پرسش:
آیا از طریق شهود میتوان به حقانیت اسلام و تشیع، و وجود خداوند رسید؟
پاسخ:
آیا بشر، به حقانیت وجود خودش، زمین و آسمانها و هر چه در آنهاست، پیبرده، اما به حقانیت وجود خالق و ربّ تمام اینها شک دارد؟! و یا به ضرورت هدایت الهی شک دارد؟! خیر، بلکه همه بهانه برای “تکذیب و انکار حقایق مشهود” میباشد!
مهم است که اولاً معنا، مفهوم و مصداق واژگان را بدانیم و بشناسیم و ثانیاً در کنار دریای واژگان و اصطلاحات، به بازی مشغول نشویم، چرا که در این دریا غرق خواهیم شد!
“شهود” یعنی چه؟ و اساساً چه شناختی به غیر از طریق “شهود” به دست میآید؟!
“شهود”، یعنی “دیدن” و تا آدمی چیزی را نبیند، ممکن است با خواندن کتاب، خُرده علمی به دست آورد، اما هرگز آن را نخواهد شناخت. مانند کسی است که نه دریا دیده باشد، نه از آن فیلم یا تصویری دیده باشد و خلاصه هیچ تصوری از دریا نداشته باشد، منتهی ده کتاب علمی راجع به دریا، شکل، اندازه، خواص و آثار آن بخواند!
هنگام محاکمه در دادگاه، به غیر از مستندات، به گواهی “شاهد” نیز استناد میشود، و “شاهد” به کسی گفته نمیشود که علم دارد، بلکه به کسی گفته میشود که دیده است.
ما هنگام ورود به اسلام، اذان، اقامه و تشهد نماز، نمیگوییم: «من علم دارم که إلهی جز الله نیست، و محمد صلوات الله علیه و آله، رسول اوست»، بلکه میگوییم: «اشهَدُ ان» یعنی شهادت میدهم. یعنی این حقایق را هم دیدهام و هر لحظه میبینم. منتهی نه با چشم مادی سر!
ذعلب، از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: «ای امیرمؤمنان! آیا پروردگارت را دیدهای؟» ایشان در پاسخ فرمودند: «أَفَاَعْبُدُ مَا لَا أَرَى؟ – آیا آن چه نمیبینم را بندگی کنم؟!» پرسید: چگونه دیدهاید؟ فرمودند: «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونَ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ، وَ لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ – چشمها هرگز او را آشكارا نبيند؛ اما قلبها با نيروى حقايق ايمان، وى را درك مىكنند…» (التوحيد، ابن بابويه، چاپ اول، ص 305)
- -مهم این است که بدانیم، به آدمی فقط چشم سر داده نشده که این چشم سر، اولاً فقط مادیات را میبیند، و ثانیاً وسعت دیدش در همان نیز کوتاه و محدود است، و ثالثاً دچار خطای دید نیز میشود و …، بلکه به آدمی “بصیرت” نیز داده شده است، یعنی: دیده و شهود علمی، عقلی و قلبی هم دارد که اصل همان است و اگر چنین دیدهای نداشته باشد، بینایی چشم سرش با بینایی حیوانات تفاوتی ندارد و چه بسا بسیار ضعیفتر نیز میباشد.
از اینرو، راجع به کسانی که گوش دارند و نمیشنوند، چشم دارند و نمیبینند، قلب دارند ولی نمیفهمند، فرمود: «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ – آنها چون چهارپایانند، بلکه گمراهتر، آنها همان غافلانند» (الأعراف، 179)
شهید نام خداست
“شهید” در لغت، صیغه مبالغۀ شاهد است و “شاهد” یعنی کسی که حقیقت بر او پوشیده نیست، و بر کسی هیچ چیزی پوشیده نیست، که حقایق و وقایع و هر چه هست، در محضرش باشند و او به همه اشراف داشته باشد؛ و او خداوند سبحان است. و البته “شهود” نیز مانند علم، قدرت، قوت، غنا و سایر کمالات، شدت و ضعف مرتبه دارد؛ اعلا درجۀ آن، خداوند سبحان است که هستی و کمال محض است، کمالات عین ذات اوست، و البته این کمالات را در هر کسی، به هر مقداری که بخواهد، تجلی و ظهور میدهد. خواه فرشتگانش باشند، یا رسولانش، یا مؤمنان و یا سایرین.
«لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا» (النساء، 166)
– ولى خداوند گواهى مىدهد به آنچه بر تو نازل كرده؛ كه از روى علمش نازل كرده است، و فرشتگان (نيز) گواهى مىدهند؛ هر چند گواهى خدا كافى است.
«قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا» (الإسراء، 96)
– بگو: «همين كافى است كه خداوند، ميان من و شما گواه باشد؛ چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست!
چرا کشته راه خدا “شهید” است
دشمنان بسیار سعی دارند که به کشته شدگان راه خدا، “شهید راه وطن” بگویند، و کشته شدگان در راه غیر خدا را نیز “شهید” بنامند! اما اینها همه حیلههای جنگ نرم است! هیچ کسی جز آن که در راه خدا کشته میشود، “شهید” محسوب نمیگردد.
اما، به کشتۀ راه خدا نیز از آن جهت “شهید” میگویند که ابتدا “شاهدِ” حقایق و واقعیاتهای بسیاری گردیده که حاضر شده با مال و جانش به میدان بیاید؛ و چون در راه خدا کشته میشود، پردههای بیشتری برایش کنار میرود و “شهید” میگردد.
«وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» ()
– و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده؛ از پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفيقهاى خوبى هستند!
شناختهای شهودی ما
تمامی شناختهای ما، “شهودی” است.
آدمی یک چشم سر دارد که با آن سطوح محدودی از چیزها را میبیند و شناختی حاصل میکند و این خود مرتبۀ پایین [نازلۀ] شهود است. ممکن است لمس کند، یا ببوید و یا با حواس پنچگانۀ دیگری بشناسد که این خود مراتبی از “شهود” است.
اما، به آدمی عقلی موهبت شده که به نور علم میبیند و میشناسد، پس این نیز مرتبۀ بالاتری از “شهود” میباشد، چه بسا کسی نابینا باشد و یا بیناییاش ضعیف باشد، اما عقلش به نور علمش ببیند و به “شهود” برسد. حال فرقی ندارد که موضوع شناخت او، خداوند سبحان باشد، یا طبیعت و علومی چون: فیزیک، شیمی، ریاضی و … ؛ در هر حال این علوم، نور عقل او میشوند و عقل با این نور میبیند [به شهود میرسد] و میشناسد.
“شهود” دیگر برای آدمی، با قلب حاصل میگردد که عهدهدار “فهم” است؛ یعنی حقایقی که با دیدۀ سر و دیدۀ عقل شاهد بوده را فهم میکند؛ و به همین دلیل جایگاه ایمان، کفر، حبّ، بغض و … “قلب” میباشد. “قلب” در واقع، همان “جان” آدمیست.
حال ما، زمین و آسمان، آن چه در آنها وجود دارد، خودمان، دیگران و سایر موجودات و نظام حاکم بر عالَم هستی، ربوبیّت هر چه هست و … را به دیدۀ سر، و با عقلی که به نور علم میبیند، میبینیم و در واقع “مشاهده” میکنیم، یعنی دائم در حال “شهود” هستیم و اگر غفلت، کفر، عناد و لجاج نورزیم، اگر پرده بر قلب نیندازیم، اگر چشم جان را نبندیم و تکذیب و انکار نکنیم، میتوانیم گواهی [شهادت] بدهیم.
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (غافر، 67)
– او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را بصورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مىفرستد، بعد به مرحلۀ كمال قوّت خود مىرسيد، و بعد از آن پير مىشويد و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مىميرند و در نهايت به سرآمد عمر خود مىرسيد؛ و باشد که تعقّل كنيد!
«أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ» (الأعراف، 185)
– آيا در ملکوت، (حقیقت، کُنه، مالکیت، حكومت و نظام) آسمانها و زمين، و آنچه خدا آفريده است، (از روى دقت و عبرت) نظر نيفكندند؟! (و آيا در اين نيز انديشه نكردند كه) شايد پايان زندگى آنها نزديك شده باشد؟! (اگر به اين كتاب آسمانى روشن ايمان نياورند،) بعد از آن به كدام سخن ايمان خواهند آورد؟!
کتاب
کتاب خلقت پیش روی ما گشوده شده است و حتی خودمان در متن این کتاب قرار داریم – کتاب وحی که کتاب هستیشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی و … میباشد و حتی از غیب آینده تا قیامت خبر میدهد و نقشۀ راه و برنامۀ چگونه زیستن را ارائه میدهد نیز برای ما نازل شده و در اختیار ما قرار داده شده است – احادیث و ادعیهای در اختیار داریم که هر جملهاش کتابی است – دانشمندان و علما نیز در هر موضوعی کتب بسیاری نوشتهاند که به تناسب موضوع مورد نظر، معلومات مقدماتی، ذوق به سیاق [فلسفی، کلامی، تفسیری و …] میتوان انتخاب و مطالعه نمود؛ اما اثر مثبت در مطالعۀ تمامی اینها، مشروط و مرهون “تفکر، تعقل و بصیرت” و سپس دوری از «کفر – پوشاندن»، تکذیب و انکار، و شهادت به مشهودات میباشد.