آدمی ظاهری ضعیف، اما باطنی عظیم دارد و همین باطن عظیم است که او را بر زمین و زمان مسلط میکند و جهانی غیر از جهان خارج ذهن، به نام جهان دستاوردها میسازد. قلمروهای فعالیت آدمی در زندگی عبارتاند از: دین، عرفان، فلسفه، علم، صنعت، هنر و تکنولوژی، ولی از همه بااهمیتتر، شناخت خود آدمی از خویشتن است که اساس دینداری، عرفان، فلسفه و حتی علم و صنعت و هنر انسان را تشکیل میدهد. در این میان، انسانشناسی فلسفی نیز در دقت نظر آدمی نسبت به خویش سهم بسزایی دارد. انسانشناسی فلسفی که شناخت عقلی انسان، از وجود و ماهیت خود است، شناخت فلسفی و شناختی کلی و جامع از هستی آدمی ارائه میدهد. با توجه به این که «انسان موجود نامتناهی است»، روش صحیح خودشناسی انسانها نیز همان بررسی و اندیشة همهجانبه میباشد. این اندیشة چندبعدی را نزد هیچیک از علوم، جز فلسفه نمیتوان یافت. در نوشتار حاضر کوشش شده است تا با نگاهی عقلی و فلسفی و با استناد به شواهد مستدل و منطقی به پرسشهای مطرحشده از جمله حقیقت انسان چیست؟؛ آیا انسان روح دارد؟؛ آیا انسان تعریفپذیر است؟؛ فلسفه و هدف حیات بشر چیست؟ و… پاسخ داده میشود.




















