عاملیت انسان در قرآن کریم

گمان نمی کنم که اصطلاح عاملیت به گوش علاقمندان بحوث علوم اجتماعی نرسیده باشد. برای محققان و متفکرین علوم اجتماعی و خصوصا جامعه شناسان واژه عاملیت یک اصطلاح تخصصی و علمی و پرکاربرد و حتی بنیادین و مبنایی است و با تفاسیر ایشان از عاملیت و حدود و ثغور آن، عنوان جامعه شناس با عنوان عامل گرا و یا در مقابل آن ساختار و ساختارگرا به دنبال می آید. به هرحال بدون هیچ تردیدی می توان گفت که مساله عاملیت و ساختار از مسائل بنیادین و دیرپای علوم اجتماعی است، و بدون تصور درست از آن و رابطه این دو، علم جامعه شناسی ناقص وناتمام و ره به جایی نخواهد برد. لذا در این مقاله به عاملیت انسان که یکی از مباحث کلیدی در علوم اجتماعی است، اشاره ای می شود. لازم بذکر است که به جهت منبع بودن قرآن کریم کتاب آسمانی ما مسلمانان برای معارف حقه الهیه، در این مقال کوتاه به عاملیت انسان در قرآن کریم پرداخته می شود . تا چه قبول افتد و به نظر آید.
واژگان کلیدی : انسان ، قرآن کریم ، عاملیت انسان .

توضیح مفاهیم و پیش فرضها :
انسان :
علمای لغت آورده اند : الانسان قيل: سمي بذلك لانه خلق خلقه لا قوام له الا بانس بعضهم ببعض، ولهذا قيل الانسان مدني بالطبع، من حيث لا قوام لبعضهم الا ببعض، و لا يمكنه ان يقوم بجميع اسبابه، وقيل: سمي بذلك لانه يانس بكل ما يالفه و قيل هو افعلان، و اصله انسيان، وسمي بذلك لانه عهد الله اليه فنسي. انسان از آن جهت انسان ناميده مي شود كه نمي تواند بدون انس با ديگران زندگي كند .و برخي ديگر گفته اند، چون عهد وپيمان خود را با خدا فراموش كرد، انسان ناميده شد.
عامل :
اسم فاعل از فعل عمل است، معنای عمل اینست: كلّ فعل يكون من الحيوان بقصد، فهو أخصّ من الفعل، لأنّ الفعل قد ينسب إلى الحيوانات التي يقع منها فعل بغير قصد، و قد ينسب إلى الجمادات، و العَمَلُ قلّما ينسب إلى ذلك، ولم يستعمل العَمَلُ في الحيوانات إلّا في قولهم: البقر العَوَامِلُ، و العَمَلُ يستعمل في الأَعْمَالِ الصالحه و السّيّئه، قال: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ و مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ و وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ‏ .
هر فعلى و كارى كه با قصد، از جاندار سر بزند كه در معنى، اخصّ از فعل است زيرا فعل به حيواناتى كه كارى از آنها بدون قصد سر مى‏زند نسبت داده مى‏شود كه به جمادات نيز منسوب مى‏شود، ولى واژه عمل كمتر چنين مفهومى دارد، واژه عَمَل در حيوانات بكار نرفته است مگر در عبارتى كه مى‏گويند: البقرُ العَوَامِل: گاوهای شخم زن و گاهى واژه عمل در كارهاى صالح و ناصالح هر دو بكار مى‏رود، و در آيات: آن کسانی که ایمان آوردند و انجام دادند اعمال صالح و نیکو؛ و هرکسی که اعمال صالح انجام دهد؛ و هر که عمل زشت انجام دهد در مقابل آن جزا داده خواهد شد؛ و نجات ببخش مرا از فرعون و عمل او، اشاره ای به آن شده است .
عاملیت :
مصدر جعلی عربی عامل است با افزودن” یّت” به آن و معنای مصدری ازآن مراد است یعنی عامل بودن انسان .
قرآن :
مصدر است ازماده قَرَءَ يَقْرَءُ قَرَاءَهً و قُرْأنَاً، يعنى جمع كردن و ضمّ نمودن بعض از چيزى است با بعضى ديگر. اما واژه قرآن مخصوص كتابى است كه بررسول خدا  نازل شده است و براى اين كتاب اسم علم شده است همانطور كه نام تورات براى آنچه كه بر موسى  نازل شده و نام انجيل براى آنچه كه بر عيسى  نازل شده بصورت اسم علم در آمده و اطلاق می شود. بعضى از دانشمندان گفته‏اند: وجه تسميه و نامگذارى قرآن براى اين كتاب در ميان كتابهاى خدا، به جهت آن است كه «قرآن» جامع ثمرات و بهره‏هاى كتابهاى ديگر اوست و بلكه براى جمع كردن ثمرات و بهره‏هاى تمام علوم در آن است، همانطور كه خداى تعالى به اين معنى در آيه: وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ اشاره كرده است و همچنين در آيه تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ ، و نظائر فراوان آن اشاره ای بدان شده است.

با این مقدمه باید گفت که قرآن كتاب خدا، خالق انسان وسند جاودان الهي است كه بر حبيب خدا، خاتم الانبياء، حضرت محمد  نازل شده است. حقیقت مُنزَل الهي براي همه دورانها و هدايت همه انسانها در دوران ختم نبوت. چه زیبا آیه زیر، قرآن و رسالتش را توصیف می کند :
إِنَّ هَذَا القُرْءَانُ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّلِحَتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا وَ أَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالَاخِرَه أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا.
اين قرآن به سوى آئينى كه از هر آئين ديگرى استوارتر و أساسى‏تر است، جامعه بشريّت را هدايت مى‏نمايد. و به مؤمنينى كه أعمال صالحه را انجام مى‏دهند، بشارت مى‏دهد كه براى ايشان مزد و پاداش بزرگ است. و به كسانى كه به آخرت و روز جزا ايمان نمى‏آورند، بيم مى‏دهد كه ما براى ايشان عذاب دردناك تهيّه و آماده ساخته‏ايم.
در آیات دگر قرآن کریم خود را به هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقان‏ و بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً و تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ ‏، معرفى نموده‏ است. ختم توصیف قرآن را به این آیه شریفه قرار می دهیم :
وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است. از پيش روى آن و از پشت سرش باطل به سويش نمى‏آيد؛ ازجانب حكيمى ستوده‏ نازل شده است .
قرآن کریم در بیان رسول خدا  :
رسول خدا فرمودند: القُرآنُ هُدًى مِنَ الضَّلالِ و تِبيانٌ مِنَ العَمَى و استِقالَه مِنَ العَثرَه و نُورٌ مِنَ الظُّلمَه و ضِياءٌ مِنَ الأحداثِ و عِصمَه مِنَ الهَلَكَه و رُشدٌ مِنَ الغَوايَه و بَيانٌ مِنَ الفِتَنِ و بَلاغٌ مِنَ الدُّنيا إلَى الآخِرَه، وفِيهِ كَمالُ دِينِكُم، وما عَدَلَ أحَدٌ عَن القُرآنِ إلّا إلَى النّارِ.
حضرت رسول الله  فرمودند: قرآن هدايت است از گمراهى و ضلالت، و مبيّن و روشنگر است از كورى و جهالت، و حافظ و نگه دار است از لغزش، و نور است از تاريكى و ظلمت، و نوربخش است از وقايع حادثه و آفات و فتن مضلّه و بدعت‏هاى بى‏سابقه، و مانع است از نابودى و هلاكت، و رشد است از تباهى و فساد، و واضح كننده و آشكارا سازنده است از فتنه‏ها و آزمايش‏هاى مبهم و گنگ كه بر بشر روى مى‏آورد، و بلاغ و كفايت است براى طىّ عالم دنيا تا آخرت. و در قرآن است كمال دين شما! و از قرآن به هيچ چيز عدول نمى‏شود مگر به سوى آتش!
قرآن کریم در بیان امام امیر المومنین  :
در اینجا ناچاریم که به بیان ثقل دیگر رسول خدا که عدیل قرآن است یعنی اهل بیت ایشان اشاره ی مختصر نماییم. امام علی  وصی بلا فصل رسول خدا  درخطبه 196نهج البلاغه در توصیف قرآن كريم، مى‏فرمايد:
ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ نُوراً لا تُطْفَأ مُصَابِيحُهُ؛ وَ سِرَاحاً لا يَخْبُو تَوَقَّدُهُ؛ وَ بَحْراً لَا يُدْرَكُ قَعْرُهُ؛ وَ مِنْهَاجَاً لَا يُضَلُّ نَهْجُهُ؛ وَ شُعاعاً لَا يُظْلَمُ ضَوْءُهُ ؛ وَ فُرْقَاناً لَا يَخْحُدُ بُرْهَانُهُ؛ وَ تِبْيَاناً لَا تُهْدَمُ أرْكَانُهُ؛ وَ شِفَاءً لَا تُخْشَى أسْقَامُهُ؛ وَ عِزًّا لَا تهزَمُ أنْصَارِهُ؛ وَ حَقَّا لَا تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ؛ فَهُوَ مَعْدِنُ الإيمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ؛ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ بُحْورُهُ؛ وَ رِيَاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْربانُهُ؛ وَ أثَافِىُّ الإسْلَامِ وَ بُنْيَانُهُ؛ وَ أَوْدِيَه الْحَقِ وَ غِيظَانُهُ؛ وَ بَحْرٌ لَا يَنْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ؛ وَ عُيُونٌ لَا يُنْصِبُهَا الْمَاتِحُونَ؛ وَ مَناهِلُ لَا يُغْبِيضُهَا الْوَارِدُونَ؛ وَ مَنازِلُ لَا يَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ؛ وَ أَعْلَامٌ لَا يَعْمَى عَنْهَا السَّائِرُونَ؛ وَ أَكَامٌ لَا يَجُوزُ عَنْهَا الْقَاصِدُونَ.
جَعَلَهُ اللَهُ رَبَّاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ؛ وَ رَبِيعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهاء؛ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ‏ الصُّلَحَاءِ؛ وَ دَوآءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَآءٌ؛ وَ نُورًا لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَه؛ وَ حَبْلًا وَثِيقاً عُرْوَتُهُ؛ وَ مَعْقِلًا مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ؛ وَ عِزاً لِمَنْ تَوَلَّاهُ؛ وَ سِلْمَاً لِمَنْ دَخَلَهُ؛ وَ هُدىً لِمَنْ أَتَمَّ برهِ؛ وَ عُذْرَاً لِمَن انْتَحَلَهُ؛ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَمَ بِهِ؛ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ؛ وَ فلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ؛ وَ حَامِلًا لِمَنْ حَمَلَهُ؛ وَ مَطِيَّه لِمَنْ أعْمَلَهُ؛ وَ أَيه لِمَنْ تَوَسَّمَ؛ وَ جُنَّه لِمَنِ اسْتَلَامَ؛ وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَى وَ حَدِيثاً لِمَنْ رَوَى؛ وَ حُكْماً لِمَنْ قَضَى.
ترجمه خطبه نهج البلاغه در توصيف قرآن كريم‏ :
و سپس خداوند كتاب را بر پيغمبر نازل كرد، در حاليكه قرآن نورى است كه چراغهاى فروزان آن خاموش نمى‏شود؛ و چراغى است كه شعله ملتهب آن فرو نمى‏نشيند؛ و دريايى است كه قعر آن يافته نمى‏شود؛ و راه راستى است كه در پيمودن آن گمراهى پيدا نمى‏گردد؛ و شعاعى است كه پرتو رخشان آن به تاريكی نمى‏گرايد؛ و جدا كننده‏اى است ميان حقّ و باطل؛ كه برهانِ ساطع و حجّت استوار آن فروكش نمى‏نمايد؛ و بنا و أساسى است كه أركان آن ويران نمى‏گردد؛ و شفائى است كه از بيماريهاى پى درآمد آن، بيم و هراس به دل نمى‏رسد؛ و عزيزى است كه ياران و ياوران آن شكست نمى‏پذيرند؛ و حقّى است كه يارى كنندگان و انصار آن به هزيمت و فرار نمى‏روند.
و بنابراين قرآن مَعْدِن ايمان است؛ و ميانه و درون حقيقى آن؛ و چشمه‏هاى جوشان علم و عرفان است، و درياهاى خروشان معارف آن؛ و باغها و بستان‏هاى عدل و داد است؛ و آبهاى زلال مجتمع و سرشار در آن؛ و ديگ پايه‏هاى اطعمه اسلام است؛ و اصل و اساس آن؛ و وادى‏هاى گسترده و پهناور صدق و حقّ است؛ و زمين‏هاى وسيع و فراخ آن؛
و دريايى است كه آنچه آب كشندگان و آب برداران، از آن مصرف كنند، آنرا تهى نمى‏كنند؛ و چشمه‏هايى است كه آنچه آب گيران و آب برندگان ازآن بردارند، آنرا كم نمى‏گردانند، و آبشخوارهائى است كه آنچه فروروندگان در آن از آن آب برگيرند، آنرا فرو نمى‏نشانند؛ و منزلگاههائيست كه آنچه مسافران در راه روشن و طريق هويداى آن سير كنند، گم نمى‏شوند، و نشانه‏هائى است كه روندگان و سير كنندگان در راه خود از آن پوشيده و ناديده نمى‏گردند، و تپّه‏ها و مواضع مرتفعى است از جوانب خود، كه راه پيمايان و قصد كنندگان نمى‏توانند از آن عبور و تجاوز نمايند.
خداوند قرآن را سيرابى براى تشنگى و عطش علماء قرار داد؛ و بهار پر گياه براى دل‏هاى فقهاء؛ و راهها و طريق‏هاى هويدا براى پيمودن راه صلحاء. قرآن داروئى است كه پس از آن دردى نيست؛ و نورى است كه با آن ظلمتى نيست، و ريسمانى است كه محكم است گرِهِ آن، و پناهگاهى است كه از دسترس دور است بلندى آن. و عزّت است براى آنكه در تحت ولايت آن درآيد، و آنرا ولىّ و مولا و صاحب اختيار و سرپرست و پاسدار خود بداند. و سلام و سلامت است براى آنكه در آن داخل شود، و هدايت است براى آنكه بدان اقتدا نمايد و مايه عُذر است براى آنكه خود را بدان انتساب دهد و برهان و حجّت است براى آنكه بدان سخن گويد. و شاهد و گواه است براى آنكه در مقام منازعه و مخاصمه بدان تمسّك جويد؛ و ظفر و گواه است براى آنكه در مقام منازعه و مخاصمه بدان تمسّك جويد؛ و ظفر و فيروزى است براى آنكه بدان احتجاج كند، و استدلال نمايد. و متعهّد به صلاح و اصلاح آنست كه احكام آنرا به كار بندد و مضمونش را بر عهده گيرد و همچون شتر راهوار و باركشى است براى آنكه با سوارى خود و حمل أثقال و اسباب خود بر آن بخواهد بسر منزل مقصود واصل گردد، و آيه و نشانه و علامت است براى آنكه خود را بدان نشانه زند و سپر است براى آنكه با پوشيدن آن، لباس جنگ و زره در تن نمايد و دانش و درايت است براى آنكه آنرا حفظ كند و در گوش جان خود بگيرد و حديث و گفتار است براى آنكه آنرا نقل نمايد و روايت كند، و حكُم است براى آنكه با آن قضاوت نمايد.

انسان در قرآن :
مقدمتا باید خاطر نشان نمود که انسان در قرآن كريم داستان مفصلي دارد. صحبت از انسان در قرآن به كرات آمده است اما با بحث هاي مختلف. درآیات قرآن، تصاويري گوناگون از انسان به نمايش گذاشته است. اما به اجمال مي توان گفت كه خداوند متعال انسان را از خاك آفريد (وَبَدَاَ خَلْقَ الإِنسَانِ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَه مِّن مَّاء مَّهِينٍ) وسپس تداوم‏ نسل او را از چكيده آبى پست مقرّر فرمود. لذا انسان جزئي از اجزاء كره زمين است و از آن جدا نمي شود و مباين آن نيست. اما انسان با اين وجود خاص خود شروع به رشد و نمو مي كند در اين كره خاك و سيرش منتهي مي شود به خلقتي غير زميني و غير مادي و خلقتي ديگر مي شود و آن زمان فرشته مرگ او را از بدنش مي گيرد و سپس اين موجود به سوي خداوند سبحان بر مي گردد﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَه اُخْرَي﴾
با اين بيان از قرآن كريم به دست مي آيد که وجود انساني منحصر در حيات اين دنيايي نيست ودردومرحله قبل و بعد ازاين دنيا، حيات انساني ادامه دارد. از سوي ديگر تقدير الهي، انسان را طوري چيده است كه با ساير موجودات زميني و آسماني (از عناصر و موجودات غير زنده گرفته تا نباتات و حيوانات و هم نوعانش )در ارتباط باشد و اين ارتباط هميشه و پيوسته است و اثر گذاري از آنها بر انسان و از او بر آنها ميسر است؛ اما اثر انسان در ساير موجودات بيشتر است و دامنه بيشتري را در بر مي گيرد براي اينكه اين موجود، علاوه بر اينكه با ساير موجودات طبيعي اختلاط دارد وهمانند آنها براي رسيدن به مقاصدش تصرفاتي ساده دارد، از آنجا كه مجهز است به قوه تفكر و ادراك در سطح بالاتر، تصرفاتي عجيب تر از آنها در طبيعت دارد كه ساير موجودات آنگونه تصرفات را ندارند. آري او ساير موجودات را تجزيه مي كند و اجزائش را جدا مي كند و از تركيب چند موجود طبيعي چيزهاي جديد درست مي كند، به نفع خود در طبيعت دست مي برد و براي خود مي سازد؛ لذا هيچ موجودي از دست تصرف و تدبير او در امان نيست و در اينجا است كه قول خداي متعال در قرآن به منصه ظهور مي رسد ﴿اَلَمْ تَرَوْا اَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الاَرْضِ) و ﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الاَرْضِ جَمِيعاً مِّنْهُ إِنَّ فِى ذٰلِكَ لَآيَاتٍ لَّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ ؛ پس انسان مخلوقي است تربيت يافته در دامن تكوين و در سير وجوديش تطور دارد و از نظر فطرت و ابداع مرتبط با امر خداوند است. اينها از جهت آغاز خلقت بشر و پيدايشش در نشئه دنيا و اما از جهت عود و برگشتش به سوي خداوند، قرآن كريم صراط آدمي را منشعب در دو طريق مي داند، طريق سعادت و طريق شقاوت. طريق سعادت كه او را به سوي خداوند بلند مرتبه مي رساند و طريق شقاوت او كه منتهي به اسفل سافلين مي شود.
لذا باید گفت که تمام آیات قرآن به نوعی با انسان در ارتباط است . اما می توان اشارات و معارف آیات قرآن کریم درباب انسان را در سه دسته کلی جای داد :
1- معارفى كه به انسان در زندگى قبل از دنيا مربوط است. مانند عالم ذر: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَه إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ .
و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين امر غافل بوديم.
در مورد عالم ذر باید گفت که عالم ذر، نشئه‏ انسانى متقدم بر نشئه‏ دنيوى است، نه به تقدم زمانى‏ . لذا معلوم می شود اين حیات دنيوى انسان مسبوق است به حیات انسانى ديگرى كه عين اين حیات است، جز اينكه آحاد موجود در آن، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن حیات وحدانيت پروردگار را در ربوبيت مشاهده مى‏كنند، و اين مشاهده از طريق مشاهده نفس خودشان است نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمى‏بينند، و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد اعتراف دارند. آرى، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين نشئه‏ دنيايى است، نه آن نشئه، آن نشئه‏ قائم به فعل خدا است، و جز فعل خدا، كس ديگر فعلى ندارد.
2- معارفى كه مربوط است به انسان در دنيا، مانند تاريخ پيدايش او و نوعش، و خودشناسيش، و شناسايى اصول اجتماعى، و مسئله نبوت، و رسالت، و وحى، و الهام، و كتاب، و دين، و شريعت، كه از اين باب است مقامات انبياء، كه از داستانهاى آنان استفاده مى‏شود، همان داستانهايى كه قرآن‏كريم از ایشان حكايت كرده است. در اینجا به آیاتی اشاره کنیم که زمینه بحث عاملیت انسان در آنها به خوبی دیده می شود. مانند آیات خلقت حضرت آدم و حوا  و هبوط ایشان در ظرف عالم دنیا :
وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَه قالُوا أَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ * وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَه فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ * قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ * وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَه اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ * وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّه وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَه فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ * فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ * فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ * قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ *
و زمانى كه پروردگارت به ملائكه فرمود: من جانشين خود را در روى زمين قرار خواهم داد. فرشتگان عرض كردند: آيا مى‏خواهى افرادى را خلق نمائى كه در زمين فساد و تباهى كنند و خونريزى نمايند درحاليكه ما همواره تو را حمد و تسبيح مى‏نمائيم و ذات اقدس تو را تقديس مى‏كنيم؟ خطاب رسيد كه من چيزى را مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد. خداى متعال تمامى اسماء را به آدم تعليم فرمود سپس اين اسامى را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: مرا به اسماء اينها آگاه نمائيد اگر راست مى‏گوئيد. ملائكه عرض كردند: اى پروردگار تو منزّه هستى از نقائص و كاستى‏هاى ما، ما را به اين اسماء اطّلاع و آگاهى نيست و ميزان علم و دانش ما همان قدر است كه تو به ما تعليم فرمودى، به تحقيق كه تو دانا و حكيم مى‏باشى. خداوند فرمود: اى آدم ملائكه را از حقيقت اين اسماء آگاه نما. پس وقتى كه آدم حقيقت و واقعيّت اين اسماء را به ملائكه آموخت، فرمود: آيا به شما نگفتم كه من بر غيب آسمانها و زمين آگاهم و از آنچه آشكار و يا پنهان مى‏كنيد مطّلع مى‏باشم؟ در زمانى كه ما به ملائكه گفتيم بر آدم سجده كنند، پس همگى آنها سجده كردند جز شيطان كه إبا كرد و تكبّر نمود و از كافرين شمرده شد.
و گفتيم: اى آدم، خود و همسرت در اين باغ سكونت گيريد؛ و از هر كجاى آن خواهيد فراوان بخوريد؛ ولى به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران خواهيد بود. پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد؛ و از آنچه در آن بودند ايشان را بیرون آورد؛ و گفتيم: فرود آييد، شما دشمن همديگريد؛ و براى شما در زمين قرارگاه، وتا چندى برخوردار خواهید بود. سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود؛ و خدا بر او بخشید؛ آرى، اوست كه‏ توبه‏پذيرِ مهربان است. گفتيم: جملگى از آن فرود آييد. پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد ، آنان كه هدايتم را پيروى كنند بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد. ولى كسانى كه كفر ورزيدند و نشانه‏هاى ما را دروغ انگاشتند، آنانند كه اهل آتشند؛ و در آن ماندگار خواهند بود.
داستان خلقت انسان وهبوط وی وروشن شدن طریق هدایت از شقاوت و تمکن انسان در منزل سعادت یا شقاوت به حسب اختیار و انتخاب طریق، درآیات متعدد دیگر نیز آمده است مانند سوره اعراف و سوره طه، در آيات سوره طه كه مختصرتر است، مى‏فرمايد: «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى* وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَه ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَه أَعْمَى* قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا* قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى .
به آدم و زوجه‏اش فرمود: همه‏تان از بهشت پايين برويد در حالى كه ميانتان دشمنى خواهد بود، پس اگر به سوى شما از من هدايت و راهنمايى برسد، هر كه از هدايت من پيروى كند، از راه راست گم و در زندگى خود بدبخت نخواهد شد، و هر كه از ياد من اعراض كرده و روى‏گردان شود، زندگى تنگى خواهد داشت و ما او را در روز رستاخيز كور محشور مى‏كنيم. مى‏گويد: پروردگارا مرا كور محشور كردى در حالى كه بينا بودم. خدا مى‏فرمايد: همچنين آيات من به سوى تو آمد، (تو را به حق دلالت كرد) آنها را فراموش كردى، و خود تو نيز همان‏طور امروز فراموش مى‏شوى.
به خوبی مشاهده میشود که داستان خلقت انسان و مسائل وارده بر حضرت آدم و حوا و بعد امتحان وابتلا و هبوط ایشان در دنیا و ارسال رسل و انزال کتب برای تفکیک راه هدایت وسعادت از گمراهی وشقاوت همه مبتنی بر اراده و اختیار و عاملیت انسان است.
پس بحث عاملیت به این قسمت از حیات انسان مربوط می شود. آری بنابر فرمایش امام امیرالمومنین : الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ؛ وَ غَدًا حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ. امروز(این زمان که زمان حیات دردنیاست ) روز عمل است و حسابى نيست؛ و فردا روز حساب است و كردارى نيست. پس انسان در دنيا هر عملى كه داشته باشد، يا عمل بد و يا عمل خوب؛ و هر نيّتى كه داشته باشد، و هر غريزه‏اى كه او را به سمتى دعوت كند، و هر عقيده‏اى كه نفس خود را بر آن نهاده باشد، تا موقع مردن است كه قابل تغيير و تبديل است؛ ولى چون بميرد، نفس او مُهر ميشود، و نامه عمل بسته ميشود، و بر اساس عملى كه انسان در دنيا انجام داده است در آنجا محاسبه ميشود. بنابراين هر درجه‏اى كه انسان در آن عالم بدست مى‏آورد، در اثر أعمالى است كه در اينجا انجام داده؛ منتهى آن عمل در آنجا ظهور و بروز دارد. و اگر هم در عالم برزخ انسان داراى ترقّى باشد، و يا پس از مردن در نامه عمل او چيزهائى نوشته شود، بالاخره در نتيجه أعمالى است كه در دنيا انجام داده و اثرات واقعى داشته است؛ و گرنه فى حدّ نفسِه آن عالم، عالم فعل و كار نيست.
و البته چقدر زیبا امام حسن مجتبی راه توازن و تعادل میان این عالم و آن عالم را بیان فرموده اند : واعمل لديناك كانك تعيش ابداً واعمل لآخرتك كأنك تموت غدا : براى دنياى خود چنان عمل كن كه گويا تو إلى الأبد در دنيا بطور جاودان زيست ميكنى و براى آخرتت چنان عمل كن كه گويا تو فردا خواهى مرد!
3- معارف مربوط به انسان در عوالم بعد از دنيا، يعنى عالم برزخ و معاد.
مقدمتا باید گفت که در ميان كتب آسمانى، قرآن كريم كتابى است كه از روز رستاخيز به تفصيل سخن رانده است، در قرآن كريم در صدها مورد با نامهاى گوناگون، روزقیامت را ياد كرده و سرنوشتى را كه جهان و جهانيان در اين روز دارند، گاهى به اجمال و گاهى به تفصيل بيان نموده است. در اینباره آیات بسیاری آمده است و از استمرار حیات انسانی در نشئه دیگری که عالم پس از مرگ نامیده می شود، پرده بر می دارد. نشئه ای که مومنان صالح دررحمت و رضوان خدا مستقر و متنعم به نعم الهیه خواهند بود و کافران درجهنم که تجلی غضب و سخط الهی است، عذاب خواهند کشید. و البته این براساس نیات و اعمالی است که انجام داده اند که خود متفرع بر عاملیت ایشان در داردنیاست.
در آیات زیر به جهنمی که کافران و بدکرداران در آن جمع خواهند شد اشاره نموده است :
إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في‏ جَهَنَّمَ جَميعاً خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.
وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ و كسانى كه كفر ورزيدند، به سوى دوزخ گردآورده خواهند شد.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ خدا به مردان و زنانِ منافق و كافران، آتش جهنّم را وعده داده است. در آن جاودانه‏اند. آن آتش‏ براى ايشان كافى است، و خدا لعنتشان كرده و براى آنان عذابى پايدار است.
إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً ما براى كافران زنجيرها و غلّ‏ها و آتشى فروزان آماده كرده‏ايم.
و در مقابل جهنم به بهشت و رضوان خداوندی که سرانجام مومنان خوش کردارست اشاره ها نموده است : جَنَّه الْخُلْدِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصيراً بهشت جاويدان كه به پرهيزگاران وعده داده شده است كه پاداش و سرانجام آنان است.
سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَه مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّه عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ براى رسيدن‏ به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش چون پهناى آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده‏اند، بر يكديگر سبقت جوييد. اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد آن را مى‏دهد، و خداوند را فضلی بزرگ است.
إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيرا… وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّه وَ حَريراً همانا نيكان از جامى نوشند كه آميزه‏اى از كافور دارد، چشمه‏اى كه بندگان خدا از آن مى‏نوشند و به دلخواه خويش جاريش مى‏كنند… و به پاس آنكه صبر كردند، بهشت و پرنيان پاداششان داد.
در اینجا نکته ای لازم به ذکر است: با توجه به مجموعه آیات قرآن و روایات، ايمان به روز جزا (روز رستاخيز) همتراز ايمان به خدا و يكى از اصول سه گانه اسلام است كه فاقد آن (منكر معاد) از آيين اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاكت ابدى ندارد. و حقيقت امر نيز همين است؛ زيرا اگر از جانب خدا حسابى در كار و جزاء و پاداشى در پيش نباشد، دعوت دينى كه مجموعه اى از فرمانهاى خدا و اوامر و نواهى اوست، كمترين اثرى در بر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبليغ در اثر، مساوى خواهد بود بلكه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زيرا پذيرفتن دين و پيروى از مقررات شرع و آيين، خالى از مشقت و سلب آزادى نيست و در صورتى كه متابعت آن اثرى در بر نداشته باشد هرگز مردم زير بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبيعى دست بر نخواهند داشت.و از اينجا روشن مى شود كه اهميت تذكر و يادآورى روز رستاخيز، معادل با اهميت اصل دعوت دينى است.و هم از اينجا روشن مى شود كه ايمان به روز جزاء مهمترين عاملى است كه انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسنديده و گناهان بزرگ وادار مى كند چنانكه فراموش ساختن يا ايمان نداشتن به آن، ريشه اصلى هر گناهى است. خداى متعال در كتاب خود مى فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ : كسانى كه از راه خدا بيرون رفته و گمراه مى شوند، براى ايشان عذابى است سخت در مقابل اينكه روز حساب را فراموش كردند).
چنانكه پيداست در آيه كريمه، فراموشى روز حساب منشأ هر گمراهى گرفته شده است. تأمل در آفرينش انسان و جهان و همچنين در غرض و هدف شرايع آسمانى در پيش بودن چنين روزى (روز رستاخيز) را روشن مى سازد.
خلاصه آنکه این آيات مى‏فهمانند بعد از مرگ، آدمى تنها است، و يگانه همنشين او عمل او، و ديگر اثرى از احكام دنيوى در آنجا نیست و رجوع به سوی خدا و تمکن در اسماء و مظاهر جلالیه و جمالیه او در دار بقاء، عاقبت و سرانجام مقدر اوست . لذا می توان گفت که در سرای آخرت، نتایج وجودی و حقیقی عاملیت انسان برای وی هویدا می شود.
لازم است بدانيم كه قرآن كريم در اين سه مرحله، تنها آن مقدار را كه مربوط به هدايت بشر و ضلالت او و سعادت و شقاوتش مي شود بيان داشته است و مطالب ديگر را مسكوت گذاشته است.

فطرت انسان:
برای بحث از عاملیت انسان در قران کریم ناگزیر هستیم که به بحث از ماهیت و سرشت انسان بپردازیم که در این میان مساله فطرت انسان برای تبیین و تفسیر عاملیت انسان ضروری به نظر می رسد. چرا که عاملیت انسان ریشه در فطرت او دارد.
تعريف واژه فطرت:
كلمه فطر از نظر معنوي به معناي شكافتن از طول است، همانطور كه راغب اصفهاني در مفردات الفاظ قرآن مي نويسد :
اصل الفطر الشق طولا… و منه الفطره و فطر الله الخلق و هو ايجاده الشيء و ابداعه علي هيئته مترشحه لفعل من الافعال… . اصل معناي فطر شكافتن و پاره كردن از طرف طول است. و خداوند خلق را فطر نموده است و آن عبارت است از ايجاد كردن به صورت بديع و تازه، چيزي را بر كيفيت و حالتي خاص كه فعلي از افعال از آن مترشح گردد بنابراين قوله تعالي فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ، اشاره است بر آن كه خداوند تعالي در انسان ، معرفت خود را مرتكز نموده است و بدون سابقه بطرز ابداعي ايجاد كرده است. و فطرت الله عبارت است از قوه اي كه از خود براي معرفت ايمان در مردم نهفته و با نهادشان آميخته است و از اينجاست كه چون سوال شود كه ايشان را خلق كرده است؟ مي گويند خدا.(اشاره به آيه وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُون‏ )
كلمه فطرت بر وزن فعله است كه در زبان عربي براي كيفيت فعل به كار مي رود و از آن كيفيت ايجاد و وجود اراده مي شود. در قاموس اللغه در تعريف واژه فطرت آمده است : الفطره الخلقه التي عليها المولود في رحم امه . و در المنجد هم آمده است : الصفه التي يتصف بها كل موجود في اول زمان خلقه . صفتي كه هر موجودي در آغاز آفرينش خود به آن متصف مي شود.
ابن اثير در نهايه در ماده فطر می گويد :
در حديث نبوي وارد است كل مولود يولد علي الفطره ؛ الفطر الابتداء و الاختراع و الفطره ،الحاله منه كالجلسه و الركبه . وَ الْمَعْنَى: أنَّهُ يولَدُ عَلَى نَوْعٍ مِنَ الْجِبِلَّه وَ الطَّبْعِ الْمُتَهَيِّئ لِقَبولِ الدّينِ؛ فَلَوْ تُرِكَ عَلَيْها لَا سْتَمَرَّ عَلَى لُزومِها وَ لَمْ يُفارِقْها إلَى غَيْرِها، وَ إنَّما يَعْدِلُ عَنْهُ مَنْ يَعْدِلُ لِآفَه مِنْ ءَافاتِ الْبَشَرِ وَ التَّقْليدِ. ثُمَّ تَمَثَّلَ بِأوْلادِ الْيَهودِ وَ النَّصارَى فى اتِّباعِهِمْ لِابآئِهِمْ وَ الْمَيْلِ إلَى أدْيانِهِمْ عَنْ مُقْتَضَى الْفِطْرَه السَّليمَه.
هر مولودى كه متولّد شود، بر فطرت متولّد ميشود. فَطْر به معناى ابتداء و اختراع است. و فطرت حالت و كيفيّت آنرا بيان ميكند مثل جِلْسَه و رِكْبَه؛ يعنى به نوعى خاصّ نشستن، و به نوعى خاصّ سوار شدن و بنابراين، معناى حديث اينطور ميشود كه: هر نوزاد آدمى كه به دنيا آيد، بر نوعى خاصّ و كيفيّتى مخصوص از صفات جِبلّى و طبعى كه آماده براى هر گونه پذيرش دين الهى است متولّد ميشود؛ بطوريكه اگر آن نوزاد را با همان صفات واگذارند، پيوسته بر آن صفات استمرار دارد و دست به غير آن صفات نميبرد و از آنها مفارقت نميجويد. و فقط علّت و سبب كسانى كه از فطرت و صفات غريزى و جبلّى عدول ميكنند، عروض آفتى از آفات بشرى و تقليدى‏ است كه از غير در آنها اثر ميگذارد. و پس از اين بيان، رسول خدا اين افراد منحرف از فطرت را به اولاد يهود و نصارى تمثيل زد، كه بواسطه ميل و پيروى از پدرانشان و گرايش به اديانشان از مقتضاى فطرت سليم منحرف شده‏اند. ‏
آيه شريفه 30 از سوره مباركه روم از اهم آياتي است كه از خلقت و تكوين انسان بر اساس فطرت خبر مي دهد و دين مبين اسلام را بر اساس و اصل فطرت مي شمارد:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ . پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.
و در آیه بعدی بنابر همین فطرت و قابلیت انسان مفطور به فطرت توحیدی، دستور به توجه به خدا و انجام اعمال عبادی و پرهیز از شرک داده است و این نشان از عاملیت انسان و آزادی او در اختیار و انتخاب اعمال و طریق زندگی اش است :
مُنيبينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقيمُوا الصَّلاه وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ.
به سويش توبه نمایید و از او پروا بداريد و نماز را برپا كنيد و از مشركان مباشيد.
به بیان دیگر انسان بر یک نوع خلقت مخصوص با گرایشات و استعدادات خاص خلق شده است و در فطرت او خداجویی و خدا گرایی به نهادینه قرار داده شده است. لازم به ذکر است که این فطرت خداجو و خدا گرا به صورت بالقوه در انسان هست و باید به اختیار و مجاهده و سعی انسانی به فعلیت برسد، و این همان زمینه عاملیت انسان است ولذا برای تبیین عاملیت انسان باید به مساله فطرت و لوازم آن توجه جدی بنماییم .
در اینجا به چند نکته دقیق درباره فطرت که برگرفته از آیات شریفه قرآن است اشارت می نماییم که زمینه های عاملیت انسان در آن مشاهده می شود :
الف – از آنجائیکه فطرت انسان الهي و توحيدي است لذا اختيار شرك خروج از فطرت انساني است. آيات شریفه 30 و31 از سوره مباركه روم که سابقا گذشت صريحا دين توحيد را فطري بشر دانسته و فطرت بشر را چيزي معرفي كرده است كه به هيچ وجه قابل تغيير نيست. طبق اين آيات شريفه همه انسانها مفطور هستند به فطرت توحيدي و الهي؛ اديان آسمانی كه درراس آن دين مبين اسلام است نيز بر اساس اين فطرت لا يتغير آمده اند .
ب – فطرت انسان زوال پذير نيست. در انتهاي آيه 30 سوره روم آمده است : لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه‏ در آفرينش خدا تبديل و تغييري نيست . فطرت الهي انسان از آنجا كه با سرشت و طبيعت او آميخته است ازبين نمي رود هر چند كه مي تواند مورد غفلت و بي مهري گردد. و انسان به هر ميزاني كه بتواند اين فطرت را از حالت قوه به فعليت در آورد و در سير حيات خود آن را شكوفاتر سازد نمره بالاتري را دريافت مي كند و در اينجاست كه بايد بگوييم بنابر عاملیت انسان، اختيارانسان بدست خودش داده شده است و او با حسن اختيار و يا سوء اختيار مي تواند سعادت و يا شقاوت خويش را رقم زند . آيات شريفه زیر به خوبی این مساله را متذکر می شود :
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها *قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها *وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها *
سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد؛ سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد، كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد، و هر كه آلوده‏اش ساخت، قطعاً باخت. آیات کریمه براين مطلب دلالت مي كند كه در انسان نوعي قابليت شناخت و ادراك خير و شر وجود دارد كه از خصائص فطري هر انساني است اما مساله به اينجا ختم نمي شود بلكه او با اختيار و آزادي در انتخاب خود راه صعود يا خداي نخواسته راه سقوط را طي مي كند.
گوهر وجودي انسان با اختيارو عاملیتی كه دارد معنا دار است و اوست كه با مجاهده وتزكيه و پيمودن راه خدا، سعادت ابدي و جاوداني را براي خود كسب می كند و يا خداي نكرده با آلوده نمودن نَفْس و انغمار آن در كثرات و هواهاي نفس و شهوات، شقاوت را براي خود كسب می نمايد.
حکیم عالی مقام و عارف مفسر صدرالمتالهين شیرازی رضوان الله تعالی علیه در كتاب تفسير خويش با اشاره به فطرت الهي انسان، آن را امري بالقوه دانسته كه فعليت يافتن آن محتاج جهد و كوشش فراواني است و مي گويد :
جوهر روحاني بشر كه به فطرت الهي و قبول دعوت اسلام و دين توحيد مفطور شده است در انسان به طور بالقوه به وديعت نهاده شده است و همانند گوهر در دل معدن است و بدون جد و كوشش و رنج شديد و سعي تمام و تزكيه قلب و تصفيه باطن از اغراض نفساني و انجام اعمال و عبادات استخراج پيدا نمي كند و از قوه به فعليت نمي رسد.
در روايات متعددي در تفسير آيات مربوط به عالم ذر و آيات وارده در مورد فطرت، آنها را به معناي تكوين و خلقت وجودي انسان بر اساس توحيد و معرفت رب و شهادت همه بني آدم و اقرار بر ربوبيت و وحدانيت معنا كرده است و لذا اين فطرت كه با وجود آدمي عجين شده است به هيچ وجه از بين رفتني نيست .ناگفته نماند كه عالم ذر از عوالم مادي نيست بلكه نشئه اي از نشئات وجودي انسان است.
ج – انسان بالفطره خداشناس است و بالملازمه خدا جو است .
در آيات متعددي از قرآن كريم به صراحت از رجوع انسان به سوي خدا به هنگام شدت و عسرت خبر مي دهد و انقطاع از وسائل و اسباب ظاهري موجب رجوع بشر به شاكله توحيدي اش مي شود و شكوفايي فطرت را در پي دارد. از باب مثال چند آيه شريفه را مرور مي نمائيم :
فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون‏ و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏شوند، خدا را پاكدلانه مى‏خوانند، ولى چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مى‏ورزند.
وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَه فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُون‏ و هر نعمتى كه داريد از خداست، سپس چون آسيبى به شما رسد به سوى او روى مى آوريد و مى‏ناليد.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَه مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَليلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّار. و چون به انسان آسيبى رسد، پروردگارش را در حالى كه به سوى او بازگشت‏كننده است، مى‏خواند؛ سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند، آن مصيبتى را كه در رفعِ آن، پيشتر به درگاه او دعا مى‏كرد، فراموش مى‏نمايد و براى خدا همتايانى قرار مى‏دهد تا خود و ديگران را از راه او گمراه گرداند. ( ای پیامبر ) بگو: به كفرت اندكى برخوردار شو كه تو از اهل آتشى.
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَه مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَه وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُون‏. و چون انسان را آسيبى رسد، ما را فرامى‏خواند؛ سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا كنيم مى‏گويد: تنها آن را به دانش خود يافته‏ام. نه چنان است، بلكه آن آزمايشى است، ولى بيشترشان نمى‏دانند.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ. و چون انسان را آسيبى رسد، ما را به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده مى‏خواند، و چون گرفتاريش را برطرف كنيم چنان مى‏رود كه گويى ما را براى گرفتاريى كه به او رسيده، نخوانده است. اين گونه براى اسرافكاران آنچه انجام مى‏دادند زينت داده شده است. ،
در اين آيات نشان داده مي شود كه انسان بالفطره پروردگار خود را مي شناسد، و هنگام بيچارگي و اضطرار كه دستش از همه جا كوتاه مي شود ، بي درنگ رو به سوي او مي كند، و از او نجات مي طلبد. لذا در موقع گرفتاري روي آوردن به سوي خدا از فطريات بشر است. اما غالبا بعد از رفع گرفتاري، خدا و نياز خويش را به او فراموش مي كند و غرور و اعتماد به خويشتن مجازي وي را فرا مي گيرد. و لذا مي بينيم كه خداوند درقرآن عظيم الشان انسان را اينگونه معرفي مي كند :
وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً.
وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ.
با توجه به آیات فطرت توحیدی انسان است که می توان از آن به عنوان برهان بر توحید استفاده نمود، چنانکه مرحوم علامه طباطبایی در تفسير آيه 40 سوره مباركه انعام: قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَه أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏. (بگو: به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را دررسد يا رستاخيز شما را دريابد، اگر راستگوييد، كسى غير از خدا را مى‏خوانيد؟)
مي فرمايد: فراموش كردن بت ها در شدايد و مشغول خود شدن و خداي را براي رفع پريشاني خواندن خود صريح ترين برهان است، بر توحيد معبود و اينكه جز خداي متعال معبود ديگري نيست.
زمینه های عاملیت انسان :
حال با توجه به آنچه که ذکر شد باید تصریح نمود: انسان در قرآن کریم یک موجود عامل، فعال و انتخاب گر معرفی شده و عاملیتش برخاسته از فطرت و کیفیت خلقت اوست و از ابتدای آفرینش تا امتحان وابتلا و بعد هبوط در دار دنیا، دار تزاحم و تمانع، عاملیت در ذات او به ودیعت نهاده شده است. چرا که اگر انسان عامل نبود، امتحان و ابتلا و مورد خطاب و تکلیف قرار گرفتن وبعد وعده ثواب و عقاب بر اعمال او بی معنا می بود.
انسان یک موجود دست و پا بسته و مقهور و مغلوب شرایط و محیط همچون سایر موجودات نیست چرا که خداوند متعال او را خلق نمود و از روح خود در او دمید (فَإِذا سَوَّيْتُهُ، وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي.‏ ) و عنوان خلافت را از جانب خودش برای انسان مسجل ساخته و در این راستا حقیقت اسماء را به او آموخت (إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَه… وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها).
آیات زیر به صراحت از دو بعد مادی و روحی بشر، پرده بر می دارد :
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَه مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَه فِي قَرارٍ مَكِينٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَه عَلَقَه، فَخَلَقْنَا الْعَلَقَه مُضْغَه، فَخَلَقْنَا الْمُضْغَه عِظاماً، فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً، ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ، فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ، ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ، ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَه تُبْعَثُونَ.
و همانا ما آدميان را از خلاصه‏اى از گل آفريديم. پس آن گاه او را نطفه‏اى كرديم در قرارگاهى محفوظ قرارش داديم. آن گاه نطفه را علقه و علقه را مضغه (چيزى شبيه به گوشت جويده) كرديم و سپس آن مضغه را استخوان كرديم پس بر آن استخوانها گوشتى پوشانديم پس از آن خلقتى ديگرش كرديم پس آفرين بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.
از سياق آيات روشن است كه صدر آيات، آفرينش تدريجى مادى را وصف مى كند و در ذيل كه به پيدايش روح يا شعور و اراده اشاره مى كند، آفرينش ديگرى را بيان مى كند كه با نوع آفرينش قبلى مغاير است، چرا که می فرماید: أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر. و حقیقت انسان هم به این خلقت جدید است. در اینجا لازم می آید که به روح و حقیقت آن اشاره ای مختصر نماییم :
1- نفخ روح :
آيات متعددي به نفخ روح در اثناء خلقت انسان از جانب خدا اشاره مي كنند. مانند :
إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ . آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گِل خواهم آفريد. پس چون او را كاملاً درست كردم و از روح خويش در آن دميدم، سجده‏كنان براى او بيفتيد.
و همچنين آيه ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِه‏ آنگاه او را درست‏اندام كرد، و از روح خويش در او دميد.
2- حقیقت روح از عالم امر است :
آيه 85 سوره اسراء ( وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً)، دلالت تام دارد كه روح از موجودات عالم امر است و اينگونه جواب(الروح من امر ربي) در پاسخ به پرسش از حقيقت روح، واقعا بيان حقيقت روح است نه طفره رفتن از جواب سوال. و ادامه آيه نشان مي دهد كه كميت علم مادي در اين مساله لنگ ميزند: وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً.
با اين مقدمات مي توان گفت روح موجودي امري و غير خلقي است.پاك و نوراني است و با بيان قرآني فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فهميده مي شود كه روح غير بدن بوده است و به نفخي رباني ساكن اين منزل شده است و از مقام علوي خويش هبوط كرده است و باز در آيه ديگر مي فرمايد يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلينَ كه فهميده مي شود اين طاير قدسي بزودي اين منزل تاريك را بجذبي رباني ترك خواهد گفت به همان گونه كه اول بار به نفحي رباني در آن سكني گزيده بود.
خلاصه آنچه از آيات شريفه به توفيق الهي و استفاده از خرمن علم علماء رباني و مفسران عاليقدر بدست مي آيد، اينست: در اثناء خلقت جسماني انسان و مراحل مادي آن، روح از طرف خداوند در آن دميده مي شود.و با دميده شدن روح در بدن است كه بدن تحت تعلق و تدبير روح مي رود و حيات مي يابد، و مبدا علم و ادراك مي شود، چرا كه قبل از اين اينگونه نبود و جسمي مرده بيش نبود. روح همان حقيقتي است كه ما از آن تعبير به من مي كنيم و با اين توصيف، حقيقت انساني، همان روح است و بس. در موقع مرگ هم، همين روح است كه از بدن جدا مي شود و به سوي خداوند رجوع داده مي شود. روح نه جزء انسان است تا با از بين رفتن و متلاشي شدن آن از بين برود و نه صفتي يا هياتي كه بر انسان عارض شود. عبارات قرآن در باره روح بسيار عجيب و غريب است و مشخص است كه قرآن كريم حقيقت انساني را همان روح ميداند. در همین راستا است که چهره شاخص فلسفه اسلامي يعني شيخ الرئيس ابو علي سينا مي گويد : انسان مركب از جسم و روح است وجسم غير از روح است زيرا جسم، فاني، غافل و مادي است و حال آنكه در آدمي چيزي وجود دارد كه حركت دهنده همين جسم فاني و غافل است و آن نفس است.
با این بیان معلوم می شود که انسان موجودی است که جسمش ریشه در زمین و عالم ماده دارد اما می تواند با بال روحش سر بر آستان عرش الهی گذارده و در مقام صدق در نزد خدای ملیک مقتدر سکنی گزیند. آری شعر مولی الموحدین امام امیرالمومنین علیه السلام در اینجا معنا می گردد که خطاب به تک تک انسانهاست:
اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر
و انت الكتاب المبين الذى باحرفه يظهر المضمر
مپندار خود را که، جرم صغیری که پنهان شده در نهادت، جهانی
توئی آن کتاب مبین، کز حروفت شده ظاهر، اسرار گنج نهانی
و این قابلیت هر انسانی است به شرط آنکه با حسن عاملیت خویش و به مدد عقل منیر و مصون از هوا و هوس ها و با پیروی از پیامبران الهی و اولیاء بر حق ایشان به مقام قرب و ولایت الهی نائل آید و کمال و نهایت و غایت خلقت و سیر او هم همین است. لذا مفسر کبیر علامه طباطبایی که بر خوان گسترده قرآن کریم متنعم هستند، در رساله «ولايت» فرموده‏اند: الْوَلَايَه هِىَ الْكَمَالُ الْأخِيرُ الْحَقِيقِىُّ لِلْإنْسَانِ وَ إنَّهَا الْغَرَضُ الْأخِيرُ مِنْ تَشْريعِ الشَّريعَه الْحَقَّه الْإلَهيَّه.
«ولايت، آخرين درجه كمال انسان است؛ و آخرين منظور و مقصود از تشريع‏ شريعت حقّه خداوندى است».
وهمچنین در تفسیر المیزان آورده اند :
گرچه براى ولايت معانى بسيارى ذكر كرده‏اند، وَ لَكِنَّ الاصْلَ فِى مَعنَاهَا ارْتِفَاعُ الْوَاسِطَه الْحَآئِلَه بَيْنَ الشَّيْئَيْنِ بِحَيْثُ لَا يَكُونُ بَيْنَهُمَا مَا لَيْسَ مِنْهُمَا. و ليكن أصل در معنى آن، برداشته شدن آن واسطه‏اى است كه بين دو چيز حائل شده باشد، بطوريكه بين آن دو چيز غير از آن دو باقى نماند. و سپس علامه براى نزديكى چيزى به چيز ديگرى به أنحاء وجوه قرب و نزديكى استعاره آورده‏اند، همچون قُرب نَسَبى و مكانى و قرب منزلتى و صداقت و غير ذلك.
و به همين مناسبت به هر يك از دو طرف وَلايت، وَلِىّ گفته مى‏شود؛ بالاخصّ بجهت آنكه هر يك از آن دو، نسبت به ديگرى حالتى از قرب را دارد كه غير او ندارد. و بنابراين، خداوند سبحانه وَلِىّ بنده مؤمن خود است؛ بعلّت آنكه امور او را زير نظر دارد و شؤون او را تدبير مى‏كند، و او را در صراط مستقيم هدايت مى‏فرمايد؛ و او را در امورى كه سزاوار اوست أمر مى‏كند، و از امورى كه سزاوار او نيست نهى مى‏نمايد؛ و در دنيا و آخرت او را نصرت و يارى مى‏كند. و مؤمن حقيقىّ و واقعىّ نيز وَلِىّ پروردگارش مى‏باشد؛ زيرا كه خود را در أوامر و نواهى او تحت ولايت او در مى‏آورد؛ و نيز در جميع بركات معنويّه از هدايت و توفيق و تأييد و تسديد و آنچه در پى دارند از مكرّم داشتن بواسطه‏ ارتقاء درجه به بهشت و مقام رضوان خدا، در تحت ولايت و پذيرش خداوندِ خود است. و بنابراين أولياء خداوند آن افرادى هستند كه به اين درجه از مقام قرب رسيده باشند. أولياء خدا خصوص مؤمنانى هستند كه خداوند در حيات معنوى و زندگى جاودانى، خود را ولىّ ايشان مى‏شمرد و متولّى امور ايشان مى‏گردد، و مى‏گويد: وَ اللَهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِين و خدا ولىّ مؤمنان است.

حال با توجه به این نکات است که مشخص می شود انسان موجودی ممتاز و گل سرسبد عالم وجود است و این علو قابلیت و منزلتش باید به فعلیت برسد وخداوند متعال با هدایت تکوینی و فطری و حجت باطنی (عقل ) و هدایت تشریعی از ارسال رسل(حجت ظاهری) و انزال کتب و تشریع شرایع، طریق فعلیت آن قابلیت ممتاز را مهیا نموده و انسان با عاملیت و اختیار خود باید این طریق را با پای مجاهده طی کند و گرنه این حسن قابلیت بدون حسن عاملیت، هیچ دردی از انسان را دوا نمی نماید وجز حسرت و خسران چیزی را عاید او نمی نماید. چقدر واضح آیات زیر این حقیقت را بعد از چهار سوگند غلیظ بیان می نماید :
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون‏.
ما انسان را به بهترين نظام خلقت خلق كرديم سپس او رادر صورتى كه منحرف شودبه پست‏ترين مرحله برگردانديم مگر كسانى را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهند كه پاداشى قطع ناشدنى دارند.
انسان به حسب خلقت طورى آفريده شده كه صلاحيت دارد به رفيع اعلى عروج كند، و به حياتى جاودانی در جوار پروردگارش، و به سعادتى خالص از شقاوت نائل شود، و اين به خاطر آن است كه خدا او را مجهز كرده به جهازى كه مى‏تواند با آن علم نافع كسب كند، و نيز ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده، چنانچه در جای دگر فرمود : وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها سوگند به نفس آدمى و آن كس كه آن راى منظم ساخته، سپس فجور و تقوا راى به او الهام كرده است.
لذا مقام انسان مقام بلندى است، چرا که در احسن تقويم خلق شده است و مدام مى‏تواند به وسيله ايمان و عمل صالح بالا رود. ازاین آیات و بعد آن معلوم می شود كه همین انسان مخلوق، به دو طايفه تقسيم مى‏شود، طايفه‏اى كه از تقويم خداداديش كه تقويمى احسن بود خارج و به سوى اسفل سافلين برمى‏گردد، و طايفه‏اى كه به همان تقويم احسن الهى و بر صراط فطرت اولش باقى مى‏ماند. و از سوى ديگر خداى تعالى مدبر امور ايشان، احكم الحاكمين است و حكمت او اقتضا دارد كه با اين دو طايفه يك جور معامله نكند، پس بايد روز جزايى باشد، تا هر طايفه‏اى به جزاى عملى كه كرده‏اند برسند.( استنتاج مساله معاد از مساله عاملیت انسان )

عاملیت و اختیار انسان :
آنچه تاکنون بدست آمد اینست: انسان در فرهنگ قرآن کریم، عامل است چرا که اراده و اختیاردارد و عاملیتش ریشه در اراده و اختیارش داشته و به موجب همین اراده و آزادی در اختیار که عامل هست و البته این عاملیت یک مساله صوری و اعتباری نیست بلکه وی بر اساس عاملیتش مثاب و ماجور یا معاقب و معذب خواهد بود و بر اساس آن مساله معاد هم تبیین می گردد .
در این میان مساله رابطه اراده و اختیار انسان با اراده و اختیار الهی مطرح می شود که از دیر باز معرکه آراء و افکار متفکران و اندیشمندان خصوصا متکلمین و فلاسفه بوده است و از قدیم الایام منشاء دعوای جبریه و مفوضه تاکنون بوده است.
در اینجا نظرشیعه امامیه بر آن است که لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین: نه جبر و نه تفویض بلکه چیزی میان این دو. جبر يعنى بنده در انجام فعل هيچ گونه اختيار نداشته و مجبور است، و تفويض آن است كه فعل به اراده بنده واقع مى شود اراده خدا هيچ نقشى در آن ندارد، و امر بين امرين، يعنى هم خدا مى خواهد و هم اراده بنده دخيل است. جبرى ها مى گويند: افعال بندگان به اراده خدا واقع مى شود و اراده بنده هيچ نقشى در آن ندارد و مانند آلت دست است و چه بخواهد يا نخواهد، فعل واقع خواهد شد. مفوضه قائلند كه افعال به اراده بنده تحقق پيدا مى كند و اراده خداوند متعال هيچ نقشى در آن ندارد، حتى اگر خداوند فعلى را اراده كند ولى بنده آن را اراده نكند واقع نمى شود، و بالعكس اگر بنده اراده كند ولى خداوند اراده نكند، واقع خواهد شد. و امر بين امرين آن است كه خداوند متعال اراده كرده كه بنده فعل را با اراده خود بجا آورد. چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد: وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ و تا خدا، پروردگارجهانيان، نخواهد، شما نيز نخواهيد خواست.
پس مشخص می گردد که اراده و اختیار انسان در عرض اراده الهی نیست بلکه در طول اراده و اختیار الهی است. خداوند متعال برای انسان چنین رقم زده است که انسان با بهره گیری از فطرت توحیدی و عقل منیر وارشادات انبیاء و اولیاء الهی و با پای خود راه سعادت یاشقاوت را پیموده و خود سعادت یا شقاوت خویش را رقم زند؛ نقشه این راه هم دین مبین و شرع انور است.
نا گفته نماند این اعتقاد همانند خیلی از معتقدات تشیع در پرتو قرآن کریم و تفاسیر اهل بیت عصمت و طهارت  بدست آمده است و شیعه بدین تبعیت از ثقلین رسول خدا  برخود می بالد.

عاملیت انسان در قرآن کریم :
حال با توجه به آنچه که ذکر شد به شواهد قرآنی در این زمینه اشارت می شود :
آيه وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ (براى انسان جز حاصل تلاش او نيست): این آیه پيوند ضرورى عمل انسان با عامل‏ آن را ترسيم مى‏كند در موقف قيامت و رجوع همه انسانها به سوی خدا، از اين جهت كه آیات قبل و بعد پیرامون اینست :
أَلاَّ تَزِرُ وازِرَه وِزْرَ أُخْرى‏ * وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏ * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى* ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏ *وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏ *
كه هيچ کسی بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد. و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست. و نتيجه‏ كوشش او به زودى ديده خواهد شد. سپس هر چه تمامتر وى را پاداش دهند. و اينكه پايان كار به سوى پروردگار توست‏.
آیه أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏، بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ بر عدم از بین رفتن اعمال انسان چه از مردان و چه از زنان دلالت تام دارد و بر یگانگی جوهر زن و مرد که همانا انسانیت است پای می فشارد که مرد و زن دو فرد، از يك نوع و از يك جوهرند، جوهرى كه نامش انسان است، چون تمامى آثارى كه از انسانيت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نيز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلى از قبيل سخاوت، شجاعت، علم خويشتن دارى و امثال آن ديده شده در صنف زن نيز ديده شده است) و رسيدن به هر درجه از كمال كه براى يك صنف ميسر و مقدور است براى صنف ديگر نيز ميسور و ممكن است و يكى از مصاديق آن، كمالاتى است كه از راه ايمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل مى‏شود .
آیه إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها دلالت می نماید که آثار نيك و بد اعمال به عامل‏ بر مى‏گردد چرا که ” لام” در” لانفسكم” و همچنين در” فلها” لام اختصاص است يعنى: هر يك از احسان و اسائه شما مختص به خود شما است، بدون اين كه به ديگران چيزى از آن بچسبد، و اين سنت خداست كه اثر و تبعه عمل هر كسى را- چه خوب و چه بد- به خود او برمى‏گرداند، پس آيه، در مقام بيان اين معنا است كه اثر هر عمل- چه خوب و چه بد- به صاحبش برمى‏گردد،
پس معلوم می شود که قرآن كريم چه نظرى نسبت به آثار اعمال دارد، اينكه اثر هر عملى به عاملش بر مى‏گردد مربوط به آثار اخروى اعمال است كه به هيچ وجه به غير صاحب عمل ربطى ندارد، و در اين باره فرموده است: مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ . بنا بر اين نيكوكار سهمى از عمل نيك و بدكار سهمى از عمل بد خود دارد، هم چنان كه فرمود: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه شَرًّا يَرَهُ .
حسن ختام این بخش آیه 20 سوره اسراء است که نکات دقیق و لطیفی دارد : كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً. هر دو دسته اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مى‏بخشيم، و عطاى پروردگارت از كسى‏ منع نشده است.
دو آیه قبل به خوبی نقش اراده و خواست وقصد انسان را که مبداء و منشاء عاملیت اوست، بیان می کند : مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً *وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً . هر كس كه رويّه و مرامش اين باشد كه طالب دنياى عاجل و زودگذر باشد، ما آن مقدارى را از دنيا كه بخواهيم، نسبت به كسانى كه بخواهيم ميدهيم؛ ليكن سپس به دنبال آن جهنّم را براى او قرار داده‏ايم كه بطور مذموم و مطرود به آتش آن ميرسد، و ملامت شده و دور افتاده در آن ميسوزد. و كسى كه آخرت را طلب كند، و كوشش كافى و وافى براى ورود به آن بجاى آورد، و از روى ايمان و ايقان باشد، البتّه سعى‏ و كوشش آنها در نزد خداوند مشكور است.
بر اساس همین حسن عاملیت یا سوء عاملیت است که انسانها تقسیم به دو دسته می شوند نیکوکاران و زشت کاران ، مومنان صالح و کافران زشت کردار. ولذا قرآن بارها عقل سلیم انسان ها را به قضاوت و تامل واداشته است که اینان برابرند ؟ آیا شخص بینا با کور برابر است ؟آیا نیکوکاران با زشت کاران یکسانند؟ وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لاَ الْمُسي‏ء و نابينا و بينا يكسان نيستند، و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند نيز با مردم‏ بدكار يكسان نيستند.آيا مؤمن(به معنای حقیقی آن) چون كافرفاسق است؟ أَفَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ . آيا آن كسى كه مرده بود پس ما او را زنده كرديم و براى او نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه ميرود، مثل كسى است كه در ظلمات است و از آن خارج نگرديده است؟ أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ و نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ و فِى الظُّلُمَتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا.
مصادیق حسن عاملیت و سوء عاملیت در قرآن کریم :
ابتدا لازم بذکر است که رسالت قرآن هدایت انسان به طریق مطلوب و شایسته اوست که همانا وصول به مقام عبودیت محضه برای خداست و هدف خلقت هم همین است . وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‏ ، وجنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند. لذا در قرآن کریم از آنچه که موجب هدایت و صلاح انسانها شود دریغ نشده است. با این بیان معلوم می گردد که آیات قرآن اطلاق دارد، سعه و عمومیت دارد و آنچه که از سرگذشت پیامبران و متابعان ایشان و اقوام و طوایف و طواغیت و متابعانشان بیان شده برای همگان تا قیام قیامت حجیت دارد و همین معنای جاودانی بودن قرآن را می رساند: از باب مثال در آیه شریفه مسبوق الذکر ملاحظه می شود که در کنار انسانها طایفه اجنه هم نامبرد شده است و لذا ایشان هم همانند انسان مکلف و ماموربه و مخاطب دستورات واوامر و نواهی الهیه هستند و همانند انسان، عاملیت ایشان هم مطرح می شود، چراکه قصد و اراده دارند. اما تفاوت ایشان در نحوه و کیفیت وجودشان است که از انسان ها ضعيفتر هستند اما همدوش با انسان آفريده شده‏ و در تكليف و مؤاخذه و اختيار و اراده و ثواب و عقاب و رهسپار شدن به سوى بهشت و يا فرو افتادن در دوزخ همانند انسان هستند. جن غیر انسان است و شیطان لعین نیز از جنیان است که با سوء عاملیت خویش طریق استکبار را در پیش گرفت و از جمله شقاوت پیشگان و پیشوای گمراهان گشت .
با این بیان، اطلاق و عمومیت آیات قرآن خود را به خوبی نشان می دهد که چرا که به داستان خلقت انسان و عدم سجده شیطان بر او به کرات اشاره نموده است تا قاری قرآن و متمسک به حبل متین قرآن از آن پند گرفته و به صراط مستقیم هدایت گشته و از صراطهای کج و معوج برحذر باشد، طریق عبودیت خدا را در پیش گیرد و از استکبار، استکباری که موجب سقوط شیطان لعین شد، دوری نماید و این برای همه انسانها تا قیام قیامت است.
به بیان دیگر كتاب آسمانى قرآن مجيد، دستور العمل براى همه جوامع بشرى تا روز بازپسين است. چرا که أحكام قرآن گرفته شده از طبايع أوَّليّه إنسان و غرآئزى است كه خداوند آدمى را با آن غرائز سرشته و آفريده است. و چون اين أحكام براى تكميل و رُشْد اين غرآئز است؛ لذا هميشه ثابت و غير قابل تغيير خواهد بود؛ مگر آدمى غرآئز إنسانى خود را از دست بدهد؛ و در اينصورت غير انسان خواهد بود. و اين فرض تبدّل ماهيّت است؛ و محال است. پس إنسان تا انسان است، براى وى اين أحكام سارى و جارى است؛ و چون غذاى لا يتغير پيوسته بايد او را إشباع و إشراب نمايد. و انسان هميشه انسان است. (آز آنجائیکه احکام قرآن منطبق با فطرت لایتغیر و لایتبدل انسان است و قرآن کتاب رشد و تکمیل همین فطرت الهی و توحیدی انسان است لذا دستوراتش عام و کلی است و باید الغاء خصوصیت و مورد نمود )
با این توضیح مهم به بعضی از مصادیق حسن عاملیت و سوء عاملیت اشاره ی می گردد :
1- حسن عاملیت با ادراک عبودیت و حسن اراده و انتخاب طریق هدایت و سعادت و طی طریق توحید:
الف : در بدو خلقت ،آزمایش و ابتلای آدم ابوالبشر و حوا  و توبه و انابه حقیقی به سوی خدا:
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم‏ . سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود؛ و خدا بر او ببخشود؛ آرى، اوست كه‏ توبه‏پذيرِ مهربان است.* ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى .سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و وى را هدايت كرد.
ب- هابیل فرزند مومن حضرت آدم ،در قرآن اشاره ای مختصر به داستان او شده که قربانی نمود و قربانی اش پذیرفته گشت و هرگز دست به قتل و جنایت نزد و از خداترسان بود:
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ
داستان دو پسران آدم را كه داستانى است به حق (و خالى از خلاف واقع) براى مردم بيان كن كه هر دو در راه خدا و به منظور نزديك شدن به او چيزى پيشكش كردند، از يكى از آن دو قبول شد، و از ديگرى قبول نشد، آنكه قربانيش قبول نشد به آنكه از او قبول شد گفت: من تو را خواهم كشت، او گفت:خداى تعالى قربانى را از مردم با تقوا قبول مى‏كند . و تو اگر دست خود را به سوى من دراز كنى كه مرا بكشى من هرگز دست خود به سويت و براى كشتنت دراز نخواهم كرد، زيرا من از خدا كه مالك و مدبر همه عالم است مى‏ترسم .
ج- حضرت نوح و مومنان به او:
نوح پیامبر در برابر قوم مشرک خویش با شعار توحید ایستاد و گروندگان به آن جناب هم علی رغم ساختار نامطلوب، بدو ایمان آورده و سرانجام به مدد الهی موفق گشتند:
وَ نُوحاً إِذْ نادى‏ مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ و نوح را ياد كن‏ آنگاه كه پيش از ساير پيامبران‏ ندا كرد، پس ما او را اجابت كرديم، و وى را با خانواده‏اش از بلاى بزرگ رهانيديم.
و خداوند متعال نوح پیامبر و مومنان به او را بشارت به سلام و برکت می دهد :
قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَك گفته شد: اى نوح، با درودى از ما و بركتهايى بر تو و بر گروههايى كه با تواند، فرود آى.
أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهيمَ وَ إِسْرائيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا آنان كسانى از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزانى داشت: از فرزندان آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح بر كشتى سوار كرديم؛ و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه آنان را هدايت نموديم و برگزيديم؛ و هرگاه آيات خداى‏ رحمان بر ايشان خوانده مى‏شد، سجده‏كنان و گريان به خاك مى‏افتادند.
آیه اخیر به خوبی اطلاق و عمومیت قرآن را نشان می دهد که متابعان انبیاء و مومنان به آیات الهی توجه دارند و سجده کنان بر خاک می افتند و رویه و داب ایشان، خضوع و خشوع در مقابل خدا و خشیت از اوست .
ج- حضرت ابراهیم :
قرآن به مبارزه حضرت با جامعه شرک آلود وقد علم نمودن در برابر ساختار فاسد اشاره می کند که بیان آن به زیبایی، حسن عاملیت آن جناب و نفی ساختار ناسالم را نشان می دهد:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ لِأَبيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‏ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني‏ رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَتُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ماتُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً أَفَلا تَتَذَكَّرُونَ وَ كَيْفَ أَخافُ ماأَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ .
و ياد كن هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود «آزر» گفت: «آيا بتان را خدايان خود مى‏گيرى؟ من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى‏بينم.» و اين گونه، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين‏كنندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره‏اى ديد؛ گفت: «اين پروردگار من است.» و آنگاه چون غروب كرد، گفت: «غروب‏كنندگان را دوست ندارم.» و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است.» آنگاه چون ناپديد شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» پس چون خورشيد را برآمده ديد، گفت: «اين پروردگار من است. اين بزرگتر است.» و هنگامى كه افول كرد، گفت: «اى قوم من، من از آنچه براى خدا شريك مى‏سازيد بيزارم.» من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است؛ و من از مشركان نيستم. و قومش با او به ستيزه پرداختند. گفت: «آيا با من در باره خدا محاجّه مى‏كنيد و حال آنكه او مرا راهنمايى كرده است؟ و من از آنچه شريك او مى‏سازيد بيمى ندارم، مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد. علم پروردگارم به هر چيزى احاطه يافته است. پس آيا متذكّر نمى‏شويد؟» و چگونه از آنچه شريك خدا مى‏گردانيد بترسم، با آنكه شما خود از اينكه چيزى را شريك خدا ساخته‏ايد كه خدا دليلى درباره آن بر شما نازل نكرده است نمى‏هراسيد؟ پس اگر مى‏دانيد، كدام يك از ما دو دسته به ايمنى سزاوارتر است؟ كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به شرك نيالوده‏اند، برای آنان ايمنى است و ايشان راه‏يافتگانند.
همچنین به مبارزه آن جناب به هنگام جوانی با ساختار فاسد شرک آلود و بت شکنی اش شجاعانه اشاره شده است : إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثيلُ الَّتي‏ أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ قالُوا أَجِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى‏ ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ كَبيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ …قالُوا أأَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أفَلا تَعْقِلُونَ.
وقتى به پدر و به قومش گفت: اين تصويرها چيست كه به عبادت آنها كمر بسته‏ايد؟ گفتند: پدران خويش را پرستشگر آنها يافتيم. گفت: شما با پدرانتان در ضلالتى آشكارا بوده‏ايد. گفتند آيا به حق سوى ما آمده‏اى يا تو نيز از بازيگرانى؟ گفت: نه، بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است كه ايجادشان كرده است و من بر اين مطالب گواهى مى‏دهم. به خدا سوگند پس از آنكه پشت كنيد و برويد، در كار بتهايتان حيله‏اى مى‏كنم. وبتان را قطعه قطعه كرد، مگر بزرگشان را شايد به او مراجعه كنند….گفتند: اى ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كرده‏اى؟. گفت: بلكه اين بزرگشان چنين كرده است ببينيد اگر مى‏توانند سخن گويند از خودشان بپرسيد. در اين هنگام مردم به ضميرهاى خويش مراجعه كردند و گفتند: شما خودتان ستمگرانيد . سپس سر به زير انداختند و گفتند: تو كه مى‏دانى كه اينان سخن نتوانند گفت. گفت: پس چرا غير خدا چيزى را كه به هيچ وجه سودتان ندهد و زيان نرساند پرستش مى‏كنيد؟. قباحت بر شما و بر آنچه غير از خدا مى‏پرستيد، چرا به كار خود نمى‏انديشيد؟
و در پایان به امامت آن حضرت اشاره می شود:
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ . و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، خدا به او فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» ابراهيم پرسيد: «از دودمانم چطور؟ فرمود: پيمان من به ظالمان نمى‏رسد. ملاحظه می شود که حضرت ابراهیم با اراده و اختیار و حسن عاملیتش از امتحان الهی سربلند بیرون آمد و خداوند متعال پاداش او را، امامت قرار داد و البته در سوال حضرت ابراهیم ملاک جعل امامت را معین نمود: امامت به ظالمان و ظلم پیشگان و عاملان اعمال ظالمانه نخواهد رسید.
و البته خداوند در آیات سوره انعام بعد از ذکر خیر حضرت ابراهیم به بعضی ازپیامبران سابق و لاحق بر او هم اشاره می نماید که به موجب ایمان و اعمال صالحه مورد هدایت خاصه الهیه قرار گرفته و نام نیکشان الی الابد جاودان ماند:
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى‏ وَ عيسى‏ وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ وَ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمينَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را به راه راست درآورديم، و نوح را از پيش راهنمایی نموديم، و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم و اين گونه، نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم. و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند، و اسماعيل و يسع و يونس و لوط، كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم. و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را بر جهانيان برترى داديم، و آنان را برگزيديم و به راه راست راهنمايى كرديم. اين، هدايت خداست كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند. و اگر آنان شرك ورزيده بودند، قطعاً آن چه انجام مى‏دادند از دستشان مى‏رفت.
در همین فقره اخیر به حسن عاملیت ایشان و احتراز از شرک که ام المعاصی است اشاره و صریحا می فرماید که اگر شرک می ورزیدند اعمال ایشان حبط و نابود می شد و حال آنکه ایشان به اختیار خویش شرک نورزیدند و از مرام توحید که طریق هدایت است ذره ای کوتاه نیامدند و لذا به هدایت و رسالت و اجتباء بر عالمیان مفتخر گشتند .
د- ساحران زمان حضرت موسی :
سحره زمان حضرت موسی علی رغم رشد در یک ساختار کفرآمیز و شرک آلود فرعونی به ندای پیامبر توحید حضرت موسی اجابت گفته و طریق ایمان و هدایت را در پیش گرفته و ازابرار گشتند و این همه از اختیار نیکو و پسندیده اشان سرچشمه گرفت:
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‏ قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في‏ جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى‏ قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‏ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي‏ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى‏ وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى.
پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: «به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.»فرعون‏گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟ قطعاً او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است، پس بى‏شك دستهاى شما و پاهايتان را يكى از راست و يكى از چپ قطع مى‏كنم و شما را بر تنه‏هاى درخت خرما به دار مى‏آويزم، تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت‏تر و پايدارتر است.»
گفتند: «ما هرگز تو را بر معجزاتى كه به سوى ما آمده و بر آن كس كه ما را پديد آورده است، ترجيح نخواهيم داد؛ پس هر حكمى مى‏خواهى بكن كه تنها در اين زندگى دنياست كه تو حكم مى‏رانى. ما به پروردگارمان ايمان آورديم، تا گناهان ما و آن سحرى كه ما را بدان واداشتى بر ما ببخشايد، و خدا بهتر و پايدارتر است.» در حقيقت، هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود، جهنم براى اوست: در آن نه مى‏ميرد و نه زندگى مى‏يابد. و هر كه مؤمن به نزد او رود، درحالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد، براى آنان درجات والا خواهد بود: بهشتهاى عدن كه از زير درختان‏ آن جويبارها روان است. جاودانه در آن مى‏مانند، و اين است پاداش كسى كه به پاكى گرايد.
در همین فقرات اخیر به تفاوت سرانجام مجرمان و عاملان اعمال ناشایست با مومنان نیکوکار اشاره و قاعده کلی می دهد که مجرمان به موجب اعمالشان جهنمی و مومنان نیکوکار به موجب ایمان و اعمال صالحه بهشتی خواهند بود.
ه- حضرت عیسی و حواریون و مومنان به ایشان:
حواریون حضرت عیسی خلاف جامعه مشرک و دور افتاده از طریق هدایت به ندای توحیدی آن حضرت ایمان آوردند و وصف نیکویشان در قرآن آمد :
فَلَمَّا أَحَسَّ عيسى‏ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ چون عيسى از آنان (بنی اسرائیل) احساس كفر كرد، گفت: «ياران من در راه خدا چه كسانی هستند؟» حواريون گفتند: «ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورده‏ايم؛ و گواه باش كه ما تسليم او هستيم.»
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، ياران خدا باشيد، همان گونه كه عيسى‏بن‏مريم به حواريّون گفت: «ياران من در راه خدا چه كسانى‏اند؟» حواريّون گفتند: «ما يارانِ خداييم.»

و- وصف حال مومنان به رسول خدا بالاخص امیر المومنین و فواطم  و مهاجرین و انصار:
حسن ختام این بخش به مومنان و گروندگان به پیامبر آخرالزمان رسول اکرم  اختصاص دارد و در راس ایشان امیرالمومنین  است و در رتبه بعد اصحاب و مهاجران و انصار؛ که دروصف مهاجران به سوی خدا آمده است :
إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادي لِلْإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادَ فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في‏ سَبيلي‏ وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ .
همانا در خلقت آسمان و زمين و رفت و آمد شب و روز روشن، دلايلى است براى خردمندان. آنهايى كه در هر حالت (ايستاده و نشسته و خفتن) خدا را ياد كنند و دائم فكر در خلقت آسمان و زمين كرده و گويند پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريده‏اى، پاك و منزهى، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار. اى پروردگار ما، هر كه را تو در آتش افكنى او را سخت خوار كرده‏اى و او ستمكار بوده و ستمگران را هيچ كس يارى نخواهد كرد. پروردگارا ما چون صداى مناديى را كه خلق را به ايمان مى‏خواند شنيديم اجابت كرديم و ايمان آورديم، پروردگارا از گناهان ما درگذر و زشتى كردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن، ما را با نيكان محشور گردان. پروردگارا ما را از آنچه به رسولان خود وعده دادى نصيب فرما و از آن محروم مگردان كه وعده تو هرگز تخلف نخواهد كرد. پس خدا دعاهاى ايشان را اجابت كرد كه البته من كه پروردگارم عمل هيچ كس از مرد و زن را بى مزد نگذارم (چه آنكه همه در نظر خدا يكسانند بعضى مردم بر بعض ديگر برترى ندارند، مگر به طاعت و معرفت) پس آنان كه از وطن خود هجرت نمودند و از ديار خويش بيرون شده و در راه خدا رنج كشيدند و جهاد كرده و كشته شدند، همانا بديهاى آنان را (در پرده لطف خود) بپوشانيم و آنها را به بهشتهايى درآوريم كه زير درختانش نهرها جارى است، اين پاداشى است از جانب خدا و نزد خدا است پاداش نيكو (يعنى بهشت و ملاقات خدا).
همانطور که مفسرین شيعه آورده اند آیات فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا … در باره امام على  نازل شد كه فواطم يعنى فاطمه بنت اسد (مادر على) و فاطمه دختر رسول خدا  (كه بعدا همسرش شد) و فاطمه دختر زبير را با خود حركت داد و به سوى مدينه هجرت كرد و در ضجنان ام ايمن و چند نفر از مؤمنين ناتوان به آن جناب ملحق شدند و به اتفاق حركت كردند، در روزها و شبهاى ميانه راه كه تقريباً نزديك به نود فرسنگ مى‏باشد، پيوسته مشغول ذكر و تسبيح خدا بوده بالاخص در شبهاى تار كه آسمان روشن و پر ستاره آن نواحى مخصوصاً وضعى جالب و چشمگير دارد، با بيتوته و نماز شب و قيام و سجود و ذكر خدا و خواندن آيات قرآن چنان مست و مدهوش جمال حضرت لا يزالى گشتند كه در همان زمان قبل از وصول به مدينه، پروردگار متعال توسط جبرائيل احوالاتشان را به پيغمبر خبر داد و با این آيات، ثواب و پاداش بارزى را براى آنان مقدّر كرد. و ایشان در حالى كه در همه حالات، ذكر خدا مى‏گفتند به رسول خدا  ملحق شدند. لذا اين آيات در حق ایشان نازل گرديد. و البته با الغاء خصوصیت و اطلاق قرآن درباره همه مومنان و مهاجران به سوی خدا صدق می نماید.
و به طور کلی بنابرآیه شریفه(وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً و كسانيكه خدا و رسول خدا را اطاعت كنند، آنها با زمره افراديكه خدا به آنها نعمت داده از پيمبران و صديقين و شهدا و صالحين بوده، و آنان بسيار رفقاى خوبى براى اينان خواهند بود) ملاک عبودیت، اطاعت از خدا و رسول اوست.
و لذا آیات وارده در وصف یاران رسول خدا ومتابعان راستین آن حضرت تا قیام قیامت و بطور کلی برای همه انسانها مصداقی از حسن عاملیت می باشد.(بنابر جامعیت و اطلاق آیات قرآن)

2- سوء عاملیت با استکباروکفروخروج از مشی عبودیت و هبوط در منزلگاه شقاوت و خسارت :
الف – شیطان لعین:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ و چون بملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند بجز ابليس كه از اينكار امتناع كرد و كبر ورزيد و او از كافران بود.
آری شیطان با اراده و اختیار خویش و سوء عاملیت کفر ورزید و در وادی شقاوت فرو افتاد.
ب‌- قابیل:
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ … فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِينَ … فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ داستان دو پسران آدم را كه داستانى است به حق (و خالى از خلاف واقع) براى مردم بيان كن كه هر دو در راه خدا و به منظور نزديك شدن به او چيزى پيشكش كردند، از يكى از آن دو قبول شد، و از ديگرى قبول نشد، آنكه قربانيش قبول نشد به آنكه از او قبول شد گفت: من تو را خواهم كشت، … پس از وسوسه‏هاى پى در پى و به تدريج، دلش براى كشتن برادرش رام شد، و او را كشت و در نتيجه از زيانكاران شد…. و از پشیمانان گردید.
قابیل فرزند پیامبر بود اما این سودی به حالش نبخشید وبا سوء اختیار دست به قتل برادرزد و ازظالمان گشت.
ج- فرزند حضرت نوح :
خداوند متعال به پیامبر خویش حضرت نوح خبر می دهد که فرزندت از اهل تو پیامبر نیست چرا که اعمال ناشایست انجام می دهد و با این اعمال از طالحان است .
وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ انَّ ابْنى مِنْ اهْلى وَ انَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ انْتَ احْكَمُ الْحاكِمينَ* قالَ يا نُوحُ انَّهُ لَيْسَ مِنْ اهْلِكَ انَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالٍح فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ انّى اعِظُكَ انْ تَكُوَن مِنَ الْجاهِلينِ. نوح به درگاه خدا فرياد كرد و گفت: اى خداى من اين فرزند من از اهل بيت من است (كه وعده دادى آنها را از عذاب نجات دهى) و البتّه وعده تو حقّ است و تو راستين‏ترين حكم كنندگانى و البتّه طبق وعدّ خود فرزند مرا از غرق رهائى ده‏. خداوند خطاب فرمود: اى نوح اين فرزند تو از اهل بيت تو نيست بلكه او عملى ناشايسته است، و تقاضاى امرى كه تو را در آن علم و اطّلاعى نيست منما، من تو را پند مى‏دهم كه بشنوى و از مردم جاهل و نادان نباشى.
د- زن حضرت نوح وزن حضرت لوط :
خدای متعال در کتاب خویش دو زن پیامبر معصوم را مثال آورده است که علی رغم همسران صالح و شایسته و حضور در یک ساختار سالم به علت اعمال ناشایست و سوء عاملیت از همسری پیامبران طَرْفى‏ نبستند و در آتش جهنم وارد شدند :
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ. خدا براى كسانى كه كفر ورزيده‏اند، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند، و كارى از دست شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: با داخل شوندگان داخل آتش شويد.
آری خدا با هیچ کس تعارف ندارد و هر انسانی مسئول اعمال خویش است : إنْ خَيْرًا فَخَيْرٌ وَ إنْ شَرًّا فَشَرٌ ، نتيجه كار خير، خير است و نتيجه كار شرّ، شرّ است‏.
ه- عموی حضرت ابراهیم(آزر):
پیامبر بزرگ حضرت ابراهیم پدرش را در کودکی از دست می دهد و عمویش یا غیر آن به نام آزر از او سرپرستی می کند که علی رغم دعوت و نصیحت فرزندخوانده اش حضرت ابراهیم، قهرمان توحید، از شرک که ام المعاصی است دوری نگزید و به موجب شرک و کفر از دعا و استغفار ابراهیم  بی بهره ماند و مورد تبری شدید آن حضرت قرار گرفت:
مَا كَانَ لِلنَّبِىِّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَ لَوْ كَانُوا أُولِى قُرْبَى‏ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَبُ الْجَحِيمِ* وَ مَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرهِيمَ لِابِيهِ إِلَّا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ و أَنَّهُ و عَدُوٌّ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرهِيمَ لَاواهٌ حَلِيم. ‏ چنين حقّى براى پيغمبر و كسانى كه ايمان آورده‏اند نيست كه از براى مشركين طلب آمرزش و غفران كنند و اگرچه آنان از خويشاوندانشان بوده باشند؛ بعد از آنكه بر آنان روشن شده باشد كه آنان از اهل دوزخ هستند. و طلب آمرزشى كه إبراهيم براى عمّش آزر نمود، نبود مگر از روى وعده‏اى كه به او داده بود؛ وليكن چون بر إبراهيم روشن شد كه او دشمن خداست، از او بيزارى نمود؛ و إبراهيم حقّاً مرد خدا ترس و بردبارى بود. این آیه شریفه مومنان را از تولی و بلکه استغفار و دعا برای کفار و مشرکین و لو آنکه از خویشاوندان نزدیک باشند برحذر داشته و از جدایی راه و مقصد مومنان و کافران از هم خبر می دهد و این همه به موجب نیات و به تبع اعمال ایشان است .
و- فرعون و قومش :
فرعون مصر مستکبری بود که ندا به انا ربکم الاعلی بلند کرده بود و در مقابل حضرت موسی  به تکذیب همه آیات و نشانه های برحقش که رسول خدا بود برخاست و خود و قومش را به باد سخط و غضب الهی سپرد. او و قومش عقل داشتند می فهمیدند اختیار داشتند اما فرعون استکبار ورزبد و قومش نیز از او اطاعت کردند. فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقين‏ و اضل فرعون قومه و ما هدى. وبالنتیجه دردار آخرت که دار فعلیت و ظهور حقایق است پیشوای قومش به سوی آتش خواهد بود يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ فَاوْرَدَهُمُ النّارَ .در روز قيامت فرعون جلودار قوم خود مى‏شود او به جلو و قوم او در عقب او رفته همه آنها را وارد آتش مى‏كند. و عذاب وی و آلش از همه بیشتر خواهد بود : وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ‏ . و روزى كه قيامت بپا شود، گفته ميشود اى ملائكه آل فرعون را به شديدترين عذاب بیاورید.
و- قارون :
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَيْهِم قارون از قوم حضرت موسى على نبيِّنا و آله و عليه الصّلوة و السّلام بود.‏ و آنقدر خدا به او از اموال و ذخائر عنايت كرده بود كه كليدهاى گنجهاى او را نمى‏توانستند انسانهای قوى هيكل حمل كنند. ولى وی بر قوم خود ستم ميكرد، و هر چه از افراد قوم او به او نصيحت كردند كه از غرور و خودپسندى دست بردار و با مردم نيكى كن و در حقّ آنان احسان روا دار و در روى زمين در صدد فساد نباش و به ضعفاء و فقراء و يتيمان و نيازمندان طريق ملاطفت و انفاق پيش دار، در پاسخ مى‏گفت: من اين اموال را از روى دانش و به نيروى علم و قدرت خود تهيّه كرده‏ام؛ قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُ و عَلَى‏ عِلْمٍ عِندِى. ‏ ديگر نمى‏دانست كه خداوند بدين علم و قدرت اعتنائى‏نمى‏كند و مستكبران را دستخوش هلاك ميسازد: أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعًا. آيا او نمى‏دانست كه خداوند از امّت‏هاى قبل از او چه بسيار افرادى را كه از نقطه نظر قدرت و اموال بيشتر بوده و مجرم شدند و در مقابل امر خدا خودپسندى و بلندمنشى كردند، همه را دستخوش هلاك ساخت؟ تا به سرحدىّ از تكبّر و ناز و نعمت و قدرت رسيد كه مورد حسد قوم خود واقع شده، و مردم عامّى از جاه و جلال او در شگفت و بر مقام و عظمت او رشك ميبردند. كه ناگهان عذاب خدا او را گرفت و خود با تمام سرمايه و زندگى و خانه و قصر در ميان زمين شكافته شده فرو رفت؛ و نه علمى و نه قدرتى و نه يار و اعوانى نتوانستند او را يارى نموده و از كام زمين بيرون كشند: فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الارْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِين . و این نتیجه سوء اختیار وی بود.
آنچه که ذکر شد بعضی از مصادیق سوء عاملیت انسانهایی بود که به سوء اختیار خویش، طریق کفر را در پیش گرفتند و آمد برسرشان آنچه آمد و البته قرآن کریم بنابر وظیفه هدایت گری اش با ذکر این قصص همه انسانها و مخاطبینش را پند و اندرز می دهد تا عبرت گیرند و از کفر و شرک و استکبار و عناد برحذر باشند. و بطور کلی همه مستکبرین در قبال حق و معاندین اولیاء الهی تا قیام قیامت، مصداق سوء عاملیت هستند.
حسن ختام این بخش فرمایش رسول خدا  است :
ابى عبیده حذاء می گوید: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَهِ عَلَيْهِ السَّلامُ يَقُولُ: لَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَهِ  مَكَّةَ، قَامَ عَلَى الصَّفَا فَقَالَ: يَا بَنِى هَاشِمٍ، يَا بَنِى عَبْدِ الْمُطَلِّبِ! إنِّى رَسُولُ اللَهِ إلَيْكُمْ، وَ إنِّى شَفِيقٌ عَلَيْكُمْ، لَا تَقُولُوا: إنَّ مُحَمَّدًا مِنَّا! فَوَ اللَهِ مَا أَوْلِيَآئِى مِنْكُمْ وَ لَا مِنْ غَيْرِكُمْ إلَّا الْمُتَّقُونَ! أَلَا فَلا أَعْرِفُكُمْ تَأْتُونِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَحْمِلُونَ الدُّنْيَا عَلَى رِقَابِكُمْ، وَ يَأْتِى النَّاسُ يَحْمِلُونَ الآخِرَةَ، أَلَا وَ إنِّى قَدْ أَعْذَرْتُ فِيمَا بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ فِيمَا بَيْنَ اللَهِ عَزّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَكُمْ، وَ إنَّ لِى عَمَلِى وَ لَكُمْ عَمَلَكُم.
حضرت صادق  فرمودند: وقتى رسول أكرم مكّه را فتح نمودند، آمدند بالاى كوه صفا (كه متّصل است به مسجدالحرام) و فرمودند: اى فرزندان هاشم و اى فرزندان عبد المطلّب! من فرستاده خدا هستم به سوى شما، و من نسبت به شما مهربانم، به طوريكه دلسوز شما هستم! نگوئيد كه: محمد از ماست! قسم بخدا نيستند أوليا من و دوستان و نزديكان من، از شما و نه از غير شما، مگر پرهيزگاران. آگاه باشيد! من شما را چنين نشناسم كه روز قيامت بيائيد پيش من، و دنيا را روى شانه‏هاى خود حمل كرده باشيد؛ و مردمِ ديگر بيايند و آخرت را با خودشان حمل كرده باشند. آگاه باشيد كه من حجّت را بر شما تمام كردم و ديگر جاى عذرى براى شما باقى نگذاشتم. در آنچه بين من و بين شماست حجّت را تمام كرده و در آنچه بين خدا و بين شماست عذرى باقى نگذاردم. بدانيد كه عمل من، مالِ من است و عمل شما، از آنِ شماست.
نتیجه :
بحث از عاملیت و در مقابل آن ساختار در بستر علوم اجتماعی مخصوصا جامعه شناسی غرب مطرح شده است و درباره آن بحث های زیادی شده است تا جایی که مساله عاملیت و ساختار از بنیادی ترین و مهم ترین معماهای جامعه شناسی امروز است و نقطه ثقل علومی مانند علوم دینی و تربیتی است.
با تامل مشاهده می شود که در متون دینی، خصوصا قرآن کریم به این مباحث توجه دقیق ولطیفی شده و به مبادی آن توجه شده است چرا که اراده و اختیار آدمی و قصدمندی اش منشاء عاملیت اوست. لذا در این مقاله به عاملیت انسان در قرآن کریم اشاراتی شد و با مقدماتی چند به این نتیجه رسیدیم که خداوند متعال بنابر ربوبیتش و غرض خلقت که وصول به حقیقت عبودیت است، انسان را با فطرت الهی و توحیدی خلق نمود و اورا به جهاز مناسب برای پیمودن مسیرش مجهز نمود تا خود بخواهد و از آنها برای وصول به غایتش بهره گیرد، چرا که طریق عبودیت، طریقی است که باید با اراده و اختیار آدمی طی شود. حال وظیفه انسان است که با اراده و اختیار این مسیر عبودیت را طی نماید و با عاملیت خویش بر ساختارهای مانع فائق آید و حتی ساختارهای جدید و متناسب با اهدافش را بازآفرینی نماید. نتیجه آنکه انسان در دیدگاه قرآن بر اساس عاملیتش قابل تصور است، انسانی که با اراده و اختیارش عمل می کند و سرنوشت خویش را رقم می زند.
ملاحظه شد که قرآن کریم در کشاکش عاملیت و ساختار، به عاملیت انسان توجه جدی و ویژه دارد و از پیامبران، مومنان و گروندگان به حق و حقیقت، تمجید و ایمان و اعمال صالح ایشان و مبارزه با ساختارهای فاسد را ستوده است. و در مقابل طواغیت و فاسقان و معاندان را به جهت سوء عاملیت و سوء اختیارشان سخت نکوهش کرده است. همچنین قرآن کریم به تعامل عامل و ساختار توجه جدی کرده و در این میان از آزادی و اختیار فطری انسانی که منشاء عاملیتش است غفلت نورزیده است و با این لحاظ، قرآن، همه انسانها را تا انسان، انسان است، مخاطب آیات هدایت بخش خود می داند.
در پایان بر خود لازم می دانم از همه خوانندگان ارجمند، امید تذکر کاستیها و نارسائیهای تحقیق را خواستار باشم. والحمد لله رب العالمین

منابع و مآخذ :
1. قرآن کریم [ترجمۀ استاد محمد مهدی فولادوند ]
2. نهج‏البلاغه، امام امیرالمومنین، شرح شيخ محمّد عبده، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بيروت، 4 ج.
3. حافظ برسى، رجب بن محمد، مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين ، تصحیح على عاشور،‏ أعلمي،‏ بيروت‏، 1422
4. حلبي، علي اصغر، انسان در اسلام و مكاتب غربي، انتشارات اساطير، چ 1374
5. حسینی (ژرفا)، سید ابوالقاسم، بربال قلم، ظفر، قم ، دوم ، 1380
6. حسيني طهراني، علامه سيد محمد حسين، نور ملكوت قرآن، 4 جلد، انتشارات نور ملكوت قرآن، چ1421
7. حسيني طهراني، علامه سيد محمد حسين، معادشناسی،10 جلد، انتشارات نور ملكوت قرآن ، چ1421
8. حقى، شيخ اسماعيل‏، تفسير روح البيان، دارالفكر، بيروت، بى تا
9. جمعى از نويسندگان، يادنامه مفسر كبير استاد علامه طباطبائى‏،1جلد،اول ،قم، شفق‏‏، 1361
10. خمینی، آیت الله العظمی امام راحل سید روح الله الموسوی  ، تفسیر دعاء سحر، ترجمه سید احمد فهری، اول، قم، انتشارات دار الکتاب، 1363
11. راغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، الثانیه، قم، انتشارات ذوی القربی، 1423
12. صدرالمتالهین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسير القرآن الكريم،انتشارات بیدار،الطبعه الثانیه، قم،1366
13. طباطبائی، علامه سيد محمد حسين، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، تابستان 1381
14. طباطبائي ، علامه سيد محمد حسين، رساله الولایه، ترجمه صادق حسن زاده با عنوان طریق عرفان ،اول، قم، انتشارات بخشایش، 1381
15. طباطبائي، علامه سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم،پنجم،قم ، 1417
16. طباطبائي، علامه سيد محمد حسين، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه صادق لاريجاني، انتشارات الزهراء، چ 1381
17. عبدالباقي، محمد فواد، معجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، انتشارات اسلامي ، چ 1374
18. كليني، ثقه الاسلام الشيخ ، اصول كافي ، با ترجمه و شرح حاج سید جواد مصطفوی ، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ، تهران ، بی تا
19. مجلسی ، علامه محمد باقر ، بحارالأنوار ، چ 3 ،بیروت دار احیاء التراث العربی ، 1403
20. محدثی، جواد، روشها، معروف ،قم ، هفتم ، 1378
21. فیض کاشانی ، محدث ملامحسن ، تفسير صافى طبع اسلاميّه‏ طبع حروفى نشر دار المرتضى للنشر 5 ج.
22. فردينان توتل يسوعى، المنجد فى الاعلام. چاپ هفتم. دار المشرق.
23. قرشی، علی اکبر، قاموس اللغه (قاموس قرآن )،ششم، دار الكتب الإسلامية، تهران ،1371
24. غزالی،ابوحامد، احیاء العلوم ،دار الكتاب العربى، بيروت لبنان
25. نرم افزارهای نور (جامع تفاسیر ، جامع احادیث 3،مجموعه آثار علامه طباطبایی ، کیمیای سعادت )
پی‌نوشتها
1. المفردات ، راغب اصفهاني ص 94
1- بقرة/ 277
2- نساء/ 124
3- نساء/ 123
4- تحريم/ 11
5- المفردات، راغب اصفهاني ص: 588
6- روشها، جواد محدثی ، ص 113 و بر بال قلم ، سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)، ص 112 و 140.این واژه عربی است لذا اضافه نمودن یت به آن صحیح است .
7- یوسف 111
8- نحل 89
9- ترجمه وتحقيق مفردات الفاظ قرآن، سيد غلامرضا خسروى حسينى، ج‏3، ص: 180
10- اسراء، 9 و 10
11- بقره 185
12- نساء174
13- نحل 89
14- فصلت ، آيات 41-42
15- الكافى،کلینی ، ج 2 ص 600
16- نهج البلاغه، امام امیرالمومنین علی علیه السلام، گردآوری سید رضی، خطبه 196، و از طبع مصر با تعليقه عبده؛ ج 1، ص 412 و ص 413.
17- ترجمه شیوای این خطبه بلیغ امام علی علیه السلام از مرحوم علامه طهرانی است در نور ملكوت قرآن، ج‏1، ص: 25
18- سجده7-8
19- طه 55
20- از اين سه مرحله در سه رساله الانسان قبل الدنيا، الانسان في الدنيا،الانسان بعد الدنيا از مرحوم علامه طباطبائي به نحو مستوفي بحث شده است.
21- لقمان 20
22- جاثيه 13
23- اعراف 172
24- ترجمه تفسير الميزان،موسوی همدانی، ج‏8، ص: 418
25- در این آیات شریفه دقائق و لطائفی است که از کمربند بیان خارج است و فقط به یک مورد از آن اشاره می نمائیم : در آیه 33 آنجا که می فرماید : قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ. (خدا) گفت اى آدم، فرشتگان را از نام ايشان آگاه كن و چون از نام آنها آگاهشان كرد گفت مگر بشما نگفتم كه من نهفته‏هاى آسمان و زمين را ميدانم، آنچه را كه شما آشكار كرده‏ايد و آنچه را پنهان ميداشتيد ميدانم‏. در تعبیر غیب السموات و الارض تامل جدی لازم است چرا که معنای آن غيب آسمانها و زمين است ‏. اضافه غيب به آسمانها و زمين‏ این نکته می رساند که اموری وجود دارند که از همه آسمانها و زمين غايب بوده، و بكلى از محيط كون و وجود بيرون بوده‏ و در پس حجاب غيب، يعنى غيب آسمانها و زمين قرار داشته‏اند. از سوی دیگر غیب شامل هر دو قسم غيب يعنى غيب داخل در عالم زمینی و آسمانى، و غيب خارج از آن هست .
26- بقره آیات 30-39
27- طه 123- 126
28- نهج البلاغه خطبه 42، و از طبع مصر با تعليقه عبده ج 1، ص 93
29- مقتبس از معاد شناسى، علامه حسینی طهرانی، ج‏5، ص 219
30- بخشی از روایت مفصل امام حسن مجتبی علیه السلام به جناده بن أبى اميّه‏ است که به درخواستش، امام علیه السلام او را به وقت شهادت موعظه نموده اند. بحار الانوار، جلد 44، ص 138 تا ص 140
31- نساء 140
32- انفال 36
33- توبه 68
34- انسان 4
35- فرقان 15
36- حدید 21
37- انسان آیات 5- 12
38- ص 26
2. 1 –روم ، 30
1- زخرف 87
3. مفردات الفاظ قرآن كريم ، راغب اصفهاني ، ص 640
1- قاموس اللغه ، علي اكبر قرشي ، ج 5 صفحه 195
2- المنجد ص588
3- این حدیث شریف از اهم احادیث درباره فطرت توحیدی مطلق انسان هست . در «إحيآء العلوم» ج 3، ص 13 از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم روايت كرده است كه فرمود: كُلُّ مَوْلودٍ يولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ؛ وَ إنَّما أبَواهُ يُهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ وَ يُمَجِّسانِهِ. و در تفسير «روح البيان» ، جزء 21، سوره روم، ج 7، ص 31 بدين عبارت است: قَولُه علَيه السّلام: ما مِنْ مَوْلودٍ إلّا وَ قَدْ يولَدُ عَلَى فِطْرَةِ الإسْلامِ؛ ثُمَّ أبَواهُ يَهَوِّدانِهِ وَ يُنَصِّرانِهِ وَ يُمَجِّسانِهِ… . «هيچ نوزاد آدمى نيست مگر آنكه بر فطرت اسلام متولّد ميشود، و پس از اين پدر و مادرش او را به كيش يهود و نصارى و مجوس ميكشانند.
4- نور ملكوت قرآن،علامه حسینی طهرانی ، ج‏2، ص: 537

5- شمس، آیات 6- 10
6- تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهین شیرازی ، ج 7 ص 199
7- برای نمونه مراجعه شود به الکافی( طبع اسلامیه ) شیخ کلینی ، ج2 ص 7 به بعد
8- عنكبوت/65،
9- نحل / 53
10- زمر/8
4. -. زمر/49
1- يونس/12
2- اسراء/67
3- ابراهيم/34
4- ترجمة تفسير الميزان،ترجمه موسوی همدانی ، ج 7 ص122
5- سوره ص آيه 72
6- مومنون آیات 12- 14
7- ص ، آيات 71-73
8- سجده ،آيه 9
9- ص ، 72
10- انبياء ، 104
11- انسان از آغاز تا انجام ،علامه طباطبایی، ترجمه صادق لاريجاني ، ص 19
12- رجوع به ترجمه تفسير شريف الميزان ،موسوي همداني ، ج20، صص 280-287
5. ـ انسان در اسلام و مكاتب غربي دكتر علي اصغر حلبي ص 54
1- امام خمینی ، شرح دعای سحر ، با ترجمه آیت الله سید احمد فهری ، ص 124
2- رساله «ولايت»، علامه طباطبایی که در ضمن يادنامه‏اى بنام: «يادنامه مفسّر كبير استاد علّامه سيّد محمّد حسين طباطبائى» از ص 251 تا ص 305 طبع شده است .و رساله «الولاية» طبع مؤسّسه آل البيت، ص 4
3- تفسير «الميزان» علامه طباطبایی، ج 10، ص 89
4- آل عمران آیه 68
5- تفسير «الميزان» علامه طباطبایی، ج 10، ص 89
6- سوره تین آیات 4-6
7- سوره شمس، آيه 7 و 8
8- تکویر 29 . شبیه این آیه، آیه 30 سوره انسان است آنجا که می فرماید : وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً و تا خدا نخواهد، شما نخواهيد خواست؛ قطعاً خدا دانا حكيم است.

9- نجم آیه 39
10- نجم آیات 38- 42
11- من عمل هيچ عاملی را ضايع و بى نتيجه نمى‏كنم چه مرد و چه زن، بعضى از شما از بعضى ديگر هستيد. آل عمران، 195
12- اگر نيكى كنيد، به خود نيكى كرده‏ايد، و اگر بدى كنيد، به خود بد نموده‏ايد. اسراء 7
13- هر كه كفر بورزد عليه خود كرده و هر كه عمل صالح كند به نفع خود تهيه ديده است. سوره روم آيه 44.
14- هر كس به وزن ذره‏اى نيكى كند آن را مى‏بيند، و هر كس به وزن ذره‏اى بدى كند آن را مى‏بيند سوره زلزال، آيه 8.
15- غافر آیه 58
16- سجده آیه 18
17- آيه 122، از سوره الانعام‏
18- آیه 56 ذاریات
19- به جهت ضیق مجال در این زمینه به تفسیر آیات 128 تا 132، از سوره انعام‏ و آيات 29 تا 31، از سوره احقاف‏ و نظائر آن مراجعه شود و البته کتب تفسیر قرآن و بیان روایات در این زمینه مشحون از مطالب است .
20- نور ملكوت قرآن، علامه حسینی طهرانی، ج‏1، ص 321
21- بقره 37
22- طه 122
23- مائده 27-28
24- انبیاء76
25- هود 48
26- مریم58
27- انعام 83-74

28- انبیاء 67-51

29- بقره 124
30- انعام84-89
31- طه 70-76
32- آل عمران 52
33- صف 14
34- آل عمران 190- 195
35- ، تفسير صافى، ملامحسن فیض کاشانی، ج 1 ص 322
36- نساء 69
37- بقره 34
38- مائده 27- 31
39- هود 45- 46
40- تحریم 10
41- مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين عليه السلام، رجب بن محمد حافظ برسى، ص 332 . قسمتی از حدیث مشهور رسول خدا  است که به شیوایی، لُب‏ و جان کلام این مقاله و بحوث را بیان می دارد: رسول خدا در تفسیر آیه 29 کهف (فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ) فرمودند : إن هي إلّا أعمالكم و أنتم تجزون فيها إن‏ خيرا فخير و إن شرّا فشرّ. آن نیست جز اعمال شما، و شما جزا داده می شوید در آن، اگر اعمال خوب باشد پاداش خوب خواهید دید و اگر بد باشد، حتما جزای بد خواهید دید.
42- توبه، آيه 113 و114
43- زخرف 54
44- طه 77 – 79
45- هود 98
46- مؤمن 46
47- قصص 76
48- قصص 78
49- ذیل همان آیه
50- قصص 81
51- بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 21، ص 111

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=17765

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب