بخش اول : بيعت شكني معاويه و قيام امام حسين

فصل اول : علت قیام امام حسین

2-1- عدم بيعت با يزيد

طبری و دیگر مورخان دربیان این موضوع گویند: «یزید بن معاویه هنگامی که در ماه رجب سال 60 هجری پس از مرگ پدرش به خلافت رسید اولین و مهم ترین انگیزه اش گرفتن بیعت از چند نفری بود که در حیات معاویه از بیعت برای قبول ولایت عهدی او سر باز زده بودند بدین خاطر طی نامه­ ای به «ولید بن عتبه» فرماندار مدینه، او را از مرگ معاویه آگاه کرد و در نامه کوچک تری به اندازۀ گوش موش به او فرمان داد: «اما بعد، حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را برای بیعت کردن فرا بخوان و به شدت تحت فشار بگذار تا بدون چون و چرا بیعت کنند والسلام. »۱

نامه یزید به ولید رسید و مروان به او پیشنهاد کرد: هم اکنون به دنبال ایشان فرست و آنان را به بیعت و طاعت فرا بخوان تا اگر نپذیرفتند گردنشان را بزنی، چون این­ها اگر از مرگ معاویه آگاه شوند هر یک به سوئی روند و مخالفت و نافرمانی خود را آشکار سازند و مردم را به خود دعوت کنند؛ مگر عبدالله بن عمر که از جنگ و درگیری پروادارد و تنها بی درد سرش را می ­پذیرد!».

ولید، عبدالله بن عمر و ابن عثمان را به دنبال حسین و ابن زبیر فرستاد. عبدالله آنها رادر مسجد یافت و پیام حاکم را برای حضور در ساعتی غیر عمومی بدانان ابلاغ کرد. آن دو گفتند: «برگرد که ما به زودی نزد او می ­آییم» سپس حسین به ابن زبیر گفت: «به نظر من حاکم سرکش این قوم هلاک شده و او به دنبال ما فرستاده تا پیش از پخش خبر در بین مردم از ما بیعت بگیرد» ابن زبیرگفت: «من هم جز این را گمان ندارم»

حسین بر خاست و یاران و سلحشوران خانه اش را همراه گرفت و به سوی خانه ولید روان شد و به ایشان گفت: «من تنها وارد می ­شوم، ولی اگر شما را فرا خواندم یا صدای بلند و پرخاشگرانه اش را شنیدید به زور وارد شوید و به سوی من آیید وگرنه بر جای خود بمانید تا نزد شما باز گردم» سپس وارد بر ولید شد.

ولید در حالی که مروان نزد او نشسته بود نامه یزید را برای حسین خواند و از او خواست تا بیعت کند. حسین کلمه استرجاع -انا لله و انا الیه راجعون- بر زبان آورد وگفت: «کسی چون من هرگز بیعت سری و پنهانی نمی کند، چنانکه تو نیز بیعت سرّ و نهان مرا کافی نمی دانی تا آنگاه که آشکار و عیانش گردانی و فراروی مردمش بستانی».

ولید گفت: «آری» حسین گفت: «پس هر گاه که مردم را برای بیعت فراخواندی ما را هم با مردم فراخوان میکنی و کار یکباره می­ شود» ولید که مردی عافیت خواه بود به او گفت: «با نام خدا بازگرد» مروان بدو گفت: «بخدا سوگند اگر اکنون از تو جدا شود و بیعت نکند دیگر بدین گونه بر او دست نیابی مگر انگاه که کشته­ های شما و آنها بسیار گردد. این مرد را زندانی کن. او نباید از نزد تو برود تا بیعت کند یا گردنش را بزنی! » حسین که چنین دید بشورید وگفت: «یا بن الزرقاءِ!١ تو مرا می­کشی یا او؟ بخدا سوگند که دروغ گفتی و گناه افروختی! ».

 

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=19668

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب