زن در قرآن، اثر علی دوانی از محققین معاصر ایران است که به زبان فارسی نوشته شده است و چهره گروهى از زنان خوب و بد را در کتاب آسمانى قرآن مجید نمایان مىسازد و پندى آموزنده براى شناختن زن از دیدگاه اسلام و قرآن و خودسازى زنان مسلمان بر اساس خواست خدا و پیغمبر(ص) مىباشد. در واقع این کتاب سلسله دروسى است که در یکى از جلسات مذهبى براى جمعى از بانوان و دوشیزگان ایراد شده است.
منظور نویسنده از تدریس این درسها آگاهى دادن به دختران و زنان مسلمان بوده که بدانند جمعا در چند مورد از آیات قرآنى و در چه سورههایى از زنان خوب و بد یاد شده و آنها چه کرده بودند که خداوند خواسته است مرد و زن مسلمان، بلکه عموم مردم جهان از آن مطلع گردند؟
گزارش محتوا
چنانکه در پیشگفتار یادآوری شده، در این کتاب فقط سرگذشت عدهاى از زنان آمده است و حدود و حقوق و نظام زندگى زن از دیدگاه قرآن را باید در کتب دیگر یافت.
قرآن مجید در دو مورد از زن سخن گفته است: یکى از حقوق و حدود آنها بهعنوان یک فرد انسان و تکالیف خاص و حقوق و حدود شرعى که دارند که مؤلف به آن، «حدود و حقوق زن در قرآن» مىگوید و در سورههاى عدیده قرآن آمده است، بهخصوص سوره «نساء»؛ یعنى سورهاى که از حقوق زن سخن رفته است. مورد دیگر داستان بعضى از آنها است که در ضمن داستانهاى واقعى که در امتهاى پیشین بوده یا در زمان پیغمبر روى داده، آمده است. منظور مؤلف در اینجا این قسمت است که از نظر اخلاقى خواسته بازگو کند تا یک زن و دختر مسلمان بداند از چه زنانى در قرآن سخن به میان آمده و آنها کیانند و چه سرگذشتى داشتهاند و چه کرده بودند.
در مورد حضرت حوا و داستان او چنین میگوید: هم در قرآن و هم در روایات اسلامى و هم در ادبیات پارسى و تازى، بیشتر آدم را مسئول رانده شدن از بهشت دانستهاند. علت هم این است که وقتى بنا باشد آدم خلیفة الله فریب بخورد و نتواند جلوى خود را بگیرد، دیگر چه توقعى از حوّا است که نه مانند او نماینده خدا و معصوم بود و نه قدرت تعقل و ارادهاش به اندازه او. معالوصف صدمه این کار بهطور مساوى به هر دوى آنها رسید. هرچه کردند هر دو کردند و هرچه دیدند هر دو دیدند؛ با این فرق که لبه تیز حمله متوجه آدم است که هم میباید مواظب باشد از فرمان حق غفلت نورزد و هم جلو همسر خود را بگیرد. پس باید اعتراف نمود که در هر صورت بازنده و مسئول آدم بود.
نویسنده در بخشی دیگر از کتاب که درباره زن لوط است، مینویسد: زن لوط نیز مانند زن نوح از زنان بدکردارى بود که خدا در قرآن مجید از وى بهسختى نکوهش کرده است. لوط پیغمبر برادرزاده حضرت ابراهیم خلیل بود. در اور کلدانیان از سرزمین بابل واقع در بینالنهرین متولد شد و همراه عمویش ابراهیم به فلسطین آمد و مدتى بعد هم به اتفاق وى راهى مصر شد و از آن پس با هم به فلسطین بازگشتند. چون مردم شهرهاى «سدوم» واقع در اراضى مقدسه یا «اردن» گرفتار عادات ناپسند شده بودند و نیاز به راهنما و تبلیغ داشتند، حضرت ابراهیم لوط را براى راهنمایى و هدایت مردم سدوم به آنجا اعزام نمود.
دربارههاجر میگوید: نام هاجر با صراحت و کنایه در قرآن نیامده است، ولى لازم به ذکر نیست که در تمام این موارد، یعنى علت آمدن ابراهیم از فلسطین به حجاز و دعا براى فرزندانش و آنچه در سوره بقره و سوره ابراهیم از زبان ابراهیم و اسماعیل حکایت شده است، با زندگى هاجر بستگى دارد و در حقیقت داستان اوست که بدینگونه نقل مىشود و تردید نیست که مادر اسماعیل «هاجر» بوده است.
در مورد ساره مینویسد: وی دختر خاله حضرت ابراهیم خلیل بود. از نظر شرائطى که باید یک زن داشته باشد، نظیر نداشت. از اعتدال قامت و زیبایى خیرهکنندهاى برخوردار بود؛ به همین جهت نیز همسر او نظر به غیرت مردانگى در سفرهاى خود از بینالنهرین به سوریه و از آنجا به فلسطین و سرزمین کنعانیان و از آنجا به مصر، خاطرش از جانب او جمع نبود و همگى سعى خود را مبذول مىداشت تا چشم بیگانه به ساره نیفتد و دردسرى برایش به وجود نیاید.
با همه احتیاطى که به عمل مىآورد، هنگامى که از فلسطین وارد مصر شد، مرزداران مصرى توانستند ساره را ببینند. زن و مرد را آوردند و به پادشاه مصر تحویل دادند؛ به این امید که در قبال آن کار جایزه خوبى از پادشاه خود بگیرند.
در مورد «آسیه» نیز در این کتاب آمده که وی از زنان نامآورى است که سرگذشت وى در قرآن مجید آمده است. او بانوى اول مصر و همسر فرعون پادشاه مستبد و خودخواه آن مملکت باستانى بود. ظلم و بیدادگرى فرعون در تاریخ بشر ضربالمثل است و نیازى به توضیح ندارد. فرعون نیز مانند نمرود پادشاه بابل هم خود دعوى خدایى داشت و هم حافظ و نگهبان بتخانه ملت و مروج بتپرستى قوم بود.
در ادامهی کتاب، داستان مادر و خواهر حضرت موسى(ع) را آورده است و سپس حکایت دختران شعیب(ع) را ذکر کرده است.
در مورد داستان «زلیخا و یوسف» آورده که زیباترین داستانهاى قرآن است. خداوند خود در آغاز سوره یوسف مىفرماید: «ما زیباترین داستانى را که میتوان نقل کرد به تو وحى کردیم». زلیخا همسر «عزیز»، یعنى نخستوزیر مصر بود. پست و مقام شوهر زلیخا را تواریخ اسلامى مختلف نقل کردهاند: صدر اعظم یا رئیس زندانها یا رئیس کل تشریفات دربار.
مؤلف در داستان بلقیس و حضرت سلیمان اشاره میکند که شاید علت اینکه خداوند به سلیمان مانند پدرش داود مقام نبوت و سلطنت هر دو را عطا کرده بود، مادىگرى و دنیاپرستى قوم آنها «بنیاسرائیل» بود که مىپنداشتند کسى مىتواند بر آنها حکومت کند که از لحاظ مال و ثروت و جلال و حشمت سرآمد مردمان مصر باشد.
در بخش انتهایی کتاب داستان مریم و مادرش را آورده و خلاصه آن داستان را به موجب آیات سوره آل عمران و سوره مریم و تفسیر آن بیان میکند.