پرسش:

بنیاد گرایی اسلامی به چه معناست؟

پاسخ:

یکی از شیوه‌های نظام سلطه در جنگ نرم و القا و تحمیل نظرات به اذهان عمومی، این است که از سوی خود و مبتنی بر اهداف و منطبق با منافع خود، چهارچوب‌ها و قواعدی ترسیم می‌کند، از سوی خود نامگذاری می‌کند و سپس القا می‌کند که هر نظر و گرایشی، باید در این قالب‌هایی که ما تعریف کرده‌ایم و قرار داده‌ایم، مطرح شود!

اِعمال این سیاست که در واقع نوعی دیکتاتوری “نظری” می‌باشد را می‌توانید در دانشگاه‌های سرتاسر جهان و از جمله جمهوری اسلامی ایران و در رشته‌های علوم انسانی، به ویژه “علوم سیاسی”، ببینید.

به عنوان مثال، می‌گویند: «یک تعریفی از دین، آزادی، دموکراسی (رأی اکثریت)، عقلانیت، سیاست، اخلاق و … بدهید»، و آنگاه که تعریفی مبتنی بر معارف اسلامی ارائه می‌دهید، می‌گویند: «این پذیرفته نیست، چرا که منطق با هیچ یک از قالب‌هایی که ما تعریف کرده‌ایم، نمی‌باشد»!

گاهی نامگذاری‌ها، به خاطر ایجاد تغییر در معنا و تحریف یک حقیقت انجام می‌پذیرد، مثل آن که به “اسلام ناب و اسلام انقلابی”، بگویند: «اسلام بنیادگرا»! واژه‌ها و تعاریفی که برای آنها می‌دهند، خود یکی از بُرّنده‌ترین سلاح‌ها در جنگ نرم می‌باشند.

واژۀ بنیادگرایی یا فاندامنتالیسم (به انگلیسی: Fundamentalism)، در سال 1920 و در امریکا ساخته شد تا به ادیان و گروندگان آن‌ها اختصاص داده شود و مقصود از آن را اعتقاد به اجرای تمامی قواعد و قوانین دینی و مذهبی، در تمامی شئون زندگی بیان داشته‌اند؛ و البته با ضدتبلیغ، آن را محکوم و منفور می‌نمایند!

این در حالی است که چه در دین خدا و چه در مکاتب ساختگی بشر، استثنایی در ضرورت اجرای دستورات دینی، مذهبی و مکتبی وجود ندارد، و اگر می‌گویند: «دین از سیاست، اقتصاد و سایر شئون و تعاملات زندگی جداست»، فقط یک دروغی است که به دینداران القا می‌کنند!

نه شیطان‌پرستی فراماسونی که بیشتر دولت‌ها در نظام سلطه به آن گرویده‌اند، سیاست، حکومت، اقتصاد، اخلاق، خانواده و … را از اعتقادات خود جدا کرده‌اند، و نه در اعتقادات صهیونیستی که امروزه به بازوی اجرایی فراماسون مبدل شده، اعتقادات از مواضع در برابر هرگونه تحرک و تعامل فردی و اجتماعی جدا شده است؛ و این دروغ‌ها را فقط به دیگران می‌گویند.

بنابراین،  واژۀ «بنیادگرایی یا فاندامنتالیسم – Fundamentalism» را می‌توان به پیروان تمامی مکاتبی چون: فراماسون، صهیونیسم، فمینیسم، اومانیسم و … نسبت داد، چرا که هر کدام بر این باورند که تمامی تعاریف و قواعد اعتقادی آنها، باید در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی، به اجرا درآید.

اسلام

در اسلام عزیز، چیزی تحت عنوان “بینادگرایی اسلامی” وجود ندارد، چرا که اسلام، دین خداست و اسلام است. قرآن مجید، کلام الله و وحی است که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، آن را به همگان ابلاغ نموده و تمامی معارف، دستورات، احکام، اصول و فروعش نیز بسیار روشن و دقیق، در اختیار همگان قرار دارد.

مسلمانان

اما، گرایشات و مواضع گوناگون مسلمانان را به اصل اسلام نسبت می‌دهند که به یک معنا درست است و به یک معنا نادرست.

آنجا که مبتنی بر گرایشات و موضع مسلمانان می‌گویند: «اسلام چنین و چنان است»، تعریف نادرست و البته این تعاریف متعدد و متکثر از اسلام، هدفدار می‌باشد؛ و آنجا که هر نوع مسلمانی مردمان را به نوعی شناخت از اسلام [هر چند نادرست] نسبت می‌دهند، تعریفی درست می‌باشد.

اینجاست که دسته‌بندی‌هایی چون: «اسلام ارتجاعی، اسلام بنیادگرا، اسلام انقلابی، اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، اسلام امریکایی، اسلام انگلیسی و …»، مطرح می‌شود و درست هم هست، اما مقصود این نیست که چندین نوع اسلام وجود دارد، بلکه یعنی چندین زاویۀ نگاه و برداشت از اسلام، در تعاریف و گرایشات مسلمانان و حتی دشمنان آنها وجود دارد.

امام خامنه‌ای، در تعریف از امام خمینی رحمة الله علیه، و چگونگی اسلام ایشان فرمودند:

«پروردگار حکیم، آن بنده صالح خود را به گونه‌ای آفریده و پرورش داده بود که بدون کوچکترین احساس حقارت، در مقابل هجوم گردنکشان سیاسی جهان می‌ایستاد و در مقابل سیل تهمت‌هایی که اصول او را ارتجاعی و بنیادگرایی می‌خواندند، با افتخار و عزّت کامل، از اسلام ناب دفاع می‌کرد و به همین دلیل به نماد حقیقی عزت ملی مردم ایران تبدیل شد.» (11/3/1388)

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=24678

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب