وسیله ی وفاق اجتماعی مرتبط با هم است و هر کدام از اجزای جامعه دارای کارکردی است، و نقشی در تثبیت جامعه به عهده دارد. اساس این دیدگاه بسیار ساده است، و می توان آن را بدین گونه تعریف کرد: « هر کل مرکب از اجزایی است، که به نحو خاصی با هم ترکیب شده اند، و حتی اگر هر دو بخش یعنی اجزا و کل دچار تغییر و دگرگونی هم شوند، باز هم به حفظ و ثبات کل کمک می کنند. » تالکوت پارسنز (1902-1979) مؤثرترین طرفدار نظریه ی ساختاری- کارکردی می باشد. او تأکید داشت که همه ی جامعه ها باید برای بقای خود، توانایی رفع نیازهای اجتماعی را داشته باشند. مثلاً: کارکردهای مشخص و خاص بین زن و شوهر برای حفظ پایداری خانواده و نظم جامعه ضروری است. پدر یا شوهر خانواده کارکرد سودمندی را بر عهده دارد، که شامل سرپرستی، تصمیم گیری، مسئولیت پذیری در خانه و کار در بیرون از خانه، برای حمایت از خانواده است؛ مادر مسئول کارکردهای معنی داری، مانند: کدبانویی، مراقبت از کودکان و پشتیبانی عاطفی از همه ی افراد خانواده می باشد. پارسنز بر این باور بود که؛ نهادهای دیگری چون مدرسه، حکومت، مذهب و … باید نهاد خانواده را در انجام کارکردهایش یاری دهند، همچنین همه ی نهادها باید برای حفظ نظام اجتماعی با هم کار کنند. (ستوده، 1383، ص53) وقتی کارکردگرایی به دین نسبت داده می شود، مقصود معنای عام آن است که شامل خدمات، غایات و اغراض، آثار و تبعات پنهان و آشکار، مقصود و غیر مقصود دین به جامعه می شود که قوام، بقا و تعادل آن را در پی دارد. نخستین بار از نظریه کارکردگرایی در زبان دینی ولیام آلستون استفاده نمود، و به مدد آن روشن ساخت که می توان از زبان مشترکی بین خدا و مخلوق که کارکرد یکسانی دارند، برای فهم صفات الهی بهره جست. این زبان بین خدا و بندگان مشترک است و مختص خدا نیست. وی با کمک گرفتن از نظریه کارکردگرایی « Functionalism » سعی می کند اوصاف خدا و انسان، مانند علم و قدرت و اراده را به گونه ای معنا کند که این اوصاف مشترک میان خدا و انسان به نحو حقیقی و غیر مجازی و مشترک، صدق کند. (واعظی، معرفت، ش 19، ص 57) کارکردگرایی دینی به معنای آثار و خدماتی است که از دین بر می آید و یا انتظار آنها از دین می رود. نگاه کارکردگرایانه به آموزه های دینی تنها در پی تحلیل کارکردهاست، کاری به صدق و کذب گزاره های اعتقادی ندارد. حتی اگر مستقیماً با گزاره های دینی اش در تضاد باشد، بلکه به دنبال آن است که ایمان به گزاره های دینی چه منش و شخصیتی از دینداران می سازد؟ (تبریزی، 1386، ص41)
در دانش جامعه شناسی طبق دیدگاه « تالکوت پارسنز » کارکرد؛ مجموعه ی فعالیت هایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام می گیرد. او معتقد است؛ چهار تکلیف برای همه ی نظام ها ضرورت دارد 1) تطبیق ( ارگانیزم جسمی ) که نهاد اقتصاد عهده دار و ملازم آن است؛ 2) دستیابی به هدف ( نظام شخصیت ) که نهاد سیاسی عهده دار آن است؛ 3) یکپارچگی ( نظام اجتماعی ) که قانون عهده دار آن است؛ 4) سکون یا نگهداشت الگو ( نظام فرهنگی ) که نهاد دین و مذهب عهده دار و ملازم آن است. (اسکیدمور، 1385، ص 215؛ ریتزر، 1380، ص 131) بنابراین طبق این دیدگاه، کارکرد این پدیده ی اجتماعی، یعنی؛ تبعیت مردم از امام صادق (علیه السلام) این چهار ساختار و علت مؤثر بوده است و خود تبعیت مردم از امام، علت و نظام فرهنگی و دینی است، که خود در ارتباط با ساخت های دیگر سبب کارکردها و پدیده های اجتماعی دیگر شده است.
معرفت دینی طبق تعریف دانش جامعه شناسی شاید، ابعاد سیاسی، اقتصادی را در برنگیرد، و تنها مربوط به ارزش ها و اخلاق شود، (3) (گیدنز، 1386، ص 496) ولی معرفت دینی در نزد امام صادق (علیه السلام) بی تردید، جنبه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را نیز در بردارد. بنابراین کارکرد معرفت دینی در اسلام را نمی توان تنها در نهاد دینی، منحصر دانست، بلکه بی تردید، نظام معرفت دینی در جامعه ی اسلامی، بر ساخت های سیاسی و قانونی و شخصیت فردی نیز تأثیر گذار است.
در این نوشتار منظور از کارکردگرایی، بررسی نتایج و کارکردهای نگرش امام به معارف وحیانی است، کارکردهایی که شامل هدایت اهل سنت به شریعت اسلام و میزان بهره وری اهل سنت از معارف وحیانی منسوب به امام صادق (علیه السلام) می گردد. قابلیت طرح چنین بحثی درباره ی امام صادق (علیه السلام) محصول و نتیجه ی بینش عمیق و ویژه ی امام و تأکید وی بر کارکردها بوده است.
معرفت دینی یک نظام منسجم و دارای اجزاء است، که این مجموعه دارای کارکردهای مشخص و مثبت است، که تبعیت جامعه از انسان های کامل، عینی شدن ارزش ها و فضایل اخلاقی، معرفت بخشی دین نظیر خداشناسی، انسان شناسی، جهان شناسی، پیامبر شناسی، معاد شناسی، اخلاق، تربیت دینی، عدالت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، امنیت فردی، … از جمله ی این کارکردهاست. (سبحانی نیا، ص 77) اگرچه پیروی از انسان کامل و مصون از خطا خود از کارکردهای معرفت دینی است، ولی بسیاری از حوزه های نامبرده خود از کارکردهای مثبت و قطعی کارکرد پیروی از انسان کامل است. به عبارتی دیگر حجیت گفتار امام در جامعه، اگرچه خود کارکردی از یک کل منسجم، یعنی؛ معرفت دینی است، ولی خود، در روابط پیچیده تر در این ساختار دارای کارکردهای فراوانی است، بنابراین، ضرورت تأکید بر این کارکرد، در حوزه ی معارف دینی روشن تر می گردد.
پیروی از امام معصوم (علیه السلام) نتیجه و معلول یک سری عوامل پیوسته و منسجم در ساختار اندیشه و معرفت دینی است. کارکردی که در این پژوهش بر آن تأکید می شود، پیروی همه ی مسلمانان چه شیعه و چه اهل سنت از آموزه های امام صادق (علیه السلام) است، چالشی که امام صادق (علیه السلام) در دوران امامت خود با آن روبروست، آن است که وی از نگاه اهل سنت، هیچ کدام از شرایط حجیت را ندارد. او نه پیامبر است، نه صحابی و نه از جمله ی تابعان، ولی با این حال امام صادق (علیه السلام) با تأکید بر کارکرد معارف وحیانی به معصوم توانست، این چالش را پشت سر بگذارد و هم اکنون، گفتار امام صادق (علیه السلام) از نگاه ایشان حجت است، و اهل سنت نیز مانند شیعیان از گفتار وی تبعیت می کنند.
