پرسش:

چرا در میان این همه داستان‌ در قرآن، قصه‌ی عشق یوسف و زلیخا، احسن القصص یعنی بهترین قصه‌ها شناخته شد؟ قصۀ عشق زن متاهل به پسر مجرد!

پاسخ:

پیش از هر چیزی دقت داشته باشید که نه تنها مجبور نیستید به هر پرسشی توجه کنید و حتماً پاسخی درست، منطقی، مستند و مستدل ایفاد نمایید، بلکه فرموده گاه باید از کنار آنها با بی‌توجهی و محل نگذاشتن عبور نمود.

دقت شود که دعوت آنان از همگان برای پاسخگویی، دو وجه دارد: یکی مطرح کردن خودشان! یعنی می‌خواهند بگویند: «من خیلی مهم هستم و پرسشی دارم که کسی نمی‌تواند پاسخگوی آن باشد!» و دیگری گرم کردن بازار خودشان در فرافکنی شبهات! چرا که بازار شبهه‌افکنان حرفه‌ای و آماتور، فقط با توجه، انفعال و پاسخ دادن دیگران رونق می‌یابد!

اگر او مطلبی [به ویژه از قرآن کریم] را نخوانده، ندانسته و نفهمیده، باید برود بخواند، بداند و بفهمد، نه این که در فضای مجازی فراخوان بدهد تا دیگران به او پاسخ دهند! این روش‌های شبهه‌پراکنی و ضد تبلیغی، بسیار کهنه و نخ‌نما شده‌اند.

*- بسیارند افرادی که به عمرشان قرآن مجید را تلاوت ننموده‌اند، چه رسد به این که در آیات، تأمل و تفکر نموده باشند، اما می‌کوشند تا به آن ایراد وارد کنند! این رویکرد نیز دو وجه دارد؛ وجه اول آن است که به قول معروف: «کسی که از خود چیزی ندارد، با چسباندن خود به یک بزرگ، یا حمله به یک بزرگ، خودش را مطرح می‌کند» و دوم آن که خود را مأمور، مسئول و مکلف به ضدتبلیغ علیه قرآن و اسلام می‌دانند!

*- برخی آنقدر حرص، کینه، دشمنی، لجاج و عجله دارند که حتی دقایقی برای مطالعه پیرامون آن چه می‌خواهد نقد کنند یا به چالش بکشند، وقت نمی‌گذارند.

قصه یوسف علیه السلام

گویی نویسنده توجه زیادی به روابط زن و مرد و قصه‌های عشقی داشته و سریال‌های فارسی و هندی نیر زیاد می‌بیند که از قصۀ حضرت یوسف علیه السلام در قرآن کریم، چیزی جز عشق زلیخا به یوسف، نظرش را جلب ننموده و نفهمیده است(؟!) در حالی که فرازهایی چون: توطئۀ قتل برادران حسود – انداختن یک کودک به چاه – دروغگویی به پدری که نبی الله  بود – نجات توسط یک کاروان رهگذر – فروش او در بازار برده فروشان – خریداری شدن توسط عزیز مصر – توصیۀ همسرش در نگهداری از او به عنوان فرزند – قصد زلیخا در تعرض و سوء استفاده جنسی – به زندان افتادن ایشان – قصۀ گفتگوها با دو هم سلولی و علم به تعبیر رویا که به آزادی او  و ورودش به دربار منجر گردید – صدارت بر اقتصاد مصر – توزیع عادلانه محصولات و بالاخره بت شکنی و برچیدن نظام بت‌پرستی و سلطۀ بت‌پرستان، قصۀ عشق پدر به فرزند، تا حدّی که از گریه در فراق او و نگرانی برای او نابینا شد، قصّۀ بوی پیراهن یوسف که بینایی را بازگرداند، قصۀ سجدۀ ستارگان بر خورشید و …، فرازهای بسیار مهم‌تری از قصۀ حضرت یوسف علیه السلام می‌باشند که به تمامی آنها در آیات این سوره تصریح شده است.

قصۀ عشق

«قصۀ عشق»، چه واقعی باشد یا تخیلی و ساختگی، نه تنها در ادبیات، شعر، رُمان، قصه‌نویسی زیباترین قصّه‌هاست، و اختصاصی هم به قصۀ عشق بین زن و مرد ندارد، بلکه در نظام هستی نیز همه چیز از «محبّت» است و قصۀ آخرت نیز قصۀ پایان سفر و رسیدن مُحِبّ به محبوب و عاشق به معشوق و وصال و لقاء او می‌باشد.

در قرآن کریم، به بندگان مؤمنش می‌فرماید که اگر روی برگردانید، خداوند متعال به جای شما قومی را می‌آورد که «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ – آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند» (المائدة، 54)؛ و سایر رویکردها و عملکردهای آدمی نیز همه به خاطر همین محبّت است که به شدت آن عشق می‌گویند.

همچنین، رویکرد به دنیا و رغبت به گناهان نیز به خاطر جایگزینی محبوب‌های دروغین و اختصاص دادن محبّت الهی به آنان و دوست داشتن آن جعلی‌ها، به حدّ دوست داشتن خداوند سبحان می‌باشد؛ چنان که فرمود:

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ …» (البقره، 165)

– و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى‏ گزينند و آنها را چون دوست داشتن خدا دوست مى‌دارند ولى شدت محبت (محبوب غایی) كسانى كه ايمان آورده‌اند، خداوند است …. .

و فرمود:

«إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا» (الإنسان، 27)

– اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت‏ سر مى‌افكنند!

بنابراین، تمامی خوبی‌ها و بدی‌ها، ریشه در «محبّت» دارند و سخن درستی است که گفته شود: «قصّه‌های عشقی» زیباترین قصه‌ها می‌باشند، خواه عشق به خداوند سبحان باشد، یا عشق به عبادت، یا عشق به جهاد و شهادت … یا عشق مرد و زن، همسران، فرزندان …، یا عشق به متاع دنیا!

أَحْسَنَ الْقَصَصِ

نه تنها نویسنده، بلکه بسیاری توجه ندارند که «أَحْسَنَ الْقَصَص» (با فتحه روی قاف)، با «أَحْسَنَ الْقِصَص» (با کسره زیر قاف)، متفاوت است و نباید چون به فارسی «قِصه» می‌گوییم، «أَحْسَنَ الْقَصَص» را «أَحْسَنَ الْقِصَص» بخوانیم!

«قِصَص»، یعنی «قصه‌ها»، اما «قَصص» به مجموعۀ قصه‌های راست، حکیمانه و عبرت‌آموز گفته می‌شود؛ چنان که فرمود: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ – پس، اين داستانها را (برای آنها) بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند).» (الأعراف، 176)

قصّۀ زلیخا

قصّۀ رویارویی ارزش‌ها با ضد ارزش‌ها – خوبی‌ها با بدی‌ها و زیبایی‌ها با زشتی‌ها، دو وجه مثبت و منفی دارد؛ یکی نقش مثبت را ایفا می‌نماید و دیگری نقش منفی را جلوه می‌دهد؛ حال اگر کسی فقط نقش منفی را دید، یا تمام قصّه را از این زاویه نگاه کرد، مشکل در خود اوست و نه در قصّه.

فرض کنید که در قصۀ سلفی‌ها و داعشی‌ها و جنایاتشان در منطقه، یکی فقط همانها و حامیانی چون امریکا و انگلیس و اسرائیل را ببیند و مجاهدان و نیروهای مقاومت، یا فرماندهی امثال شهید سلیمانی یا ابو مهندس را نبیند! او این قصّه را درست و از اول تا آخر نخوانده است که بتواند نتیجه‌ای درست بگیرد!

*- در قرآن کریم، قصّۀ عشق زلیخا را که ابتدا فقط هوس زلیخا بود مطرح نمود و البته با نکوهش؛ در مقابل قصّۀ صبر و مقاومت حضرت یوسف علیه السلام در برابر هوای نفس، وسوسه‌های شیاطین جنّ و انس، مکرهای زلیخا، جلوۀ زنان سرشناس و تکیه زده بر متکاها و … نیز مطرح شد! قصّۀ این که او اذعان نمود که «نفس»، نیازها و خواهش‌هایی دارد و برای ارضای آنها فشار می‌آورد، اما کسی که رو به خدا داشته باشد، عقل را حاکم نماید و از وحی تبیعت نماید، افسار همین نفس حیوانی را به دست می‌گیرد؛ چنان که حضرت یوسف علیه السلام گفت:

«وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ» (یوسف علیه السلام، 53)

– من هرگز نفس خويش را تبرئه نمی‏كنم كه نفس (سركش)، بسيار به بدی‌ها امر می‏كند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند، پروردگارم غفور و رحيم است.

او به خداوند سبحان اعلام نمود که زندان را به این فساد و گناه بزرگ و رذیلت بندگی هوای نفس خود و تابعیت از هوای نفس دیگران، ترجیح می‌دهد و در این قصّه، تحمّل سال‌ها زندان و شکنجه‌هایی که بدترین آنها «اتهام خیانت» بود نیز مطرح شد و البته که قصّه‌ای واقعی، درس و عبرت‌آموز و بسیار زیبا می‌باشد. لذا اگر کسی دوست داشته باشد که در این قصّۀ، فقط زلیخا را ببیند و چنین تفسیر و تأویل نماید که مقصود از «أَحْسَنَ الْقَصَص»، هوای نفس اوست، خودش مشکل دارد!

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=22842

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب