تا نقاب از روی زیبای تو بالا میشود
شب در این کاشانه پیش از صبح، فردا میشود
صبحگاهان در حریم دل، نسیم کوی تو
اندک اندک میوزد تا غنچهها وا میشود
از سرشک افشاندن بسیار و شوق انگیز خود
ای بسا این دل مقیم مرز دریا میشود
تابش سیمای خود را گر نمایی اندکی
واژه محبوب شوق از گریه، معنا میشود
از طفیل انتظار شب به بزم خامشم
روی زیبای عروس صبح، پیدا میشود
دل بسی تنگ است بی تو، گرچه در هر گوشهاش
کوکب و سیاره هفت آسمان جا میشود
