پرسش:
فلسفه کامل برهنهگرایی و نیچریسم چیست؟ به نظرم برهنگی لزوماً جنسی نیست – به نظرم اگر تو مترو نیز بر فرض خانمی کاملا برهنه باشد، عادی و طبیعیه و مشکلی نداره؟
پاسخ:
برخی گمان دارند که اگر برای واژهای، معادل انگلیسی آن را به کار ببرند، بسیار علمی، شیک و موجه میشود!
دوستی میگفت: در دوران قبل از انقلاب، در دبیرستان به ما گفتند دربارۀ «دروازههای تمدن» انشاء بنویسیم؛ من نوشتم: «جایگزینی واژۀ خارجی، تمدن نیست. چرا به عرقفروشی «بار»، و به قمارخانه «کازینو» و به رقاصخانه «دانسینگ» میگویید که شیک، مدرن و متمدنانه به نظر رسد و …»؛ او گفت: ساواک مرا خواست، البته اذیت نکردند.
این بازی با واژگان، در فرهنگ، سیاست، فلسفه و حتی اقتصاد نیز همان نقش را دارد، مانند این که به «مادهگرایی»، بگویند: «ماتریالیسم» – به جدایی دین از سیاست و حکومت و دولت بگویند: «لائیسم» و به جدایی دین از خدا و … «سکولاریسم» بگویند!
نیچریسم (Naturalism )
آن چه در نحلههای نظری و گرایشی جدید، نامش را «نیچریسم – Naturalism» گذاشتهاند تا مدرن به نظر رسد، همان «طبیعتگرایی» میباشد که سابقهاش در قالب نظریه، به پیش از سقراط میرسد و در قرن 16 و 17، در رویارویی با حاکمیت کلیسا، دوباره مطرح شد و اوج گرفت و در عصر روشنگری، فلاسفهای از جمله فرانسیس بیکن و ولتر، دوباره آن را مطرح نمودند و در عصر ما، افرادی چون جان دیوئی، ارنست نیگل، سیدنی هوک، به توجیه و ترویج آن پرداختند.
خلاصه کلام آنها این است که ما فقط باید به طبیعت، علوم طبیعی، تجربیات طبیعی بسنده نماییم و فقط از قوانینی که بر طبیعت حاکم است پیروی کنیم، نه قوانین فرا طبیعی، مانند وحی و احکام دینی!
سوء استفادههای عوامفریبانه
بدیهی است که ما در این دنیا، بدن و حیات طبیعی داریم و با قوانین حاکم بر طبیعت زندگی مینماییم؛ میخوریم، میخوابیم، مسکن تهیه میکنیم، جماع و تولید مثل داریم و در طبیعت و با طبیعت، کار میکنیم، ملزومات صنایع طبیعی را نیز از طبیعت به دست میآوریم؛ چنان که انبیای الهی نیز مانند سایر آحاد بشر، به دنیا آمدند، زندگی کردند و از دنیا رفتند و اگر وحی را ابلاغ نمودند نیز با همین زبان و کلام طبیعی بوده است؛ بنابراین، «طبیعتگرایی»، اگر عاقلانه و حکیمانه باشد، و مقصود وابستگی و بندگی طبیعت نباشد، نیازی به فلسفه، مکتب و مذهب ندارد؛ اما برخی از آن برای عوامفریبی، سوء استفاده میکنند!
*- طبّ سنّتی و استفاده از داروهای گیاهی که ابتدا در ایران تحت عنوان «طبّ اسلامی» مطرح شد، چهل سال پیش از ایران، در اروپا، تحت عنوان «طبیعتگرایی» مطرح شد؛ اما چه در اروپا و چه در ایران، تبدیل به یک فرقۀ متعصب شد! و حال آن که استفاده از گیاهان دارویی، قرنها پیش از اسلام، به ویژه در ایران، هند، چین و مصر رواج داشت.
*- بهانه قرار دادن «طبیعت گرایی – Naturalism» برای توجیه عریانی نیز از مصادیق سوء استفادههای عوامفریبانه میباشد. هیچ یک از نظریهپردازان طبیعتگرایی، از همان پیش از سقراط گرفته تا امروز، به این بهانه عریان نشدند و مردم را به عریانی دعوت نکردند و حتی مردمان کافر و طبیعتگرا، در میان ملتهای جهان، مانند امریکا، اروپا، چین، ژاپن، هندوستان و … نیز نه تنها طرفداران عریانی نیستند، بلکه بر اساس همان طبیعتشان، با آن مخالفند و به همین دلیل همگان لباس میپوشند!
طبیعت
در همین طبیعتی که در آن زندگی میکنیم، و در زمین و آسمانی که شناختهایم و میشناسیم، هیچ چیزی عریان نیست و همه چیز در «پوشش – حجاب» قرار دارد، چنان که پوستۀ زمین، لباس درونش میباشد – پوستۀ گیاه یا پشم و پر حیوانات و پرندگان، حجاب بدنشان میباشد و پوست انسان نیز پوشش و حجابی برای هر آن چه زیر پوست قرار دارد میباشد، و این حجاب، نه تنها زیبایی بخش است، بلکه محافظت میکند.
