حجت الاسلام سید محمد اسلامی نویسنده و عالم برجسته دینی و صاحب تالیفاتی چون کتاب “کدام دین” و “ضرورت شناخت زبان فرهنگ و قرآن” در گفتگو با خبرنگار شفقنا افغانستان، حکومت اسلامی را نوعی از حکومتداری خواند که در راستای معنویت و تکامل دینی جهت داده شده و اساس و بنای آن را قوانین الهی و شریعت محمدی تشکیل دهد.
متن کامل گفتگو با این نویسنده و عالم دینی که در دوران جمهوریت کابل انجام شده به شرح زیر است:
*حکومتداری اسلامی از نظر شما دارای چه معنا و مفهومی است؟
اسلامی: اساسآ مفهوم خود حکومتداری حفظ حقوق انسانها است و در رابطه با تآمین امنیت و فراهم کردن آرامش و آسایش انسانها توجه دارد. میان حکومت اسلامی و غیر اسلامی یک ظرافت های وجود دارد که اگر به آن توجه نکنیم ممکن است تفکیک دقیق در رابطه با حکومت داری اسلامی و غیر آن بوجود نیآید.
مسئله این است که اساسآ حکومت داری اسلامی یک موضوع علمی است که بر میگردد به اینکه چگونه میتواند از حدود یک کشور دفاع نماید و همینطور چگونه آزادی،آسایش، راحتی، آرامش و رفاع جامعه و انسانها را بوجود بیآورد. فلسفه حکومت نیز همین مواردیست که پیشتر ذکر شد.
وقتی حکومت داری تعبیر میشود بیشتر این مفهوم را میرساند که اسلام یک نوع نگرش دینی و معنوی است. حکومت داری اگر در راستای معنویت و تکامل دینی جهت داده شود در آنصورت میتوانیم بگوییم حکومت داری اسلامی!
اگر جهت حکومت و دولت به سمت کمال معنوی, رشد درونی و معنوی انسان صورت نگیرد،آنرا حکومت اسلامی نمیتوانیم بگوییم. البته امروزه بهترین دولت داری که در جهان مطرح است، دموکراسی است. که معنای کلیت دموکراسی این است که حقوق مدنی و اجتماعی انسانها را بطور دقیق و علمی تضمین و تآمین نماید. اصلآ دولت داری این است.
منتها در رابطه به اینکه آیا انسان کمال درونی و رشد معنوی دارد؟ آیا ارتباط آن با خالقش برقرار میشود یا خیر؟ اصلآ ربطی ندارد. دموکراسی در واقع سعی بر این دارد تا باعث آزادی، امنیت، آسایش و رفاه شود و از حقوق حقیقی شما دفاع نماید. اما در رابطه با درون و معنویت انسان کاری ندارد.
تنها فرق حکومت داری اسلامی با این نوع حکومت داری این است که علاوه بر تآمین امنیت، آرامش، آسایش و رفاع، حقوق طبیعی انسانها باید فضایی را فراهم نماید که این فضا زمینه ی رشد و کمال معنوی و سیر صعودی انسان را فراهم بسازد.
کسی اگر اقدام نماید که حکومت داری اسلامی را پیاده نماید, و حکومت وی دینی و اسلامی باشد، جون اسلام از انسان یک برداشت ویژه دارد مبنی بر این که انسان ظرفیت ها و استعداد های بی پایان دارد، در این مقطع زمانی دولت داری اسلامی و حکومت داری اسلامی تلاش میکند تا زمینه ها و فرصت های را برای به فهلیت در آوردن زمینه های ظرفیت ها و استعداد ها فراهم بسازد و آن ظرفیت ها و استعداد های انسانی و معنوی انسان را پالایش بدهد و زمینه نبوغ, رشد و تکامل را فراهم بسازد و انسان را از حالت حیوان رفاع طلب بیرون بیآورد و آن استعداد های لایتناهی انسان را از قوه به فعل در بیآورد، تفاوت حکومت داری اسلامی و دینی با غیر آن فقط در این است که یکی در رابطه با ابعاد و استعداد های معنوی انسان توجه ندارد که او حکومت داری دموکراسی است.
اما دیگری علاوه بر اینکه تمام حقوق طبیعی و معنوی انسان ها را بر اساس دموکراسی انسان ها مد نظر میگیرد، علاون بر آن تلاش میکند فضا, محیط و زمینه را برای تبارز استعداد های معنوی فراهم نماید و بستر کمال معنوی را برای رشد و تعالی بیشتر فراهم سازد.
*قانون اساسی افغانستان که ماهیت آن تلفیقی از قوانین اسلامی و دموکراسی است، تا چه حد قابل تطبیق بوده است و در یک نگاه کلی جامعه ی فعلی ما به کدام نوع از انواع جوامع نزدیک است؟
اسلامی: در رابطه به افغانستان اگر بحث داشته باشیم متآسفانه مشکلات فراوانی وجود دارد. معلومات شخصی بنده در رابطه با دولتمردان ، شخصیت های سیاسی و علمی و… حاکی از ان است که اینها از دو جهت اغلبآ مشکل دارند؛ هم از نظر دولت داری به معنی دموکراسی آن که اصلآ به معنی اندیشه و تفکر دموکراسی نرسیده است و به عبارتی در افغانستان اندیشه و تفکر دموکراسی اصلآ وجود ندارد و فقط شکل و ظاهر دموکراسی آمده است.
اصطلاحات و تعریف دموکراسی در افغانستان وجود دارد اما اندیشه ی دموکراسی وجود ندارد. ما در دولتمردان خود این نقیصه را شاهد هستیم که آنان متآسفانه از نظر کمال، رشد و بلوغ دموکراسی هنوز به مرحله ی اندیشه ی دموکراسی نرسیده اند چون اصلآ دموکراسی را دموکرات ها میتوانند عملی و پیاده نمایند.
اما در رابطه با مسائل دینی مشکل فراوان تر است چون امروز در جامعه ی افغانستان نمیتوانیم کسی را دریابیم که به معنای واقعی و درستش دینی و اسلامی بیاندیشد. این نیست که حرف ما برای خیلی ها گنگ و بی مفهوم باشد؛
ما دو نوع دینداری داریم: یکی دینداری تقلیدی است که به تعبیر امام حسین (ع) لقلقه ی زبان است؛وقتی امام حسین در کربلا در برابر لشکر قرار گرفت،لشکریان مسلمان بودند و اکثریت شان پیرو پدر امام حسین (حضرت علی) بود. اما در این موقعیت زمانی موقعیت دنیایی اش در خطر است نه موقعیت دینی؛ چون دین برای آن ارزش ندارد. پس احساس میکند که اگر در برابر امام حسین قرار بگیرد هم مال دنیوی آن در خطر است هم ممکن خطر جانی داشته باشد و هم خطر ناموسی داشته باشد. بنابر این برای دشمنان امام حسین در کربلا که در مقابل امام حسین قرار داشتند، آنان برای متاع و مال دنیا بیشتر ارزش قایل بودند. مبنی بر این حضرت امام حسین در این مورد تعبیری عمیقی دارد که میفرماید: الناس حبیب الدنیا و دینی لحی کل.
میخواهم بگویم در افغانستان اندیشه ی دینی حاکم نیست و براساس دین اصلآ عمل صورت نمیگیرد و گذشته از این از پدر برای ما اعمالی میراث مانده است که آنهم روزه و نماز است و ما بدون اینکه مفهوم و پیام آنرا درک کنیم، انجام میدهیم که هیج نوع فرایند و ثمری ندارد.
بنابراین اساسآ در افغانستان شخصیت های دولتی و سیاسی ما تلاش نمیکنند تا حکومت را بر اساس اندیشه و تفکر دینی پیاده نمایند. بنده میخواهم به صراحت بگویم که دولتمردان ما فاقد این اندیشه ها و تفکر هستند، وقتی چنین باشد هرکز نمیتوانند دولت و حکومت اسلامی بوجود بیآورند و بر اساس دین اسلام عمل نمایند.
حتی اینها در دایره ی دموکراسی هم موفق نخواهند بود و متآسفانه در افغانستان نه دموکراسی عملی میشود و نه دین بلکه تلاش می شود خواست ها و جریان هایی در جامعه حاکم گردند که مردم بر اساس خواست های آنان عیار شوند.
*طوری که قبلآ نیز یاد کردید مجریان قانون در افغانستان فاقد انگیزه های دینی هستند؛اما عالمان دینی که دین و آموزه های آن را درک کرده اند چه نقشی میتوانند در امورات دولت داشته باشند؟ آیا حضور آنان در میدان حکومت و دولت بر ترویج حکومت داری اسلامی موثر است؟
اسلامی: در رابطه به سوال که فرمودید سخت بد بین هستم و تضاد فکری دارم, چون از نظر شخصی خودم ، علما فقط به عنوان ابزار استفاده شده اند و یگانه وسیله ی مطلوب برای قدرتمندان سیاسی و اقتصادی قرار داشتند. فقط در مواقع و مراحل خاص که یک موضوعی را میخواهد در جامعه جا بیندازد، به سراغ علما می آیند و از آنان منحیث وسیله ی رسیدن به هدف خویش استفاده میکنند و از آنان میخواهند با اتکا به دین چیزی را بگویند که آنان میخواهند و خود علما نیز موضوعاتی را مطرح مینمایند که دلبخواه این دولتمردان و قدرتمندان سیاسی است.
*اما در ماهیت آن، علما چه نقش موثری جهت پیاده نمودن حکومت داری اسلامی در امورات دولت دارند؟
اسلامی : ما در رابطه با علما دو نوع مشکل داریم؛ یکی این است که بسیاری از علما به عمق ایمان و دیانت نرسیده اند و در مجموع علما به سه دسته تقسیم میشود:
1. دسته ی از علمای است که واقعآ طعم و مزه ی دین را با تمام وجود خود چشینده اند و میفهمنند که دین به چی معنا! و علاوه بر اینکه دین را تجربه کردند و طعم و مزه ی دین را چشیده اند, خودش مستهلک در دین شده و دین حاکم بر اندیشه زنده گی و هستی این عالم است.
2. دسته ی دیگر از علما, عالمانی هستند که تجربه ی دینی ندارند, طعم و مزه ی دین را نچشیده اند, اما اطلاعات دینی آنان خیلی ها قوی است و هر نوع سوال در رابطه با دین مطرح کنیم به خوبی جواب میدهد.
3. نوع سوم از علما کسانی هستند که نه اطلاعات وسیعی دینی دارند و نه درک دقیق و درست از دین!
شما امروز در جوامع گوناگون مذهبی بیشتر با قسم سوم از علما که نه اطلاعاتی از دین دارند و نه سمت و سوء دین را میفهمند, مواجه هستید.
بنابر این وقتی چنین انسانها این مشکل را داشت طبعآ در رابطه با تحقق حکومت داری اسلامی خودش میلنگه و اصلآ نمیفهمه که آموزه های دینی یعنی چی و دین چی مفهوم را میرساند. پس چنین اشخاص که اصلآ درکی از دین نداشته باشند نمیتوانند دولت مردان را سمت و سو بدهند چون خودش فاقد اندیشه های دینی است.
یک تعداد از علما معلومات و اطلاعات دینی را در حافظه دارند که تا هنوز تبدیل به دین نشده است. اریک فروم روان شناس امریکای یک تعبیری دارد که میگوید، بودن و داشتن بطور مثال: آب آب است، آتش آتش است یعنی آتش نمیتواند چیزی را نسوزاند یعنی بود و هست که به تعبیری اریک فروم این موارد بود و هست و خواهد بود و یک تعبیری دیگری دارد به معنی داشتن. بطور مثال: من آب نیستم اما آب دارم, آتش نیستم اما آتش دارم پس آتش و آب از من دور است یعنی با هم فاصله داریم.
میخواهم بگویم دین یک بخشی از وجودم میشود و دینداری من بودن من است, بودن من دینداری من است, بناآ من نمیتوانم بر خلاف ماهیت و هستی خود عمل نمایم. یک تعداد از علمای ما تبدیل به دین نشده اند, بودن شان دینداری نیست بلکه دین دارایی ها و داشتن های آن است. که از آن دارایی ها و داشتن ها در مواقع مختلف و گوناگون خرچ میکنند و برای خود استفاده میکند که این یک ابزار و وسیله میشود, که از این موارد در جامعه کی کنونی همه کشور ها و شهر ها فراوان است.
پس برای کسانی که دین یک نوع مغازه است میتواند به همه بفروشند هم به دولت و هم به مردم به هرکس…
عالمانی میتواند در امورات دولت باعث ترویج حکومت داری اسلامی شوند که از دو نوع ویژه گی برخوردار باشد, اول: بی نیاز از مال دنیوی و دوم: طعم و مزه ی دین را با تمام وجود خویش چشیده باشد.
عالم دینی که نیاز داشت رجوع میکند به قدرتمندان سیاسی چون قدرت سیاسی و اقتصادی بدست آنها است, بناآ هنگامی که این سیاسیون نیازمندی های این چنین علما را مرفوع ساخت, این علما باید به دهل این سیاسیون برقصد.
*قوانین حقوق بشری و مدنی که بعضی از آنها در تضاد با قانون اساسی یا قانون اسلامی ما قرار دارند، به چه میزان برای حکومت داری اسلامی تهدید به حساب می آیند با توجه به اینکه از این قوانین (حقوق بشر و جامعه مدنی) سوء استفاده هایی صورت میگیرد؟
اسلامی: قوانین مدنی حقوق بشر یا موضوعات دیگری که امروز در جامعه ی افغانستان مطرح است اینها امروز در دنیای مدرن به عنوان موضوعات تجربه شده پیرامون موضوع حکومت داری است, در رابطه بر این است که گویا از مردم و ارزش بشر حمایت کنند.
این نهادها اساسآ تغییرات و جریان هایی است که ساخته و پرداخته ی دنیای مدرن و پیشرفته است و اینها امروز کاپی شده و در افغانستان آمده است، طوری که یک عالم دین از دین سوء استفاده می کند و از دین یک مغازه یا دوکان میسازد، همانطور نهادهای جامعه مدنی و حقوق بشری نیز متاسفانه توسط شخصیت های که در راس قرار دارد مغازه و دوکان ساخته میشود، اینها از این مفاهیم و از این واژه ها و اصطلاحات برای پیشبرد منافع سیاسی, مادی و زنده گی طبیعی خود سوء استفاده میکنند.
من شخصآ خودم با این قشر که از این نهادها مغازه ها درست کرده اند روابط نزدیک دارم، بعضی از اینها به صراحت تعبیر میکند که کار ما تجارت است فقط تجارت. که این نهاد ها ابزار و یا وسیله ی تجارت بر چنین اشخاص است و از آنها سوء استفاده میکنند.
اما در ذات خود این نهادها هیچ مشکلی ندارد و فقط هدف آنان حفظ ارزش های انسانی است و هیچ نوع مغایرت با آموزه های دینی ندارد تنها مشکل که وجود دارد از خود ماست که آنچه که در ماهیت این نهادها وجود دارد به آن عمل نمیکنیم و از آن سوء استفاده میکنیم که این خود ناهنجاری های را به بار می آورد و تبع نامطلوب آن بر مردم بیشتر اثر گذار است تا دولت.
انتهای پیام