این کارکرد مثبت، نتیجه تعامل هماهنگ و منسجم بین اجزای معرفت دینی در نزد امام صادق (علیه السلام) است، یکی از مهم ترین اجزای این کل منسجم، وحی به بندگان برگزیده ی خداست و اجزای دیگر عدالت و حق همه ی انسان ها در برخورداری از نعمت هدایت، ارزش و کرامت همه ی انسان ها است. (نصرالله، ص 59-65) تبعیت مسلمانان از امام صادق (علیه السلام) کارکرد تعامل هماهنگ این اجزاء در ارتباط با یکدیگر است، کارکرد و ثمره ی این معرفت دینی در روایات، تاریخ اسلام و آثار دانشمندان قابل بررسی است. (ابو زهره، 1993، ص55)شناخت وحی و رویکرد کارکردگرا به این نوع از معرفت پس از ملاحظه کارکرد این نظام لازم است.
کارکردهای آشکار آن دسته از کارکردهایی است، که آشکارا در نظام نقش ایفا می کنند، ولی کارکردهای پنهان بر نتایج نامرئی و آثار غیر منتظره و غیر قابل رؤیت عادات و رسوم اجتماعی دلالات دارند، لیکن باید گفت که هر دو کارکرد همواره حضور دارند، زیرا آثار و نتایج آنها محرز است، به علاوه تفکیک میان عوامل آشکار و پنهان از حجت نظری دشوار است. وجود کارکردهای پنهان حاکی از این است که دگرگونی و انسجام اجتماعی حداقل تا حدودی غیر قابل کنترل و طرح ریزی است. (توسلی، 1376، ص 222) کارکرد آشکار این نوع معرفت دینی، تبعیت مردم از امام صادق (علیه السلام) است، ولی از جمله کارکردهای پنهان و غیر قابل تفکیک این پدیده اجتماعی آن است، که مسلمانان ناخودآگاه در زمان ضرورت به این خاندان روی خواهند آورد و همچنین نظام معرفت دینی که دارای اجزایی درباره ی حکومت، اقتصاد، سیاست و … است، بی تردید، کارکردهای پنهانی در سیره ی امام صادق (علیه السلام) داشته است، که همین سبب ترس و هراس حکومت منصور عباسی از امام صادق (علیه السلام) می شده است. (خامنه ای، 1416ق، ص73؛ خطیب، محمد عجاج، 1375، صص134-151؛ بقال، عبدالحسین، 1401ق، ص19)
بررسی معرفت دینی وحی
وحی در لغت، به معنای انتقال علم از شخصی به شخص دیگر در حالت پنهانی و با سرعت است. (ابن فارس، 1420، ج6، ص 92) لغویون شش معنای الهام کردن، فرستادن، اشاره کردن، اعلام پنهانی، نوشتن، امر کردن را برای این واژه بیان نموده اند. (علیزاده، خادم، 1374، صص25-54) بدیهی است این معانی از باب استعمال در خصوصیات یا معنای اصلی و جامع آن می باشد، نه این که هر یک معنایی مستقل برای کلمه وحی باشند. سه محور معنایی در این واژه وجود دارد، نخست؛ انتقال علم، دوم، پنهانی بودن و سوم سرعت. بنابراین در معنای لغوی هیچ تأکیدی بر انحصار منبع وحی به خداوند و دریافت کننده وحی به پیامبران وجود ندارد. ولی در تبیین اصطلاحی این تأکید وجود دارد. وحی در معنای اصطلاح شرعی به نوعی از آگاهی اطلاق می شود که خداوند به روش های غیر معمول برای بشر، بندگان برگزیده خود را به صورت پنهانی از علم و هدایت بهره مند می سازد. این آگاهی با روش های مختلفی ممکن است، صورت گیرد (زرقانی، 1416، ج 1، ص47) وقتی وحی به خدا نسبت داده شود، در عرف اسلام به پیامبران اختصاص دارد. (مفید، 1388، ص120)
وحی نوعی عرفان است که؛ شخص در نفس خویش آن را در می یابد و یقین دارد، از جانب خداست، با واسطه یا بدون واسطه. (رشید رضا، 2008 م، ص44) وحی شعور و درک ویژه ای است، در باطن پیامبران، که درک آن برای هیچ یک از انسان ها که مشمول عنایات الهی قرار گرفته اند، میسور نیست. وحی امری است، خارق العاده از قبیل ادراکات باطنیه، شعور مرموزی است که از حواس ظاهر پوشیده است. (طباطبایی، 1417ق، ج2، ص159-160) باید در تبیین پدیده وحی، واژه ی کشف و مشابه آن را، مانند؛ الهام، حدس باطنی، شعور درونی، شعور ناخودآگاه را گنار گذاشت، می توان ادعای کشف را به آسانی از هر مدعی پذیرفت، ولی ادعای وحی را نمی توان به آسانی قبول کرد. دین، آگاهی بخشیدن نهانی سریع به پیامبران را وحی نامیده است. (صبحی صالح، 1362، ص29-34)
وحی و کارکرد آن از دیدگاه امام صادق (علیه السلام)
امام صادق (علیه السلام) با توجه به معنای لغوی واژه ی وحی هر نوع انتقال اطلاعات به طرق غیرمعمول را وحی معرفی می نماید و وحی به بندگان برگزیده را جزء ویژگی های ضروری معرفی نمی نماید و بر آن به عنوان یک شاخص تأکید نمی ورزد. بلکه وحی را با توجه به مبدأ آن به دو گونه ی الهی و شیطانی تقسیم بندی می کند و درواقع بین کارکردهای وحی تمایز قائل می شود.(4) (مجلسی، 1420، ج89، ص113) وحی از منظر امام صادق (علیه السلام) ارتباط تنگاتنگی با پدیده علم و نور دارد. در واقع وحی، علم و نور دو روی یک سکه و ماهیتی یگانه دارند، تنها رویکرد به آن فرق می کند و این با معنای لغوی وحی که انتقال علم است مناسبت تام دارد. در سخن امام صادق (علیه السلام) بیش از آن که درباره ی ماهیت این سه پدیده سخنی گفته شود که منبع این وحی یا علم به منبع الهی بر می گردد، یا به منبع بشری، از سودمندی این منبع و نیازمندی مردم به این منبع از معرفت و ضرورت آن سخن می گوید. مانند: روایاتی که امام درباره ی تفسیر قرآن، دانش ابوحنیفه را می آزماید. (مجلسی، 1420، ج2، ص287) نمونه ی بسیار جالب دیگر روایتی از امام صادق (علیه السلام) درباره ی تفسیر آیه « قُلْ أَی شَیءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَینِی وَبَینَکُمْ وَأُوحِی إِلَی هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَهً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ » (انعام/19) است، که امام می فرماید: این انذار برای پیامبر و کسانی است که به این به مقام می رسند، که شارحان تصور کرده اند، منظور امام از « و من بلغ » امامان: است. (عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، 1415، ج1، ص 707) در حالی که امام صادق (علیه السلام) اساساً نیازی برای اثبات مقام امامت خود به عبارت دیگر صدق یا کذب گزاره ی امامت امام صادق (علیه السلام) بر مسلمانان، در مواجهه با اهل سنت نمی دیده است. بلکه نیازمندی همه ی مسلمانان چه شیعه و چه اهل سنت به مقام امامت را یادآور می شد. در این جا نیز مهم از منظر امام، کارکرد مفهوم این آیه است. یا مانند روایتی دیگر که امام صادق (علیه السلام) ذیل آیه « وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ »(انبیاء/7) به مردم توصیه می نماید؛ پرسش های خود را از امام بپرسند، زیرا ایشان « اهل الذکر » هستند. در این روایت تأکید بر اهل ذکر بودن امامان نیست، بلکه تأکید بر پرسیدن مردم و کارکرد اهل ذکر بودن امامان است و این که مردم خودسرانه به قیاس روی نیاورند. (سبحانی، جعفر، 1386، صص 25-43) و این کارکرد مثبتی است که امام صادق (علیه السلام) بر آن تأکید دارد.(5)
امام علوم را به گونه ای مبهم به دو نوع الهی و بشری تقسیم نموده و به مردم هشدار می دهد، که تصور ایشان از علم تصور ناقصی است و علوم بسیار مفیدتری در عالم وجود دارد که، اگر مردم می دانستند، حاضر بودند به خاطر آن اعماق دریاها را غواصی نمایند و یا به خاطر آن با یکدیگر درگیر شوند. (مجلسی، 1420، ج1، ص 164)(6) و دائماً این نکته را به مردم یادآور می شود که آن چه از علم در نزد شماست، بسیار اندک است. (مجلسی، 1420، ج1، ص72) سرچشمه های علم وحی در نزد امام است و او حافظ وحی و سرچشمه آن است. (مجلسی، 1420، ج26، ص247) امام وحی را با توجه به کارکرد لغوی آن در قرآن به سه بخش وحی نبوت، وحی الهام و وحی اشاره تقسیم می نماید و درباره ی کارکرد لغوی آن در قرآن به آیات مخصوص آن استشهاد می نماید. (مجلسی، 1420، ج1، ص42) دانشمندان درباره اواع و مراتب وحی دیدگاه های متفاوتی دارند. ولی آن چه در کتابها بیشتر تکرار شده است، آن است که وحی در بالاترین رتبه ی خود وحی خدا به پیغمبر خود بود و آن به چند صورت تحقق می یافت. ارتباط مستقیم که شدیدترین حالت و سخت ترین نوع آن بود و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در آن مرحله دچار حالتی چون غش می گردید. مرحله ای که دریافت وحی از پشت پرده و باواسطه بود که در خواب اتفاق می افتاد و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) صدا را می شنید و چیزی نمی دید و مرحله پایین تر و دریافت آسان تر وحی که جبرئیل وحی را در صورت یکی از صحابه به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) عرضه می کرد: « وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ مَا یشَاءُ إِنَّهُ عَلِی حَکِیمٌ » (شوری/51) مراتب دیگر وحی دریافت الهامات و اشارات ربانی بود. مانند: وحیی که به مادر موسی (علیه السلام) شد. « وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ » (قصص/7) و مرتبه پایین تر از آن وحی به حیوانات مانند زنبور و … بود. « وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یعْرِشُونَ » (نحل/68) پست ترین مرتبه وحی، وحی شیاطین به یکدیگر و به یارانشان است. « إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَى أَوْلِیائِهِمْ لِیجَادِلُوکُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ » (انعام/121) تقسیم بندی مزبور اولین بار در روایات امام صادق (علیه السلام) دیده می شود، که آن را از زبان خود و در روایتی از زبان امام علی (علیه السلام) بیان می فرماید و طبق جستجویی که انجام شد، ظاهراً پیش از آن در بین روایات شیعه و اهل سنت اشاره ای به این تقسیم بندی نشده است. ولی پس از آن تقسیم بندی مزبور به کتب علوم قرآن راه یافت و این تقسیم بندی با نمونه های مختلفی از آیات قرآن و روایات در این کتاب ها یاد شد. ولی در روایات امام صادق (علیه السلام) در تقسیم بندی وحی و مراتب آن نکاتی وجود دارد، که تاکنون مورد ارزیابی و کنکاش دقیق قرار نگرفته است و علت برخی از توضیحات و بیانات امام صادق (علیه السلام) روشن نگردیده است.
نخست: روایاتی که امام را در ذیل آیه 52 سوره حج « محدث » معرفی می نماید. « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِی إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیطَانُ فِی أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ مَا یلْقِی الشَّیطَانُ ثُمَّ یحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ »(7) درباره ی این آیه صحابه امام صادق (علیه السلام) از آن حضرت پرسش نمودند، که اگر چه این آیه طبق قرائت شیعه فاقد واژه ی « محدث » است، ولی « محدّث » در قرائتی که برخی چنین می خوانند به چه معناست؟ امام در پاسخ فرمود: « محدث » یعنی صدای وحی را می شنود، ولی فرشته وحی را نمی بیند. این روایت با طرق متعدد و با اندکی تفاوت، در کتاب های روایی شیعه از زبان امام صادق (علیه السلام) و در تفاسیر اهل سنت، از زبان برخی صحابه و تابعان، مانند: ابن عباس، ابن مجاهد، عکرمه و حسن بصری آمده است. (حسینی جلالی، بیتا، ص 274) این در حالی است که؛ در برخی روایات دیگر که تعداد آنها نیز کم نیست، امام صادق (علیه السلام) به این نکته اشاره می کند که؛ امام معصوم (علیه السلام) فرشته ی وحی را می بیند و از این جهت فرقی با پیامبر ندارد. (مجلسی، ج26، ص18)
پرسش این است که؛ اگر امام این قرائت را قبول نداشته است، چرا تفاوت امام با پیامبر را در شنیدن وحی و دیدن فرشته وحی بیان نموده است. چرا برای اثبات امامت به این آیه استناد نموده است، اساساً در بیان این نکته چه سودی نهفته است؟ پاسخ به این پرسش در گرو توجه به چند پرسش دقیق تر و مشخص تر است.
نخست؛ آن که آیا هدف و منظور امام در این آیه توجه دادن به تفاوت پیامبر و امام در دیدن و ندیدن فرشته وحی بوده است، یا هدف دیگری مدنظر بوده است؟
دوم؛ آن که در ادامه این آیه چه حکم و مسئله ای برای نبی و رسول بیان شده است، که امام صادق (علیه السلام) خواسته است، مسئله ورود امام به حکم نبی و رسول را به اثبات برساند؟
سوم؛ آن که چرا امام این تفاوت را برای امام با نبی و رسول بیان می فرماید، در حالی که چنین تفاوتی ظاهراً بر اساس سایر روایات وجود ندارد و امام نیز فرشته وحی را می بیند؟ (مجلسی، 1420، ج18، ص 270)
با توجه به دیدگاهی که درباره ی وحی امام صادق (علیه السلام) بیان شد به نظر می رسد، هدف امام بیان کیفیت دریافت وحی توسط امام نبوده است، زیرا امام (علیه السلام) در این موضوع رویکردی کارکردگرا دارد، بنابراین در این که امام (علیه السلام) فرشته را می دید یا نمی دید نمی توان ثمره عملی قابل توجهی را ترسیم نمود.
در ادامه ی این آیه شریف فرجام بسیار مهمی برای نبی و مرسل بیان می شودو آن این که اگر چه شیاطین و دشمنان را حق در کار ایشان سنگ اندازی می کنند ولی به هدف خود نمی رسند، بلکه خداوند نیرنگ ایشان را خنثی می نماید و ایات خود را محکم می نماید. بنابراین با رویکردی که امام در مسئله وحی دارد، امام در پی اثبات حقانیت عملی رسالت ائمه اطهار: است و این که در نهایت فرامین الهی توسط ائمه اطهار: به مردم خواهد رسید و دشمنان در این روند اثری نخواهند داشت. بنابراین با وجود آن چه امام این قرائت را نمی پذیرد، ولی این اضافه تفسیری را چنین تبییت می فرماید و امام را داخل در این حکم می نماید. ولی دلیل این که امام چنین تفاوتی را بیان نمود، شاید بیشتر به این جهت باشد، که بیشتر اوقات وحی بر پیامبر به واسطه جبرئیل و در حالتی بود که جبرئیل را می دید، ولی وحی در امام بیشتر به صورت شنیداری بوده است.
دوم: روایاتی که نوع وحی به امام را از قبیل وحی به مادر موسی (مجلسی، 1420، ج26، ص58) و صاحب موسی و ذوالقرنین و یا حتی زنبور معرفی می نماید. این در حالی است که وحی به صاحب موسی، یا مادر موسی و یا ذی القرنین از انواع متعالی وحی نیست و از سنخ مکاشفات ربانی است. این روایات با روایاتی که وحی به امام را از سنخ همان وحی قرآن می داند و آن را از انواع متعالی وحی معرفی می کند، تعارض دارد. مانند روایاتی که وحی به امام را، هم سنخ وحی کتاب خدا به پیامبر که برترین نوع وحی است، معرفی می نماید؛ امام صادق (علیه السلام) در پاسخ پرسش گری درباره ی مرتبه ی وحی به امام پرسید و امام فرمود: کار بزرگتر از آن است که تو می پنداری. (کلینی، 1365، ج1، ص 275)
بنابراین با نگاه کارکردگرا به این روایات، مشکل فقه الحدیثی این روایات نیز حل خواهد شد. و آن این است که وحی به امام نتیجه ای مانند؛ نتیجه وحی به مادر موسی و یا ذی القرنین و صاحب موسی (علیه السلام) دارد. عمل کردن به آن چه به مادر موسی وحی گردید، سبب شد که موسی (علیه السلام) از مرگ حتمی و نابودی برهد. هرکه از وحیی که به امام می شود، اطاعت کند، از نابودی و هلاکت ابدی نجات خواهد یافت و اعتماد نکردن به وحیی که به خضر شد، سبب گردید، موسی از فیض وجود خضر محروم و بی نصیب گرددو همان طور که ذی القرنین برای مردم سد ساخت و آنها را از شر یأجوج و مأجوج رهانید و زندگی دنیوی و اخروی ایشان را آباد گردانید، اجرای فرامین ائمه اطهار: سبب درستی دنیا و آخرت مسلمانان می گردد. و همان طور که عمل زنبور به وحی فطری اش سبب می گردد که وی از کوه ها خانه برگیرد و عسل شفا بخش فراهم گردد، امام نیز از شیعیان خود یارانی را انتخاب نموده و با تعلیم ایشان سبب پرورش نخبگانی در جامعه می گردد که دانش ایشان داروی شفابخشی برای مشکلات و گرفتاری های جامعه اسلامی باشد. در واقع روایاتی که از امام صادق (علیه السلام) در تبیین مفهوم وحی و نوع و مرتبه ی آن رسیده است، بیان کارکردهای مثبت و ثمربخش وحی و معرفت دینی در جامعه است و تأکید بر کارکرد اجتماعی و دینی این جزء از معرفت دینی است، تا اینکه توضیح خود اصطلاح وحی و اثبات جایگاه واقعی او باشد.
ویژگی های معارف وحیانی الهی
بر اساس تعریف لغوی و اصطلاحی که بیان شد، می توان دیدگاه دانشمندان درباره ی ملاک تعیین وحی را در سه مورد تقسیم بندی نمود.
یقینی بودن معارف وحیانی: آن چه قرآن پژوهان به عنوان ویژگی بارز معارف وحیانی و شهودی بیان می کنند، یقینی بودن آن است، که هیچ خطایی در آن راه ندارد و خدشه ناپذیر است، زیرا طریق دریافت آن علم حصولی بوده است و نه اکتسابی. (طباطبایی، 1417، ج2، ص162)
پنهانی بودن معارف وحیانی برای دیگران: معارف وحیانی بایستی از طرق غیر عادی برای بشر به دست آید، وگرنه معارفی که به طرق عادی به دست آید، دیگر وحیانی نخواهد بود. بنابراین معارف وحیانی هیچ گاه مشتمل بر اموری که به صورت عادی حاصل گردد نیست. (زرقانی، 1416 ق، ج1، ص47)
انحصاری بودن معارف وحیانی: درباره ی وحیی که شامل قرآن و یا معارف اهل بیت: می گردد، این وحی همراه با برانگیخته شدن و انتخاب از جانب خدا است. بنابراین تنها پیامبران و انسان های برگزیده مانند؛ امامان این نوع وحی را دریافت می کنند و معارفی که با تهذیب نفس به دست آید، تنها معارف شهودی است و معارف وحیانی نمی گردد. (طباطبایی، 1417ق، ج2، ص 162) این سه ویژگی اگر چه هر کدام در جای خود صحیح است، ولی تأکید بیش از حد، بر هر کدام از این موارد می تواند، آسیب هایی را به همراه داشته باشد.
آن چه در روایات امام صادق (علیه السلام) و در پرسش ها و پاسخ ها درباره ی ویژگی ها و خصیصه های معارف وحیانی و علوم اهل بیت: از آن حضرت به چشم می خورد، به نظر می رسد، بیشتر با نگاهی کارکردگرا به مقوله ی وحی سازگاری دارد. اگرچه خصیصه های فوق نیز با روایات موجود از امام صادق (علیه السلام) تأیید می گردد.
آرام بخشی: هنگامی که از امام صادق (علیه السلام) در این باره سؤال شد؛ که شما از کجا تشخیص می دهید که معارفی که به شما وحی می شود، الهی است و شیطانی نیست، امام صادق (علیه السلام) برنَیاشفت و نفرمود: چه پرسش احمقانه ای، من پسر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستم، من علم لدنی دارم و… .
بلکه تنها فرمود: از آرامشی که با این معارف همراه است، می توان دریافت که این معارف الهی است، زیرا وحی شیطانی ثمره ای جز اضطراب و آلودگی روحی ندارد. (مجلسی، ج26، ص62) این پاسخ ها همچنان که دارای دستورات اخلاقی بسیار ارزنده ای برای ماست، به ما نشان می دهد که ملاک امام صادق (علیه السلام) در تشخیص معرفت وحیانی الهی از شیطانی، ثمره ی عملی و کارکرد آن است. (عیاشی، 1380، ج2، ص 202)
نیازمندی مردم به معارف وحیانی: نکته ی دیگر در این جا قابل ملاحظه است، دفاع امام صادق (علیه السلام) در این جا از کیان امامت و تشیع و احیای حیثیت جامعه ی شیعی آن روز است. شیعیان در این زمان به دلیل شکل گیری مشخص فرق اهل سنت به الحاد و بدعت متهم بودند و این نکته ای نیست، که فقط در منابع شیعه بیان شده باشد، بلکه در منابع اهل سنت نیز این اظهارات آمده است. (ابن أبی حاتم، 1419، ج8، ص2787) امام صادق (علیه السلام) در بیاناتی عمومی در مسجد النبی بدون مجادله از کیان شیعه دفاع نمود و مهم ترین خصیصه ی معارف وحیانی را ثمربخش بودن این معارف معرفی نمود و فرمود: شیعیان به کسی نیاز ندارند و این سایر مسلمانان هستند که به شیعیان نیازمندند و یا در روایتی دیگر فرمود: این دانش از مردم بی نیاز است و این مردم هستند که به این دانش نیازمندند. (مجلسی، ج26، ص 62)
آسیب ناپذیری معارف وحیانی در فقه و تفسیر
مناظره های امام صادق (علیه السلام) با برخی از سران اهل سنت نه برای متهم نمودن ایشان در عدم پیروی از امام، بلکه به خاطر نشان دادن راه صحیح در استنباط احکام از قرآن است، که به ایشان خطاپذیری منابع غیروحیانی مانند: منابع غیریقینی، قیاس و عقل را به آنها نشان می دهد. (بروجردی، 1299، ج1، ص98) مانند: اقبحیت زنا از قتل و انجس بودن منی از بول که ابوحنیفه برخلاف آن دو حکم نمود. (مجلسی، ج2،ص 287) امام صادق (علیه السلام) فرمود: که فرشته ی روح القدس همیشه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و بعد از او، این فرشته همواره، همراه امام صادق (علیه السلام) است. پذیرش این مطلب برای شیعه امری عادی و قابل قبول است، ولی تحلیل واکنش اهل سنت در جامعه اسلامی در برابر چنین موضوعی با توجه به امور پذیرفته شده در نزد ایشان چندان ساده نیست. بنابراین اگر چه زمامداران حکومت اسلامی آنروز توانسته بودند، کارکردهای آشکار معرفت وحیانی به امامان معصوم (علیه السلام) را تا حدودی محدود نمایند، ولی به هیچ روی نتوانسته بودند، کارکردهای پنهان معرفت وحیانی معصوم (علیه السلام) را کنترل و از بروز آن در جامعه ی اسلامی جلوگیری نمایند. این طبیعی است، وقتی که عمر بن خطاب مهم ترین زمامدار جامعه اسلامی بارها در کارهای دشوار به علی بن ابی طالب مراجعه می کند، (ابن عبدالبر، 1412ق، ج3، ص1103؛ عسقلانی، 1995 م، ج8، ص108) و با وجود روایاتی مانند حدیث ثقلین، مسلمانان ناخودآگاه از این خاندان تبعیت نمایند، (مقریزی، 1999م، ج5، ص 377) و این کارکرد پنهان و غیر قابل پیشگیری ساختار فرهنگی جامعه ی اسلامی است.
کارکرد معارف وحیانی امام صادق (علیه السلام) در حوزه های مختلف دینی
کارکرد معرفت وحیانی در جامعه ی اسلامی اطاعت مسلمانان از امام است، و این خود سر منشأ کارکردهای متنوعی در حوزه ی دین و معرفت دینی است، که خود سبب نگه داشت الگوی دینی جامعه ی اسلامی است. در روایت مهمی که اتفاقاً از منابع اهل سنت نقل شده است، امام صادق (علیه السلام) در روایت مفصلی در ضمن تفسیر برخی از آیات قرآن کریم یادآور می شود، خداوند بندگان برگزیده ای دارد، که ایشان در علم و فقاهت، طاعت خداوند، عدالت خواهی، خیرخواهی برای مردم، … بر دیگر بندگان برتری دارند. بنابراین خداوند ایشان را حجت و دلیل خود در زمین قرار می دهد و خداوند دلیل آیه « أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » (نساء: 59) اطاعت از ایشان را هم پای اطاعت خود قرار داد و خداوند به واسطه ی آیه ی « فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون » فرمان به پرسش از ایشان نمود. پس طاعت ایشان بر همه واجب و نافرمانی از ایشان گناهی بزرگ و نابخشنودی است. چراغ هدایت و مایه ی اقتدار سرزمین ها و ایشان در همه ی زمان ها سرچشمه های حکمتند. هر کس از ایشان تبعیت نماید، نجات می یابد و هر کس نافرمانی نماید، هلاک می گردد. (ابن بطه، 1985م، ص2)
کارکرد تشریعی
بایستی توجه داشت در نزد اکثر اهل سنت روایات صحابه و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ذاتاً حجت است. اگر روایات امام صادق (علیه السلام) در نزد ایشان حجت است، یا به خاطر حجیت روایات تابعین بایستی باشد، زیرا طبق نظر برخی امام صادق (علیه السلام) جزو صغار تابعین بوده است و یا بایستی مبنای حجیت آن را در دلیل دیگری جستجو نمود. البته بایستی توجه داشت، برخی از دانشمندان به خاطر این که بخاری « الصحیح الجامع » روایتی از امام صادق (علیه السلام) در کتاب خود نیاورده در حالی که وی به دنبال جمع روایات صحابه و تابعین بوده است، بر وی خرده می گیرند. (ابن تیمیه، 1321ق، ص 67) در حالی که علت آن که بخاری از امام صادق (علیه السلام) روایت نیاورده است، به خاطر نداشتن شرایط نقل روایت بوده است، چون امام صادق (علیه السلام) نه صحابی بود و نه تابعی و در بسیاری موارد، حتی دارای سند متصل نیز نبود، و بخاری تلاش در جمع روایات دارای سند متصل داشت. و نیاوردن روایت از امام صادق (علیه السلام) به خاطر تردید در وثاقت وی نبود، زیرا امام صادق (علیه السلام) در وثاقت و درستی سرآمد و غیر قابل انکار بود. (ابوزهره، 1993م، ص199) ولی شاید دلیل حجیت روایات امام صادق (علیه السلام) در نزد بیشتر اهل سنت به خاطر تابعی صغار بودن وی نبوده است، زیرا بسیاری از اهل سنت اساساً قول تابعی را حجت نمی دانند، چه رسد به تابعی صغار. از این گذشته در تعریف طبقه ی صغار تابعین گفته می شود: کسانی از صغار صحابه روایت کرده اند و ایشان را درک نموده اند، تابعی هستند. (عتر، 1412ق، ص 148) و این تعریف درباره ی امام صادق (علیه السلام) صحیح نیست.
علت حجیت عمومی روایت امام صادق (علیه السلام) را نمی توان تنها اعلمیت وی نیز دانست، زیرا امامان دیگر نیز دارای چنین شرایطی بوده اند، ولی این میزان از استناد و اعتبار را برای روایات دیگران در کتب اهل سنت دیده نمی شود. دلیل این مسئله را باید در رویکرد ویژه ی امام صادق (علیه السلام) به مسئله وحیانیت معارف ائمه اطهار (علیهم السلام) و طرح آن برای مردم دید، زیرا امام صادق (علیه السلام) به مناسبت در مجامع عمومی، این نکته را که در نزد وی معارف میراثی مانند جفر جامعه و یا صحیفه موجود است تبیین می نمود و یا این که مردم به دانش او نیاز دارند و او نیاز به دانش مردم ندارد و یا مردم به شیعه نیاز دارند و شیعه را نیازی به مردم نیست. این مسئله را به نسب شریف و خاص امام صادق (علیه السلام) و جایگاه این نسب در نزد اهل سنت بایستی اضافه نمود. (ابوزهره، 1993م، ص56) مانند این روایت: قال علی بن موسی الرضا (علیه السلام)… قال أبو جعفر: حدثنی أبی علی بن الحسین سید العابدین، حدثنی أبی سید أهل الجنه الحسین، حدثنی أبی سید العرب علی بن أبیطالب رضوان الله علیهم قال: سألت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) ما الإیمان؟ قال: « معرفه بالقلب، و إقرار باللسان، و عمل بالأرکان » و قال أبو علی: قال لی أحمدبن حنبل: إن قرأت هذا الإسناد علی مجنون برئ من جنونه، و ما عیب هذا الحدیث إلا جوده أسناده (ابونعیم، 1931م، ج2، ص 147) سند نیکویی که در نزد امام صادق (علیه السلام)بوده است همواره مایه ی حسادت ورزیدن رقبای امام صادق (علیه السلام) گردیده و اهل سنت خود به این غرض ورزی ها پاسخ قانع کننده داده اند. این نکته در سند روایات امام صادق (علیه السلام) در کتب اهل سنت قابل توجه است که، آنها سند را تنها با عبارت « عن ابیه » و البته گاهی با تکرار آن تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و یا پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و یا بدون هیچ سندی تنها از امام صادق (علیه السلام) نقل می کنند. دلیل پذیرش این روایات از جانب اهل سنت را می توان در سخن ایشان درباره ی جایگاه ذریه ی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) و نسبت امام صادق (علیه السلام) با این ذریه جستجو کرد. از عمرو بن ابی المقدام روایت شده است که (می گوید) هرگاه به جعفر بن محمد (علیه السلام) نگاه می کردی درمی یافتی که او از نسل پیامبران است. او را دیدم که در « جمره » ایستاده بود و می گفت: « از من بپرسید، از من بپرسید. » و نیز از صالح بن ابی الاسود روایت شده است، که گفت: شنیدم که جعفر بن محمد (علیه السلام) می گفت: پیش از آن که مرا از دست بدهید از من بپرسید، زیرا کسی پس از من به مانند حدیث من شما را حدیث نخواهد کرد. این گفته ی امام صادق (علیه السلام) نشانگر آن است که؛ حدیث او از طریقی بود که هیچ یک از محدثان دیگر، آن طریق را نداشتند. (ذهبی، بی تا، ج6، ص 257)
در کتب فقهی مذاهب اربعه ی اهل سنت درباره ی حرمت شطرنج و شرایط آن سخن گفته شده است، حتی مالکی آن را بدترین نوع قمار دانسته است، ولی دلیلی برای حرمت شطرنج جز آن که شطرنج ابزار لهو است، بیان نشده است، همچنین اهل سنت دلیل حرمت آن را آیه ی 3 سوره ی مؤمنون ندانسته اند. (دمیاطی، بی تا، ج4، ص 286؛ شربینی، 1415ق، ج2، ص 597؛ عبدری، 1398ق، ج6، ص 153؛ بجیرمی، بیتا، ج1، ث 158؛ …) تنها در روایتی از امام صادق (علیه السلام) علت حرمت شطرنج بیان شده است و آن این که شطرنج از اقسام میسر است، استناد به یک حکم فقهی مستحدثه بودن استناد به دلیل دیگری از صحابه و یا تابعین و یا حتی آیه ای از قرآن و تنها استناد اهل سنت به روایات امام صادق (علیه السلام) می تواند دلیل تامی بر حجیت تام سخن امام صادق (علیه السلام) در نزد اهل سنت داشته باشد و این نشانگر تحقق کارکردهایی است، که امام صادق (علیه السلام) برآن تأکید می ورزید. ثنا جَعفَرُ بنُ مُحمَّد، عَن أَبیهِ، عَن عَلیِّ بنِ أبِی طالِب، أنَّهُ کانَ یَقولُ: « الشَّطرَنجُ مِنَ المَیسِر ». (ابن ابی حاتم، 1419، ج2، ص 99)
خدمت ارزنده ی امام صادق (علیه السلام) در حوزه ی فقه و احکام در محدوده ی بیان حکم باقی نمی ماند، بلکه امام با آگاهی کامل از دلالت ها و ضوابط فهم احکام از قرآن و نصوص دینی، روش درست فهم احکام را برای مسلمانان تبیین کرد، و این دانش که همان اصول فقه است، پیدایش و رشد خود را مرهون امام صادق (علیه السلام) است. (بقال، 1401ق، ص58)
کارکرد اعتقادی
اگرچه مباحث اعتقادی خود پدیده ی اجتماعی نیست، ولی بی تردید، اعتقادات دارای کارکرد اجتماعی است و تأثیر پذیرفتن مردم در مباحث اعتقادی از معصومان (علیهم السلام) از کارکردهای معرفت وحیانی امام صادق (علیه السلام) به شمار می آید. و اگرچه ممکن است برخی از مباحث اعتقادی به تدریج در برخی جزئیات خود، دچار خطا شده باشد. ولی اصول کلی اعتقادات اسلامی مانند: وحدانیت خدا، نبوت و عصمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و وجود معاد با وجود دشمنی ها و تاریخ پرفراز و نشیب اسلام به ویژه در برابر سایر ادیان با وجود تبیین های امامان معصوم به ویژه امام صادق (علیه السلام) همچنان باقی مانده است. این کارکرد مثبت معرفت وحیانی امام صادق (علیه السلام) و کوشش همه جانبه ی وی در صیانت و تبیین صحیح اعتقادات اسلامی است. (فضل الله، 1417ق، صص 296-302؛ امینی، 1423ق، صص 38-85) اهل سنت نیز مانند شیعیان به سخنان امام صادق (علیه السلام) اهمیت می دادند، مثلاً: در یکی از مباحث پرتنش تاریخ کلام اسلامی یعنی مسئله ی حدوث و یا قدم قرآن، اهل سنت به روایتی از امام صادق (علیه السلام) در این باره استناد می جویند. (بیهقی، 2009م، ج2، ص 66)(8) این نکته قابل ملاحظه است که در بسیاری از مسائل اخلاقی بین شیعه و اهل سنت و یا حتی خود اهل سنت، اهل سنت در آثارشان به روایت متعددی از امام صادق (علیه السلام) برای اثبات مدعای خود استناد می جویند که صرف نظر از درستی یا نادرستی این روایات این نوع استناد حجیت روایات امام صادق (علیه السلام) را در نزد اهل سنت اثبات می نماید. مانند اثبات حرمت لعن خلفاء و انتفاد از ایشان (آلوسی، 1415ق، ج2، ص 161) نکته ی دیگر آن که اهل سنت در بسیاری موارد اگر روایتی از امام صادق (علیه السلام) با دیدگاهشان مخالف باشد، در پی توجیه آن روایت بر می آیند، این نکته اثبات می کند که ایشان روایت امام صادق (علیه السلام) را حجت می دانستند. مانند روایتی از امام صادق (علیه السلام) که دیده شدن خدا با چشم سر را نفی می کند. (مثل بار اول، ج13، ص43) در تفاسیری مانند: قرطبی با آن که وی با شیعه بسیار مخالف است و بارها شیعه را در تفسیر خود به دشنام گرفته است و تمامی آیاتی را که سبب نزول آن درباره ی فضیلت اهل بیت (علیهم السلام) است به جز آیه ی مباهله با شدت انکار می کند، از امام صادق (علیه السلام) بسیار با احترام یاد کرده و روایت وی را معتبر می شناسد. (قرطبی، 1364، ج14، ص 107) این نمونه ها که در کتاب های اهل سنت کم نیست، می تواند نشان گر واقعی جایگاه امام صادق (علیه السلام) و حجیت گفتار وی در نزد ایشان باشد. این پیروی از گفتار امام صادق (علیه السلام) کارکرد معرفت وحیانی به امام صادق (علیه السلام) است.
کارکرد اخلاقی
رفتار انسانی، مطابق با معیارهای اخلاقی بی تردید از مهم ترین کارکردهای معرفت وحیانی در همه ی ادیان آسمانی به ویژه اسلام است، کارکرد اخلاقی معرفت وحیانی به امام صادق (علیه السلام) محدود به جمعیت شیعیان نیست و کارکردهای مثبتی در جامعه ی اسلامی و جامعه ی بشری داشته است. اهل سنت مانند شیعه در بسیاری موارد از روایات امام صادق (علیه السلام) در حوزه ی اخلاق بهره برده اند و می توان ادعا کرد که بخش قابل توجهی از منابع اخلاق اسلامی از سرچشمه کلام وحیانی امام صادق (علیه السلام) سیراب گردیده است. قال جعفر بن محمد: « لیس من أخلاق المؤمن التملق، و لا الحسد، إلا فی طلب العالم » (عجاج، 1375، ص 442) خود رفتار و اخلاق عملی امام صادق (علیه السلام) مانند؛ حلم، صبر، احسان، کرم، عبادت، … نیز در ارتباط با سایر اجزای ساختار معرفت دینی کارکرد مثبتی از معرفت وحیانی است. (دخیل، 1974، ص22-34) کارکرد معارف وحیانی امام صادق (علیه السلام) به جامعه ی اسلامی محدود نمانده و بسیاری از مستشرقان و غیر مسلمانان درباره ی ویژگی های اخلاقی و عملی وی آثاری به رشته ی تحریر درآورده اند، دانشمندانی مانند؛ آرمان بل، زان أوبن، کلود، هنری کوبن، کابریلی، شارل بلا، هانس مولر، … (مدرسی، بی تا، ص40) اگرچه به صورت کلی، خطا و انحراف از مسیر درست بسیار زیاد بوده است، ولی بخش مهمی از رشد علمی، تمدن و قوانین انسانی کارکرد معرفت وحیانی به امام صادق (علیه السلام) است. (امینی، 1423ق، ص 153)
دستاوردها
استفاده از نظریه کارکردگرایی در حوزه ی فقه الحدیث می تواند، همان طور که دیده شد، نتایج مثبتی را به همراه داشته باشد و برخی از تعارضات ظاهری بین برخی روایات مربوط به معرفت وحیانی را حل بنماید. مانند: تعارض ظاهری روایات مراتب وحی برای امام (ع) و تشبیه وحی به امام (علیه السلام) به وحی بر مادر موسی (علیه السلام).
امکان دریافت وحی از دیدگاه امام صادق (علیه السلام) تنها وسیله ای برای اثبات جایگاه امامت نیست، بلکه مقوله ای است که مردم به آن نیازمندند و برای مسلمان بودن، گریزی از بهره گیری از این منبع وجود ندارد. این که امام صادق (علیه السلام) به مقوله ی وحی رویکردی کارکردگرایانه داشته است و این رویکرد باعث شد که جهان اسلام به بهره گیری از کلام و علم وی روی بیاورند، به این معنا نیست که دیگر امامان دارای چنین خلاقیتی نبودند و یا دانش امام را نداشتند، بلکه آن چه به وقوع پیوست این بود، و این پژوهش تنها در پی بیان آن چیزی است که اتفاق افتاده است. زیرا اساساً در موضوع وحی به عنوان مثال، به جز از امام صادق (علیه السلام) از سایر معصومین (علیهم السلام) روایت چندانی نیست. تأکید بر کارکردهای اجتماعی و عینی دین و معارف وحیانی مسلمان را هر چه بیشتر به هدف و غایت نزول کتاب آسمانی قرآن و برانگیخته شدن پیامبران و امامان نزدیک تر نماید و دین را از مجموعه ی تصورات و تصدیقات و مقولات انتزاعی خارج کرده و دین را در حوزه های فردی و اجتماعی کاربردی سازد.
یکی دیگر از دستاوردها و نتایج اخلاقی این پژوهش آن است که شیعیان با الگوسازی از امام بزرگوار خود بیش از آن که در گفتگو با ادیان و مذاهب دیگر تلاش در اثبات حقانیت خود داشته باشند، تلاش در جهت حل معضلات و نیازمندی های دینی مردم مسلمان و حتی غیر مسلمان با استفاده از ظرفیت ها و امکانات موجود در متون دینی و روایی خودشان داشته باشند.
منابع :
ابن ابی حاتم، عبدالرحمان بن محمد (1419ق)، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: اسعد محمد الطیب، مکتبه نزار مصطفی الباز، سعودی.
ابن بطه، عبدالله بن محمد (1958م)، الشرح و الابانه علی الاصول السنه و الدیانه، المعهد الفرنسی.
ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم (1321ق)، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه و القدریه، المطبعه الکبری الامیریه.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون (1988)، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحاده، بیروت: دار الفکر.
ابن سعد کاتب واقدی (1418ق)، الطبقات الکبری، دار الکتب العلمیه، بیروت.
ابن عبدالبر (1412ق)، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقیق بجاوی، بیروت: دارالجیل.
ابن فارس، احمد بن فارس بن زکریا (1404ق)، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، بیروت: مطبعه الاعلام الاسلامی.
ابن کثیر (1407)، البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر.
ابو نعیم، احمد بن عبدالله (1931م)، اخبار اصبهان: مکتبه بریل، لیدن.
ابوزهره (1993م)، الامام الصادق (علیه السلام) حیاته و عصره، قاهره: دارالفکر العربی.
اسکیدمور، ولیام (1385)، تفکر نظری جامعه شناسی، ترجمه ی محمد علی حاضری، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
امینی، محمد امین (1423ق)، الامام جعفر الصادق (علیه السلام) رمز الحضاره الاسلامیه، قم: انتشارات کتابخانه ی آیت الله مرعشی نجفی.
آلوسی، سید محمود (1415ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت.
آملی، سید حیدر (1367ش)، المقدمات من کتاب نص النصوص، انتشارات توس.
بجیرمی، سلیمان بن عمر بن محمد، بی تا، حاشیه ی البجیرمی علی شرح منهج الطلاب، المکتبه الإسلامیه، دیار بکر، ترکیا.
بروجردی، حسین بن مسعود (1420ق)، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
بقال، عبدالحسین (1401ق)، دور الصادق (علیه السلام) فی امامه الاسلام و المسلمین، ایران، چاپخانه ی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
بیهقی، احمد بن حسین (2009م)، الاسماء و الصفات التی دلّ کتاب سبحانه علی اثباتها، تحقیق قریشی، مکتبه التومیه الاسلامی.
بیهقی، احمد بن حسین، بیتا، الاسماء و الصفات، دار الکتب العلمیه.
پاتریک، برت (1389)، نظریه های جامعه شناختی، ترجمه ی محمد خانی، تهران: انتشارات غزال.
پژوهنده، محمد حسین (1380ش)، رابطه شناخت با کارکرد، اندیشه حوزه، ش 29، صص 55-54.
توسلی، غلام عباس (1376)، نظریه های جامعه شناسی، تهران: انتشارات سمت.
ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد (1353 ش)، الغارات، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران: انجمن آثار ملی.
حسینی جلالی، محمد حسین، بی تا، الصراط الوضیء علی صراط علی قراءه اهل بیت النبی، The open school، شیکاگو.
خامنه ای، سید علی (1416ق)، قیاده الامام الصادق (علیه السلام)، قم: المجمع العالمی للتقریب، انتشارات نگین.
خطیب، محمد عجاج (1375)، الجامع الاخلاق الراوی و آداب السامع، بیروت: مؤسسه الرساله.
دخیل، محمد علی محمد (1974م)، الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، بیروت: دارالتراث الاسلامی.
دمیاطی، ابی بکر محمد شطا (بی تا)، حاشیه ی أعانه الطالبین علی حل ألفاظ فتح المعین لشرح قره العین بمهمات الدین، تألیف: أبی بکر ابن السید، دار الفکر، بیروت.
ذهبی، محمد بن احمد (1412ق)، تهذیب سیر اعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، بی جا.
رشیدی، اسد (1386)، کارکرد دین در زندگی، قم: انتشارات تولی.
روشه، گی (1386)، مقدمه ای بر جامعه شناسی عمومی، ترجمه ی هما زنجانی زاده، تهران: انتشارات سمت.
ریتزر، جورج (1380)، نظریه های جامعه شناختی در دوران معاصر، تهران: انتشارات علمی.
زرقانی، محمد عبدالعظیم (1416ق)، مناهل العرفان فی علوم القرآن، دار الفکر.
سبحانی، جعفر (1386)، حیات علمی و سیاسی امام صادق (علیه السلام)، مجله ی تخصصی کلام اسلامی، زمستان، ش64، صص 25-43.
ستوده، هدایت الله (1383)، جامعه شناسی، تهران: انتشارات ندای آریانا.
شربینی خطیب، محمد (1415ق)، الإقناع فی حل الفاظ أبی شجاع، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات دارالفکر، بیروت.
شیخ مفید (1413ق)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، کنگره شیخ مفید، قم.
شیخ مفید (1413ق)، تصحیح الاعتقاد، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، قم.
صادقی بروجنی، خسرو (1389)، رهیافت جامعه شناسان کارکرد گرا و نئو کارکردگرا، نشریه ی چشم انداز ایران، ش 62، صص 142-147.
صبحی صالح (1362)، پژوهش هایی درباره قرآن و وحی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
صفار، محمد بن حسن (1404ق)، بصائر الدرجات، یک جلد، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، قم.
طباطبایی، سید محمدحسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین.
عبدری، محمد بن یوسف بن أبی القاسم أبو عبدالله (1398ق)، التاج و الإکلیل لمختصر خلیل، دارالفکر، بیروت.
عتر، نورالدین (1412ق)، منهج النقد فی علوم الحدیث، دارالفکر، 1415ق.
عسقلانی، ابن حجر (1415ق)، الإصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه.
عکبری عقبلی، عبیدالله بن محمد بن بطه (1403ق)، إبطال الحیل، تحقیق: زهیر الشاویش، مکتب إسلامی، بیروت.
علیزاده، خادم (1374)، پژوهشی در زمینه وحی، نامه مفید، ش1، صص35-40.
عیاشی، محمد بن مسعود (1380ق)، کتاب التفسیر، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، چاپخانه علمیه، تهران.
فضل الله، محمد حسین (1417ق)، مؤتمر الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، المنهاج، ش4.
گیدنز، آنتونی (1386)، جامعه شناسی، تهران، نشر نی.
مدرسی، هادی، بی تا، الامام الاصادق (علیه السلام) فی مواجهه الزیف، دارالرسول الاعظم.
مقریزی، تقی الدین أحمد بن علی (1420ق)، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیه.
نصرالله،حسن عباس (1370)، اتجاهات الانسانیه فی فقه الامام جعفر الصادق (علیه السلام)، مجله ی علوم انسانی، ش 13 و 14.
واعظی، احمد (1375ش)، کارکردگرایی و زبان الهیات، معرفت، ش 19، ص57-63.
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، بی تا، تاریخ یعقوبی، قم.
پی نوشت ها :
1- عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد.
2- دانشجوی دکتری علوم قرآن حدیث و مربی دانشگاه یاسوج.
3- اعتقاد به موجودی متعالی که به ما فرمان می دهد در این دنیا به شیوه ای اخلاقی رفتار کنیم، و وعده ی رسیدن یک زندگی پس از مرگ را می دهد.
4- بصائرالدرجات: إبراهیم بن هاشم عن یحیی بن أبی عمران عن یونس عن رجل عن محمد بن مسلم قال: ذکرت المحدث عند أبی عبدالله (علیه السلام) قال: فقال: إنه یسمع الصوت و لا یری، فقلت: أصلحک الله کیف یعلم أنه کلام الملک؟ قال: إنه یعطی السکینه و الوقار حتی یعلم أنه ملک.
5- و قال الصادق (علیه السلام) إیاکُم و تَقَحُّم المَهالِکِ باتِّباعِ الهَوَی وَ المَقاییس قَد جَعَلَ اللهُ لِلقُرآنِ أهلاً أغنَاکُم بِهِم عَن جَمیع الخَلائِقِ لا عِلمَ إلا مَا أمِروُا بِه قالَ اللهُ تَعالَی فَسئَلوا أهلَ الذِّکر إن کُنتم لا تَعلَمون إیَّانَا عَنَی و جمیع أهل البیت: أفتوا بتحریم القیاس و روی عن سلمان رحمه الله علیه أنه قال ما هلکت أمه حتی قاست فی دینها و کان ابن مسعود یقول هلم القائسون.
6- وَ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) لَو عَلِمَ النَّاسُ ما فِی العِلمِ لَطَلبُوهُ وَ لَو بِسَفکِ المُهَجِ وَ خوض.
7- هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هر گاه آرزو می کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می ریخت)، شیطان القائاتی در آن می کرد اما خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشید و خداوند علیم و حکیم است.
8- در کتب تراجم اهل سنت ملاقات هایی بین صادقین: با حضرت خضر (علیه السلام) نقل شده است بدون آن که در این ادعا تردیدی شود که این می تواند باور ایشان را به مقامات فوق بشری برساند. (ابن حجر، 1415، ج2، ص269)