احکام در اسلام
احکام در اسلام را انسانها نیاوردهاند که خطا و تناقض داشته باشد، بلکه مبتنی بر علم و حکمت همان خداوندی است که طبیعت و انسان را خلق نموده است؛ از اینرو، احکام در اسلام، مطابق با قوانین و نظم حاکم بر طبیعت و نیز نقشۀ راه و بایدها و نبایدهایش، برای رسیدن به رشد و کمال فردی و اجتماعی میباشد؛ چرا که انسان، فقط همین بدن طبیعی نیست، بلکه روح، عقل، شعور، قلب، حبّ، بغض و گرایش دارد.
فلسفه برهنهگرایی
اگر مقصود از فلسفه، ساختار عقلانی یک نظریه یا رویکرد باشد، «برهنهگرایی» هیچ فلسفهای ندارد، چرا که مبتنی بر هوای نفس است، نه عقل، فطرت، علم و حکمت!
اگر طبیعت را بهانه برای توجیه بیاورند، دانستیم که در طبیعت نیز هیچ چیزی برهنه نیست و هر چه هست، در پوشش قرار دارد و هر که نزدیکتر شود [به قول فقهی، محرمتر شود]، این حجابها، پرده به پرده برایش کنار میرود و البته هیچگاه با برهنگی محض مواجه نمیشود.
خونی که در رگها جریان دارد، مایۀ حیات طبیعی انسان است؛ اما داخل رگ و زیر پوست قرار گرفته است. اگر کسی حجاب پوست را حتی به اندازۀ یک سر سوزن کنار بزند، خون را میبینید، اما باز هم برایش در حجاب قرار دارد؛ دانشمندان، محققان و متخصصان در آزمایشگاهها، نزدیکتر میشوند و این لایهها را کنار میزنند و به آن چه از دید دیگران پنهان شده، دست مییابند.
*- احکام پوشش در اسلام نیز مطابق با قوانین طبیعت است؛ لذا حدودش برای محارم، به تناسب نزدیکتر بودن، متفاوت میباشد.
بنابراین، گرایش به برهنگی، فقط و فقط نوعی طغیان است؛ علیه عقل و حکمت، علیه قلب و فطرت، علیه نظام حاکم بر طبیعت، علیه فرهنگ و ادب، علیه تعهدات فردی و اجتماعی، و علیه خود و جامعه؛ و این طغیان، از پیروی هوای نفس نشأت میگیرد.
●- دقت شود که هدف اصلی مروّجان این بیفرهنگی و طغیان، که به شکل سازماندهی شدهاش، ریشه در «فراماسون – شیطانپرستی» دارد؛ به هیچ وجهی نگران پوشش یا عریانی مردم نیستند و برایشان هیچ کدام فرقی ندارد؛ اما از ترویج فرهنگ عریانی، بهرههای فراوان سیاسی و اقتصادی، در جهت فراگیر نمودن نظام سلطۀ خود میبرند!
●- چرا کاخ سفید و مقامات امریکایی و اروپایی، مدافع رواج بدحجابی در میان دختران و بانوان ایرانی هستند؟ چرا در فرهنگ حکومتی اروپا، عریانی [البته تا یک حدودی] آزاد است، اما پوشش جرم است – چرا دختران و بانوان نیمه عریان یا عریان را همه جا نمایش میدهند، اما از نمایش زنان محجبه میترسند؟! چون نقش و تآثیر مستقیم بدحجابی و عریانی را در دور کردن مردم از عقلانیت، اخلاق و گرایش به ارزشهای انسانی و بالاخره پایبندی به رعایت حقوق فردی و اجتماعی، که با سلطه در تضاد است، میدانند!
●- چرخۀ اقتصاد با سالانه هزاران میلیارد دلار درآمد، همچنان بر بردگی کشیدن دختران و زنان استوار است که شرح آن بسیار مفصل است و در این مختصر نمیگنجد!
ملاک «به نظرم»!
اساساً وقتی گفته میشود: «نظر – نظریه»، یعنی هنوز هیچ دلیل عقلی، علمی یا تجربی برای آن یافت نشده است، لذا فقط «نظر یا نظریه» و مبتنی بر حدس و گمان (ظنّ) میباشد که تا وقتی به اثبات نرسیده، قابلیت و ارزش پیروی ندارد:
«وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (النّجم، 28)
– آنها هرگز به آن [به آن چه میگویند] علم ندارند؛ بلکه تنها از ظن و گمان بیپايه پيروی مینمايند، با اينكه گمان هرگز انسان را از حق بینياز نمیكند.
احکام باید مبتنی بر علم و حکمت باشند؛ و حقوق باید مبدأ و مبنای درست داشته باشد و «به نظر من» بر هیچ قاعدهای به جز «هوای نفس» استوار نمیباشد.
اگر کسی موحد باشد، دقت دارد که خداوند متعال نه در خلقت و قوانینی که بر آن حاکم نموده است و نه در امر هدایت، از او «نظر» نخواسته است؛ و اگر کسی طبیعتگرا باشد نیز میداند که طبیعت و قوانین و نظم حاکم بر آن، بر اساس «نظر» او استوار نشدهاند! پس چگونه دربارۀ احکام و حقوق، «نظر» میدهد؟!















