پرسش:

چرا باید خداوند را بشناسیم و این شناخت چگونه حاصل می‌گردد؟

پاسخ:

●- برخی از روی جهل (نادانی و بی‌خردی) و نیز تکبر، گمان دارند که اگر خدا را بشناسند و وجودش را تصدیق کنند، او بود می‌شود و اگر نشناسند و انکار کنند، او نیست می‌شود! برخی دیگر گمان دارند که شناخت آنها، منّتی بر خداوند سبحان است و به او به چیزی می‌افزاید، و اگر تکذیب کنند و کفر ورزند، از او چیزی کم می‌شود!

اما، ضرورت و فایدۀ شناخت خداوند متعال و نیز خسران، انحراف و هلاکتِ ناشی از عدم شناخت او، به خود انسان برمی گردد.

●- بی‌تردید، کسی که حقایق و حقیقی‌ها را نشناسد، بدلی‌ها و تقلبی‌ها را جایگزین می‌کند و البته سوء استفاده کنندگان نیز بدلی‌ها را به جای اصلی‌ها، به او عرضه می‌کنند و البته بسیار هم گران می‌فروشند؛ گاه به قیمت هلاکت و فلاکت در دنیا و آخرت!

به عنوان مثال: کسی که تفاوت طلای ناب با طلای تقلبی نداند، فریب می‌خورد – چنان که اگر کسی سعادت حقیقی را نشناسد، فریب می‌خورد – یا اگر کسی نداند که تفریح واقعی و سالم چگونه است، هر گونه فساد و فحشایی را تفریح می‌نامد!

●- بنابراین، از آن جهت که خداشناسی، خداجویی، خدادوستی و خدا پرستی، در فطرت همگان نهادینه شده است، کسی که خدای حقیقی را نشناسد، خدایان دروغین را جایگزین خواهد نمود و تمام محبّتی را که باید به خدا داشته باشد تا به سوی او حرکت کند و به فلاح برسد، به آن خدایان ساختگی و دروغین اختصاص می‌دهد و به بیراهه می‌رود؛ چرا که آدمی هر چقدر هم علم داشته باشد، به سوی محبوبش می‌رود، نه معروفش (شناخته‌هایش):

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)

– و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى گزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى‌دارند؛ ولى كسانى كه ايمان آورده‌اند شدت محبّت‌شان (محبوب غایی آنها) خداوند است؛ كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده‌اند اگر مى‌دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است.

●- انسان، مخلوق و بنده است و فطرتاً إله و معبودی برمی گزیند و او را پرسش و بندگی می‌کند؛ لذا کسی که إله و معبود حقیقی را نشناسد، به طور قطع معبودهای دروغین را جایگزین می‌کند و آنها را بندگی می‌نماید؛ خواه این إله‌ها و معبودهای جعلی، بت‌ها باشند، یا طاغوت‌ها و یا حتی هوای نفس خودش و دیگران:

«أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا» (الفرقان، 43)

– آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را إله (معبود) خويش گرفته است ديدى؟ آيا [مى‌توانى] ضامن او باشى.

●- خداوند سبحان، آدمی را عاشق کمال محض آفریده است، یعنی عاشق خودش؛ لذا انسان نه برای کمالات حدی قائل است و نه برای عشق خود به کمال حدّ و مرزی می‌شناسد؛ اگر از او پرسید: «آخر کمالاتی چون هستی، علم، قدرت، قوت، زیبایی، جود و کرم کجاست؟» می‌گوید: «آخر و انتها ندارد»؛ و اگر بپرسید: «تو چقدر این کمالات را دوست داری؟!» می‌گوید: «حدّی ندارد»؛ لذا اگر کسی نداند و نفهمد هر کسی یا هر چیزی محدود است و فقط او کمال محض می‌باشد؛ ناقص‌ها و فانی‌ها را جایگزین می‌نماید و خودش نیز به فنا می‌رود!

●- اگر چه شناخت مقدم است و ابتدا باید شناخت حاصل شود، اما همین مقدار کافی نیست و تمامی موجبات رشد و کمال را فراهم نمی‌سازد؛ چنان که ابلیس لعین نیز خداوند سبحان را می‌شناخت و می‌شناسد، بلعم باعور و سامری نیز از عرفا بودند و همین‌طورند بسیاری از کفار و مشرکان! بلکه پس از شناخت، تصدیق و ایمان لازم است.

●- انسان جاهل (نادان و بی‌خرد)، راه به جایی نمی‌برد؛ لذا انسان عاقل، در پی آن است که بداند: چگونه پدید آمده؟ برای چه خلق شده؟ این عالَم را چه کسی اینگونه علیمانه، حکیمانه، منظم و قانونمند خلق نموده و ربوبیّت نماید؟ و بالاخره انسان، پس از سپری نمودن این عُمر کوتاه، به کجا می‌رود و چه سرنوشتی خواهد داشت؟! لذا کسانی که حقایق را نمی‌شناسند، دچار اوهام می‌گردند، تصورات و گمان‌هایی می‌نمایند و بدتر آن که از گمان‌های خود پیروی نیز می‌نمایند و از حقیقت، دورتر و دورتر می‌گردند:

«وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» (النّجم، 28)

– آنها هرگز به اين سخن يقين ندارند، [بلکه] تنها از ظن و گمان بی‌پايه پيروی مینمايند؛ با اينكه گمان هرگز انسان را بی‌نياز از حق نمیكند.

خداشناسی

●- انسان، باید ابتدا ابزار شناختش را بشناسد، تا بتواند از آنها درست استفاده کند، چنان که می‌داند محسوسات را با حواس پنج‌گانه می‌شناسد و هیچ گاه نمی‌تواند مزه را با چشم و دیدن، یا رنگ را با گوش و شنیدن بشناسد.

خداوند سبحان و حقایق عالَم هستی، با «عقل و فطرت» شناخته می‌شوند و البته که عقل به نور علم می‌بیند و می‌شناسد و فطرت نیز نباید محجوب گردد تا انوارش روشن گرداند.

شناخت خداوند متعال، از طریق مطالعه جهان مادی با تفکر و تعقل، شنیدن ندای فطرت و بهره‌مندی از وحی، همان نور علم می‌باشتد که سبب شناخت و تصدیق می‌گردد.

یک – اولین و مهم‌ترین نکته این است که تعریف خدایی که می‌پرسیم: «چرا باید او را بشناسیم» چیست؟!

بیان شد که برخی موجودی را با تصور در ذهن خود می‌سازند و نامش را خدا می‌گذارند و چون این موجود ذهنی، مخلوق خودشان می‌باشد، گاه ضرورتی به شناخت او نمی‌یابند، گاه در ذهن‌شان چالش‌هایی نسبت به او پیدا می‌شود و حتی گاه با او درگیر شده و او را کنار می‌گذارند و غافلند که این موجودی که در ذهن تصور شده، خدا نیست، بلکه آنان نامش خدا گذاشته‌اند!

خداوند سبحان را باید آنگونه که خودش را شناسانده، شناخت.

دو – هر موجودی، ابتدا خودش خود را می‌شناساند و سپس دیگران به همان نسبت از یک سو و به تناسب توجه خود از سویی دیگر، او را می‌شناسند. به عنوان مثال: ابتدا یک شاخه گُل، خودش را می‌شناساند که گیاه است و اندازه‌اش چقدر است و چه رنگ و بویی دارد؛ اما گیاه‌شناس، نزدیک‌تر می‌رود و معلومات بسیار بیشتری نسبت به آن حاصل می‌نماید، تا جایی که خواصش را نیز می‌شناسد و از تولید مواد غذایی گرفته، تا داروسازی، رنگ‌سازی، لوازم بهداشتی و آرایشی و محصولات دیگر، از آن بهره می‌برد.

سه – بنابراین، ما تکلیفی نداریم که بدون هیچ داده و امکانی خداشناسی نماییم؛ بلکه بر خداوند سبحان است که ابتدا خودش را بشناساند؛ و تکلیف عقلی و شرعی ما این است که این شناخت را انکار و تکذیب ننماییم و کفر نورزیم، یعنی حقیقت آشکار را نپوشانیم.

خداوند سبحان، خودش را ابتدا در وجود خودمان و سپس در کتاب خلقت به قلم صُنع و سپس در کتاب قرآن مجید به قلم وحی شناسانده است، تا جای هیچ شک و تردیدی باقی نماند.

«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (فصلّت، 53)

– به زودى نشانه‌هاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در وجودشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است؛ آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.

چهار – هر کسی یا هر چیزی، ابتدا با اسم‌هایش (نشانه‌هایش) شناخته می‌شود و ممکن است یک شخص معین، چندین اسم داشته باشد و هر اسمی، وجهی از او را معرفی نماید؛ مانند این که نسبت به کسی بگویید: «او مرد است، همسر است، پدر است، معلم، یا نظامی، یا کارگر است، مسلمان و ایرانی است و …»، اینها همه اسم‌ها (نشانه‌های) آن شخص معین می‌باشند که با آنها شناخته می‌شود.

پنج – خداوند سبحان، خودش را با اسم‌ها و آیاتش (نشانه‌های هدایت کننده‌اش) شناسانده است؛ اما ابتدا هیچ اسمی از خداوند متعال به غیر از «او» که اسم ضمیر غایب است نمی‌شناسیم؛ سپس با توجه به نشانه‌ها، می‌گوییم: «او زنده است – هُوَ الْحَيُّ» – «او علیم و حکیم است – هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» – «او خالق همه چیز است – هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ» – او قادر (اندازه‌گذار) است – هُوَ الْقَادِرُ» – «او رحمان و رحیم است – هُوَ ٱلرَّحۡمنُ ٱلرَّحِيمُ‌» و … .

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=59054

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب