پرسش:
در آیاتی از قرآن فرموده: «خدا به دل‌های کفار مهر زده است، پس آنان هدایت نمی‌شوند»، آیا این با اختیار انسان منافات ندارد؟

پاسخ:

هدایت نکردن، وقتی با اختیار انسان منافات پیدا می‌کند و نوعی جبر تلقی می‌گردد که هدایت کردن با اختیار انسان منافات داشته و جبری و باشد. پس اگر هدایت جبری نیست، عدم هدایت نیز جبری نمی‌باشد.

الف – در این که خدا هدایت می‌کند و خداست که هدایت نمی‌کند [به تعبیر دیگری گمراه می‌کند]، هیچ تردیدی وجود ندارد، چرا که خالق، مالک، رازق، هادی و ربّ (صاحب اختیار و تربیت کننده‌ی امور) اوست و در این امر نیز هیچ شریکی ندارد:

« قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » (یونس علیه السلام، 35)

ترجمه: بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می‌کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت می‌کند! آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟!»

ب – در این که او هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را نخواهد هدایت نمی‌کند و گمراه می‌سازد نیز هیچ تردیدی وجود ندارد؛ چرا که اگر او خالق، مالک و هادی یکتاست، پس هدایت نمودن و ننمودن، هر دو اختیار اوست؛ چنان که تصریح نمود: « يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِى مَن يَشَآءُ ».

ج – اما این که خالق اوست، او هدایت می‌کند و او هدایت نمی‌کند و گمراه می‌سازد، به بدین معناست که عالَم هستی و قواعد هدایت و گمراهی را بدون نظمی علیمانه، حکیمانه و قادرانه (بر اساس قدرها و اندازه‌ها) و “سببیت – علت و معلول – اثر و مؤثر و …” خلق و وضع نموده است؛ نه بدین معناست که جبری را بر تمامی احوال حاکم نموده است!

ج/1- بلکه بدین معناست که قواعد عالَم هستی و راه‌های هدایت جبری است و شما را هیچ راه‌گریزی از این عالَم و قواعد حاکم بر آن نیست، اما اختیار این که به کدام راه انتخاب کنید، با خودتان است.

ج/2- نه آب و خواص آن را شما آفریده‌اید، نه سمّ، زهر و اسید را شما آفریده‌اید و نه بدن خودتان و عکس العملش در مقابل نوشیدن و خوردن هر کدام را شما آفریده‌اید [اینها همه خلقت، تکوین و جبر است]، اما انتخاب این که آب گوارا بنوشید، یا زهر یا اسید با خودتان است. در عین آن که نتیجه و اثرش روی شما، در اختیار شما نیست، بلکه جبر است. یعنی می‌توانید اختیار کنید که آب بنوشید یا اسید؛ اما نمی‌توانید بگویید: «من اسید می‌نوشم تا سیراب و خنک شوم، پس باید همین اثر را بگذارد!»! خیر، اثرش سوزش و حل کردن اعضا (لب، زبان و دندان) و نیز دستگاه گوارش شما خواهد بود و مرگ‌تان می‌انجامد.

د – دین، هدایت و گمراهی نیز چارچوب‌ها و قوانین خود را دارد. خدا هدایت می‌کند – خدا گمراه می‌سازد – خدا چشم و گوش داده و آن را باز می‌کند – خدا همان را مُهر زده و می‌بندد – خدا شرح صدر می‌دهد – خدا ضیق (تنگی) قلب می‌دهد تا حقایق به آن راه نیامد و در آن جای نگیرد – خدا می‌بخشد – خدا نمی‌بخشد – خدا رحم می‌کند – خدا غضب می‌نماید و …؛ اما همه قاعده، چارچوب و قانون دارد. لذا انسان را با عقل و وحی از این قواعد و قوانین مطلع نمود، راه هدایت و گمراهی را بر او روشن نمود، و به او را به قوه‌ی اختیار و انتخاب مفتخر نمود، سپس فرمود: حالا دیگر لزومی به جبر باقی نمی‌ماند، خودت انتخاب کن:

« لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » (البقرة، 256)

« در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست. »

نتیجه:

بنابراین، ضمن آن که انسان را از هدایت و گمراهی و نتایج هر کدام مطلع نمود؛ از اسباب و راه‌های هدایت یا گمراهی نیز خبر داد، تا انسان با نیروی عقل و وحی، به اسباب هدایت و کمال خویش روی آورد و از اسباب گمراهی و هلاکت خود دوری گزیند.

از این‌رو، ضمن آن که تصریح نمود «خدا هدایت می‌کند»، تشریح نمود که چه کسانی را هدایت می‌کند – و ضمن آن که تصریح نمود «خدا گمراه می‌سازد – خدا چشم و گوش و قلب را مُهر می‌زند»، سبب‌ها و عللش را بیان نمود، به عنوان مثال فرمود: کفر (پوشاندن حق)، ظلم، تکبر، گناه (عصیان در برابر امر او) و …، سبب خروج از شمول هدایت و ورود به جرگه‌ی گمراهی می‌شود.

مثال قرآنی و قابل تأمل:

خداوند متعال می‌فرماید: ضمن آن که به شما عقل، شعور، فهم، الهام، رسول، وحی، امام و علم داده‌ام، گاهی برای شما یک مَثَلِ ساده می‌زنم، مثلاً از پشه یا کمتر از آن نام می‌برم؛ سپس به وسیله‌ی همین مثال ساده، یک عده را هدایت و یک عده را گمراه می‌کنم! یعنی: یک عده سخن حق را می‌شنوند و در آن تفکر و تأمل می‌کنند تا بهتر و بیشتر فهم کنند، پس هدایت می‌شوند – یک عده نیز در مقابلش موضع می‌گیرند و حتی مسخره می‌کنند، پس گمراه می‌شوند.

« إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ » (البقرة، 26)

ترجمه: خداوند از این که (به موجودات ظاهرا کوچکی مانند) پشه، و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمی‌کند. (در این میان) آنان که ایمان آورده‌اند، می‌دانند که آن، حقیقتی است از طرف پروردگارشان؛ و اما آنها که راه کفر را پیموده‌اند، (این موضوع را بهانه کرده) می‌گویند: «منظور خداوند از این مثل چه بوده است؟!» (آری،) خدا جمع زیادی را با آن گمراه، و گروه بسیاری را هدایت می‌کند؛ ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می‌سازد!

دقت:

توجه کنیم که در آخر همین آیه فرمود: « وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ». یعنی با همین یک مثال، کسی را گمراه نمی‌کند، مگر فاسقین را! یعنی چه: یعنی علت گمراهی‌اش “فسق” او بوده، نه مَثَل زدن به یک پشه یا کمتر از آن. علت اخراج و هبوط ابلیس لعنة الله، استکبارش بوده، نه امتحان شدنش به سجده کردن یا نکردن به حضرت آدم علیه السلام؛ بلکه امر سجده، امتحانی بود که تکبر او آشکار گردد و در پی علاجش باشد، و یا عناد بورزد، که او دومی را انتخاب کرد.

پس، در هر کجا که فرمود: «خدا هدایت می‌کند» یا «خدا هدایت نمی‌کند» و …، به قوانین، اسباب، علل و چرایی‌هایش نیز تصریح نمود تا انسان بفهمد با چه اعتقادات و اعمالی، چشم و گوشش باز می‌شود، ایمان به قلبش راه می‌یابد و سبب عمل صالحش می‌گردد و در نهایت به رشد و فلاح می‌رسد؛ و طبق قوانین الهی، با چه اعتقادات، مواضع و عملکردهایی، کَر و کور و گمراه می‌شود.

ختم الله:

در آیه‌ی «ختم الله» و آیات بعدش، به وضوح بیان داشت که کفر آنها، بی‌توجهی آنها، بی‌تفاوتی آنها، نفاق و دورویی آنها، قصد آنها به خدعه با خدا و مسلمانان و بالاخره امراض قلبی آنها، سبب گردیده که چشم و گوش و قلب آنها ممهور گردد و دیگر حق را نبینند، نشنوند و قبول نکنند.

حق:

خداوند متعال “حق” است، عالم را نیز بر حق آفریده، رسولان، وحی و اوامر و نواهی او نیز بر حق است، حال انسان با این “حق” مواجه می‌شود، اگر به اختیار خودش پذیرفت، خدا او را هدایت می‌کند و اگر به اختیار خودش نپذیرفت، خدا او را به علت همین عدم پذیرش، هدایت نمی‌کند، پس گمراه می‌شود.

امر هدایت، قوانین آن و مواضع انسان، درست مانند همین چشم ظاهر ما و عالم طبیعت است. عالَم طبیعت سر جای خودش است و با چگونی بینش و قبول یا رد ما، به وجود نیامده و به عدم نمی‌رود؛ اما انسان مختار است که چشم ظاهر، چشم عقل، چشم علم خود را باز کند و ببیند، و یا چشمش را حتی با یک پلک نازک بندد و نبیند؛ یا به خاطر جهل و تکبرش بگوید: چون من نمی‌بینم، پس نیست!

« قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ * وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ » (یونس علیه السلام، 108 و 109)

ترجمه: بگو: «ای مردم! حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده؛ هر کس (در پرتو آن) هدایت یابد، برای خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد، به زیان خود گمراه می‌گردد؛ و من مأمور (به اجبار) شما نیستم!» * و از آنچه بر تو وحی می‌شود پیروی کن، و شکیبا باش (و استقامت نما)، تا خداوند فرمان (پیروزی) را صادر کند؛ و او بهترین حاکمان است!

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=82233

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب