«دار الندوة» مرکب از دو کلمهی «دار» به معنای خانه و اطراف آن،[۱] و کلمهی «الندوه» برگرفته از «ندا»[۲] و همخانواده با «الندیّ»، «النادی» و «المنتدى»،[۳] به معنای مجلسی است که مردم در آن گرد هم میآیند.[۴]
بر این اساس، هر محل گردهمآیی را میتوان «دار الندوه» نامید؛ اما این واژه در اصطلاح تاریخی، به مکانی در مکه گفته میشود که «قصی بن کلاب» – جد چهارم رسول خدا(ص) – آنرا به منظور مشورت مردم با خود بنا نهاده بود.[۵]
مسئولیت این مکان بعد از «قصی» به عهدهی فرزندش «عبدالدار» رسید و سپس در دست فرزندان وی بود تا اینکه معاویة بن أبی سفیان آنرا از «عکرمة بن عامر بن هاشم بن عبد مناف» (که یکی از بنی عبدالدار بود) خرید و تبدیل به دار الاماره کرد.[۶] البته گزارش دیگری نیز وجود دارد که عکرمه دارالندوه را در جاهلیت به حکیم بن حزام فروخت[۷] و این حکیم بود که بعدها دارالندوه را به معاویه فروخت.[۸]
به هر حال و دهها سال بعد و در زمان حکومت منصور عباسی و در فرایند گسترش مسجدالحرام؛ دارالندوه تخریب شد و به مسجدالحرام ملحق گردید.[۹]
در دوران پیامبر اسلام(ص)، این مکان محل مشورتهای مهم قریش علیه حضرتشان بود. حوادثی؛ مانند مشورت برای جلوگیری از رشد اسلام با شاعر و ساحر نامیدن رسول خدا(ص)،[۱۰] توطئهی کشتن ایشان که منجر به هجرت ایشان به مدینه شد؛[۱۱] و قبل از آن، پیمانبستن برای محاصرهی رسول خدا(ص) که منجر به رفتن مسلمانان به شعب ابوطالب شد؛[۱۲] آمادهسازی برای حمله به مدینه در جریان جنگ خندق،[۱۳] گفتوگوهایی پیرامون چگونگی مقابله با مسلمانان در غزوه حدیبیه؛[۱۴] و … از جمله رخدادهایی بود که سران قریش را جهت مشورت به این مکان میکشاند.
برخی روایات از حضور رسول خدا(ص) در این مکان نیز سخن گفته و نزول آیاتی، مانند آیهی «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ»[۱۵] را در این مکان میداند.[۱۶]
[۱]. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص ۲۰۲، قم، منشورات دار الرضی، چاپ اول، بیتا.
[۲]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، محقق، مصحح، عطار، احمد عبد الغفور، ج ۶، ص ۲۵۰۵، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
[۳]. یاقوت بن عبد الله، حموى، معجم البلدان، ج ۲، ص ۴۲۳، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م.
[۴]. الصحاح، ج ۶، ص ۲۵۰۵.
[۵]. معجم البلدان، ج ۲، ص ۴۲۳.
[۶]. همان.
[۷]. ابن حزم اندلسی، ابو محمد علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص ۱۲۷، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل، ۱۴۱۸ق.
[۸]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، البجاوی، علی محمد، ج ۱، ص ۳۶۲، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۹]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶۹، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
[۱۰]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج ۱۴، ص ۳۲۴، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
[۱۱]. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبد الحفیظ، ج ۱، ص ۴۸۰ – ۴۸۲، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بیتا.
[۱۲]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۲۵، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، ۱۳۹۰ق.
[۱۳]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج ۳، ص ۲۲۸، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۱۴]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق، مارسدن جونس، ج ۲، ص ۵۸۱، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق.
[۱۵]. نحل، ۲۴.
[۱۶]. حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق، محمودی، محمد باقر، ج ۱، ص ۴۲۷، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.