1-باید طرف وهّابی را متقاعد كرد كه گفتگو دربارۀ یك آیۀ از قرآن یا یك روایت انجام شود نه در یك موضوع. حتی باید طرف را متقاعد كرد كه گفتگو را بر یك بخش از آیه و یا روایت در یك موضوع محدود كنیم، زیرا تفکّر وهّابی(با توجه به میزان بالای شبهات) قابلیت فهم همۀ ابعاد مذهب تشیّع را ندارد.
2-اگر گفتگو با وهّابیان را با موضوعی غیر از حدیث ثقلین آغاز كنید، مرتكب اشتباه بزرگی شده اید. زیرا اگر سایر فضایل امیرمومنان را برای آنان بازگو كنید در پاسخ مدعی می شوند، برای دیگران هم فضایلی روایت شده است.
به همین جهت باید برای تفكّر وهّابی روشن كرد معنای روایاتی كه فضایل صحابه را- به جز امیر مومنان– بیان می كنند، این نیست كه می توان به آنان تمسّك كرد و بر اساس دیدگاه و كردارشان، عمل كرد. در حالی كه حدیث ثقلین بیان می كند واجب است به حضرت علی(علیه السلام) تمسّك كرد. این حدیث را مسلم در صحیحش در باب«ما ورد عن النبى فى الإمام على» نقل كرده است.
3-اگر طرف وهّابی درخواست كرد گفتگو از میان موضوعات قرآنی باشد، باید گفتگو با او را از آیۀ تطهیر آغاز كنید، نه از آیۀ ولایت و یا آیه های دیگر.
مهمترین دلیل این پیشنهاد این است كه میان آیۀ تطهیر و حدیث ثقلین پیوندی محكم وجود دارد و به همین دلیل، تمام نویسندگان اهل سنّت در كنار بیان آیۀ تطهیر و حدیث كساء، حدیث ثقلین را هم ذكر كرده اند. هیچ مسلمانانی نیست كه پیوند محكم میان حدیث ثقلین و حدیث كساء را نشناسد. تحقیق دربارۀ آیۀ تطهیر ناخودآگاه، ما را به بررسی حدیث كساء و حدیث ثقلین می كشاند.
آنچه باعث شده به این نتیجه برسم و نقطۀ شروع گفتگو با وهّابیان را ضرورتاً حدیث ثقلین بدانم، این است كه حدیث ثقلین- بنا به تحقیق و استقرای فراگیری كه داشته ام- عامل اساسی انتقال بسیاری از وهّابیان و اهل سنّت به مذهب شیعۀ دوازده امامی شده است.
به همین جهت ضروری است گفتگو با آنان پیش از هر موضوعی، دربارۀ حدیث ثقلین باشد و هر گفتگویی با آنان، اگر با حدیث ثقلین آغاز نشود، ثمربخش نخواهد بود و باعث انتقال آنان به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) نخواهد شد، در حالی كه تنها هدف ما از گفتگو با وهّابیان، انتقال آنان به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) و یا تقریب میان آنان و شیعیان است. بدون شك بسیاری از وهّابیان خواستار شناسایی حقیقت هستند و اگر حقیقت را بشناسند از آن پیروی خواهند كرد.
4- محور بعدی در گفتگو با وهّابیان دربارۀ نقش بنی امیه در جداسازی اهل سنّت از اهل بیت (علیهم السلام) می باشد.
وهّابیان برای پراكنده سازی مردم از مكتب اهل بیت(علیهم السلام) به برخی مباحث دامن می زنند مانند: افسانۀ وجود داشتن قرآنی دیگر نزد شیعه و افسانه های دیگر كه به مكتب اهل بیت(علیهم السلام) نسبت می دهند و تلاش می كنند به این وسیله میان مردم و مكتب اهل بیت(علیهم السلام) جدایی بیافكنند. لازم است در چنین گفتگوهایی از پرداختن به این نوع مسایل پرهیز كرد.
5-باید مبنای کاربر نیك انگاری به وهّابیان باشد، زیرا اگر با نگاه مثبت به آنان ننگریم، گفتگوی با آنان هم نتیجۀ مثبتی به دنبال نخواهد داشت.
درست است كه در گذشته میان اهل سنّت و شیعیان اختلاف هایی وجود داشته است ولی هیچ گاه این اختلاف به سطح اختلاف وهّابیت و تشیّع نرسیده است. با ظهور «محمّد بن عبد الوهّاب» و به دنبال تاثیرگذاری دست های استعمار صلیبی، این اختلاف بسیار ریشه دارتر شد، زیرا این استعمار بود كه از ثمرات این درگیری به سود خود بهره برداری می كرد. این گسل و جدایی روز به روز عمیق تر می شد و كار به جایی رسید كه رشتۀ هر نوع ارتباط دینی میان تشیّع و وهّابیت از هم گسسته شد. شرایط به گونه ای درآمد كه امروز بر لبۀ پرتگاه ایستاده، به جنگی پر تب و تاب ولی بی فایده مشغول شده ایم، جنگی كه سرانجام نه پیروزمندی دارد و نه شكست خورده ای! تنها بهره بردار این معركه، استكبار صلیب به دوش جهانی است. به همین دلیل هم بود كه در زمان تاسیس مجمع تقریب بین مذاهب، این مركز با مخالفت سازمانهای دست ساز استعمار روبه رو شد.
6- نكتۀ قابل توجه این است كه برخی از واژگان پركاربرد در این گفتگو لفظ مشترك هستند، از نظر ساختار لفظی یكسان می نمایند ولی میان معانی قصد شده از آنها اختلاف فاحشی وجود دارد. از این قبیل است اصطلاح «عصمت» و یا «تقیه» و برخی واژه های دیگر. عصمت در نگاه وهّابیت با عصمت در نظرگاه شیعه اختلاف جوهری دارد: عصمت در اندیشۀ وهّابیت ملازم با مفهوم نبوّت است در حالی كه به نظر شیعه تلازمی میان عصمت و نبوّت وجود ندارد همانطور كه حضرت مریم (سلام الله علیها) پیامبر نبود ولی معصوم بود. بنابراین عصمت حضرت علی (علیه السلام) به اعتقاد شیعه از این جهت، مشابه با عصمت حضرت مریم است.
7- لازم است پیش از آغاز گفتگو، طرف وهّابی اعلام كند كه به اعتقاد اهل سنّت دربارۀ شیعه ملتزم است و شیعۀ دوازده امامی را جزو فرقه های اسلامی می داند. باید برای او روشن كنیم كه گفتگوی میان وهّابیت و تشیّع گفتگویی بین دو مذهب از مذاهب اسلامی است. اگر طرف مقابل بر تكفیر شیعیان اصرار داشت باید برای او روشن كنیم كه شیوۀ اهل سنّت در رویایی با شیعه این گونه نبوده و او در مساله تعامل با شیعه و همچنین تعامل با سایر مذاهب چهار گانۀ اهل سنّت از روش آنان جدا شده است، و اگر باز هم بر تكفیر شیعه پافشاری می كرد، لازم است از مناظرۀ با او اجتناب كرد و ادامه گفتگو با او صحیح نیست نه دربارۀ حدیث ثقلین و نه دربارۀ موضوع دیگر.
8- اشتباه است قبل از طرح حدیث ثقلین، بحث صحابه را پیش بكشیم زیرا مسالۀ صحابه، به سبب مخالفت آنان با حدیث ثقلین مطرح شده است، بلكه گفتگو دربارۀ هر یك از شبه های مطرح شده دربارۀ شیعه، تنها زمانی صحیح است كه ابتدا دربارۀ حدیث ثقلین مناظره كرده باشیم. زیرا تنها دلیل به وجود آمدن تمامی شبه های مطرح شده دربارۀ مذهب اهل بیت، رویگردانی برخی از مسلمانان از حدیث ثقلین بوده است.
9- هنگامی كه بحث با وهّابیان دربارۀ حدیث ثقلین به سرانجام رسید، گفتگو را دربارۀ حدیث كساء آغاز می كنیم و در مرحلۀ بعد دربارۀ حدیث «اثنی عشر» به گفتگو می نشنیم.این سه حدیث یعنی «حدیث ثقلین+حدیث كساء+حدیث اثنی عشر» علّت اساسی تحول فكری بسیاری از وهّابیان و اهل سنّت و پذیرش تشیّع گشته است. بنابراین لازم است در ابتدا و پیش از گفتگو دربارۀ شبهه های پراكنده شده به دست دشمنان تشیّع، این احادیث سه گانه، موضوع مناظره قرار گیرند.
10-میانه روی مذهب تشیّع در چگونگی تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) نخستین ویژگی با عظمتی است كه شیعه به آن آراسته شده است؛ شناخت همین ویژگی بود كه باعث شد من از وهّابیت به تشیّع، تغییر مذهب بدهم.
با این كه اهل سنّت می گویند ما به سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) درمورد اهل بیت (علیهم السلام) ایمان داریم و می گویند شهادت می دهیم كه تمسّك به اهل بیت (علیهم السلام) از واجبات ضروری اسلام است و معتقدند تمسّك به اهل بیت (علیهم السلام) در مرتبۀ بعد از تمسّك به قرآن و سنّت پیامبر قرار دارد؛ با اعتقاد به همه این موارد باز هم در میدان عمل به كسانی غیر اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه می كنند و به دامان دیگران چنگ می زنند. بنابراین سخن و عمل آنان هماهنگ نیست. منظور ما از میانه روی منفی، همین رفتار است.
و اما منظور از میانه روی مثبت شیعه در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) این حقیقت است: در ابتدا شیعه از دو روش تندرو نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) یعنی شیوۀ غالیان و نواصب تبرّی می جوید و در مرحلۀ بعد نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) موضعی مثبت می گیرد.