پرسش:
چرا وجود خدا را در زندگی احساس نمی‌کنیم؟ آیا خدا رهایمان کرده است؟ آیا با ما کاری ندارد؟ آیا دوستمان ندارد؟

پاسخ:

1- این سخن مانند این است که کسی چشمانش را ببندد و بپرسد: «چرا چیزی نمی‌بینم؟!» به او می‌گویند: «چشمانت را باز کن، تا ببینی».

2- هرگز به خود القا نکنید که وجود او را درک نمی‌کنید! اگر درک نمی‌نمودید، نگران نمی‌شدید که نکند شما را رها نموده یا دوستتان ندارد!

3- هرگز سوء ظن نسبت به خداوند رحمان و رحیم را به ذهن و قلب خود راه ندهید؛ چرا که این بدبینی‌ها، افتراهائیست که سبب نفاق دل و دوری از او می‌گردد.

«وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا» (الفتح، 6)

– و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد می‏برند مجازات كند، حوادث سوئی (كه برای مؤ‌منان انتظار می‏كشند) تنها بر خودشان فرود می‌آید، خداوند به آنها غضب نموده، و آنها را از رحمت خود دور ساخته، و جهنم را برای آنها آماده كرده، و چه بد سرانجامی است.

●- بهتر است به جای “احساس”، از واژگانی چون “فهم و درک” استفاده نماییم، چرا که خداوند سبحان، مادی و از محسوسات نیست که وجودش را احساس نماییم و بی‌تردید موجودی که با حواس درک شود، مادی می‌باشد و خدا نیست! خداوند سبحان، با عقلی که به نور علم می‌بیند، شناخته می‌شود – با نشانه‌هایش در کتاب خلقت [از جمله وجود خود] دیده می‌شود – با قلب درک و دوست داشته می‌گردد.

«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (فصلت، 53)

– به زودى نشانه‏‌هاى خود را در افقها[ى گوناگون – افق عقل، قلب، علم و سراسر عالم خلقت] و در وجود خودشان، بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.

اهمیت و نقش توجه

دقت به این نکته، بسیار مهم و راه‌گشاست که آدمی، آن چه را فهم، درک و احساس می‌کند که به آن توجه نماید. به عنوان مثال: وجود روح خود را وقتی درک می‌کنید که به آن توجه داشته باشید – برخورداری خود از مغز، قلب و سایر اعضا و جوارح و انگشتان دست و پا و … را وقتی درک و احساس می‌نمایید که به آن توجه نمایید. معروف است که می‌گویند: «عضو سالم بدن، آن عضوی است که وجودش را احساس نکنید و چون به درد آید، احساسش خواهید نمود»، مانند چشمی که هر لحظه با آن می‌بینیم، اما تا تار نشود، مشکل دید نیابد و به درد نیفتد، وجودش را احساس نمی‌کنیم.

گروهی از مشرکان به حضرت ابراهیم علیه السلام گفتند: ستارگان إله هستند! گروهی دیگر گفتند: ماه إله است و گروهی گفتند: خورشید بزرگتر است، پس آن إله می‌باشد! حضرت ابراهیم علیه السلام، یک پاسخ عقلی و قلبی داد و فرمود: «اینها همه افول می‌کنند و من افول کنندگان را دوست ندارم!» از ایشان پرسیدند: «پس إله تو کیست؟!» فرمود:

«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (الأنعام، 79)

– من روی (جهت) خود را متوجه به سوی كسی كردم كه آسمانها و زمين را آفريده من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.

خداوند سبحان در معرفی و دعوت به دین حقیقی، فرمود: «به دین فطرت خود توجه کن» یعنی روی و جهت تو به سوی فطرتت باشد:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)

– روی (توجه – جهت) خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن؛ اين فطرتی است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده؛ در آفرينش خدا دگرگونی نيست؛ اين است دين و آئين محكم و استوار، ولی اكثر مردم نمی‏دانند.

موانع توجه به خدا

آدمی در هر موضعی، هر نیّتی و هر کاری، نمی‌تواند بیش از یک جهت داشته باشد، چنان که جهت‌گیری بدنش نیز چنین می‌باشد؛ اگر به سمت راست بنگرید و روی آورید، سمت چپ را نمی‌بینید و بدان سو نمی‌روید. در آن لحظه که کتابی می‌خوانید و تمام توجه شما به متن آن می‌باشد، متوجه نمی‌شوید که گرسنه یا تشنه‌ شده‌اید، مگر آن که فشار آورد و شما را متوجه سازد. اگر علاقه به ادامۀ مطالعه شدید باشد، سریع چیزی می‌خورید یا می‌نوشید تا بازگردید و تمام توجه خود را به مطالب آن کتاب معطوف نمایید. البته ممکن است کسی از کاری، چندین هدف کوتاه مدت، متوسط و بلند مدت داشته باشد، اما همه به هدف غایی ختم می‌شوند که اصل توجه [جهت‌گیری] بدان سو می‌باشد.

تردیدی نیست که اگر تمام توجه کسی معطوف به دنیا و متاعش باشد – تمام توجهش به نیازهای مادی و برآوردن اوامر هوای نفس خودش باشد – محبوب غایی‌اش دنیا و طاغوت‌ها باشند – اسیر و بندۀ شهواتی چون: غریزۀ جنسی، شهوت قدرت، ثروت و شهرت باشد، هرگز توجهش به خدا و معادش جلب نمی‌شود و وجود او، مالکیت و ربوبیّت او، و رحمت او را که فراگیر است و همه چیز را در بر گرفته است، فهم و درک نمی‌نماید.

آیا خدا رهایمان کرده یا ما را دوست ندارد؟!

خداوند متعال، با فرمان سجده ملکوتیان به آدم علیه السلام، به ابلیس لعین که به ملکوت رسیده بود، نشان داد که مبتلا به بیماری “تکبر” می‌باشد! اگر او سجده می‌نمود، بهبود می‌یافت و در آن مقامات، رشد بیشتری می‌نمود – اگر پس از تمرد، استغفار می‌نمود، بخشوده می‌شد و فرصت جبران و اصلاح می‌یافت؛ اما تکبرش مانع او شد. شدت تکبرش به حدّی بود که وقتی دید توجیهاتش مقبول واقع نشده است، نگفت: «ظَلَمتُ نَفسی – من به خودم ظلم کردم» – من غفلت و خطا کردم؛ بلکه گفت: «خدایا! تو مرا گمراه نمودی …!»:

«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» (الحجر، 39)

– گفت پروردگارا به سبب آنكه تو مرا فریب دادی (گمراه نمودی) من [هم متاع دنیا و گناهانشان را] در زمين برايشان مى‌‏آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت.

*- انسان – این رویکرد مبتنی بر جهل، غفلت (بی‌توجهی) و تکبر، در انسان نیز وجود دارد، چرا که اگر آدمی، رنگ خدایی به خود نگیرد، رنگ شیطانی به خود می‌گیرد.

این جهل و تکبر سبب می‌شود که آدمی به جای معبود حقیقی، محبّت دنیا را در دلش جای دهد و سپس بگوید: «لابد خدا مرا دوست ندارد!» در حالی که اگر او بنده‌اش را دوست نمی‌داشت، اصلاً خلقش نمی‌نمود، چه رسد به این که ربوبیّتش نماید – روزیش دهد – هدایتش نماید – دعایش را به اجابت رساند – در هر شرایطی، راه بازگشت و اصلاح را به رویش باز بگذارد و مورد رحمت و مغفرت قرار دهد.

*- در پاسخ هر بنده‌ای که راجع به خدا و نظر لطفش به تمامی بندگان پرسشی داشته باشد، با مهربانی فراوان فرمود:

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» (البقره، 186)

– و هنگامی كه بندگان من از تو درباره من سؤ‌ال كنند؛ من نزديكم! دعای دعا كننده را به هنگامی كه مرا می‏خواند پاسخ می‏گويم، پس آنها [نیز] بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا رشد نمایند. (و به مقصد و رستگاری برسند).

*- خطاب به تمامی بندگان گناهکارش که گاه از شدت غفلت، ظلم به خود و گناه، دچار ناامیدی می‌شوند، فرمود:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)

– بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روى روا داشته‌ايد! از رحمت‏ خدا نوميد مشويد؛ در حقيقت ‏خدا همه گناهان را مى‌‏آمرزد كه او خود آمرزندۀ رحیم است.

●- فرمود: «اما بندگانی دارم که به جای توجه به من؛ توجه به بازگشت به سوی من و دوست داشتن من؛ زودگذرهای دنیا را دوست دارند!»:

«إِنَّ هَؤُلَاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا» (الإنسان، 27)

– اينان دنياى زودگذر را دوست دارند و روزى گرانبار را [به غفلت] پشت‏ سر مى‏‌افكنند.

●- فرمود: «بندگانی دارم که برای من جایگزین می‌گذارند و آنها را مانند دوست داشتن من، دوست می‌دارند! اما من، محبوب غایی بندگان مؤمنم می‌باشم»:

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)

– بعضی از مردم شریکانی (معبودهائی) غير از خداوند، برای خود برمی گزینند، و آنها را همچون دوست داشتن خدا دوست می‏دارند، اما آنها كه ايمان دارند شدت محبّت‌شان [محبوب غایی‌شان] الله می‌باشد، و آنها كه ستم كردند (و معبودی غير خدا برگزيدند) هنگامی كه عذاب خدا را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمام قدرت به دست خدا است، و او دارای مجازات شديد است.

نکته:

بنابراین، بی‌معرفتی (نشناختن)، بی‌توجهی (غفلت) و بی‌محبّتی نسبت به خداوند خالق، مالک، ربّ، رازق، غفار، رحمان و رحیم که بازگشت به سوی اوست، انحرافی است که مانع از رشد و سبب زیان (خسران) در دنیا و آخرت می‌گردد؛ اما متهم نمودن او به جای مقصر دانستن خود، که از تکبر نشأت می‌گیرد، افترای به او و بزرگترین ظلم است که متکبر را همچون ابلیس لعین و سایر شیاطین جنّ و انس، به بُغض نسبت به او و دشمنی با او می‌کشاند:

«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (الصف، 7)

– چه كسی ظالمتر است از آن كس كه بر خدا افترای دروغ می‏بندد، در حالی كه دعوت به اسلام می‏شود، خداوند قوم ظالم را هدايت نمی‏كند.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=81732

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب