پرسش
با توجه به این که قرآن کتابى مبین و تبیان لکل شیء است، شرایط فهم آیات آن چیست؟
پاسخ اجمالی
قرآن معجزه جاودان پیامبر اسلام (ص) است که از این حیث نیز خارق العاده و غیر طبیعى است و قابل مقایسه با کتب معمولى نیست؛ یعنى گر چه قرآن خود مبین و مُبَیِّن سایر امور است و در قالب الفاظ و عباراتى ساده، رسا، موزون، با فصاحت و بلاغت عالى است، اما بیانگر معارف و حقایقى است که فراتر از درک عادى و حسى و طبیعى بشر است. گر چه الفاظ و عبارات آن ساده و قابل فهم و موسیقى آن جذاب و گیراست، اما ادراک کُنه معارف آن و استخراج احکام فقهى آن ثقیل و سنگین است. پس على رغم مبین و تبیان بودن، عالم و عامل شدن به آن نیازمند فهم و ادراک است.
ظاهر قرآن براى همگان قابل فهم است؛ زیرا – براى آشناى به فرهنگ و زبان عرب این امر کاملاً محسوس و ملموس است که – از کلمات و عبارات غامض و پیچیده و نامأنوس عرب استفاده نکرده است و از لهجهها و پیچ و خم آنها به دور است، بلکه با هر لهجهاى، مفهوم است و معنا دارد.
به علاوه از اصطلاحات و غموضات علوم نیز مبرا است، پس مراجعه به آن نیازمند تخصص در علم و فن خاصی نیست.
لکن کسی که به دنبال فهم ظاهر قرآن است، باید آیات مطلق و مقید، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن و … آن را بشناسد و آن آیات را در کنار هم قرار دهد، تا مطلب کاملا روشن شود و هیچ ابهام و تردیدى در معناى آیات باقى نماند.
از این رو است که قرآن نیازمند مفسّر و مبیّنى چون رسول اللَّه (ص) و ائمه معصومین (ع) گردیده است. همین امر سبب شده تا در اثر فاصله از زمان معصوم (ع)، علمای متبحر به جمع آورى روایات تفسیرى و شرح و بسط و جمع بندى آنها در کنار آیات قرآن همّت گماردند، تا این خوان گسترده الاهی همیشه براى همگان قابل بهره بردارى و عمل بماند.
قرآن علاوه بر معانی ظاهری، معانى متعدد باطنی نیز دارد، ولى باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که پى بردن به جمیع بطون آیات جز براى پیامبر و امام معصوم ممکن نیست.
بر این اساس می توان گفت که فهم قرآن دوگونه شرایط را طالب است:
أ:ابزار ظاهرى: مثل آشنایى به زبان عرب و ظرافتها و معانى آن؛ و تاریخ اسلام و گردآورى شأن نزولها و احادیث تفسیرى؛ و شناخت عام و خاص، مطبق و مقید، ناسخ و منسوخ آن.
ب: ابزار معنوى: خلوص و طهارت روح و بصیرت باطن که با تقواى الهى حاصل مىشوند؛ پس نبود موانع جهالت و غفلت از یک سو؛ و نبود خبث درون و زنگار قلب و کوردلى از سویى دگر؛ و زدودن عوامل اینها یعنى استکبار و غرور و خودمحورى، نیز شرط تحقق فهم و ادراک قرآن مىباشند.
پاسخ تفصیلی
یکى از ضروریات دین اسلام، خاتمیت پیامبر اکرم (ص) و جهانى و جاودانى بودن شریعت ایشان است، بالتبع قرآن کریم نیز معجزه جاویدان رسول اللَّه (ص) است که تا روز قیامت با انسانها همراه است و آنها را با معارف و احکام خود، بشارت و انذار داده و حجت را بر همه تمام مىکند.[۱]
از این رو پس از بعثت رسول اللَّه و نزول قرآن، راه بهانه جویى و فرار از تکلیف بر همه بسته شد و کسى نمىتواند ادعا کند که من هیچ راهى به هادیان الهی نداشتهام، پس هیچ کس بر عدم پذیرش اسلام معذور نخواهد بود.
این معجزه الاهى از یک سو خود را “نور“[۲]، “مبین“[۳]، “تبیان“[۴]، “برهان” معرفى می نماید و تأکید مىنماید که میسور و قابل فهم و پندگیرى و تأثیرگذارى[۵] است و از سوى دیگر مکرر مخاطبان خود را به تدبّر و تعمق در قرآن دعوت و ترک آن را مذمت مىنماید.[۶] و آیات قرآن را به محکم و متشابه تقسم می کند. پس باید دید چگونه مىتوان بین این دو دسته از آیات جمع نمود.
قرآن کریم “نور” است چون از جانب نور آسمانها و زمین[۷] نازل شده است. پس روشن و روشنگر غیر خود است، پس مبین؛ یعنى آشکار است و در مرا و منظر همگان است و تبیان؛ یعنى آشکار و ظاهرکننده غیر خود است. دقیقاً به همین جهت برهان است؛ زیرا علاوه بر روشنى و روشنگرى، هرگونه شک و شبهه را زدوده و بهانه و حجت را از دست هر بهانهجویی مىستاند؛ زیرا به مُراجِع خود علم یقینى با براهین قاطع و بیانى رسا و قانع کننده که مطابق فطرت او است،[۸] ارایه مىکند.
فهم عمومی قرآن
ظاهر قرآن براى همگان قابل فهم است؛ زیرا – براى آشنایى به فرهنگ و زبان عرب این امر کاملاً محسوس و ملموس است که – از کلمات و عبارات غامض و پیچیده و نامأنوس عرب استفاده نکرده و از لهجهها و پیچ و خم آنها به دور است، بلکه با هر لهجهاى، مفهوم است و معنا دارد.
به علاوه از اصطلاحات و غموضات علوم نیز مبراست، پس مراجعه به آن نیازمند تخصص در علم و فن خاصی نیست.
قرآن هدایتگر انسانِ عصر بعثت تا کنون و از حال تا قیامت است. به سوى قله انسانیت و نهایت سعادت او. هدایت به سوى معارف حقه و اعمال صالحهاى که روح او را تعالى و تکامل بخشد و از حضیضِ ذلتِ تن و دنیاى پست برهاند و به ملکوت آسمانها سیر دهد. معارف و اعمال صالحهاى که براى انسانِ غرقِ در شهوات و امیال حیوانى و زندگى محدود دنیا، عجیب و غریب و نا مأنوس مىنماید. معارفى که او را به تعدیل غرایز و امیال کشانیده و به ریاضتهایى مناسب با روحش او را دعوت مىکند. امرى که لازمه آن دست کشیدن از بسیارى از تعصبات کور و ترک افراط در شهوت رانىهاست.
اما این امر دقیقاً همان تلاشى است که عنوان “جهاد اکبر” به خود گرفته و کثیرى از انسانها را به شکست در مصاف هوى و هوس کشانیده و این سبب رویگردانى آنها از نور و تبیان شده است!
فهم خاص از قرآن
اگر چه قرآن از اصطلاحات پیچیده علمى و کلامى عرب مبراست، همین امر آن را جاودانه و قابل فهم براى همگان در تمامى اعصار و امصار کرده است. اما محتوایى فرا حسى و فرا طبیعى دارد و این محتوا را در قالب لفظى که براى محسوسات جعل شدهاند، به انحای مختلف مانند؛ تمثیل، قطعات تاریخ، محاوره و جدال احسن یا موعظه و پند و اندرز، انذار و تبشیر و یا برهان و محاجّه علمى و به صورت پراکنده در کل آیاتش بیان نموده است.
به تعبیر دیگر، قرآن به زبان عربی، به طور جامع و کامل برای هدایت انسان ها نازل شده است. برای دستیابی به این هدف چاره ای از شمول قرآن نسبت به آیات عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن …نیست؛ مثلا براى محکم کردن نیروى ایمان و پیمودن راه هدایت و بشارت، گاهى چارهاى جز برنامههاى کوتاه مدت و موقت که بعدا جاى خود را به برنامه نهایى و ثابت مىدهد نیست.
بر این اساس؛ برای فهم قرآن، علاوه بر آشنایى به زبان عرب (لغت، صرف، نحو، معانی و بیان و ظرافتها و معانى آن)، تاریخ اسلام و گردآورى شأن نزولها و احادیث تفسیرى و شناخت عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و … نیز لازم است.
بنابراین، برای فهم قرآن باید آیات مطلق و مقید، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و ظاهر و باطن[۹]… را نیز شناخت و آن آیات را در کنار هم قرار داد تا مطلب کاملا روشن شود و هیچ ابهام و تردیدى در معناى آیات باقى نماند.
از این رو است که قرآن نیازمند مفسّر و مبیّنى چون رسول اللَّه (ص) و ائمه معصومین (ع) گردیده است. همین امر سبب شده تا در اثر فاصله از زمان معصوم (ع)، علمای متبحر به جمع آورى روایات تفسیرى و شرح و بسط و جمع بندى آنها در کنار آیات قرآن همّت گماردند، تا این خوان گسترده الاهی همیشه براى همگان قابل بهره بردارى و عمل بماند.
مفسّران و مبیّنان اولیه قرآن، خود آیات قرآن[۱۰] و بعد – به تصریح آیات قرآن – نبى اکرم (ص) و به تبع ایشان ائمه (ع) هستند.
امام على (ع) مىفرماید: “این کتاب خداست که به واسطه آن بصیرت مىیابید، به زبان مىآیید و شنوا مىگردید. بعضى از آن بعضى دیگر را معنا مىکند و گویا مىنماید و برخى از آن بر برخى دیگر شهادت مىدهند“.[۱۱] سیره خود ائمه (ع) نیز چنین بود که با کنار هم چیدن آیات، حکمى را استفاده کرده و براى مخاطبان خود توضیح مىدادند.[۱۲]
از سوى دیگر، قرآن مىفرماید: “به جایگاههاى نجوم قسم نمىخورم که این اگر بدانید قسمى بزرگ است که همانا این قرآنى کریم است در کتابى پنهان که آن را جز مطهران مس نمىکنند؛ زیرا این از جانب پروردگار جهانیان نازل شده را از شما بردار و شما را پاک نماید، پاک کردنى“.[۱۳]
پس آنان که مطهرند و بر علم قرآن احاطه کامل دارند کسانى جز اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نیستند.
قرآن در مواضعى دیگر نیز پیامبر (ص) را مبیّن آیات معرفى نموده و مردم را به اطاعت و انقیاد از ایشان، امر نموده است.[۱۴]
آیات محکم و متشابه
قرآن مىفرماید: “او کسى است که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن آیات محکم (صریح و روشن) است که اساس و شالوده این کتاب است، (و آیات پیچیده دیگر را تفسیر مىکند) و بخشى از آن متشابه است“.[۱۵]
آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب یا جهات دیگر، در آغاز پیچیده به نظر مىرسد، این آیات متشابه محکى است براى آزمایش افراد که عالمان راستین و فتنهگران لجوج را از هم جدا مىسازد. لذا به دنبال آن مىفرماید: “اما کسانى که در قلوبشان انحراف است پیروى از متشابهات مىکنند، تا فتنهانگیزى کنند و تفسیر (نادرستى بر طبق امیال خود) براى آن مىطلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى که تفسیر آن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند“.[۱۶]
سپس مىافزاید: “آنها هستند که بر اثر درک صحیح معناى محکمات و متشابهات مىگویند ما به همه آنها ایمان آوردهایم (چرا که) همه از سوى پروردگار ما است“.[۱۷] (آرى) جز صاحبان فکر و خردمندان متذکر نمىشوند“.[۱۸]
توضیح این که، آیات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آیات آن چنان روشن است که جاى هیچ گونه انکار و توجیه و سوء استفاده در آن نیست، و آنها را ” محکمات” گویند و قسمتى به خاطر بالا بودن سطح مطلب یا گفت و گو در باره عوالمى که از دسترس ما بیرون است؛ مانند عالم غیب، و جهان رستاخیز و صفات خدا، چنان هستند که معناى نهایى و اسرار و کنه حقیقت آنها نیاز به سرمایه خاص علمى دارد که آنها را متشابهات گویند.
همه آیات اعم از محکم و متشابه در پرتو علم و دانش راسخان در علم قابل فهم اند.
نکته دیگرى که در ذکر متشابه در قرآن وجود دارد و اخبار اهل بیت (ع) آن را تایید مىکند، این است که وجود این گونه آیات در قرآن، نیاز شدید مردم را به پیشوایان الاهى و پیامبر (ص) و اوصیاى او روشن مىسازد و سبب مىشود که مردم به حکم نیاز علمى به سراغ آنها بروند و رهبرى آنها را عملا به رسمیت بشناسند و از علوم دیگر و راهنمایی هاى مختلف آنان نیز استفاده کنند. این درست به آن مىماند که در پارهاى از کتب درسى، شرح بعضى از مسائل به عهده معلم و استاد گذارده مىشود، تا شاگردان، رابطه خود را با استاد قطع نکنند و بر اثر این نیاز، در همه چیز از افکار او الهام بگیرند. در واقع قرآن، مصداق وصیت معروف پیامبر (ص) است که فرمود: “دو چیز گرانمایه را در میان شما به یادگار مىگذارم: کتاب خدا و خاندانم و این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا در قیامت در کنار کوثر به من برسند“.[۱۹]
“راسخون در علم” چه کسانى هستند؟
در قرآن مجید در دو مورد، این تعبیر به کار رفته است. یکى در آل عمران آیه ۷ و دیگرى در سوره نساء آیه ۱۶۲ آن جا که مىفرماید:
“دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده است ایمان مىآورند“.[۲۰]
همان طور که از معناى لغوى این کلمه استفاده مىشود، منظور از آن، کسانى هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحبنظرند.
البته مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را در بر مىگیرد، ولى در میان آنها افراد ممتازى هستند که درخشندگى خاصى دارند و طبعا در درجه اوّل، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفتهاند و هنگامى که این تعبیر ذکر مىشود، قبل از همه نظرها متوجه آنان مىشود.
اگر مشاهده مىکنیم در روایات متعددى “راسخون فى العلم” به پیامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه هدى (ع) تفسیر شده، روى همین نظر است که می گوییم آیات و کلمات قرآن مفاهیم وسیعى دارد که در میان مصادیق آن افراد نمونه و فوق العادهاى دیده مىشود که گاهى در تفسیر آنها تنها از آنان نام مىبرند.
در اصول کافى از امام باقر یا امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: “پیامبر خدا بزرگترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تاویل و تنزیل قرآن مىدانست، خداوند هرگز چیزى بر او نازل نکرد که تاویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیاى وى همه اینها را مىدانستند“.[۲۱]
روایات فراوان دیگرى در کتاب اصول کافى و سایر کتب حدیث در این زمینه آمده است که نویسندگان تفسیر “نور الثقلین” و تفسیر “برهان” در ذیل این آیه آنها را جمعآورى نمودهاند و همان طور که اشاره شد تفسیر “راسخون فى العلم” به پیامبر (ص) و ائمه هدى (ع) منافاتى با وسعت مفهوم این تعبیر ندارد، لذا از ابن عباس نقل شده که مىگفت: من هم از راسخان در علم هستم.
هر کس به اندازه وسعت دانشش از اسرار و تاویل آیات قرآن، آگاه مىگردد و آنان که علمشان از علم بىپایان پروردگار سرچشمه مىگیرد، طبعا به همه اسرار و تاویل قرآن آشنا هستند، در حالى که دیگران تنها قسمتى از این اسرار را مىدانند. از این جهت است که خود پیامبر صلى الله علیه وآله نیز تا روز قیامت “عترت” و “قرآن” را “عدل” یکدیگر قرار دادند که هیچیک از هم جدا نمىشوند و تمسک به یکى، ما را از تمسک به دیگرى بى نیاز نمىکند.[۲۲] پس ما علاوه بر مراجعه و فهم قرآن، نیازمند مراجعه و فهم سنت نیز مىباشیم.
از این رو باید دید لوازم و وسایل مورد نیاز در این راستا و بر عکس موانع این راه کدامند. بر اساس آنچه گفته شد در یک جمع بندی می توان گفت که مراجعه به قرآن و روایات به دو گونه ابزار و توشه نیازمند است:
أ: صفاى روح و طهارت باطن و داشتن روحیه حقیقت جویى و حقیقتطلبى، تا بتوان با تطهیر نسبى به مطهران رسید و آنها را مس نمود؛ زیرا تنها خاشعاناند که با آیات قرآن متذکر مىشوند.[۲۳]
در مقابل باید روحیه استکبار و ستیزه جویى و غرور و خودمحورى و تعصبات کور را کنار نهاد و متواضعانه و با خوف و خشیت، در مقابل منبع وحى و مفسّر اصیل آن زانو زد. زیرا ستیزه جویى و استکبار همانگونه که انسان را از خدا محجوب مىکند،[۲۴] دل را میرانده[۲۵] و از فهم قرآن نیز مانع مىشود و چشم بصیرت را سلب مىنماید.[۲۶]
ب: لوازم ظاهرى مراجعه به قرآن و فهم آن:
۱ – آشنایى به زبان عربى و صحیح خوانى آن، و نیز آشنایى با ترجمه مفردات و ترکیبات آن از طریق تحصیل ادبیات عرب (صرف، نحو، معانى، بیان، بدیع و لغت).
۲ – آشنایى با تاریخ اسلام و شأن نزولها و نیز آشنایى با علوم قرآن مثل آیات عام و خاص، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ، آیات مکى و مدنى و… .
۳ – استعاذه به خداوند از شر شیطان و وساوس آن و نیز دسایس نفس اماره.[۲۷]
۴ – شروع با نام خدا و استمداد از رحمت واسعه او و رحمانیت خاصه آن ذات اقدس.
۵ – چینش آیات مربوط به یک موضوع کنار هم و نیز مراجعه به روایات تفسیرى مرتبط با آن آیات. زیرا قرآن داراى تأویل و بطونى است که جز معصومینعلیهم السلام از آن آگاه نیستند و بعضى از آیاتش بعضى دیگر را تفسیر مىکنند.[۲۸]
۶ – کنار نهادن عقاید شخصى و آراء قبلى، براى یافتن مراد خود قرآن، در پرتو قرآن و سنت قطعى، تا این که به تحمیل بر قرآن و تفسیر به رأى کشیده نشود. پس اگر نظر قرآن را خلاف عقیده خلاف واقع سابق خود یافت، به قرآن روى آورده و دست از رأى خود بکشد، مبادا آیات را بر طبق آراء خود و فرقه خود توجیه کند! که در این صورت پیرو هوى و هوس خویش است نه پیرو قرآن!
۷ – فراحسى و فراطبیعى به معارف قرآن بنگرد، تا دچار تجسیم و تشبیه نشود؛ پس باید متشابهات قرآن در پرتو محکمات آن و روایات قطعیه تفسیر شوند و از آراء باطله اجتناب نمود.
۸ – اطلاع از شبهات و نیازهاى زمان و مکان از یک سو و پیشرفتهاى علوم و توجه به تحقق برخى وعدههاى قرآن از سوى دیگر، تا بتوان پاسخگوى نیاز نسل نو بر طبق خود قرآن کریم گردید، بدون اینکه نظرى به قرآن تحمیل شود. زیرا به فرموده امام صادق علیه السلام: “خداوند تعالى آن را براى زمانى نه ازمان دگر و براى گروهى نه دیگران قرار نداده، بلکه این قرآن در هر زمانى تازه است و براى هر گروهى تازگى و جذبه دارد.”[۲۹]
اما باید مراقب بود تا رأیى به قرآن تحمیل نشود، چراکه پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند: “قرآن را فراگیرید و آن را قرائت کنید، بدانید که قرآن شما را بلند آوازه مىنماید و وسیلهاى براى یاد خدا است. قرآن براى شما هم ذخیره (توشه) است و هم وزر (بار گران). پس از قرآن تبعیت کنید و آن را تابع خود قرار ندهید، زیرا اگر کسى تابع قرآن شد، قرآن او را به سوى بهشت مىفرستد، اما اگر کسى قرآن را تابع خود قرار داد، قرآن از پشت او مىرود تا او را به جهنم افکند!”[۳۰]
۹ – قصد او از قرائت و تحصیل معارف و احکام قرآن، صِرف بهرهگیرى از ثواب قرائت یا استفاده از آن در سخنرانىها و مقالات و مسابقات و… بالاخره کسب مال و شهرت و مقام نباشد؛ بلکه قرآن را به جاى آنکه سرمایه دنیا کند، سرمایه آخرت خود سازد، یعنى به قصد کسب بصیرت و معرفت از معارف آن و قصد عمل به احکام آن به قرآن مراجعه کند و به معارف آن پایبند شود و به احکام آن عمل کند، مبادا با این مراجعه حجت بر او تمام شود و به عذاب عالمان بى عمل گرفتار آید، چنانچه بدون مراجعه، به عذاب جاهلان مقصّر گرفتار مىشد!
۱۰ – با رسیدن به آیات رحمت و وعده بهشت و نصرت خدا، امیدوار گردد و نفس را به طاعت و ترک معصیت ترغیب کند و با رسیدن به آیات قهر و وعید جهنم و توصیفات درکات آن، نفس را از ترک طاعت و انجام معصیت بترساند، تا زنگار دل بریزد و دلش مصفا گشته و بیش از پیش از انوار قدسى قرآن مستقیض گردد و بیش از پیش به سعادت خود نزدیک شود.
۱۱ – با رسیدن به آیات توصیفگر مؤمنان و متقیان و صالحان و… و نیز آیات توصیفگر کفار و مشرکان و معاندان و منافقان و… خود را به قرآن عرضه کند و با قرآن محاسبه نفس کشد، قبل از این که در قیامت به حسابش برسند، پس نفس را از آلایش کفر و شرک و نفاق و لجاجت، پیرایش و به فضایل مؤمنان و متقیان و صالحان آرایش دهد تا خداگونه شود و لایق خطاب “خلافت الهى” از راه بندگى؛ زیرا: “وماخلقت الجن والانس إلا لیعبدون” باشد که در سایه الطاف رحمانیه خداوند و کرامتهاى کریمانه قرآن و احسانهاى فیاض معصومینعلیهم السلام خصوصاً نبى مکرم اسلام صلى الله علیه وآله انسان شویم از راه علم و عمل به قرآن و عترت.
منابع و مآخذ:
۱ – جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، چاپ ۲٫ اسراء، قم، ص ۲۵۴ – ۱۵.
۲ – جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن، ج ۱، اسراء، چاپ ۱۳۷۸، چ ۲، قم، ص ۴۵۸ – ۳۵۳.
۳ – مطهرى، مرتضى، خاتمیت، صدرا، چاپ ۱۳۷۸، چ ۱۲، تهران، ص ۱۸۶ – ۱۴۷.
۴ – مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ذیل آیه ۷ سوره آل عمران و آیه ۱۶۲ نساء.
پینوشتها
[۱]. مدثر، ۳۱ و ۳۶؛ قلم، ۵۲؛ سبأ، ۲۸؛ فرقان، ۱.
[۲]. مائده، ۱۵؛ نساء، ۱۷۴؛ تغابن، ۸؛ یس، ۶۹.
[۳]. همان.
[۴]. همان.
[۵]. قمر، ۱۷ و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰؛ مریم، ۹۷؛ دخان، ۵۸.
[۶]. محمد، ۲۴؛ ص، ۲۹؛ مؤمنون، ۶۸.
[۷]. نور، ۳۵.
[۸]. روم، ۳۰.
[۹]. این نکته را نیز باید توجه داشته باشیم که پى بردن به بطون آیات جز براى پیامبر(ص) و امام معصوم (ع) ممکن نیست و هیچ کس حق ندارد چیزى به عنوان باطن آیه از پیش خود مطرح کند، آنچه ما مىفهمیم مربوط به ظواهر آیات است و آنچه مربوط به بطون آیات است، فقط باید از معصوم(ع) بشنویم.
[۱۰]. آل عمران، ۷.
[۱۱]. نهج البلاغه، خ ۱۳۳، بند ۷.
[۱۲]. ر.ک: تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۷۳ – ۶۹.
[۱۳]. واقعه، ۷۵- ۷۹.
[۱۴]. حشر، ۷؛ نساء، ۵۹.
[۱۵]. “ُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ”، نساء، ۱۷۱.
[۱۶]. “فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ”، آل عمران، ۷.
[۱۷]. “یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا”، آل عمران، ۷.
[۱۸]. “وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ”، آل عمران، ۷.
[۱۹] “انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض”، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج ۲، ص ۱۰۰.
[۲۰]. “لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ“.
[۲۱]. کلینی، اصول کافى، جلد ۱ صفحه ۲۱۳.
[۲۲]. حدیث معروف ثقلین، بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۱۰۸٫ نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲، ذیل آیه ۷ سوره آل عمران و آیه ۱۶۲ نساء.
[۲۳]. بقره، ۲۸۲؛ انفال، ۲۹.
[۲۴]. مطففین، ۱۵.
[۲۵]. روم، ۵۳ – ۵۲؛ نمل، ۸۱ – ۸۰.
[۲۶]. فصلت، ۵؛ اسراء، ۴۵.
[۲۷]. نحل، ۹۸.
[۲۸]. بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۸۴ و ۹۱.
[۲۹]. بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۵، تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۲۳۴.
[۳۰]. جامع احادیث الشیعه، ج ۱۵، ص ۹، نقل از: تسنیم، ج ۱، ص ۲۴۳.