پرسش:
عدل علی – چرا عدالت بر ذائقه‌ها آنقدر تلخ می‌آید که تاب تحمل آن را جز برای برهه‌ای کوتاه ندارند؟ چرا معاویه در استمرار بخشیدن به حکومت خود از امیرالمومنین علیه السلام تواناتر بود و توانست 40 سال بر مردم حکومت کند؟ عموم جامعه آن زمان مردم عادی و فقیر بودند، پس چرا از حاکم عادلی که به فکرشان بود حمایت نکردند؟

پاسخ:

دلایل بسیار متفاوت است. اگر کسی در حوادث تاریخی گذشته‌های دور و نزدیک از زاویه جامعه‌شناسی، رفتار شناسی و … تعمقی کند، متوجه می‌شود که عوامل بسیاری سبب صعود یا هبوط جوامع و تمدن‌ها شده و می‌شود. بدیهی است که علل، یکی و دو تا نیست که کسی بتواند بگوید که علت این بود و چیز دیگری نبود؛ منتهی در تحولات اجتماعی هر جامعه‌ای، در هر برهه‌ای، می‌توان چند عامل اصلی‌تر را پیدا کرد که مابقی عوامل یا تابع آنها می‌باشند و یا در حاشیه آنها قرار دارند. به عنوان مثال در خصوص کنار گذاشتن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز تاب نیاوردن عدالت او در دوران کوتاه خلافت و حکومت بر جامعه اسلامی، می‌توان به عوامل اصلی ذیل اشاره نمود:

الف – به طور کلی هر گاه ملتی یا امّتی در اهداف اصلی (منافع حقیقی و کلان)، دیدگاهی مغایر با حکومت داشته باشند، آن حکومت [چه حق باشد و چه باطل]، نمی‌تواند دوام بیاورد. اگر مردم حکومت الهی را طالب باشند، ربوبیت الله را خواهان باشند و ضمن آبادانی دنیا، آن را را مزرعه‌ای برای آخرت و پلی برای گذر ببینند و معادگرا باشند، حکومت طواغیت و فراعنه، هر چقدر هم قدرتمند باشند، نمی‌توانند مقاومت کنند و دوام بیاورند، هم فرعون سقوط می‌کند، هم رژیم شاهنشاهی فرو می‌ریزد و هم امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.

متقابلاً اگر مردم دنیاگرا شوند، رسیدن به متاع دنیا (ولو اندک) هدف اصلی باشد، غایت سعادت خود را در رفاه ظاهری و زودگذر بینند و در یک کلام، «زندگی کوتاه دنیا و متاع قلیل و اندکش را به حیات جاوید اخروی ترجیح دهند»، حکومت‌های الهی نمی‌تواند دوام بیاورند. اگر حکومت رسول الله صلوات الله علیه و آله باشد، غصب می‌شود – اگر حکومت خلیفة الله امام حسن علیه السلام باشد، کنار گذاشته شده و حتی به شهادت می‌رسد و اگر مخالف امام حسین علیه السلام باشد، سر از بدنش جدا می‌شود و اگر مدعی امام زمان، حضرت مهدی علیه السلام نیز باشد، مجبور می‌شود تا مساعد شدن زمینه‌ی پذیرش، در غیبت بماند.

ب – مردم در آن عصر، به رغم گرویدن‌شان به اسلام، از ایمان کافی برخوردار نبودند، چنان که خداوند متعال در قرآن کریم، به پیامبرش می‌فرماید:

«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (الحجرات، 14)

ترجمه: باديه‏نشينان گفتند: ما (از ته دل) ايمان آورديم. بگو: ايمان نياورده‏ايد، بلكه بگوييد (در ظاهر به گفتن شهادتين) اسلام آورديم، زيرا هنوز ايمان در دل‏هاى شما وارد نشده است و اگر از خدا (در اوامر او) و فرستاده‏اش (در دستورات ولايى او) اطاعت نماييد (خداوند) از عمل‏هاى شما نمى‏كاهد، زيرا خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.

نکته: دقت شود که می‌فرماید: اگر چه هنوز ایمان نیاورده‌اید، اما اگر اطاعت کنید، ضرر نمی‌کنید، یعنی به نتیجه مثبت و مطلوب می‌رسید.

ج – وقتی بیان می‌شود که ایمان به مبدأ و معاد، ایمان به الله جلّ جلاله، فرستاده‌ی او، کتاب و ولایت و امامت، به قلب شما راه نیافته، یعنی ایمان‌های دیگری دارید. چرا که قلب هیچ‌گاه بی‌ایمان نیست، قلب همیشه مضطرب است و به دنبال “امن” می‌گردد و به هر چه که گمان کند به او امنیت می‌بخشد ایمان می‌آورد. خواه خدا باشد، یا طاغوت، یا مال دنیا، یا طرفداران و … . پس هر کسی، یا به خدا ایمان می‌آورد و یا به غیر خدا (ما سوی الله) ایمان می‌آورد.

د – در نتیجه هر گونه تعلق و وابستگی به غیر از الله جلّ جلاله، به مثابه‌ی هدف قرار دادن دنیا و متاعش خواهد بود و اینجا دارِ کثرت است، نه وحدت – یعنی اهداف و معبودها متعدد و کثیر می‌شوند. پس گرایش‌های قومی، قبیله‌ای، نژادی، خویشاوندی، اقتصادی …، فرهنگ‌ها و عادات جاهلی – خرافه‌ها و باورهای غلط و …، جایگزین توحید و ایمان به الله جلّ جلاله می‌گردد.

بغض دیرینه نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام:

اگر چه مردم آن زمان و آن دیار، اکثر قریب به اتفاق به اسلام گرویده بودند، اما همان طور که در قرآن کریم فرمود، این یک تسلیم بود و نه ایمان؛ این تسلیم نیز پس مدت‌ها انکار، تکذیب، و تحمیل فتنه، تحریم و جنگ شکل گرفت. پس به هر قبیله و قومی که نظر می‌انداختید، افراد بسیاری از پدران، شوهران، پسران و برادران داشتند که به جنگ برخاسته و در نهایت شکست خورده و کشته شده بودند – و مردم می‌دانستند که بسیاری از این کفارِ عنود و وحشی، به ضرب شمشیر مولا کشته شده‌اند و مابقی نیز تحت فرماندهی او که رسول‌الله صلوات الله علیه و آله را یاری می‌نمود، کشته شده‌اند.

پس، هر چند که در ظاهر ابراز می‌کردند که آن پدران، شوهران و پسران ما، جاهل و کافر و وحشی بودند، اما بالاخره وابستگی و علقه طبیعی وجود داشت و چون ایمان نیز به قلب راه نیافته بود، علقه‌های جاهلی، هنوز تجلی می‌کرد و بغض ایشان را به عنوان شکست دهنده و هلاک کننده نزدیکان‌شان در دل داشتند. لذا خداوند متعال، قبل از این حوادث هشدار داد و متذکر گردید:

«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» (التّوبة، 24)

ترجمه: بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آورده‏ايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مى‏داريد نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست‏داشتنى‏تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد، و خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمى‏كند.

عدالت:

وقتی انبوهی از مردم، وابستگی‌های متعصبانه قومی داشته باشند، دعوت سران قوم آنها را مقهور می‌کند – وقتی وابستگی‌ها و تعصبات نژادی داشته باشند، ایجاد اختلاف و چند دسته‌گی بین آنها راحت‌تر است – و وقتی وابستگی‌های دنیایی داشته باشند، به گونه‌ای که اندکی چرب و شیرین از متاع دنیا را به همه چیز ترجیح دهند، وعده‌های صاحبان “زر و زور و تزویر”، آنها را می‌فریبد و البته از تهدیدهایشان نیز بیمناک می‌شوند (وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا). امروز نیز همین‌طور است.

بدیهی است که در چنین شرایطی، “عدالت” جایگاهی ندارد و مطلوب و شیرین به نظر نمی‌رسد، اگر چه اکثریت خود زمین خورده ظلم باشند و به “عدالت” محتاج‌تر باشند.

خواص:

در اینجا نقش خواص بیش از پیش تعیین کننده می‌شود. مردم به خواص نگاه می‌کردند و می‌کنند و مردمی که به دنبال “توجیه” برای دنیاگرایی خود بوده و هستند، خواص خطاکار خود را توجیه کرده و می‌کنند.

*- می‌گفتند: بالاخره معاویه نیز پسر ابوسفیان است و به همراه پدرش تسلیم شده و اسلام آورده است!

*- می‌گفتند: معاویه نیز منسوب ابوبکر و ابقا شده توسط عمر و عثمان است که آنها خلیفة المسلمین بوده‌اند! پس نباید آنان را ملعون (دور شده از رحمت الهی) بدانیم – هر چند که رسول الله صلوات الله علیه و آله، مستقیم و با صراحت آنان را لعن کرده بود.

*- می‌گفتند: علی و معاویه، هر دو صحابه بودند، حال فرض بگیریم که معدل یکی در علم، حکمت، ایمان، اسلام و عدالت 20 است و دیگری 12 را هم به زور می‌آورد، ولی در هر حال قبول است و ما مجبور نیستیم که حتماً دنبال اصلح باشیم.

*- می‌گفتند: علی (علیه السلام) در امور حکومتی خیلی خشک و در امر بیت‌المال بسیار سخت‌گیر است و این عدم انعطاف با حکومت‌داری منافات دارد. بالاخره حاکم باید یک عده را برای خودش داشته باشد و بالتبع باید به آنان بیشتر برسد.

*- می‌گفتند: زبیر از اصحاب وفادار پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بود، روایت هست که “شمشیر زبیر، بارها دل پیامبر را شاد کرد” – هم چنین او کسی است که به سقیفه نیز نگروید و در تمام دوران اختناق و غصب حکومت، یار وفادار و صدیق امیرالمؤمنین بود، اما حالا مقابلیش ایستاده است.

*- می‌گفتند: بالاخره عایشه، شخصیت کمی نیست، همسر پیامبر عظیم الشأن (ص) بوده و ام المؤمنین است، حالا علیه خلیفه‌ی وقت، لشکر کشیده است و بد نیست که حکومت دوباره به بیت ایشان برگردد.

*- می‌گفتند: حکومت عدل علی سخت است، او با کفار سازش نکرده و با ظالمین کنار نمی‌آید، پس روابط عمومی یا به اصطلاح امروزی «ارتباطات بین المللش»، ضعیف است، اما معاویه می‌تواند با همه مذاکره کند و به تفاهم برسد.

و …

طول مدت حکومت معاویه:

اگر چه پس از گذشت 25 سال، تفاوت عمده در شاکله نسل، و تجربه گذشته سبب بیداری نسبی اذهان عمومی شده بود، چنان چه مقابل خانه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام تجمع کردند و با اصرار از او خواستند که حکومت را بپذیرد [اگر چه در زمان شهادت نیز مردم طرفدار ایشان بودند و ایشان با ترور از دست مردم گرفته شد]؛ اما در هر حال مردم از یک سو خسته شده بودند، از سوی دیگر از تهدیدهای معاویه‌ای هراسناک شده بودند و از سوی دیگر به وعده‌های او دل خوش کرده بودند. به قول امروزی‌ها می‌گفتند: «اگر جنگ نشود و دلار هم ارزان شود، دیگر نورٌ علی نور می‌شود»!

او وعده می‌داد (باج و رشوه هم می‌داد) و می‌گفت: که اگر با من باشید، دنیای شما آباد است و آخرت هم به خودتان مربوط است و اگر با من نباشید، “همه گزینه‌ها روی میز است” و همه را از دم تیغ می‌گذرانم.

از این رو به رغم تضعیف شدید معاویه و طرفدارانش، به ویژه پس از جنگ صفین، این جریان انحرافی، پس از ترور امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره جان گرفت.

دقت شود که حکومت‌های جور و ظلم و حاکمان مستکبر، همیشه بر قوای ایجاد رعب و وحشت، ترور، جنگ، فتنه، تحریم اقتصادی، دروغ، شایعه، جوّسازی، بهتان و …، تکیه کرده و می‌کنند و بالتبع می‌توانند از عمر حکومتی بیشتری برخوردار گردند (مگر این که ملت بیدار شده و علیه آنان قیام کند)، اما حکومت اسلامی و حاکمان مسلمان و مؤمن، به این شیوه‌ها و ابزارها متوسل نمی‌شوند، چرا که با اصل اهداف و آموزه‌ها و راه سعادت امام و امت منافات دارد.

دقت شود که حاکمان مسلمان (و در رأس همه امیرالمؤمنین علیه السلام و هر معصوم دیگری)، حکومت را برای منافع شخصی خودش نمی‌خواهد که به هر قیمتی به آن برسد و آن را برای خود نگه دارد. بلکه تحقق اوامر الهی، نجات و هدایت مردمان هدف اصلی است که البته باید خودشان نیز بخواهند. پس کارشان خیلی سخت‌تر است.

 

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=82947

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *