پرسش:
چرا در حکاکیها و نقاشیهای مصر باستان اثری از یوسف پیامبر علیه السلام نیست؟
پاسخ:
آیا تحقیق کردهاید و مطمئن شدهاید که اثری وجود ندارد و حالا میپرسید: «چرا نیست»؟! نباید گمان شود هر چه در فضای مجازی منتشر و فرافکنی میشود، حتماً درست است!
میدانید که پس از پخش سریال یوسف علیه السلام (حتی در چند کشور دیگر)، این سؤال شبههانگیز، در فضای مجازی بسیار فرافکنی شده است، لذا باید بدانیم که علت اصلی آن چیست؟ آیا نگرانند که حضرت یوسفی با این سرگذشت واقعیت داشته است یا خیر؟! یا اهداف دیگری دنبال میکنند، از جمله آن که:
الف – “تاریخ”، به ویژه تاریخ انبیای الهی و فراعنه و اقوام معاصر آنها که در قرآن مجید به آنها تصریح شده است، صرفاً قصهای از گذشتگان نمیباشد، بلکه به غیر از روشن و تثبیت نمودن پیدایشها، انقراضها، شجرهها و …، سراسر درس و عبرت برای آیندگان میباشد، چنان که در قرآن کریم میفرماید: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ – پس قصه را بازگو کن، باشد که بیندیشند» (الأعراف، 176) و میفرماید: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى – در این (قصه فرعون) عبرتی است برای کسانی که خداترسند» (النازعات، 26).
این درس و عبرت، فقط در تاریخ انبیای الهی نیست، بلکه تقویم و تاریخ تمامی اقوام، سران و جریانها، حاوی درسها و عبرتهایی برای متفکران و متدبران آینده میباشد.
ب – بنابراین، علل نزاع غرب [به ویژه در دو قرن اخیر]، با تاریخ و تلاش گسترده برای تحریف یا مشکوک نشان دادن حوادث مهم تاریخی، به خوبی مشخص میگردد.
پُست مدرنیسم میگوید: «ما اصلاً مجبور نیستیم تاریخ را آن که ثبت شده بپذیریم، بلکه میتوانیم آن گونه که دوست داریم، بنویسیم و ترسیم نماییم»!
ج – البته علت ایجاد شک و شبهه، راجع به قصه حضرت یوسف علیه السلام، به ویژه در فضای مجازی ایران و کشورهای مسلمان، فقط همان اهداف کلی نیست، بلکه میخواهند بدین واسطه ادعا و مثلاً اثبات نماید که قرآن کریم وحی نیست و نباید هر چه در آن نوشته شده، مورد باور و قبول قرار گیرد! البته درد و غرضشان، صرفاً قصه حضرات ابراهیم، یوسف، موسی، شعیب و دیگر پیامبران علیهم السلام و اقوامی چون لوط، عاد و ثمود نمیباشد، بلکه اگر کسی در وحیانیت قرآن مجید تردید نماید، تمام آن را کنار میگذارد!
سند وقایع تاریخی:
تاریخ، یعنی ذکر وقایعی از گذشته. خواه مربوط به چند قرن پیش باشد، یا یک روز و یک ساعت گذشته که با “نقل” توسط “ناقلین” به دیگران منتقل میگردد و البته مخاطب حق دارد که جویای سند موثق این اقوال باشد.
امروزه ضبط صدا، عکس و فیلم بهترین اسناد است [اگر چه ممکن است که همانها را نیز با گزارش، تحلیل و تفسیر غلط ارائه دهند]؛ اما بدیهی است که “سند” برای تاریخ گذشته، الزاماً مجسمه یا سنگ نوشته نمیباشد؛ کشورهایی چون: ایران، مصر، هندوستان، سوریه، فلسطین، چین و دهها کشور دیگر در قارههای گوناگون، قدمت چند هزار ساله دارند و بالتبع تاریخ بسیار غنی و پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشتهاند که مثبوت است، اما آیا تماماً مستند به مجسمهها و سنگ نوشتهها میباشد؟! خیر، بلکه مورخینِ محقق و البته موثق، آنها را تحریر نمودهاند و اقوال متواتر نیز بر اساس چارچوبهای “علم تاریخ” که امروزه یک رشتهی دانشگاهی تا سطح دکتری میباشد، سنجیده میشوند.
وحی، موثقترین ناقل تاریخ:
برای خدا باوران، کلام الله و وحی، موثقترین نقل است، چرا که ناقلش خداوند علیم، حکیم و سبحان میباشد. از اینرو، اگر نوشتار، مجسمه یا سنگنوشتهای پیدا شود و مفسران و تحلیلگران تاریخ، تفسیر و تحلیلی بنمایند که با بیان وحی منافات داشته باشد، ملاک نقلی است که در کلام الله آمده است، نه آن چه که آنان میگویند! مثل این که از یک سو میگویند: «کوروش، پیامبر بوده است» و از سوی دیگر میگویند: «در کتیبهای که از او باقی مانده، بت پرستی آزاد را آزاد کرده است!» و ما به حکم عقل و وحی میگوییم: «پس، یا کوروش پیامبر نبوده، و یا کتیبه از او نیست، بلکه یک تحریف تاریخی و سندسازی جعلی است؛ چرا که اساسا پیامبران برای ریشهکنی جهل و بتپرستی آمدهاند، پس هیچ پیامبری بتپرستی را آزاد نمیکند و معابد را آباد نمیسازد»!
داستان حضرت یوسف علیه السلام، در قرآن کریم نقل شده است و البته در تورات و انجیل هم شبیه به همین (با کمی تفاوت) آمده است. بنابراین، این فراز از تاریخ، دارای موثقترین اسناد هستند، اگر چه سنگ نوشته یا مجسمهای یافت نشود.
زدودن و تحریف تاریخ:
ما میدانیم که “زدودن و تحریف تاریخ”، به خاطر همان درسها و عبرتها و تثبیتهایش، نه تنها اختصاصی به عصر ما ندارد، بلکه نظامات استکباری، ظلم و سلطه، همیشه در این راستا کوشیدهاند؛ چنان که در حمله اعراب و نیز چنگیز به ایران، ابتدا کتابخانهها به آتش کشانده شد و بناهای تاریخی تخریب گردید، و امروزه نیز داعش امریکایی، به هر سرزمین اسلامی که قدم گذاشت، ابتدا حرمها، مجسمهها، بناهای تاریخی و کتابخانهها را تخریب نمود و آثار باستانی را خُرد کرد و یا به تاراج برد تا در بازارهای غربی بفروشد.
بنابراین، هیچ جای تعجب نیست که بدانیم با توجه به سلطه فرعونیسم، پس از رحلت حضرت یوسف علیه السلام، هر گونه نقلی از ایشان در سرزمین مصر ممنوع شده باشد، چنان که پس از رحلت حضرت رسول اعظم صلوات الله علیه و آله نیز نقل هر گونه حدیثی از ایشان ممنوع شد! و هیچ تردیدی نیست که همانگونه یوسف علیه السلام دستور داد تا تمامی بتها شکسته و برچیده شوند و معابد بسته شوند، آنها نیز پس از رحلت او، دستوری متضاد داده باشند.
لجاجت هدفدار
اما در عین حال، آثاری باقی مانده است؛ ولی لجاجت هدفداری در معرفی آنها وجود دارد. چنان که عکس سنگ نوشتهی بزرگی را در کتب تاریخی درج میکنند که متن آن هفت سال آبادانی یا هفت سال قحطی را شرح داده است، اما به لجاجت تمام در شرح آن مینویسند: «با این حال سندی در دست نیست که این همان ماجرای نقل شده در قرآن باشد»! و یا حتی اسم یوسف را مییابند، ولی میگویند: «ثابت نشده که این یوسف، همان یوسف است»؟!
نمونهها:
1- کتیبهای به جا مانده، قصهی هفت سال قحطی را نقل کرده است و در ترجمه تصریح شده که اسامی یوسف (Joseph ) و ایمهوتپ (Imhotep) و نیز الینگ (Aling) که همان خِنومهوتب (Khnumhotep) است در آن آمده است و تصریح میکند که «فرعون از ایمهوتپ برای هفت سال قحطی آینده کمک میخواهد»، اما تحلیلگر میپرسد: «به راستی او از کجا میدانست که در آینده قحطی خواهد شد»؟! سپس پاسخ میدهد: «مورخان روم باستان، قصه حضرت یوسف علیه السلام را نقل کردهاند که توانسته، این قحطی را از رویای ایمهوتپ تشخیص دهد. و از آثار “ماركوس جونیانوس جوستینوس” در قرن سه میلادی نام میبرد و میافزاید: او نیز آثار ” پمپیوس تروگوس” حفظ کرده است.» او میافزاید:
«یوسف، در مدت کوتاهی، لطف بزرگی به پادشاه کرد. زیرا او به طور برجستهای در عجایب و غرایب مهارت داشت و اولین کسی بود که علم تعبیر خواب را تأسیس کرد. و به نظر میرسد هیچ چیز از قوانین الهی یا انسانی برای او ناشناخته نبوده است. به طوری که او چند سال قبل از وقوع، پیشبینی کرد که تمام مصر از قحطی نابود میشود، و اگر پادشاه با توصیه او دستور نداده بود که ذرت [گندم و …] را برای چند سال زمین بگذارند، مصر نابود میشد. از جمله دلایل اثبات دانش او، این که به نظر میرسد پندهای او، از جانب یک انسان فانی نبوده، بلکه از یک خدا گرفته شده است.»
(Marcus Junianus Justinus, Epitome of the Phillipic History of Pompeius Trogus, Book 1, Chap. 36, Para. 2.)
2- نوشتهاند: این لوح مرمری (عکس)، در قلعهای ویران در ساحل هادراموت کشف شد که اکنون جزو یمن است. در این لوح، از قحطی گسترده که گویا جهان را گرفته بود، اما دست کم تا کنعان پیش رفته بود و سبب هجرت خاندان یعقوب به مصر شد، یاد شده است. و هم چنین اشاره دارد که طبق این الواح و نیز گزارههای موثق تاریخی، یوسف (ع)، انبارها را گشود و غلات را به مصریان فروخت و … .
3- قدمت این کاغذ کشف شده، 100 یا 200 سال پیش از میلاد است که به داستان حضرات ابراهیم و یوسف علیه السلام اشاره دارد.
●- بنابراین، به غیر اقوال تاریخی و مستند که سرآمد آنها وحی است و سپس کتب معتبر مورخین، آثار بسیاری هم وجود داشته شده است که برخی نابود شده، برخی دیگر به انگلیس و فرانسه برده شده و در موزههای آنها پنهان شده است، و برخی دیگر در موزههای مصر و یا … وجود دارد و به برخی نیز مورخان گذشته تصریح و اشاره دارند که کتاب آنها باقیست، اما آن آثار باقی نیست. لذا اگر بخواهیم فقط به مستندات آن اشاره کنیم، خودش یک کتاب تاریخی قطور خواهد شد.
●- با ایفاد عکسهایی از سنگنوشتهها، تأکید میشود که در بارۀ قصص قرآنی، ملاک بیان وحی است، نه سنگنوشتهها یا مجسمههای کشف شده!