در اندیشه سیاسی اسلامی، امت، یعنی عموم مردم مسلمان، تکیهگاه حکومت اسلامی و وسیله تحقق احکام اجتماعی اسلام هستند. «مردم» در نظام اسلامی اهمیت و حقوق زیادی دارند. حق مردم بر حکومت از نظر فقهی و اخلاقی یکی از بزرگترین حقوق شمرده میشود. به رهبران توصیه شده است که همیشه در میان ملت و در خدمت آنان – خصوصاً مستضعفین – باشند. زندگی خود را با سطح زندگی اکثر مردم تطبیق دهند. با تواضع و فروتنی با آنها برخورد کنند و گوشی شنوا برای شنیدن سخنان و انتقادهای آنان داشته باشند.
از سوی دیگر به مردم توصیه شده است که همیشه ناظر بر رفتار و کردار رهبران خود باشند. دخالت در امور به صورت مشورت و امر به معروف و نهی از منکر یکی از وظایف آحاد مردم است. عدم حضور و عدم دخالت مردم در امور سیاسی و اجتماعی زمینه را برای ظهور استبداد و انحراف حاکمان فراهم میکند. این دخالت متناسب با مقتضای زمان، گاهی به صورت بیعت و گاهی نیز به شکل انتخابات اتفاق میافتد؛ بنابراین اهمیت و نقش مردم در حکومت اسلامی چه از نظر دخالت در امور و چه از نظر مسؤولیت حکومت در برابر آنها، بسیار مهم است.
جایگاه «اکثریت» در قرآن
از منظر قرآن، اکثریت با لحاظ خاستگاه و موضوع آن باید مورد بررسی قرار گیرد؛ از استعمال «اکثریت» در موارد نیک و بد میتوان این نکته را استفاده کرد که از دید قرآن، اکثریت قابل تقسیم به اکثریت ممدوح و اکثریت مذموم است. قرآن کریم در موارد متعددی کثرت را مذمت کرده است؛ از اینرو از دیدگاه قرآن ملاک حق و باطل نمیتواند اکثریت جامعه باشد، بلکه ذات کار از حیث ناپسندی و پسندگی نزد عقل (حُسن فعل) و انگیزه درونی فاعل آن (حُسن فاعلی)، ملاک حق یا باطل است. پس اگر جامعهای مشرک یا دنیازده است، نمیتوان عمل مطابق با اکثریت افراد آن جامعه را انجام داد. قرآن در این زمینه میفرماید: «و إن تُطِعْ أکثَرَ مَنْ فی الأرضِ یُضِلّوکَ عَن سَبیلِ الله إنْ یَتّبِعونَ إلا الظَّنِّ و اِنْ هُم اِلا یَخْرُصونَ؛(۱) و اگر از اکثر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد؛ آنها فقط از ظن و گمان پیروی میکنند و از تخمین و حدس (واهی)».
اعتبار اکثریت از دیدگاه قرآن
از آن جا که اکثریت رهبری شده بر اساس منطق و فکر صحیح، میتواند مشکلات جامعه را در حد امکان بشری حل کند و اکثریت غیر رشید و رهبری نشده موجب انحطاط و سقوط جامعه میشود، قرآن نیز با اتکا بر همین قاعده مسلم و عقلایی، برای اکثریت منطقی و عقلانی ارزش قائل است؛(۲) به عبارت دیگر، از منظر قرآن اگر جامعه در چارچوب اسلام و بر مبنای اصول استدلالی و منطقی وارد جریان امور نظر خواهی بشود و اختلاف در راهیابی به حقایق و عدالت یا تشخیص قانون درست از نادرست یا انتخاب افراد به وجود آید، اکثریت بر اقلیت ترجیح دارد، زیرا اکثریت در این صورت نزدیکترین راه به حقایق است و عقل و شرع نیز آن را امضا میکند.
بررسی تعابیر «اکثرهم لایعلمون»، «لایفقهون» و «لایعقلون» در قرآن
در اینجا باید به چند نکته اشاره نمود. تعابیری چون «اکثرهم لایعلمون»، «لایفقهون» و «لایعقلون» از قبیل «قضایای حقیقیه» و همیشگی نیست، بلکه از «قضایای خارجیه» و موردی است،(۳) زیرا دلایل تاریخی نشان میدهد که بیشترین مردم دوران رسولالله صلیالله علیه وآله بر اساس عقاید جاهلیت زندگی میکردند و خرافات و موهومات غیر منطقی بر آنها حاکم بود، آنان با وجود شنیدن گفتههای متین و سنجیده و خردمندانه پیامبر(ص)، به علت رسوم و عادات غلط جاهلی، از پذیرفتن سخنان آن حضرت سر باز میزدند، حتی برای توجیه رفتارهای خود، آنها را به خدا نسبت میدادند؛ از اینرو خداوند در پاسخ آنها، گاهی عبارت «أکثرهم لایعقلون»،(۴) زمانی «أکثرهم للحق کارهون»(۵) و گاهی «بل أکثرهم لا یعلمون الحق»(۶) به کار میبرد. نکته دیگر این هست که اگر این آیات را به نحو عموم و مطلق قبول کنیم، در آن صورت آیا میتوان امور بدیهی و محسوسات را هم تحت شمول اینگونه آیات فرض کرد و گفت: بیشتر مردم نمیدانند آتشداغ است و یا عدالت زیباست و یا ظلم قبیح است و یا همین طور برای هر امتی زمامداری لازم است و برای تعیین آن راهی جز رأی بیشتر مردم وجود ندارد. آیا می توان این آیات را شامل مردم زمان امام زمان هم دانست؟ به طور حتم اینگونه نیست. پس معلوم میشود که به تعیین اکثری که در آیات از آنها سخن گفته شده، مواردی معین و مشخص است که باید آنها را معلوم کرد.(۷) از این جا روشن میشود که «این ضمایر به قرینه آن چه قبل از آن آمده، همه بازگشت به افراد مشرک و آلوده و نادان و متعصب و بیبند و بار باز میگردد، هرگز قرآن نمیگوید اکثر المؤمنین یا أکثر المتقین لایعلمون و لا یفقهون».
مطلب دیگر اینکه، اگر بپذیریم که آیات به طور مطلق مرام اکثریت در جامعه را نفی میکند و در واقع منشور مقابله با آن به شمار میرود، در آن صورت، مفهوم آیات فوق با مفاد آیات دیگر تنافی خواهد داشت، زیرا مثلاً مقصود از «حبل الله» – بنا بر قولی که گذشت – به قرینه عبارت «و لا تفرّقوا» در آیه ۱۰۳ آلعمران جمیع امت است، یعنی آیه در مقام بیان این نکته است که به نقطه اشتراک خود برگردید که آن همان امت الهی بودن است و نباید آن را فراموش کنید.
در تأیید این ادعا پیامبر صلیالله علیه وآله میفرماید: «خداوند نوید داده که امت اسلامی از سه آفت مصون باشند… هیچ گاه بر امر باطلی توافق نکنند».(۸) امام علی علیهالسلام میفرماید: «الزموا ما عقد حبل الجماعه…؛(۹) بر آن چه ریشه و ریسمان جماعت و امت است بپیوندید که پایههای طاعت حق بر آنها نهاده شده است». همچنین آن حضرت میفرماید: «و الزموا السواد الأعظم فإنّ یدالله مع الجماعه؛ (۱۰) با انبوه مردم همراه باشید، زیرا دست عنایات الهی بر سر انبوه مردم است».
بر فرض تعارض میان آیات گذشته و آیات اخیر، راه علاج بر اساس قواعد علم اصول فقه، جمع میان آیات است؛ بدین صورت صریح آیات گذشته، نفی قول اکثریت در امور فکری، اعتقادی و اخلاقی است، به دلیل این که معیار در صحت و سقم اینها، مطابقت داشتن با واقع و موافقت با عقل و منطق یا مخالفت با آنهاست، خواه اکثریت با آن همگام باشند یا نباشند و ظهور آیات اخیر نیز در این است که میزان و ملاک در امور اجتماعی، وحدت و حفظ یکپارچگی امت اسلامی است، مگر آن که خلاف رأی امت معلوم شود. نتیجه این که ضمیر «هم» در این عبارتها به اکثریت معهود برمیگردد؛ از اینرو یک قضیه خارجیه به شمار میرود نه یک قضیه حقیقیه.(۱۱)
پاسخی دیگر به این پرسش از باب استفهام انکاری
آیا به راستی میتوان باور کرد که پیامبر اسلام، پیام خود را برای مردمی آورده باشد که خود معتقداست بیشتر آنها عقل و شعور ندارند (اکثرهم لا یعقلون، اکثرهم لا یشعرون)؟! آیا یک فرد متوسط هم چنین کاری میکند که عمر و نیروی خود را ناکامانه در مشاجره و محاجه با سفیهان به هدر دهد و غمگینانه بانگ بردارد، چرا سخنان مرا فهم و باور نمیکنند و ناامیدانه از خداوند به دعا بخواهد که پیام او را در دلها بنشاند و مکتب او را پیروز کند.
امروزه پارهای از آزادی ستیزان هم، جفاکارانه (و گاه مزورانه) بدان آیات توسل میجویند تا حقوق اکثریت را پامال کنند؛ و مشارکت سیاسی مردم در سرنوشتشان را بیمنطق و ناروا جلوه دهند. بدین بهانه که اکثریت نه عقل دارند و نه شعور و لذا چوپانی را باید بر آنان گماشت تا آنان را گله بانی کند! حق این است که چنین تفسیری جز جفا کردن در حق آیات قرآن نیست. با بررسی همه آیاتی که چنین تعابیری دارند مشخص گردید که همه آنها به موارد ویژهای متعلقاند و از طایفه یا نکته خاصی سخن میگویند و به هیچ رو تعمیم بهکل جامعه عربی و از آن بالاتر بهکل جامعه بشریت، نمییابند. پیامبر با چنان مردمی سخن میگفت. نه تنها ایشان، بلکه همه پیامبران چنین بودند. ولی همانطور که گذشت، منظور از عقل و شعوری که نفیشده است آن عقل و شعور که مناط تکلیف و مصحح مخاطبه و محاجه باشد، نیست؛ اما آنان که از سر ستیز با آزادی به این آیات توسل میجویند تا حقوق اکثریت را پامال کنند به آنان باید گفت این آیات: اولاً بر جامعه اسلامی ما منطبق نیست.
ثانیاً در دورانی که ولی دارای عصمت از خطا، که از سوی خدا باید از او تبعیت کرد غایب هست منطقی است که بهترین راه برای کنترل قدرت طغیان آور، مراجعه به آرای اکثریت است و این اصلاً از محدوده آیات مذکور خارج است.
اما در بحث تأثیر مردم در حکومت اسلامی بر پایه مردم سالاری دینی میتوان گفت مردمی بودن حکومت اسلامی به دو معنا است: یکی این است که مردم در ادارۀ حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و شاید در تعیین رژیم حکومتی و سیاسی نقش دارند. مردمی بودنِ حکومت یعنی نقش دادن به مردم در حکومت. یک معنای دیگر برای مردمی بودنِ حکومت اسلامی این است که حکومت اسلامی در خدمت مردم است؛ آن چه برای حاکم اسلامی مطرح است، منافع عامّۀ مردم است؛ نه منافع اشخاص معین یا قشر معین و طبقۀ معین. اسلام به هر دو معنا دارای یک حکومت مردمی است؛ امّا مادامی که حکومت مردمی به معنای اوّلی تأمین نشود، یعنی مردم نقشی در حکومت نداشته باشند، نمیشود گفت که حکومت به معنای دوّمی – یعنی آن حکومت در خدمت مردم است – مردمی است. پس مادامی که مردم با حکومت و با دستگاه حاکم همکاری نکرده باشند، در صحنههای فعّالیت اجتماعی در کنار این دستگاه حاضر نباشند، این ادّعا پذیرفته نیست که دولتی و رژیمی بگوید ما مردمی هستیم؛ (امّا) جمهوری اسلامی بر اساس قانون اساسی یک حکومت مردمی است.
در صدر اسلام حکومت پیغمبر و تا مدّتی بعد از رحلت پیغمبر، حکومت جامعۀ اسلامی یک حکومت مردمی بود. در دوران امیرالمؤمنین علیهالسلام مردم در صحنۀ حکومت به معنای واقعی دخالت داشتند، نظر میدادند، رأی میدادند، تصمیم میگرفتند و حقّ مشورت – که قرآن پیغمبر را به آن امر کرده است – متعلّق به مردم بود که: وَ شاوِرهُم فِی الاَمرِ؛(۱۲) مردم حق دارند که با آنها مشورت بشود؛ بنابراین اگر یک حکومتی ادّعا میکند که مردمی است، باید به معنای اوّل هم مردمی باشد؛ یعنی مردم در این حکومت دارای نقش باشند: اوّل، در تعیین حاکم. در حکومت اسلام، مردم در تعیین شخص حاکم دارای نقش و تأثیرند.
تشکیل مجالس مقننه به شکل فعلی در کشورهای اسلامی در یک قرن اخیر رایج شده، ولی در اصل، اسلام منادی و پیشرو برپایی حکومتهای مردمی و شورایی در چهارچوب وحی و قوانین الهی است. پیامبر گرامی اسلام به فرمان الهی «و شاورهم فی الامر» در مهمات حکومتی اسلام مشورت میفرمودند و حتّی در صورت غلبه رأی جمع بر نظر مبارک ایشان، در مواردی به نظر اصحاب عمل میکردند. شاید بتوان گفت که این امر یکی از رموز پیشرفت سریع و بیسابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است.(۱۳)
نتیجه:
با بررسی آیات و روایات مختلف، این نکته کشف میشود که عمل به نظر و رأی مردم در برخی امور حکومت دستور شرع و واجب بوده است. فلذا در طول تاریخ پیامبران و ائمه علیهمالسلام به این قضیه توجه جدی داشتند. امام خمینی(ره) نیز به عنوان یک مرجع تقلید به درستی به این حقیقت اسلامی پی برده و حکومت بر پایه مقبولیت و نظر مردم (جمهوری اسلامی) را پایهگذاری کردند.
کلید واژهها:
اکثریت، مردم، مردم سالاری، جمهوریت.
منبع برای مطالعه:
مقاله «اکثریت در قرآن» آقای علی کریم پور قرا ملکی چاپ شده در مجله علوم سیاسی شماره ۱۹ به سال انتشار ۱۳۸۱، اقتباس شده است.
پینوشتها:
۱. انعام، آیه ۱۱۶.
۲. موسوی، سید محمد، حاکمیت در اسلام، ۱۴۰۲ ق، نشر آفاق، چاپ اول، ص۳۷.
۳. بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره(۰۶/۰۳/۷۱)- https://farsi.khamenei.ir
۴. مائده، آیه ۱۰۳.
۵. مؤمنون، آیه ۷۱.
۶. انبیا، آیه ۲۴.
۷. صالحی نجفآبادی، ولایتفقیه، ۱۳۶۳، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص۱۰۹.
۸. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ۱۳۷۵، قم: نشر مدرسه امام علی بن ابیطالب، چاپ دوم، ج۱۰، ص۲۰.
۹. سنن داوود، ج۱، ص۲۵.
۱۰. نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۱.
۱۱. کریم پور قرا ملکی، علی.(۱۳۸۱). اکثریت در قرآن، علوم سیاسی، شماره ۱۹، صص ۱۲۵-۱۳۰.
۱۲. آلعمران آیه ۱۵۹.
۱۳. پیام به کنفرانس بینالمجالس اسلامی(۲۵/۰۳/۷۸) – https://farsi.khamenei.ir