معرفی کتاب هفتمین فصل شکفتن

کتاب هفتمین فصل شکفتن، پژوهشی تاریخی در مورد حیات امام موسی کاظم(ع) و اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دوره زندگانی آن امام است. در کتاب هفتمین فصل شکفتن به صورت نقل داستان، به ابعادی از زندگانی، شخصیت و سیره اخلاقی امام موسی کاظم پرداخته شده و اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر آن دوران توصیف شده و تسلط شدید حاکمان عباسی بر آن امام و شیعیان، مورد بازخوانی تاریخی قرار گرفته است.

نویسنده به آزار و اذیت‌های شدید آن امام توسط هارون الرشید اشاره نموده و گوشه‌هایی از سخاوت، عبادت، علم، عصمت، بزرگواری، عطوفت، حکمت و صبر ایشان را در قالب ذکر داستان‌هایی از حوادث مختلف زندگانی ایشان به تصویر کشیده است. وی همچنین به تعدادی از کرامات و معجزات امام موسی کاظم در زمینه‌های مختلف اشاره نموده و ابعادی از امامت ایشان و نیز ارشاد و راهنمایی مردم و نجات دادن آنان از انحرافات فکری و عقیدتی را بررسی نموده است.

گزیده کتاب هفتمین فصل شکفتن

شب بر شهر بصره چیره بود که دست سرنوشت امام را وارد زندان کرد. صدای زنجیر و گام های زندانیان شنیده می شد و در پرتو مشعل ها، گزمگان به رخساره ای گندمگون نگریستند که پاکدامنی از آن می تراوید. خطوط چهره، بازتاب استواری کوهستان، پاکی باران و خشم آتشفشان ها بودند. کارگزار بصره «عیسی بن جعفر » ایستاده بود و به زندانی می نگریست. گویی در جست وجوی چیزی بود که هارون را به وحشت افکنده است. با خویش اندیشید: «چرا هارون بیمناک است؟ وقتی آدمی به مردی نگاه می کند که بیشتر به آسمان می نگرد تا زمین، آرامش را احساس می کند.» حاکم، با خشونت آشکاری فرامینش را صادر کرد: درب زندان تنها دو بار باز می شود؛ برای غذا و رفتن به دستشویی. لَختی خاموش ماند و سپس افزود: یعنی او فقط یک بار حق خروج دارد. گزمۀ غول پیکر با صدایی گوش آزار گفت:  روی چشم قربان. حاکم رفت و در به شدت بسته شد. پشت در گوش ایستاد. امید آن داشت تا دشنام زندانی تازه را بشنود. آوایی به غمگینی زمزمۀ ناودان در فصل باران از ژرفای زندان تاریک برآمد: خداوندگارا! هماره از تو خلوتی برای پرستش می خواستم و اینک داده ای؛ پس سپاس مر تو راست.

سپیده دمید. درِ زندان گشوده شد تا مردی در آن چشم بگرداند که مردمک چشمش لحظه ای از حرکت بازنمی ایستاد. آن هایی که آ نجا بودند می دانستند او جاسوس است؛ چشمی شیشه ای که به سردی می نگریست تا آ نچه را که برای حکومت مهم است شکار کند.

امام تمامی چهار فصل را در زندان به سر بُرد. انقلاب ها بودند که شعله برمی کشیدند؛ انقلابی در «سیستان » و انقلابی در «اندلس.» نبردهایی در شام و شورشی در عراق و قیام یحیی بر فراز کوهستان «دیلم.» هزاران سرباز برای خاموش کردن آتشی که آنجا برافروخته شده بود، به طرف کوهستان به راه افتادند. سگ ها، در جستجوی ردّ پای علوی انقلابی بودند؛ مردی با اندامی نه چندان بلند، رخساره ای زیبا و نمکین. در چهره اش نشانِ پیامبران را می دیدی. در خانه امام ششم(ع) رشد کرد و راوی سخنان آن جناب بود.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=22128

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *