فصلنامه علمی ـ تخصصی ویژه مبلغان

پاییز ۱۳۹۹ ـ شماره سوم

کرامت انسانی در قرآن کریم و سیره نبوی

محمدکاظم کریمی *

مقدمه

کرامت انسان، از آموزه‌های پایه‌ای اسلام است که با اصل آفرینش او عجین شده است. انسان در مقایسه با دیگر موجودات، دارای استعداد و امتیازهایی مانند عقل، تفکر، اراده، قامت استوار و عاطفه است که بر پایه آنها حقوقی و اختیاراتی دارد که کرامت او نیز ناشی از همین حقوق و قدرت‌هاست. از آنجا که انسان دارای قدرت تفکر است، حق انتخاب دارد و کسی نباید این حقوق را از او سلب کند؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً»؛ 1 به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب‌ها] بر نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری آشکار دادیم. در جامعه آرمانی اسلام، هر انسانی محترم و دارای شخصیت و کرامت است. این تکریم دست‌کم از دو بعد قابل توجه است: بعد اول از جانب خود شخص؛ به این معنی که فرد با شناخت مقام خلیفة‌اللهی خویش و برتری وجودی بر بیشتر کائنات، قدر و منزلت خود را بداند و این گوهر گران‌مایه را ارج نهد. دیگری از بعد اجتماعی است؛ یعنی انسان‌ها به عنوان اعضای جامعه در تعاملات اجتماعی خویش موظف به حفظ کرامت و تکریم یکدیگر هستند و نباید آن را نادیده بگیرند.

قرآن، کتابی جهانی و مخاطب آن، حوزه ایمانی اعم از مسلمان و غیر مسلمان است؛ چنانکه خداوند فرمود: «وَما هِیَ إِلّا ذِکْری لِلْبَشَرِ»؛ 2 این سخن جز اندرزی برای همه مردم نیست. از این رو دارای ظرفیت‌های سترگ برای هدایت و سعادت جامعه بشری، و پیامبر خدا به عنوان آخرین فرستاده خداوند، اولین و برترین نمونه رفتار و اخلاق شایسته در همه دوران‌هاست؛ چنانکه قرآن کریم بر آن مهر تأیید نهاده است: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ 3 قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا، سرمشقی نیکوست. بررسی سیره و سنت آن حضرت، در حقیقت بررسی همه دیدگاه‌های اسلام درباره کرامت و منزلت انسان است. آیات متعدد و رفتار و منش اولیای بزرگ خداوند، به‌ویژه پیامبر اعظم به موضوع کرامت انسانی توجه خاصی مبذول داشته‌اند که آگاهی از آن برای پیروانش، الهام‌بخش و در عمق‌بخشی به آموزه‌های دینی، راهگشاست.

مفهوم‌شناسی

اگر چه واژه کرامت در زبان فارسی معادل دقیقی ندارد، اما با واژه‌هایی چون بزرگواری، شرافت، فضیلت و بزرگی معادل و معنی شده است. 4 اکرام و تکریم به این معناست که نفعی به انسان برسد که سختی و حرجی به دنبال آن نباشد یا آنچه به انسان می‌رسد، چیز با ارزشی باشد. 5 از نظر اصطلاحی نیز به این معناست که انسان نوعی شرافت و بزرگواری را در خود احساس کند که به موجب آن، از پستی‌ها و فرومایگی‌ها دوری کند. 6 طبق آیات قرآن و آموزه‌های اسلام، انسان دارای دو نوع کرامت ذاتی و اکتسابی است. منظور از کرامت ذاتی این است که هر انسان به مقتضای آفرینش، دارای این نوع کرامت و ارزش وجودی است. در برابر کرامت اکتسابی با اختیار انسان و با روش‌هایی که برای تحصیل آن وجود دارد، به دست می‌آید؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»؛ 7 گرامی‌ترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست. بنابراین کرامت اکتسابی، ملاک تفاوت و برتری انسان‌ها نسبت به یکدیگر است. گروهی در پرتو ایمان و عمل صالح و تقوای الهی، به کمالات انسانی می‌رسند؛ به‌گونه‌ای که مصداق «فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی» 8 و گروهی با پشت کردن به ارزش‌های انسانی و الهی، مصداق «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» می‌شوند.

منزلت انسان

بر اساس آموزه‌های قرآن خلافت و جانشینی انسان بر زمین، بالاترین جایگاهی است که از سوی مالک هستی به انسان ارزانی شده است: «وَإِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَتَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَیَسْفِکُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ 9 آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در روی زمین جانشینی می‌گمارم. فرشتگان گفتند: آیا در زمین کسی را می‌گماری که در آن فساد و خونریزی کند؟ در حالی که ما به ستایش تو تسبیح گوییم و تقدیست می‌کنیم. خداوند فرمود: من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.

غرض اصلی از آفرینش انسان، تحقق خلافت و حکومت الهی روی زمین بوده است؛ یعنی خداوند اراده کرده است که جانشینی خود را در زمین به وسیله انسان تداوم بخشد و در پرتو این خلافت است که موضوع کرامت انسانی مطرح می‌شود. البته باید توجه داشت که جانشینی انسان برای خدا، به معنی تجلی و ظهور قدرت خداوند در وجود انسان برای حاکمیت بر موجودات است، نه اصالت‌بخشی به انسان در مقابل هستی‌بخش.

الف) کرامت فردی

کرامت، مقوم انسانیت انسان است و مراد از کرامت انسانی، کرامت روح و نفس انسان است. انسان به دلیل اینکه دارای روح الهی است، دارای ارزش و شایسته تکریم است.

1. اختیار و اراده انسانی

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ذاتی انسان که موجب تحقق کرامت او و وجه تمایزش از دیگر موجودات می‌شود، «اختیار» است. قرآن در ارائه تصویری از انسان، از سویی عالی‌ترین مدح‌ها و بدترین مذمت‌ها را درباره او بیان کرده است؛ هم او را در بلندترین و بهترین نقطه دستگاه آفرینش قرار داده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»؛ 10 انسان را به نیکوترین گونه آفریدیم و هم او را بر بیشتر مخلوقات خویش برتری بخشیده و در موارد بی‌شماری بر توانایی‌ها و قابلیت‌های او تأکید کرده است. 11 از سوی دیگر او را پایین‌تر از چهارپایان توصیف کرده است: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛ 12 آنان چون چهارپایان بلکه گمراه‌ترند، آنان همان غافلانند. این دو نوع تصویر از انسان، ناشی از وجود اختیار و اراده در انسان است. بدون وجود اختیار هیچ کدام از تکالیف و مسئولیت‌هایی که از طرف خداوند متوجه انسان است، معنا و مفهوم پیدا نمی‌کند و چون انسان دارای اختیار است، حق انتخاب دارد. پیامبر خدا نیز بر همین توانایی بشر صحه گذاشته و آن را وجه کرامت او دانسته است: «هیچ چیز نزد خدا گرامی‌تر از فرزند آدم نیست». عرض شد: «ای پیامبر خدا! حتی فرشتگان؟». فرمود: «فرشتگان بسان خورشید و ماه، مجبورند». 13

2. آزادی

در میان تمام موجودات، انسان مفتخر به تعلیم اسماء حسنای الهی شده است؛ از همین روست که خداوند انسان را آزاد آفرید تا امکان گام نهادن در مسیر کسب علم و معرفت را به دست آورد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». 14 چنین تعلیم و تأکیدی، توان عظیم انسان را منعکس می‌کند و به او این امکان را می‌دهد که تمامی موجودات و نیروهایی را بشناسد که در دایره خلافت و تحت تصرف او قرار دارند. اگر چه حد آزادی تا جایی است که باعث سلب آزادی و نارضایتی دیگران نشود، اما آزادی به خودی خود مقدمه‌ای برای اختیار انسان‌هاست که در صورت انتخاب صحیح، به کرامت انسانی سوق داده می‌شوند. در واقع آزادی، امری نسبی است؛ بدین معنی که از یک سو نباید به بهانه آزادی، کرامت انسان‌ها و حقوق آنها نادیده گرفته شود و از سوی دیگر، کرامت انسان‌ها اقتضا می‌کند که از حق انتخاب خود برای سامان‌دهی امور دنیا و آخرتشان بهره گیرند و کسی نمی‌تواند این حق انتخاب را از آنان سلب کند؛ زیرا حق آزادی، از مهم‌ترین موهبت‌های خداوندی است که در حرکت به سوی کمالات، انسان را یاری می‌رساند. البته انسان‌ها نیز حق ندارند عزت و شرافت انسانی خود را با رفتارهای پست و فرومایه زیر سؤال ببرند. مرد فقیری خدمت آیت‌الله‌العظمی بروجردی آمد و خواست تا چیزی به او بدهند. ایشان به چهره مرد نگاه کرد و متوجه شد که او مردی است که می‌تواند کار و کاسبی کند، ولی گدایی برایش حرفه شده است. او را با این سخن امام علی نصیحت کرد که فرمود: «أَغْدُوا إِلَی عِزِّکُمْ»؛ 15 صبح زود به دنبال عزت و شرافتان بروید؛ یعنی دنبال کار و کسب و روزیتان بروید. وقتی انسان از خود درآمد داشته باشد و خودش زندگی‌اش را اداره کند، عزیز است. 16

3. تقوا و صیانت نفس

وضعیت پیچیده زیست اجتماعی در دنیای مدرن و تغییرات در سبک زندگی، شرایطی را فراهم ساخته است که دسترسی به ابزارها و امکاناتی مانند اینترنت، ماهواره و فضای مجازی برای همگان راحت شده و استفاده نادرست از آنها به تدریج، زمینه فاصله گرفتن از معنویات و تقلیل ظرفیت‌های وجودی انسان در حد نیازهای مادی و جسمی را رقم زده است. تلاش گسترده برای حذف معنویت و ارزش‌های والای انسانی از زندگی جوامع بشری، گسترش فساد اخلاقی، اعتیاد، بی‌بندوباری و ویرانی بنیان خانواده و در واقع بی‌اعتنایی به کرامت انسان، از آسیب‌هایی است که امروزه گرفتار زیست انسان مدرن گردیده است. از این رو ضرورت پرهیزگاری و رعایت حرمت ارزش‌های دینی در جامعه امروز دو چندان شده است. تقوا، صفتی درونی است که در وجود هر انسانی می‌تواند یافت شود. در آموزه‌های دینی، معیار سنجش واقعی انسان‌ها به میزان تقوای آنهاست 17 و شدت و ضعف آن، تعیین‌کننده میزان برخورداری آنان از کرامات الهی یعنی کرامت اکتسابی است. امام علی تقوا را پناهگاهی توصیف می‌کند که با نگه‌داری از وجود انسان در برابر گناهان و تباهی‌ها، به او عزت می‌بخشد و او را به ساحل امن نجات رهنمون می‌سازد: «عِبادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوی دارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ وَ الْفُجُورَ دارُ حِصْنٍ ذَلِیلٍ لا یَمْنَعُ أَهْلَهُ وَ لا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَیْهِ»؛ 18 بندگان خدا بدانید که پرهیزگاری، پناهگاهی محکم و استوار است و ناپرهیزگاری، پناهگاهی پست و ناستوار که ساکنان خود را از خطر نگه نمی‌دارد و هر که بدان پناه برد، از آسیب در امان نخواهد بود.

ب) کرامت اجتماعی

اسلام نه تنها به کرامت فردی انسان توجه دارد؛ بلکه از کرامت اجتماعی او نیز غفلت نکرده و اعضای جامعه را به رفتار درست با همدیگر و تعامل مناسب دعوت کرده است. نیکوکاری به یکدیگر، کمک به حل مشکل اعضای جامعه، بر طرف کردن غم و اندوه از انسان‌ها، نیکی به پدر و مادر، ارتباط با خویشاوندان (صله رحم) و نظایر آن در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است 19 که این موضوع از توجه اسلام به جامعه و نیازهای اعضای آن برای تأمین کرامتشان حکایت دارد.

1. درد انسانیت

انسان صاحب کرامت تنها به خود نمی‌اندیشد؛ بلکه برای جامعه و مردم نیز اندیشناک است. مشکلات مردم او را بی‌تاب، و رنج و بیماری آنان وی را متأثر می‌کند. پیامبر خدا می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُونَ فِی تَبارِهِمْ وَتَراحُمِهِمْ وَتَعاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذا اشْتَکی تَداعَی لَهُ سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّی»؛ 20 مؤمنان در نیکوکاری، مهربانی و عاطفه‌ورزی همانند یک پیکرند که اگر عضوی از آن دچار درد شود، بقیه اعضا با تب و بی‌خوابی با آن همدردی می‌کنند. علی بن یقطین، وزیر هارون الرشید، از دوستان اهل‌بیت بود و مخفیانه از طرف امام کاظم اجازه داشت که در مقام وزارت دستگاه هارون باشد و به مسلمانان خدمت کند. روزی یکی از شیعیان به نام ابراهیم که شترچران بود، برای حاجتی نزد علی بن یقطین رفت؛ ولی مقام وزارت باعث شد که علی بن یقطین به او توجه نکند و اجازه ورود ندهد. همان سال علی بن یقطین عازم حج شد و در مدینه خواست خدمت امام کاظم مشرف شود، ولی امام به او اجازه ورود نداد و هر چه تلاش کرد، موفق نشد. سرانجام روز دوم بیرون خانه با حضرت ملاقات کرد و از علت بی‌اعتنایی پرسید. حضرت به او فرمود: «به دلیل آنکه به برادرت ابراهیم ساربان بی‌اعتنایی کردی و به او اجازه ورود ندادی! به خاطر این گناه، خداوند حج تو را قبول نمی‌کند، مگر آنکه ابراهیم را راضی کنی». علی بن یقطین به کوفه برگشت و به منزل ابراهیم رفت و گفت: «مولایم مرا نپذیرفت، مگر آنکه تو مرا ببخشی». ابراهیم گفت: «غَفَرَ اللَّهُ لَکَ»؛ خداوند تو را ببخشد. علی بن یقطین صورتش را بر خاک گذاشت و گفت: «پا روی صورتم بگذار». ابراهیم امتناع کرد، اما او را سوگند داد که پایش را روی صورتش بگذارد. ابراهیم پا به صورتش گذاشت و علی بن یقطین می‌گفت: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ»؛ بارالها تو شاهد باش! و به این ترتیب از ابراهیم رضایت گرفت. آنگاه به مدینه بازگشت و به محضر امام رسید و امام او را به حضور پذیرفت. 21

کرامت انسانی اقتضا می‌کند آدمی پرتو مهرش را برای همه انسان‌ها بگستراند و بین دیانت و انسانیت مرزی قائل نشود. سیره مستمر نبی خاتم همواره بر همرامی و همدردی با درد و رنج مردم، حتی در امر دینداریشان استوار بوده است تا آنجا که به شهادت قرآن کریم، از غم ایمان مردم تا سر حد جان دادن پیش می‌رود: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»؛ 22 شاید از اینکه ایمان نمی‌آورند، خود را هلاک سازی.

2. تواضع

بنای رفتار آدمیان بر اخلاق، ضامن تأمین سلامت روحی و روانی آنان در همه ابعاد زیست فردی و اجتماعی است. تواضع به معنی فروتنی و خضوع معقول که نشانه‌های آن در رفتار و کردار و گفتار فرد آشکار می‌شود، به عنوان کلید فضایل و مادر ارزش‌ها تلقی می‌شود. قرآن کریم در بیان نصیحت‌های لقمان به پسرش می‌فرماید: «وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»؛ 23 با بی‌اعتنایی از مردم روی مگردان و با غرور بر زمین راه مرو که خداوند خودپسندان را دوست ندارد. در این آیه شریفه لقمان حکیم به دو صفت بسیار ناپسند «تکبر و بی‌اعتنایی» و «غرور و خودپسندی» که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعی است، اشاره می‌کند. این دو صفت ناپسند از سویی انسان را در عالمی از توهم و پندار و خودبرتربینی فرو می‌برند و از سوی دیگر رابطه او را با دیگران محدود می‌کنند. 24 هیچ چیز به اندازه کوچک شمردن بندگان خدا، آدمی را نزد خداوند کوچک نمی‌کند و کسی که نزد خداوند کوچک شد، از عنایتش محروم می‌شود. خداوند در قرآن به پیامبر دستور می‌دهد که تکریم ویژه خود را به مؤمنان اختصاص دهد: «وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»؛ 25 در برابر مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند، مهربان و فروتن باش. مقصود از گستراندن بال در این آیه، تواضع همراه با محبت و مهر و ملاطفت است. همان‌گونه که پرندگان هنگامی که می‌خواهند به جوجه‌های خود اظهار محبت کنند، بال‌های خود را می‌گسترانند، پیامبر نیز مأمور است مؤمنان راستین را زیر بال و پر خود بگیرد و تکریم ویژه خود را به آنان اختصاص دهد. 26 در سیره رسول اکرم آمده است وقتی وارد مجلسی می‌شدند، در پایین مجلس می‌نشستند؛ زیرا تواضع در مقابل مؤمنان، تکریم آنان به شمار می‌آید. 27 امام رضا در پاسخ به پرشی درباره حد تواضع، آن را دارای درجاتی دانسته و فرموده است: «هر گاه بدی از کسی ببیند، آن را با نیکی پاسخ دهد؛ خشم خود را فرو برد، از گناهان مردم در گذرد و آنها را مورد عفو قرار دهد». 28

افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است

اگر چه میان تواضع، ذلت‌پذیری و تملق، مرز باریکی است که اگر به درستی رعایت نشود؛ به ضد ارزش تبدیل می‌شود. مؤلف تفسیر قمی ذیل آیه ۸۸ سوره حجر به نقل از رسول اکرم چنین آورده است: «مَنْ أَتی ذا مَیْسَرَةٍ فَتَخَشَّعَ لَهُ طَلَبَ ما فِی یَدَیْهِ ذَهَبَ ثُلْثا دِینِهِ»؛ 29 کسی که نزد ثروتمندی برود و در برابر او به خاطر به دست آوردن آنچه نزد اوست، فروتنی کند؛ دو سوم دینش از بین می‌رود.

3. تکریم خلق

هدف از تشکیل جامعه انسانی، قرار گرفتن در مسیر سعادت برای دستیابی به عالی‌ترین مراحل کمال است. کمال انسانی تنها در پرتو همدلی، همرامی و مهربانی اعضای جامعه با یکدیگر و نگاه مثبت به همه اجزا و عناصر جهان هستی میسر است. احترام به مخلوقات خداوند، ریشه در انتخاب درست مسیر سعادت دارد و در این بین توجه به نوع انسانی، مسیر سعادت و کمال را تسریع می‌بخشد. رسول‌خدا فرموده است: «أَلا وَمَنْ أَکْرَمَ أَخاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّما یُکْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ»؛ 30 کسی که برادر مسلمانش را گرامی بدارد، خداوند را گرامی داشته است. خدمت به خلق در هر مرتبه و مقامی، عالی‌ترین نمود تکریم انسان برای تحقق جامعه مطلوب است؛ اما کیفیت مواجهه با آن، تابع نوع نگاه افراد به این موضوع است. قرآن کریم می‌فرماید: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذی»؛ 31 بخشش‌های خود را با منت و آزار باطل نکنید. هدف از خدمت و بخشش، به دست آوردن رضایت خداوند و پاداش اخروی است و آزار و اذیت خلق از طریق منت‌گذاری، برجسته‌سازی، در چشم بودن و توقع پاداش دنیوی، با هدف مذکور منافات دارد و اثر آن را نابود می‌کند.

بزرگی داد یک درهم گدا را

که هنگام دعا یاد آر ما را

یکی خندید و گفت این درهم خرد

نمی‌ارزید این بیع و شرا را

چه دادی جز یکی درهم که خواهی

بهشت و نعمت ارض و سما را

تو نیکی کن به مسکین و تهیدست

به وقت بخشش و انفاق، پروین

که نیکی، خود سبب گردد دعا را

نباید داشت در دل جز خدا را 32

4. مشورت

یکی از مهم‌ترین مصادیق توجه به کرامت انسانی در سیره سیاسی رسول‌خدا، مشورت آن حضرت با اصحاب در جنگ‌هاست. از نمونه‌های مشورت آن حضرت با اصحاب، رفتارشان در جنگ بدر است. زمانی که مسلمانان به قصد مصادره اموال کاروان تجاری قریش که از شام برمی‌گشت، از مدینه بیرون آمدند؛ خبر رسید که سپاه قریش عازم آن منطقه است. با این خبر اوضاع به کلی دگرگون شد و مسلمانان که خود را برای حمله به کاروان تجاری آماده کرده بودند، در مقابل یک لشکر مسلح که از نظر تعداد نیز سه برابر بودند؛ روبرو شدند. در این هنگام رسول‌خدا از همرایان پرسید که آیا حاضرند در این شرایط در برابر قریش بایستند یا خیر؟ برخی اصحاب سخنانی پراکنده بیان کردند، اما مخاطب حضرت در اصل انصار بود؛ زیرا آنها در بیرون مدینه نسبت به پیامبر تعهدی نداشتند. در نهایت با اعلام حمایت انصار، پیامبر دستور حرکت داد و پرچم جنگ برافراشته شد. 33 مشورت با اصحاب در جریان جنگ احد، نمونه دیگری از مشورت‌های پیامبر است. وقتی خبر لشکر‌کشی قریش در مدینه به پیامبر و مسلمانان رسید، حضرت با مسلمانان مشورت کرد. عده‌ای که تعدادشان اندک بود، معتقد بودند که در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند و گفته‌اند که نظر پیامبر نیز همین بود؛ اما عده‌ای از جوانان و کسانی که در بدر نبودند و برخی بزرگسالان مانند حضرت حمزه و سعد بن عباده اصرار داشتند که در بیرون مدینه با دشمن روبرو شوند تا مبادا متهم به ترس شوند. پیامبر نظر اکثریت را قبول کرد و زره جنگ پوشید. 34 پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان، شبهه‌ای مطرح شد که در این امر، جای مشورت نبوده است. آیه «وَشاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»؛ 35 در کارها با آنان مشورت کن، نازل شد تا این شبهه را دفع کند؛ زیرا در هر صورت فایده مشورت، بالا بردن شخصیت مردم و تکریم آنهاست. 36

فهرست منابع

  1. اعتصامی، پروین؛ دیوان اشعار؛ چاپ هشتم، تهران: ایران زمین، ۱۳۷۹ ش.
  2. جوادی آملی، عبدالله؛ ادب فنای مقربان؛ به کوشش محمد صفایی؛ قم: اسراء، ۱۳۸۲ ش.
  3. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه؛ چاپ اول، قم: موسسه آل البیت، ۱۴۱۴ ق.
  4. دهخدا، علی‌اکبر؛ لغت‌نامه؛ چاپ اول (دوره جدید)، دانشگاه تهران، تهران: ۱۳۷۳ ش.
  5. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تحقیق صفوان عدنان داودی؛ بیروت ـ دمشق: دارالقلم ـ دارالشامیه، ۱۴۰۶ ق.
  6. طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق؛ قم: شریف رضی، ۱۴۱۲ ق.
  7. القزوینی الرازی (ابن‌فارس)، احمد بن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ ق.
  8. قمی، عباس؛ کلیات مفاتیح الجنان؛ چاپ اول، قم: اسوه، بی‌تا.
  9. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛ تحقیق طیب موسوی جزایری؛ چاپ سوم، قم: دارالکتاب، ۱۳۶۳ ش.
  10. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ چاپ اول، قم: دارالحدیث، ۱۴۲۹ ق.
  11. المتقی‌الهندی، علی بن حسام‌الدین؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ الطبعة الخامسة، بیروت: موسسه الرسالة، ۱۴۰۱ ق.
  12. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ چاپ دوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق.
  13. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ چاپ هفتم، قم: صدرا، ۱۳۷۶ ش.
  14. معافری مصری (ابن‌هشام)، عبدالملک بن هشام؛ السیرة النبویة؛ تصحیح مصطفی السقا، ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: دارالوفاق، ۱۳۷۵ ق.
  15. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ با همکاری جمعی از محققان؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲ ش.

* پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

  1. اسراء: ۷۰.
  2. مدثر: ۳۱.
  3. احزاب: ۲۱.
  4. عبدالله جوادی آملی؛ ادب فنای مقربان؛ ج ۱، ص ۲۰۳؛ علی‌اکبر دهخدا؛ لغت‌نامه؛ ذیل واژه «کریم».
  5. حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص ۷۰۷.
  6. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج ۲۳، ص ۶۲۷.
  7. حجرات: ۱۳.
  8. نجم: ۹.
  9. بقره: ۳۰.
  10. تین: ۴.
  11. اسراء: ۷۰.
  12. اعراف: ۱۷۹.
  13. علی بن حسام‌الدین متقی‌الهندی؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال؛ ص ۳۴۶۲۱.
  14. بقره: ۳۱.
  15. محمد بن حسن حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج ۱۲، ص ۴، ح ۱۰.
  16. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج ۲۳، ص ۵۰۶.
  17. حجرات: ۱۳.
  18. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ خطبه ۱۵۷، ص ۲۲۱.
  19. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۷۴، ص ۴۰۲.
  20. همان؛ ج ۷۱، ص ۲۳۴.
  21. عباس قمی؛ کلیات مفاتیح الجنان؛ باب سوم در زیارات، فصل اول: آداب زیارت.
  22. شعراء: ۳.
  23. لقمان: ۱۸.
  24. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج ۱۷، ص ۵۴.
  25. شعراء: ۲۱۵.
  26. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج ۱۵، ص ۳۶۷.
  27. حسن بن فضل طبرسی؛ مکارم الاخلاق؛ ص ۲۵.
  28. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۱۲۴.
  29. محمد باقر مجلسی؛ بحار الانوار؛ ج ۷۰، ص ۸۹؛ علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر قمی؛ ج ۱، ص ۳۸۱.
  30. محمد باقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۷۱، ص ۳۰۳.
  31. بقره: ۲۶۴.
  32. پروین اعتصامی؛ دیوان اشعار؛ ص ۴۹.
  33. عبدالملک بن هشام معافری مصری (ابن‌هشام)؛ سیرة النبویه؛ ج ۱، ص ۶۱۵.
  34. همان، ص ۶۴۴.
  35. آل‌عمران: ۱۵۹.
  36. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج ۳، ص ۱۴۲.

 

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=82403

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *