پرسش:
تأویل چیست و فرق آن با تفسیر چیست و آیا غیر معصوم هم به تأویل دسترسی دارد؟
پاسخ:
اگرچه در گفت‌وگوی عمومی، میان دو واژه‌ی «أویل» و «تفسیر» تفاوت چندانی گذاشته نمی‌شود و به نوعی آن دو مترادف هم هستند؛ اما در منابع تخصصی در ارتباط با معنا و حقیقت تأویل قرآن و فرق آن با تفسیر قرآن، دیدگاه‌های مختلفی ابراز شده است.

جمعی گفته‌اند: تفسیر و تأویل به یک معنا است.[۱]
برخی تفسیر را اعم از تأویل دانسته‌اند.[۲]
بیشتر مفسران و صاحب‌نظران، تأویل را به طور کامل مغایر با تفسیر دانسته؛ اما در بیان فرق این دو و تعیین حیطه‌ی هر کدام از آنها اختلاف نظر دارند:
۳-۱. جمعی هرچند که هر دو واژه را مربوط به معنا و مفاهیم الفاظ دانسته‌‌اند، ولی «تفسیر» را به کشف مراد از لفظ مشکل،[۳] یا شرح قصه‌‌ای مجمل و تعریف مدلول الفاظ غریب و تبیین اسباب نزول معنا کرده‌اند؛[۴] اما «تأویل» را به تبیین معنای متشابه[۵] یا برگرداندن آیه از معنای ظاهر به معنای احتمالی موافق با کتاب و سنت،[۶] یا بازگرداندن یکی از دو احتمال به معنای مطابق با ظاهر اختصاص داده‌اند.[۷]

۳-۲. برخی «تفسیر» را ویژه‌ی معنای وضعی لفظ، و «تأویل» را تفسیر باطن لفظ دانسته‌‌اند.[۸]

۳-۳. گروهی «تفسیر» را صورت علمی و معنای ذهنی کلام؛ و «تأویل» را حقیقت خارجی وجود «مخبر به»، و فعل مأمور و ترک محظور در امر و نهی معرفی کرده‌‌اند.[۹]

۳-۴. و بعضی «تأویل» را خارج از حیطه‌ی مفاهیم الفاظ و مصادیق خارجی آن دانسته و آن‌را به حقیقت متعالیه قرآن در لوح محفوظ، که همه آیات کریمه مستند به آن است، تفسیر کرده‌اند.[۱۰]

در هر صورت آنچه در این مبحث اهمیت دارد، فهم معنای «تفسیر» و «تأویل» است.

تفسیر

در مورد معنای اصطلاحی تفسیر، هرچند تعبیر مفسران و دانشمندان علوم قرآنی، مختلف و متعدد است،[۱۱] ولی از نظر مفهوم و محتوا نزدیک به ‌هم هستند و اختلاف چندانی ندارند؛ برای نمونه چند تعریف را ذکر می‌کنیم:

تفسیر، بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنها است.[۱۲]
طبق این تعریف، دو مرحله برای تفسیر بیان شده است: مرحله‌ی اول بیان معانی آیات، یعنی معناهایی که از آیات به خودی خود و با قطع نظر از دیگر آیات و قرائن فهمیده می‌شود. و مرحله‌ی دوم، کشف مقاصد آیات، یعنی آن معناهایی که خداوند از آیات قرآن قصد کرده است.

تفسیر به معنای روشن‌کردن و پرده‌برداری از چهره‌ی کلمه، یا کلامی است که بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه ایراد شده باشد و معنای آن، آشکار و واضح نباشد. قهراً لفظی که معنای آن بدیهی است، بی‌نیاز از تفسیر است. بنابراین، لفظ مفرد یا جمله‌ای که با تدبر و تأمل خردمندانه در آن، مبادی تصوری و تصدیقی روشنی پیدا می‌کند، نیازمند به تفسیر است، و تفسیر آن عبارت است از: تحلیل مبادی مزبور و رسیدن به مقصود متکلم و مدلول بسیط و مرکب لفظ، و تفسیر به این معنا اختصاصی به متون دینی مانند قرآن کریم ندارد، اگرچه شرح خصوص قرآن به فن تفسیر معروف شده است.[۱۳]
«تفسیر، برگرفتن نقاب از چهرۀ الفاظ مشکل است». و به تعبیر دقیق‌تر: «تفسیر آن‌گاه است که هاله‌ای از ابهام، لفظ را فراگرفته، پوششی بر معنا افکنده باشد، و مفسّر با ابزار و وسایلی که در اختیار دارد در زدودن آن ابهام بکوشد».[۱۴]
«تفسیر عبارت است از: بیان مفاد استعمالی آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال از آن، بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره».[۱۵]
به این معنا که: هر سخن و کلام، یک «مفاد استعمالی» دارد و یک «مراد واقعی». مفاد استعمالی، معنایی است که ظاهر کلام به دست می‌دهد و مراد واقعی معنایی است که گوینده از کلام خویش اراده می‌کند.

هر گوینده‌ای می‌تواند به دو روش سخن بگوید: یک روش آن است که تمام مطالب خود را به روشنی همراه با تفاصیل و جزئیات بیان کند که در این صورت، «مفاد استعمالی» همان «مراد جدی» گوینده است؛ یعنی گوینده از الفاظ و کلمات خویش، جز معنای آنها را اراده نکرده است؛ مانند سخنان معمولی مردم.

روش دیگر به این صورت است که گوینده سخنی می‌گوید، ولی معنایی فراتر از معنای الفاظ و کلمات ادا شده را اراده می‌کند؛ در این صورت، مخاطب باید با روش‌هایی(مثلاً استفاده از قراین)، از مفاد استعمالی (الفاظ سخن گوینده) مراد جدی و واقعی او را کشف کند.

حال از آن‌جا که قرآن کریم از جهت دلالت بر مقصود، به گونه‌ای است که در موارد بسیاری، مراد جدی و واقعی خداوند، عین مفاد استعمالی آیات کریمۀ قرآن نیست، و جزئیات و تفاصیل آن در آیات دیگر و یا در سخنان پیامبر(ص) و ائمه‌ی معصومین(ع) آمده است، به این دلیل، تفسیر قرآن دومرحله‌ای است؛ یعنی ابتدا باید مفاد استعمالی آیات قرآن – اگر ابهامی دارد مانند نامفهوم بودن مفهوم کلمات، یا نامعلوم بودن هیئت فردی یا ترکیبی کلمات و جملات و نامعلوم بودن شرایط صدور کلام و…- بر مبنای ادبیات عرب، روشن شود و سپس با استفاده از «اصول و قواعد عقلایی محاوره» مراد جدی خداوند متعال کشف گردد.[۱۶]

تأویل

تعبیرات در مورد تأویل نیز مختلف است، که در ذیل به یکی از تبیین‌های نسبتا جامعی که در این زمینه ارائه شده است، اشاره می‌کنیم:

«تأویل به معنای ارجاع و برگرداندن، مفهوم جامعی است که مصادیق فراوان دارد.

گاهی ارجاع در محدوده‌ی ماهیت یا مفهوم ذهنی است که در شناخت ماهوی چیزی اعم از حد و رسم به کار می‌رود، یا در شناخت مفهومی استعمال می‏شود، از این رهگذر گاهی تأویل را همتای تفسیر دانسته و این دو را مقارن هم می‏دانند و گاهی ارجاع در محور مصداق خارجی معنای لفظ است، نه در مدار مفهوم ذهنی که در مرحله‌ی تطبیق معنا بر مصداق به کار می‏رود. مثلا تأویل جمله خبری همان تحقق مخبر عنه است، و تأویل جمله انشایی همان امتثال امر یا نهی و مانند آن می‌باشد.
گاهی ارجاع در محور تحلیل و تعلیل یک جریان خارجی است که راز آن مستور بوده و با ارجاع مزبور، رمز آن مشهود می‏گردد که در این قسم آنچه از حجاب به در آمد و معلوم شد نه معنای لفظ است و نه مصداق آن، بلکه حکمت و سرّ شیء خارجی است. نظیر آنچه حضرت خضر(ع) برای حضرت موسی(ع) توضیح داد: «ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرا».[۱۷]
۳. گاهی ارجاع در قلمرو عینی است، نه ذهنی و نه تحلیل و تعلیل یک شیء خارجی به صورت تعلیم ذهنی و نه در محور تطبیق معنا بر مصداق خاص خود، بلکه از سنخ ارجاع مثل به ممثّل و برگرداندن صورت خیالی و مانند آن به ممثل خارجی است، نظیر آنچه حضرت یوسف(ع) فرمود: «یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ».[۱۸]
گاهی ارجاع مثل به ممثّل است لیکن نه بعد از تحقق عینی آن، بلکه قبل از تحقق، که از آن به تعبیر رؤیا هم یاد می‏شود، مانند آنچه بعضی از زندانیان به حضرت یوسف(ع) گفتند: «نَبِّئْنا بِتَأْویلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ».[۱۹] و آنچه معبران مصر گفتند: «وَ ما نَحْنُ بِتَأْویلِ الْأَحْلامِ بِعالِمینَ».[۲۰]
گاهی نیز ممکن است در مورد دیگران استعمال شود.
بنابر این، تأویل معنای جامعی دارد که مصادیق آن گوناگون است و هر اصطلاحی با اصطلاح دیگر اختلاف دارد، لکن در اصل جامع که همان ارجاع و برگرداندن باشد متفق‌‏اند و دلیلی بر حصر موارد استعمال آن وجود ندارد».[۲۱]

آگاهان به تأویل

اما این پرسش که آیا غیر معصوم نیز به تأویل قرآن دست‌رسی دارد یا نه؟ باید گفت در این مورد هم نظریات مختلفی بیان شده است؛[۲۲] اما طبق برخی روایات که: «هر کس دستش پاک، زبانش صادق و قلبش پایدار باشد؛ و شکم و دامنش را عفیف و پاک نگه‌دارد، او از راسخون در علم است»،[۲۳] شاید بتوان گفت: هر عالمی که علم را برای عمل آموخته در حد و اندازه خودش می‌تواند از آگاهان به تأویل باشد. البته کمال رسوخ در دانش، وصف ممتاز معصومان(ع) است و مصداق کامل راسخان در علم، معصومان(ع) هستند.[۲۴]

بنابراین، تأویل درجاتی دارد که بالاترین درجاتش ویژه معصومان(ع) است؛ اما درک برخی از مراتب تأویل برای غیر معصومانی که به درجات بالایی از دانش و تقوا رسیده‌اند نیز امکان‌پذیر خواهد بود.

[۱]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق، مصحح، میر دامادی، جمال الدین،‏ ج ۵، ص ۵۵، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق؛ جلال الدین السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، الإتقان فی علوم القرآن، محقق، محمد أبو الفضل إبراهیم، ج ۴، ص ۱۹۲، مصر، هیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۳۹۴ق.

[۲]. حاجی خلیفه، مصطفى بن عبدالله کاتب جلبی، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، ج ۱، ص ۳۳۴، بغداد، مکتبه المثنى، ۱۹۴۱م؛ زرکشی، محمد بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، محقق، محمد أبو الفضل إبراهیم، ج ۲، ص ۱۴۹، بیروت، دار إحیاء الکتب العربیة، چاپ اوّل، ۱۹۵۷م.

[۳]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، گروهی از علما، ج ۱، ص ۳۹، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۹۹۵م.

[۴]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق، مصحح، شیری، علی، ج ‏۷، ص ۳۴۹، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.‌

[۵]. همان.

[۶]. جرجانی، سید علی بن محمد، کتاب التعریفات‏، ج ۱، ص ۵۰، تهران، ناصر خسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.

[۷]. لسان العرب،‏ ج ‏۵، ص ۵۵.

[۸]. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، تحقیق، معوض، شیخ محمدعلی، عبدالموجود، شیخ عادل احمد، ج ‏۱، ص ۴۵، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.

[۹]. ر. ک: ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۰۳، بیروت، دار الکتب العلمیة، بی‌تا.

[۱۰]. طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۳، ص ۲۳؛ ج ۳، ص ۲۷، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، ۱۴۱۷ق.

[۱۱]. ر. ک: «معنای تفسیر و ترجمه و فرق میان آنها»، ۲۶۲۶۳.

[۱۲]. «التفسیر و هو بیان معانی الآیات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها»؛ ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۴.

[۱۳]. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج ۳، ص ۵۲، ۵۳، قم، نشر اسراء، چاپ سوم، ۱۳۷۸ش.

[14]. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص 273و 274، قم، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، چاپ چهارم، 1381ش. برای اطلاعات بیشتر، ر. ک: http://sadeghain.net/fa/Article/View/48/%D9%81%D8%B1%D9%82-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%AA%D8%A3%D9%88%DB%8C%D9%84-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F.

[۱۵]. بابائی، علی اکبر و دیگران، روش شناسی تفسیر، ص ۲۳، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۲ش.

[۱۶]. همان، ص۱۲- ۲۵.

[۱۷]. کهف، ۸۲.

[۱۸]. یوسف، ۱۰۰.

[۱۹]. یوسف، ۳۶.

[۲۰]. یوسف، ۴۴.

[۲۱]. ر. ک:

http://ensani.ir/fa/article/101921/%D8%AA%D8%A3%D9%88%DB%8C%D9%84-%D9%88-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1. منبع :کیهان اندیشه 1371 شماره 42

[۲۲]. ر. ک: «آگاهان به حقیقت قرآن»، ۲۰۴۷۴.

[۲۳]. السیوطی، عبدالرحمن جلال الدین، الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۵۱، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق، ۱۹۸۱م.

[۲۴]. ر. ک: تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج ۱۳، ص ۲۲۹.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=50702

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب