پرسش:

چه قدر از داستان‌های کربلا را به ما دروغ گفته‌اند‌؟

پاسخ:

1- کربلا و عاشورا، یک داستان نیست، بلکه یک حقیقت، یک واقعیت، یک حادثۀ تاریخی، یک نهضت پویا و تماماً درس و عبرت می‌باشد.

2- مگر دروغ را می‌توان با عدد، وزن یا متر اندازه‌گیری نمود که پرسیده شود: «چقدر دروغ گفته‌اند؟!» اما، بدیهی است که تا سخن راست در اختیار نباشد، دروغ تشخیص داده نمی‌شود. 

  • -با نزدیک شدن دهۀ محرم و ایام بزرگداشت نهضت سید الشهداء، امام حسین علیه السلام، هجمه‌های ضد تبلیغی نیز دوباره در فضای مجازی شدت می‌گیرند؛ چرا که دشمنان از زنده و پویا بودن این حماسۀ بزرگ که آثار و عواقبش علیه مستکبران، ظالمان، منافقان و فاسدان می‌باشد، به شدت وحشت دارند و از ذکر مصائب و گریه بر مصائب وارده بر ایشان نیز به شدت می‌ترسند!

امام خمینی رحمة الله علیه: «امام حسین با عدۀ کم، همه چیزش را فدای اسلام کرد؛ مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند. و این مجالسی که هست مجالسی است که دنبال همین است که این «نه» را محفوظ بدارد. بچه‌ها و جوانهای ما خیال نکنند که مسئله، مسئله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملتِ گریه»! آنها از همین گریه‌ها می‌ترسند، برای اینکه گریه‌ای است که گریه بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. دسته‌هایی که بیرون می‌آیند، مقابل ظالم هستند» (صحیفه امام خمینی، جلد 10، صفحه 315)

  • -این منافقان، هر گاه ذکر مصائب و فجایع، دل‌ها و عواطف را تحت تأثیر قرار دهد، می‌گویند: «چرا باید برای کسی که چهارده قرن پیش کشته شده، عزاداری و گریه کنیم» و هر گاه نوبت به شناخت دوست و دشمن می‌رسد تا نزدیکی و دوری [تولی و تبری] مبتنی بر دانش و بینش باشد، می‌گویند: «خیلی از اخبار رسیده دروغ است!‌» و چند مثال هم می‌آورند! و نکته اینجاست که به بهانۀ چند گزارۀ نادرست، در تمام اخبار درست و واقعیات تردید و شک ایجاد می‌کنند!

این همه منابع موثق در شیعه و سنّی وجود دارد؛ آنها کتب معتبری چون: لهوف، مقتل الحسین، متقل خوارزمی و سایر منابع تاریخی را رها می‌کنند و می‌گویند: «فلان منبری یا مداح چنین گفت، در حالی که چنین نبوده است!‌‌» و سپس در کلّ ماجرا ایجاد تردید می‌کنند!

ما می‌پرسیم: «از کجا دانستید که برخی از اقوال درست نیست؟ پس لابد اخبار درست و معتبر را در اختیار دارید!‌»

این جماعت، به هیچ کلام یا نوشتاری از شهید آیت الله مطهری رحمة الله علیه، درباره ولایت، امامت، امام حسین علیه السلام، نهضت عاشورا، پیام‌ها و آثارش اشاره نمی‌کنند و فقط می‌گویند: «در کتاب حماسۀ حسینی، در بخش تحریف‌های عاشورا، نوشته است که فلان نقل دروغ است!‌» به عنوان مثال: به گفتگوهای جناب لیلا با حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلا و عاشورا اشاره کردند که ایشان اصلاً در کربلا نبود – یا به ماجرای قصۀ دامادی حضرت قاسم علیه السلام اشاره نمودند، که سراسر دروغ است – یا اشاره نمودند به این که در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که «لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود» که بسیار غیر منطقی، غیر مستند و البته دروغ و تحریف تاریخی می‌باشد. اما خود ایشان در همین بخش از کتاب، تصریح نمودند که «در میان وقایع تاریخی، کمتر واقعه‌ای است که از نظر نقل‌های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد».

حال، چون چند نقل غیر معتبر در قالب سخنرانی، شعر و مداحی بیان شده، چه کنیم؟! آیا بگوییم: «تمامی اخبار رسیده دروغ است و یا دست کم باید در تمامی آنها تردید نمود؟!»

ایشان تصریح نموده‌اند: «هیچ حادثه‌ای در تاریخ‌های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقل‌ها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند. یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه، خطبه زیاد خوانده شده است.‌..؛ در قضیه کربلا سوال و جواب [از امام و اصحاب و حتی دشمنان] زیاد شده است و همین‌ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می‌دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است، مخصوصاَ شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می‌تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.» (حماسۀ حسینی)

حکایت

می‌گویند: شخصی برای سخنرانی در مسجد شیعیان، عازم یک منطقۀ سنّی شد. یک مقام مسئولی نزد او آمد و با احترام گفت: «می‌دانید که بیشتر اهالی این شهر سنّی هستند، لذا چیزی نفرمایید که عواطف تحریک و اختلافات تشدید شود»؛ واعظ گفت: «بله، حواسم هست»، مقام مسئول افزود: «لطفاً واقعه را طوری تحلیل ریشه‌ای نفرمایید که به صدر اسلام برسد، همین به معاویه و یزید اکتفا نمایید»؛ واعظ گفت: «بله، حواسم هست». مقام مسئول افزود: «لطفاً ذکر مصائب نیز به گونه‌ای نباشد که عواطف و احساسات را به شدت تحریک کند، مثلاً شرح دهید که چگونه آب را بستند، سرها را بریدند، دست‌ها را قطع کردند، با اسراء چه کردند»؛ واعظ گفت: «پس چه بگویم، آیا بگویم آنها در آن بیابان، بر اثر برق گرفتگی یا نشت گاز کشته شدند؟!»

بزرگترین مصائب

انسان، ابتدا با ظواهر مواجه است، لذا ابتدا شادی و یا غم و ناراحتی ظاهری را می‌بیند، اما اگر تعقل، تفکر و بصیرت داشته باشد، از ظاهر به باطن می‌رود، با دیدن همین جنایات و ظلم‌های ظاهری، پی به کفر و قساوت دشمنان می‌برد و حق و باطل را می‌شناسد و از هم تمیز می‌دهد.

این همه پزشک، دارو و بیمارستان، برای سوختگی‌های سطحی یا عمقی بدن وجود دارد، اما کمتر کسی به فکر درمان «دل سوخته» می‌افتد! اما، همان که دست و صورتش سوخته، دلش بیشتر سوخته است.

در ماجرای کربلا نیز همین است، بیشتر به مصائب ظاهری توجه می‌شود و البته باید هم به آنها اشاره شود، اما در زیارت عاشورا، ابتدا مردمانی لعن می‌شوند که ظلم به اهل بیت علیهم السلام را بنیان گذاشتند و امامان را از مقام و مرتبه‌ای که خدا برای آنان قرار داده بود، دور کردند و سبب این همه انحراف و خسران وارده بر انسان در طول زمان شدند.

«فَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللّٰهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ وَأَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللّٰهُ فِيها»

– خدا لعنت کند امّتی که بنای ستم و بی‌داد بر شما اهل‌بیت را بنیان نهادند و خدا لعنت کند قومی که شما را از مقامتان دور کرد و از مرتبه‌هایتان برکنار نمود، مرتبه‌هایی که خدا شما را در آن‌ها قرار داد.

حال در مجالس مذهبی و در ذکر مصیبت‌ها، به فجایع کربلا که بر بدن‌ها وارد شده اشاره می‌کنند و باید هم بکنند تا کفر و قساوت دشمنان آشکارتر گردد، و مخاطبان نیز مغموم می‌شوند و گریه می‌کنند؛ اما چه مقدار به مصیبت وارده بر مردم، به سبب کنار گذاشتن آنها اشاره می‌شود و چه میزان موجب غم، اندوه و اشک می‌شود؟! اگر اشک به خاطر ظلم‌ها، برای امام و یارانش علیهم السلام باشد، اشک در مصیبت کنار گذاشتن اهل بیت علیهم السلام، اشک برای محرومیت‌ها و ظلم به خودمان می‌باشد.

دقت کنیم که نگاه تحلیلی، تفکر و تعقل را مخاطب قرار می‌دهد تا معلومات و نیز بصیرت ارتقا یابد، و عقل گریه نمی‌کند؛ اما ذکر مصیبت، قلوب را مخاطب قرار می‌دهد و عواطف را برمی انگیزد که گاه سبب شادی و خنده می‌گردد و گاه غم و گریه.

در ذکر مصائب، جانیانی چون شمر و یزید را لعنت می‌کنیم و باید هم لعنت کنیم، اما در نگاه تحلیلی، دانش، بینش و بصیرتی چون امام خمینی رحمة الله علیه لازم است تا بفرماید:

«خطای یزید این نبود که سید الشهدا را کشته، این یکی از خطاهای کوچکش بود، خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونه‌اش کرده بودند، و سید الشهدا به داد اسلام رسید، سید الشهدا اسلام را نجات داد. روضه سید الشهدا برای حفظ مکتب سید الشهدا است.» (صحیفه امام خمینی، جلد 8، صفحه 526)

شهید آیت الله مطهری رحمة الله علیه:

«اگر گفتند این عزا را احیا کنید، زنده نگهدارید، برای اینست که این نکته‌ها را بفهمیم و دریابیم و عظمت حسین را درک کنیم؛ و اگر اشکی می‌ریزیم از روی معرفت باشد. معرفت حسین ما را بالا می‌برد. ما را انسان می‌کند، ما را اهل حق و حقیقت می‌کند، اهل عدالت می‌کند، یک مسلمان واقعی می‌کند، مکتب حسین مکتب انسان سازی است. نه مکتب گنهکار سازی. حسین سنگر عمل صالح است، نه سنگر گنهکاری. پس فلسفه این که گفته‌اند عزای حسین بن علی را زنده نگهدارید، اینست.» (حماسۀ حسینی)

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=26590

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب