پرسش:
تعریف از “انسان” در اسلام و قرآن چیست؟ چه تفاوتی با تعاریف مکاتب بشری دارد، و چگونگی تعریف، چه اهمیت و نقشی در ساختار فرد و جامعه دارد؟

پاسخ:

انسان، موجودی بسیار عظیم و پیچیده است و تعریف او در قرآن کریم، محدود نیست که بتوان در یک یا چند صفحه و حتی یکی دو جلد کتاب قطور، توضیح داد؛ اما می‌شود به چند وجه اشاره نمود.

“انسان”، خود را هر گونه ببیند و تعریف کند، همانگونه زندگی می‌کند و جامعه نیز متناسب با همین تعریف، هدفگذاری کرده و شکل می‌گیرد.

به عنوان مثال: “انسان” در جهان‌بینی مادی و بالتبع در اندیشه و مکاتب بشری، حیوانی بیش نیست، لذا در تعریف ویژگی‌هایش، فقط به تفاوت‌های حیوانی‌اش نسبت به سایر حیوانات اشاره می‌کنند، مانند: «حیوان راست قامت – حیوان ناطق – حیوان اجتماعی – حیوان قانونمند – حیوان باشعور و ابزار ساز و …»! اما در این نگاه، هر ویژگی که داشته باشد، باز هم “حیوان” است و تفاوت‌هایش با سایر حیوانات، مانند تفاوت بین میمون، خر، فیل، شیر و گرگ می‌ماند.

اما ویژگی کلّی حیوان این است که محکوم غرایز و نیازهای حیوانی (بدن) می‌باشد و هر چه می‌کند، از روی غریزه و برای ارضای غریزه می‌باشد و در مجموع چیزی برای حیوان، مهم‌تر از “امنیت بدن، رفاه بدن و لذت بدن” وجود ندارد و تمام توجه و تلاشش، برای تأمین این سه نیاز می‌باشد و کمالش نیز با تحقق آنها حاصل می‌گردد.

بنابراین، آنگاه که انسان، نوعی حیوان تعریف می‌شود و خود را گونه‌ای از حیوانات می‌بیند و می‌شناسد، فقط به غرایز حیوانی‌اش توجه خواهد داشت و تمامی تلاش او، در تأمین همین “امنیت بدن، رفاه بدن و لذت بدن” خواهد بود، و بالتبع عقل را تعطیل کرده و بر اساس غریزه‌ی حیوانی عمل می‌کند، با این تفاوت که برای تأمین هر چه بیشتر آنها، با شعوری بالاتر تفکر می‌نماید، به طبیعت و علوم طبیعی اشراف می‌یابد و برای خود ابزارسازی می‌کند! و البته برایش فرقی ندارد که از چه راهی، به چه قیمتی و با چه وسیله‌ای به این اهداف برسد! مضافاً بر این که چه بخواهد و چه نخواهد، موجودی “کمال‌گرا” می‌باشد، پس، سیری و حد توقف ندارد. لذا زیر بنای تمامی مکاتب بشری، از بودیسم و هندوییسم دیرینه گرفته، تا داروینیسم، فرویدیسم، اومانیسم، ماکیاولیسم و سایر ایسم‌های معاصر، همین تعریف از انسان، به عنوان نوعی حیوان می‌باشد؛ و تمامی ظلم‌ها، جنایات، جنگ‌ها، فتنه‌ها، توطئه‌ها و مواضع و عملکردهای استکباری نیز به خاطر همین سیری ناپذیری چنین حیوانی [از گونه انسان] می‌باشد. لذا اگر آنها در تعریف انسان بگویند: «انسان، حیوانی است سیری ناپذیرد»، بسیار درست‌تر و جامع‌تر می‌باشد!

انسان در اسلام:

تمام قرآن مجید، تعریف انسان است؛ از انسان کامل گرفته تا انسان حیوان شده؛ چنان که فرمود: «لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ – در حقيقت ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه ياد شما در آن است، آيا نمى‏‌انديشيد / الانبیاء، 10»؛ از مبدأ و معاد انسان، تا تمامی طبقات بشر و حالات و احوالات، نیازها و چه باید کردها و نباید کردها در زندگی فردی و اجتماعی و علل و عوامل رشد و صعود یا سقوط و هبوط، و عاقبت هر دسته از آنان‌، در این کتاب تبیین شده است، لذا نمی‌توان در چند جمله، به “تعریف انسان در اسلام و قرآن” اشاره و بسنده نمود.

●- آدمی متشکل از “روح و بدن” می‌باشد؛ بدنش همان بدن حیوانی و چه بسا ضعیف‌تر از بسیاری حیوانات می‌باشد؛ اما در عین حال،ابزار روح او، برای زندگی در دنیای مادی است. فرقی ندارد که بدن یک پیامبر الهی باشد، یا بدن یک کافر و ظالم – بدن یک عقل باشد، یا جاهل – بدن یک دانشمند باشد، یا یک بی‌سواد – مرد باشد یا زن و …، همه از یک اندازه‌ها و خصوصیاتی برخوردارند. از نطفه پدید آمده‌اند، ابتدا شیرخوار هستند، از خون تغذیه نموده و رشد می‌کنند، از قوه و نیاز جنسی برخوردار می‌گردند – چاق و لاغر می‌شوند – بیمار شده و بهبود می‌یابند – پیر و سالخورده شده، به مرگ طبیعی و یا قتل به واسطه‌ی حوادث، ویروس‌ها و قاتلان، از دنیا می‌روند.

اما “روح” که اصل و حقیقت وجود آدمیست نیز حرکت و تغییر دارد، رشد و صعود و یا سقوط و هبوط دارد، حالات گوناگون دارد، سیر و سلوک انسانی یا حیوانی دارد، شاکله و شخصیت دارد و …؛ این موجود، هدفگذاری کوتاه مدت و بلند مدت می‌کند و از بدن به عنوان ابزار، برای نیل به اهدافش [خوب باشند یا بد] استفاده می‌کند.

از این‌رو، تعریف و توصیف انسان به لحاظ روحی، بسیار گسترده‌تر و متنوع‌تر از تعریف او به لحاظ بدنی می‌باشد و نمی‌توان در چند سطر بیان نمود؛ اما می‌شود به چند نکتۀ اساسی اشاره نمود:

الف – “انسان”، عقلاً و قلباً (فطرتاً)، موجودی پرستنده “مألوه” آفریده شده است، اما چون از قوه اختیار نیز برخوردار گردیده، با اختیار خودش، کسی یا چیزی را به عنوان “إلهِ” خود بر می‌گزیند و او [یا آن] را می‌پرستد؛ حال خواه “إله واحد و احد” باشد، یا طاغوت زمان، یا مجسمه و بت، یا گوساله، یا حتی هوای نفس خویش و دیگران باشد. لذا به او تعلیم و تذکر داده نشد که “الله جلّ جلاله” إله است، بلکه تعلیم و تذکر داده شد که جز الله کسی یا چیزی إله نمی‌باشد: «لا إله الاّ الله».

ب – “آدم”، با قابلیت “خلیفة اللهی” و به همین مقصود آفریده شده است «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً – مسلماً من جانشينى در زمين قرار خواهم داد / البقره، 30»، لذا به لحاظ قابلیت (توان و استعداد)، نه تنها از حیوانات، بلکه از فرشتگان نیز برتر می‌باشد. و البته این قابلیت‌ها، مانند هر قابلیت دیگری، باید به فعلیت برسند تا آدمی رشد کند، به کمال و به مقام خلیفة الهی برسد؛ و فرستادن تمامی انبیا و رسولان و امامان علیهم السلام، برای تعلیم، تربیت و هدیت او در همین راستا می‌باشد.

پ – “انسان” در بهترین ساختار آفریده شده است؛ اندازه‌هایی که متناسب برای رسیدن او به والاترین مقامات و مراتب وجود می‌باشد؛ و در عین حال، اگر قابلیت‌های انسانی او به فعلیت نرسند و فقط قابلیت‌های حیوانی‌اش رشد کنند، به پایین‌ترین مراتب وجود کشانده می‌شود:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» (التّین، 4 تا 6)

ترجمه: به يقين که انسان را در نيكوترين قوام (ساختار) آفريديم * سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم * مگر كسانى كه ايمان آورده و کار‌هاى شايسته انجام داده‌اند، كه آنها را پاداشى بى‌منّت و بى‌پايان است.

ت – برای حیات انسان در دنیای مادی، به او بدن و بالتبع “هوای نفس” و میل شدید به شهوات گوناگون داده شده است:

«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران، 14)

ترجمه: محبّت امور مادى، از زنان (زوجیت و شهوت جنسی) و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند؛ ولى) اينها (در صورتى كه هدف نهايى آدمى را تشكيل دهند،) سرمايۀ زندگى پست (مادى) است؛ و سرانجام نيك (و زندگىِ والا و جاويدان)، نزد خداست.

و برای رشد و تکامل روحی و مرتبه‌ی وجودی، به او “عقل شریف” به عنوان حجت درونی، و انبیا، رسولان و امامان علیهم السلام به عنوان حجج بیرونی داده شده است – و البته دو کتاب بزرگ خلقت و وحی، پیش روی او گشاده شده و مورد تعلیم قرار گرفته است و می‌تواند عقل خود را رشد داده و علومش را افزایش دهد؛ و البته “اختیار و قدرت انتخاب” نیز به او داده شده است.

امام کاظم علیه السلام:

«إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظاهِرَةٌ وَ حُجَّهً باطِنَهً، فَاَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنبیاءُ وَ الاَئِمَّهُ، وَ اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقُولُ» (اصول کافی، ج1، ص16)

ترجمه: خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهانی و درونی. «حجّت آشکار»، رسولان و پیامبران و امامانند، و «حجّت باطنی» اندیشه‌ها (عقول) است.

●●●- بنابراین، “انسان” به عنوان آن چه می‌تواند و باید باشد، “خلیفة الله” است، یعنی کامل‌ترین ظهور اسمای الهی؛ اما به لحاظ آن چه هست، به تناسب مواضع، عملکردها و حالات گوناگونش، از تعاریف و اوصاف متفاوتی برخوردار می‌گردد. ممکن است که حیات او، از حدی جمادی فراتر نرود، ممکن است در حیات نباتی و یا حداکثر حیات حیوانی متوقف گردد و حتی «‌كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ – همچون چهارپایان، بلکه پست‌تر و گمراه‌تر» گردد، و ممکن است که با معرفت، ایمان و عمل صالح، وارد جرگۀ انسانیت شود و مراتب آن را تا اعلاء علیین و رسیدن به مقام قرب الهی، طی نماید.

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (القمر، 44 و 45)

ترجمه: يقيناً پرهيزگاران در باغ‌ها و (کنار) نهرهاى بهشتى جاى دارند؛ [این جایگاه آنان است] * در جايگاه صدق نزد خداوند مالك (و سلطان) مقتدر [و این مقام آنان است]!

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=80403

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب