پرسش:

جهانی که ما هم اکنون در آن زندگی می‌کنیم مادی است؛ 2- هر چیز مادی نیاز به علت مادی دارد (‌طبق قاعده سنخیت علی و معلولی و این که خدا علت علل است )؛ 3- خدا غیر مادی است؛ نتیجه: خدا خالق جهان مادی نیست.

پاسخ:

سخن دربارۀ علّت هستی بخش است؛ یعنی موجودی که تحقق یافتن موجودی دیگر بدون آن محال است.

گاهی سخن از علّت حقیقی است که وجود معلول به آن وابسته است – گاهی سخن از علّت فاعلی می‌باشد، مانند کسی که صورتی را در ماده ایجاد می‌کند، مانند نجاری که از چوب درخت، صندلی می‌سازد – گاهی سخن است علت غایی است، یعنی حکمت و هدف فاعل و … یا اقسام دیگر علت؛ مانند علت تامه، یا علت ناقصه.

الف – اگر عالَم هستی را خالقی خلق ننموده، پس چگونه پدید آمده‌ است؟! فرض این که ناگهان از عدم پدید آمده‌اند -یا- تصادفی پدید آمده‌اند، کاملاً با «علیّت» و قوانین آن، از جمله سنخیت، منافات دارد.

بنابراین، فرضیه‌هایی چون: پدید آمدن ناگهانی، تصادفی، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) و …؛ رد می‌شوند و به حکم عقل، باید پدیدآورنده‌ای باشد. اما، نمی‌گویند: «چون معلول بدون علت هستی بخش پدید نمی‌آید، پس باید خالقی باشد؛ بلکه می‌گویند: «چون سنخیت لازم است، پس خدا خلق نکرده؟!»

می‌گوییم: «خلقت یعنی هستی بخشیدن و به وجود آوردن؛ حال اگر او خلق ننموده، او هستی نبخشیده و به وجود نیاورده، پس فاعل کیست یا چیست؟!»

ب – عالَمی که ما در آن زندگی می‌کنیم، فقط مادی نیست، بلکه در این عالَم بزرگ، جهان طبیعت کوچکی وجود دارد که مادی است. به عنوان مثال: عالَم روح – عالَم عقل – عالَم عشق و … همگی وجود دارند، اما هیچکدام مادی نیستند.

آن چه که در ماده می‌بینیم، صورت پایین (نازل) مراتب بالاتر می‌باشد که مادی نیستند؛ به عنوان مثال: جاذبه در فیزیک را مادی می‌بینیم، اما حقیقت جاذبه و دافعه مادی نیستند، چنان که خداوند سبحان نیز جاذبه و دافعه دارد و شما نیز دارید (1) – زیبایی را در صورت‌های موجودات می‌بینیم، اما حقیقت زیبایی که مادی نیست.

انسان، پیش از آن که زیبایی صورت انسان، زیبایی آسمان، یا یک گُل را بشناسد؛ حقیقت زیبایی را می‌شناسد که مادی نیست.

ج – قانون علیّت این است که «علّت، باید مرتبهٔ كامل‌تر و عالی‌تری از وجود معلول را داشته باشد، به‌گونه‌ای كه وجود معلول پرتوی از آن محسوب شود، نه اینكه حدود وجود معلول عیناً در علت محفوظ باشد و علت، دارای ماهیت معلول هم باشد.»

بنابراین، جهان طبیعت (ماده)، ابتدا «وجود – هستی» یافته و این «وجود – هستی» است که در ماهیات گوناگون، تجلی یافته است. علت هستی بخش، واجد کمال وجود می‌باشد که آن را در ماهیات که ناقص و محدود می‌باشند، تجلی داده است.

آیت الله مصباح یزدی رحمة الله علیه: «آنچه در مورد علت هستی‌بخش لازم است، دارا بودن كمالات وجودی معلول به‌صورت كامل‌تر و عالی‌تر است، نه واجد بودن نقص‌ها و محدودیت‌های آن، و اگر مفهوم جسم و لوازم آن از قبیل مكانی و زمانی بودن و حركت و تغییرپذیری بر خدای متعالی و مجردات تام صدق نمی‌كند، به‌خاطر این است كه مفاهیم مزبور لازمهٔ نقص‌ها و محدودیت‌های موجودات مادی است نه لازمهٔ كمالات آنها.»

*- اگر نجاری صندلی ساخت، یا دانشمندان سفینه فضایی ساختند، یا مهندسی برجی ساخت، لزومی دارد که در وجود آنها، صندلی، سفینه فضایی یا برج باشد؛ بلکه آنها علم، قدرت و توان خود را در ماهیات یا صنایع گوناگون، تجلی می‌دهند.

د – از آنجا که ضعف و نقص، به عدم و نیستیِ کمال گفته می‌شود، پیدایشی ندارند که برایشان علّت جستجو شود. به عنوان مثال: «علم»، هستی و کمال است و از وجود علیم در مراتب گوناگون تجلی می‌یابد؛ اما «جهل» وجود ندارد که علت بخواهد، بلکه به نبود و نقص علم، جهل گفته می‌شود – زیبایی، هستی و کمال است و از «جمیل» متجلی می‌گردد، اما زشتی وجود خارجی ندارد که علت بخواهد، بلکه به نبود زیبایی، زشتی گفته می‌شود؛ و همین طور است سایر کمالات، چون: حیات – قدرت – قوت و … .

  • -بنابراین، اگر در ماده، ماهیات متفاوتی می‌بینیم، مثلاً آهن، چوب، حیوان یا گیاه را می‌بینیم؛ بدین معنا نیست که باید در وجود علت هستی بخش آنها، آهن و چوب و حیوانات موجود باشند؛ بلکه باید کمال بدون نقص حیات، علم، حکمت، قدرت و قوت را دارا باشد؛ باید علیم باشد تا علم را در عالم هستی تجلی دهد – قادر باشد تا برای هر چیزی اندازه‌هایی قرار دهد – قوی باشد تا بتواند خلق کند – جمیل باشد تا جمال (زیبایی) را در اشیاء تجلی دهد – رحمان باشد، تا بتواند وجودبخشی نماید – توان پدید آوردن ماهیات را داشته باشد.

نکته:

از یک نظر می‌توان گفت که مسأله بالاتر از «سنخیت بین علت و معلول» می‌باشد، چرا که اگر در عالَم هستی، حیات، علم، حکمت، قدرت، جمال، رحمت، رأفت و سایر کمالات را می‌بینیم، بدان معنا نیست که اینها چیزهای مستقلی هستند که خالق‌شان واجد آنها بوده است، بلکه همان حیات، علم، حکمت، قدرت و جمال اوست که در ماهیات گوناگون تجلی یافته است.

به عنوان مثال: علمی که در طبیعت وجود دارد و علمی که دانشمند آنها را کسب کرده است، یک نوع علم جداگانه‌ای نیست که گفته شود: لابد خالقش نیز از آن عالم در حد کمالش برخوردار بوده است؛ بلکه همان علم اوست که تجلی یافته است؛ منتهی این کمالات، در هر موجودی یا هر ماهیتی، به اندازۀ ظرفیت وجودی، حکمت آفرینش و نقشش در چرخۀ حیات تجلی یافته است.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=22988

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب