اشاره
سخن گفتن درشأن معصومين(عليهم السَّلام)ومقامات آنان ازجمله مقام امام صادق(عليه السلام)،كاري است كه درشأن خداي متعال واولياء وبندگان مخلص اوست. اوليايي كه زيارت جامعه ي كبيره نازله اي ازشئون آن هاست؛ درفرازهاي پاياني اين زيارت،ما دردوجا ازساحت معصوم، ازاينكه نتوانستيم آنچه درشأن آن هاست را بگوئيم، عذر خواهي مي كنيم.
«مَوَالِيَّ لَا أُحْصِي ثَنَاءَكُمْ وَلَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ وَمِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ وَأَنْتُمْ نُورُالْأَخْيَارِوَهُدَاةُ الْأَبْرَارِوَ حُجَجُ الْجَبَّارِ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِكُمْ يَخْتِم»(1) اين كلام ما نيست! بزرگترازما هم وقتي امير المؤمنين (عليه السلام) را زيارت مي كند همين زيارت را می خواند و بعد هم اعتذار دارد.
اگرشخصيتي كه انسان مي خواهد درباره اش بحث كند خليفة الله به معناي تام كلمه و صاحب ولايت تامه ی الهيه است، سخن گفتن بسياردشوارمي شود، همه سخنان بزرگان را درباب سيد الشهداء و تحليل حادثه ي عاشورا شنيده اند، عرفا، حكما و آن هايي كه با مسائل اجتماعي دنياي اسلام آشنا بودند حرف زده اند ولي باكامل الزيارات قابل مقايسه نيست؛ دركامل الِّزيارات هست كه:
«أشهد أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَبَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ وَبَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرَضُونَ السَّبْع وَمَا فِيهِنَّ وَمَابَيْنَهُن»(2) فضاي اين سخن با فضاي تحليل ديگران قابل مقايسه نيست. يا در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) حديثي هست كه خداي متعال درآخرين مراتب سلوك وبراي كمال حضرت ابراهيم، بعد ازمقام خُلّت وبعداز اينكه فرزند خودرابراي قرباني برده بود، روضه ي سيد الشهدا (عليه السلام) را مي خوانند.ويا موسي كليم (عليه السلام) درملاقات كوتاه با خضرنبی(عليه السلام)، يكي ازمسائلي كه درميان مي گذارند واقعه عاشوراست. اين به خاطرعظمت شخصيتي است كه وارد اين ميدان شده است، وقتي سيدالشهدا به ميدان مي آيد همه ي كائنات با او به ميدان مي آيند، جبرائيل وميكائيل پشت سرايشان صف ميكشند. با اين وضعيت، ما چقدر مي توانيم ملكوت حادثه و فوق ملكوت حادثه را، مشاهده كنيم؟
تنزل معصومين (ع) از عوالم بالا و محوريت در تحولات تاريخی بشر
راوی ازامام حسين(عليه السلام)سؤال كردكه شما قبل ازخلقت آدم كجا بوديد؟ فرمود:
«كُنَّاأَشْبَاحَ نُورٍنَدُورُحَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ فَنُعَلِّمُ لِلْمَلَائِكَةِ التَّسْبِيحَ وَالتَّهْلِيلَ وَالتَّحْمِيدَ» (3) يعنی آن ها دراجسام نوري بودند. اين مرتبه ي نازله ي خلقت آنان است، و بعد ازخلقت اصل نورانيت شان است؛
«أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَنُورَكُمْ وَطِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ»(4)که تنزل پيدا كرده است: «خَلَقَكُمْ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ»(5)
حضرت فرمود: مقامي كه جبرائيل وميكائيل درآستان آن شاگردي كرده اند اين مقام است. آن جايي كه جناب جبرائيل و ميكائيل ازامام صادق (عليه السلام) شئون توحيد را تعليم گرفتند، همين مقام است كه دراجسام نوري واشباح نورحول عرش الرحمن تنزل پيدا كرده اند، بنابراين وقتي پيامبرعظيم الشَّأن درقوس صعودشان در معراج به آن مقام مي رسندجبرئيل عرض ميكند:
«إِنَّ بَيْنِي وَبَيْنَ الرَّبِّ لَسَبْعِينَ حِجَاباً مِنْ نَارٍأَونُورٍلَوْرَأَيْتُ أَدْنَاهَا لَاحْتَرَقْت»(6)
اين وجودهای مقدس ازمقام فوق العرش به عالم دنيا تنزل پيدا كرده اند، سه مرتبه ي ازاين تنزل درزيارت جامعه آمده است:
«اَنَّ أَروَاحَكُمْ وَنُورَكُمْ وَطِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُهامِنْ بَعْضٍ»و«خَلَقَكُمْ أَنْوَاراًفَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ» (7) اينجا دست ما با آن وجودهای مقدس نمي رسد بلكه دست جبرئيل هم نمي رسد:
«حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا فَجَعَلَكُمُ اللَّهُ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَفِيهَا اسْمُهُ»، كه آن بيوت ازجسم اين عالم تا حرم شان تا مشاهدشان، تا منزلشان، تا مؤمنين همه بيوت نورائمه اند.
بعضي ازبزرگان مراتب تنزل ائمه (عليهم السلام) را درعالم دنيابراساس روايات دنبال كرده اند که سيزده منزلت را گفته اند، درعالم ارواح، اشباح، ذر و بقيه ي عوالم.اين حقيقتي كه ازآن جا به اين عالم آمده ويك مأموريت الهي دارد حال ما مي خواهيم بگوئيم اين آقا درعالم چه كرده است؟
هرچه بگوئيم آغشته به توهّمات خود ماست. به هرحال انسان مي تواند براساس بعضي روايات بگويد كه معصوم (عليه السلام) به عالم دنيا كه مي آيد، محور همه ي تحوّلات تاريخي جوامع بشري است؛يعني تكامل تاريخ اجتماعي بشربرمحورچهارده معصوم است، انبياء گذشته هم، مأموران اين معصومين (عليهم السلام) بودند، اين تعبير گزافي نيست.
درعلل الشرائع ازامام صادق (عليه السلام) نقل است كه فرمودند: نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) در عالم ارواح مبعوث به انبياء بودند وبه انبياء توحيدرا تعليم مي فرمودند؛اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند: من باهمه ي انبياءبودم، لذا همه ي انبياء هم در رجعت بازمي گردند ومراياري مي كنند.
اين وجودات مقدس محورتكامل تاريخ اجتماعي بشرند،تكامل تاريخ به تكامل ابزاريا روابط اقتصادي نيست. تكامل ظهورولايت است؛ وعصركامل حيات انساني درعصرظهور ولايت است كه نشئه عوض مي شود؛ذيل آيه شريفه «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِرَبِّها»(8) فرمودند«رَبِّ الْأَرْضِ إِمَامُ الْأَرْضِ»(9) فرمود زمين به نورامام درعصر ظهور روشن مي شود به طوري كه مردم مستغني از ماه و خورشيد مي شوند. پس ولايت امام محورتكامل تاريخ است و مناسك آن بر اساس نامه ي سربه مهر آمده و به ايشان اعطا شده است. لذا فرمود: سيدالشهدا(عليه السلام) بخشي ازآن نامه را عمل كردند و بخش ديگررا دررجعت عمل مي كنند؛ برهمين اساس حضرت به اصحاب شان وعده ي دادند.
امام صادق (عليه السلام) عالم به جميع حقايق کتاب:
تصرف امام صادق(عليه السلام)هم براساس نامه ي سربه مهرالهي است، حالا حضرت چه كردند؟ شايد اجمالش اين است كه آن علم الهي كه به ايشان رسيده است رابه عالم انسانيت تنزل و تجلي دادند. علم امام ازكجاست؟ علمي است ازناحيه ي خداي متعال كه درقرآن تجلي كرده است:
«الر،كتابٌ احكمت آياتُه ثم فصّلت من لدن حكيمٍ خبير»(10) تجليات علم الهي دراين كتاب حكيم است، اين كتاب حكيم درمحضر معصوم است:
«بَلْ هُوَآياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ »(11) حقيقت قرآن آيات بيّنات الهي است، اگركسي به اين آيات رسيد به وضوح جلال و جمال الهي را مشاهده مي كند وبه توحيد راه پيدامي كند؛قرآن يك چنين كتابي است.كتابي است كه تجلّي جبروت الهي درآن واقع شده است:
«لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه»(12)لذا اگرتجلي ازآيات اين كتاب بر قلبي واقع شود به مقام خشوع و توحيد وايمان مي رسد،اين كتاب موطنش كجاست؟ «فِي صُدُورِالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» (13) درذيل اين آيه رواياتي واردشده است؛ازجمله اينکه به امام باقر(عليه السلام) عرض كردند اين ها چه كساني هستند كه ظرف علم قرآنند وقرآن با همه ي عظمتش درقلب آن هاست، اين كلام الهي كه:
«لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِعِبَادِهِ فِي كَلَامِهِ ولَكِنْ لَا يُبْصِرُونَ»(14) درقلب آن هاست، فرمود:جزما چه كسي مي تواند باشد؟ قرآن دريك منزلت، «شِفاءٌ لِما فِي الصدور»ِ(15) است، داروخانه همه ي بيماري هاست،سفره اي است كه مال همه ي اهل رزق است،«مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّة» (16) برای همه آن هايي است كه دنبال اين ارزاق الهي ودنبال رحمت رحيميه ي خدا هستند:
«ياأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفاءٌلِما فِي الصُّدُورِوَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»(17) این کلام وحی مربوط به سلوك است.اين همان رحمت رحيميه است، يقين است، توحيد است، مال همه است. مرتبه ي كامل وجامع آن درقلب امام است،
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ كتابي؛كه«نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»(19) جامع همه ي حقايق،نزدامام است، عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِين»(18)
لذاقرآن باآن هاحرف مي زند.امام صادق(عليه السلام)به يكي ازاصحابشان فرمودند:نظرشيعيان مادر مقايسه ي اميرالمؤمنين باانبياء اولوالعزم چيست؟ عرض كردازكدام جهت مي فرماييد؟ فرمودند:
از نظرعلم، عرض كردكه آقا اينها خيلي به علم امير المؤمنين (عليه السلام) قائلند ولي انبياء اولوالعزم را اعلم مي دانند، حضرت فرمودند:
چرا با آن ها احتجاج به قرآن نمي كنيد؟ خداي متعال در قرآن وقتي راجع به تورات بحث مي كند مي فرمايد: «وكتبنا له في الالواح من كل شيء»(20).
ولي وقتي به قرآن مي رسد مي فرمايد:«نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَیيْءٍ»(21) بعد فرمود: همه ي علم نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) به امير المؤمنين (عليه السلام) منتقل شده است، همه ي قرآن درمحضراميرالمؤمنين (عليه السلام) است، لذا سني و شيعه متفقند شأن نزول اين آيه اميرالمؤمنين (عليه السلام) است:
«وَيَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوالَسْتَ مُرْسَلاًقُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» (22) (الف و لام استغراق است).
لذاذيل اين آيه روايتي را سديرازامام صادق (عليه السلام) نقل مي كندكه خداي متعال مي فرمايد:
«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»(23) قبل از اينكه چشم بهم بزني تخت پادشاه يمن رابرايت حاضرمي كنم،حضرت فرمودند:آصف بن برخيا چقدرعلم كتاب داشت؟ گفت نمي دانم! فرمودند:يك قطره ازدرياي علم الكتاب را داشت، بعد حضرت آيه ي مباركه ي سوره ي رعد را خواندند؛
«قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»(24) بعد حضرت سه بار سوگند خوردند که: «وَ اللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ»(25)
اين كه ائمه (عليهم السلام) درباب علم خودشان مختلف حرف زده اند، به خاطر تفاوت ظرفيت هاست؛ دركافي شريف آمده است كه موسي بن هاشيم مي گويد: پيش قتاده بوديم و شاگردي مي كرديم. از شام آمدم تا خدمت امام صادق (عليه السلام) برسم درمحفل حضرت نشستم؛ كسي آمد يك آيه مطرح كرد، حضرت جوابي دادند، نفردوم آمدوهمان آيه را گفت وحضرت جواب ديگري دادند، من درون خودم متحول شدم كه ماقتاده رارهاكرديم كه يك «و»و«ف» را اشتباه نمي كرد،اين آقا يك آيه را درمجلس دوگونه معنا مي كند، مي گويد:
سومي آمد همان آيه را پرسيد و حضرت جواب سومي دادند، متوجه شدم نكته اي وجود دارد؛ وقتي مجلس خلوت شد فرمود: فلاني وقتي خداي متعال به سليمان مُلك مي دهد مي گويد: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْأَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ»(26) اما به پيامبرخاتم (صلی الله عليه و آله) بالاتر داده، فرمود:
«ما آتيكم الرسول فخذوه وما نهيكم عنه فانتهوا»(27) كأنّه حضرت مي خواهند بگويند به نبي اكرم (صلی الله عليه وآله) واگذار شده كه به هركس هردستوري مي خواهند بدهند، لازم نيست يكسان باشد. به بقيه هم مي گويد هرچه گفت گوش دهيد؛ لذا حضرت با سلمان و ابوذريك جورحرف نمي زنند، معنا هم ندارد يك جورحرف بزند. كما اينكه:
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَايَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْنَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْعَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» (28) درباب كلام شان هم روايات متعددي است،كلامنایاعلمناصعبٌ مستصعبٌ ، به اندازه ي تحمّل افراد مي گويند. لذا درروايات فرمود:
اگرروايتي را ديديدونفهميديد ياحتي نقيضش راازماشنيده بوديدداوري نكنيد،شماكه نمي دانيد ماچراگفته ايم؟يك روايت مي فرمايد: «وَاللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ»(29) يك جاهم حضرت مي فرمايد:من درخانه دنبال كنيزخودم مي گشتم پيدايش نكردم!لذا فرمود:«أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ مَاعَرَفْتُمْ- مَعَانِيَ كَلَامِنَا إِنَّ كَلَامَنَا لَيَنْصَرِفُ عَلَى سَبْعِينَ وَجْها»(30) يكي ازراه هاي حل تعارض درك مقاصد است.
وجود مقدس امام صادق (عليه السلام) كسي است كه همه ي حقايق كتاب در دست اوست، لذا عالم بما كان ومايكون وماهوكائن (31) است، دركافي شريف در باب علم امام است كه، حضرت فرمودند: من آنچه درآسمآن ها، زمين، بهشت، جهنم و آنچه بوده است و خواهد بود را مي دانم؛ راوي مي گويد:
امام ديدند اهل مسجد مقداري منفعل شدند، اين ازضعف انسان است. درروايتي، اول كتاب القرآن كافي حضرت مي فرمايد: قرآن روزقيامت ازصف مؤمنين و شهدا و انبياء عبورمي كندوبه صحنه محشرمي آيد،كسي گفت:آقامگرقرآن هم زنده است؟ حضرت فرمود:
«رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِيعَتِنَا إنّهم أهل تسليم» (32) من مي گويم قرآن اينطوري مي آيد،تومي گوئي مگرمي شود؟!امام، عالِم به جميع حقايق كتاب است، معتصم بالكتاب است، امام سجاد (عليه السلام) فرمودند كه ازشئون امام، عصمت است وعصمت ازصفات باطني است؛ گفت آقا عصمت يعني چه؟ حضرت فرمود:
المعتصم بحبل الله أي كتاب الله (33) امام تمام مراتب وجودش معتصم به جميع مراتب كتاب است، لذا مراتب كمال انسان همان گونه كه مترتب برمراتب درك قرآن است؛ اقرء وارقع، و تابع مراتب ولايت است:
«هُمْ وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُدَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَبِوَلَايَتِهِمْ وَمَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعَفُ لَهُمْ أَعْمَالُهُمْ وَيَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى» (34) دركافي شريف هست كه حضرت فرمودند:
«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَم» (35) يعني يهدي إلي الامام (36) اگر كسي اهل قرآن شد دستش به امام مي رسد؛لذاآن هايي كه به امام نرسيدند به قرآن نرسيده اند؛ بي جا است كسي بگويد فلاني ها قرآن راگرفتندوما اهل البيت را؛اين طور نيست.
مأموريت خاص امام صادق (عليه السلام) برای بسط و نشر علم الهی
همه ائمه معصومين (عليه السلام) هم واجداين علم الهی هستند منتهي مأموريت ائمه معصومين (عليهم السلام) متفاوت است.وهرمأموريت هم دقيقاًبراساس كتاب است، همه كارهاي اميرالمؤمنين (عليه السلام) براساس قرآن است الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ، ويا المعتصم بالله، بنابراين اگرامام صادق(عليه السلام) علم را درعالم بسط دادند ومنتشركردندوآن معنويتي راكه نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) وائمه معصومين (عليهم السلام) جاري كرده بودندرا مقنن فرمودند،براساس يك مأموريت واضح وروشن الهي بود؛يعنی امام صادق (عليه السلام) علم خود را براساس مأموريت الهي به اندازه ي ظرفيت تاريخيِ بشراين حقيقت را تجلي وتنزل داده اند.
دركافي شريف هست كه فرمود:درهيچ مسئله ي نامه ي سربه مهربراي نبي اكرم (صلی الله عليه وآله) نيامدإلادرمأموريت ائمه معصومين(عليهم السلام)كه حضرت اين نامه هارا نگشودند وتحويل اميرالمؤمنين (عليه السلام) دادند وهرامامي نامه ي خودرابازو مأمور يت الهي خود را عمل مي كند؛ اين وجود مقدس براساس آن مأموريت الهي، علم الهي را درعالم بسط داده اند.يكي ازآثاركوچك اين وجود مقدس، در «توحيد صدوق» است كه كافيست براي فهم اين معنا، كه اگرنبود وجودمقدس امام صادق (عليه السلام)، جريان سقيفه دراصل توحيد دست برده بود.
اين وجودهاي مقدس حامل علم الهي اند. درروايت عجيبي درهمين توحيد صدوق هست كه وجود مقدس باقرالعلوم (عليه السلام) درذيل اين روايت فوق العاده عجيب «الف ولام» الصمد را توضيح دادند سپس فرمودند:
«لَوْوَجَدْتُ لِعِلْمِيَ الَّذِي آتَانِيَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِيدَوَالْإِسْلَامَ والْإِيمَانَ والدِّينَ وَالشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ» (37) همه ي اين قواعد را ازبسط حقيقي اين كلمه و نشر همين حقيقت نشر مي دهد.
يكي ازاقدامات اين وجود مقدس ووجود مقدس امام صادق (عليه السلام) اين بود كه جلوي انحراف هايي كه دردنياي اسلام ودرفرهنگ اسلام پيش مي آمدگرفته شود.براي ايجاد انحراف درمكتب اسلام برنامه ريزي شده بود.اماائمه اطهار(عليهم السلام) مقابله كردندوآنچه مانده است ازاثراين مقابله است. معروف است حضرت آيت الله العظمي بروجردي فرمود:
مابراي اينكه فقه خودمان را بفهميم بايد فقه اهل سنت را بفهميم، البته يك تحليل عكس هم بايد در فضاي تحقيق شيعه اتفاق بيفتد وآن اينكه قبل ازامام باقروامام صادق (عليهما السلام) وبعدآن هارا، هم درمعارف وهم درفقه آن هابايد ديد،آن وقت حقيقت معلوم مي شود؛آن ها نمي خواستند، ولي حضرت آن ها را مجبوركردند كه معارف خودشان را ذيل معارف حضرت شكل بدهند.تأثير مكتب امام صادق (عليه السلام) درنشر حقيقت توحيد براي احدي قابل انكار نيست، لذا همه ي محققين گفتند قبل ازامام باقرو امام صادق (عليهما السلام) در مسائل فقهي مان محتاج مي شديم و بعضي از شيعيان سراغ اهل سنت مي رفتند، ولي بعد جريان معكوس شد.
نياز به تحمل اجتماعی برای ظهور علم امام صادق (عليه السلام)
حال چگونه مي توان ازاين علم استفاده كرد؟ استفاده ي ازعلم امام تحمّل مي خواهد، «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ»،«إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ » (38) يا بايد نبي مرسل باشيم، يا بايد ملك مقرب باشيم كه نيستيم، يا بايد عبد ممتحن باشيم، اين است كه حضرت در آن روايت به ابوخالد كابلي فرمود:
«وَاللَّهِ يَاأَبَا خَالِدٍ لَايُحِبُّنَا عَبْدٌ وَيَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَلَا يُطَهِّرُاللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَيَكُونَ سِلْماً لَنَا» (39)
يكي ازانحاء معناي اين روايت اين است كه مقام ولاء و نورانيت و رسيدن به معرفت نورانيت امام كه همان مقام ولاء است، بعد ازتطهيراست و تطهيربعد ازتسليم است، اول وادي تسليم تا مقام سلم است كه شأن ماست، بعد وادي تطهيراست كه صنع الهي است و بعد وادي تنويروولاء و محبت و رسيدن به علم الامام است. لذا استفاده ي از علم الامام مثل استفاده ي ازقرآن است، علم امام همان قرآن است، اما «يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» (40) و «يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاء» (41) خداي متعال با قرآن اضلال مي كند و اين اضلال حكيمانه است، فرمود: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»(42) فاسق كيست؟
«الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَيَقْطَعُونَ ماأَمَرَاللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون» (43) فرمود:اين عهد ولايت است خداي متعال فرمود به اين رشته ي رحمانيه ورحيميه من متصل باشيد تا از قرآن بهره ببريد.
بنابراين خداي متعال در توصيف قرآن مي فرمايد:
«ياأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ» (44) با موعظه يقظه يا بيداري به وجود مي آيد، آن زمان، سلامت وتطهيرانسان است وپس ازآن،حركت و رحمت است؛ بعد فرمود:
«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا» (45) اگرمي خواهيد به مدارج قرآن برسيد بايد به فضل ورحمت خدا تكيه كنيد، فرمود فضل الله نبي اكرم (صلی الله عليه و آله) است ورحمتش اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.
بهره مندي از قرآن و علم امام منوط به وفاء به عهد ولايت و اتصال به رشته ي ولايت است، به اندازه ي تحمل و عبوديت مان، به نورعلم و به نورامام (عليه السلام) راه پيدا مي كنيم؛ بايد توجه كردكه آنچه امام آورده است براي تطهيرحيات فردي و جمعي ماست؛ ما بايد حول امام جامعه راشکل دهيم نه اينكه جزاير مستقل باشيم؛ از اين رو مي گويد اگر دورهم بنشينيد وروايات مارا بخوانيد، احياء امرماست؛علم امام ويژه حوزه ي خصوصي نيست، نمي خواهد آدم منزوي درست كند؛ به اندازه اي كه تحمّل اجتماعي ولايت واقع مي شود ظهوراجتماعي ولايت به دست مي آيد، به اندازه اي هم كه تحمل فردي واقع مي شود ظهور فردي است؛ عصرظهورعصر تحمّل اجتماعي ولايت است، لذا حقيقت ولايت درحيات اجتماعي تجلي مي كند و همه ي مناسك، مناسك قرب و مناسك پرستش مي شود.
فقها حا مل حقيقت ولايت و حقيقت علم معصومين (عليهم السلام)
همان گونه كه قرآن كتاب الهي(يضل به من يشاء ويهدي به من يشاء) است، حقيقتاً براي عده اي اضرار است و اين اضرار عين حق است:
«يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» (46) و«يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ» (47) «وَما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» (48) «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَيَقْطَعُونَ ما أَمَرَاللَّهُ بِهِ» (49) آن كسي كه عهد الهي و عهد ربوبيت را زيرپا مي گذارد، رشته اي را قطع مي كندكه خداي متعال دستوربه اتصالش داده است،كه همان رشته ي رحمت رحمانيه و رحيميه ي خداي متعال است وبراساس روايات رشته ي ولايت ائمه معصومين (عليهم السلام) است؛ كسي كه اين رشته را وصل مي كند با قرآن اصلاح مي شود،آن هايي كه باقرآن وكلام معصوم مأنوس هستند، حاملان ظاهرو باطن كلام آن ها هستند؛ حلقه ي اتصال جامعه مؤمنين و فرهنگ اهلبيت و مكتب اهلبيت وكلمات نوراني اهلبيت وازآن طريق به حقيقت قرآن هستند؛ديگران نه راه به كلام معصوم مي برند ونه راه به حقيقت قرآن.
راه فهم قرآن بيان نوراني معصومين(عليهم السلام) است، محال است كسي بدون توجه به معصوم بتواند به فهم قرآن راه پيدا كند.هركسي علمي ازكتاب پيدا مي كند ازاين انوارمقدس كسب مي كند، سلسله ي علماي بزرگان شيعه همين طوربوده اند، فقهاي شيعه آن بزرگواراني هستند كه محتمل لعلمکم، در حقيقت جزء كساني هستندكه:
فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَشَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَصَارَعَارِفاً مُسْتَبْصِراً(50) سلسله علماوفقهاي بزرگوار شيعه جزء اين دسته هستند، هم حامل حقيقت ولايت معصومين وحلقه اتصال جامعه ي مؤمنين به اين حقيقت و هم حامل علم معصومين (عليهم السلام) هستند.
علماي بزرگوارشيعه مورد عنايت قرارگرفته اند و به اين درجه نائل شده اند كه علماي بزرگ ازآن به ملكه قدسيه تعبيرمي كنند(برخلاف آنچه دربرخی كتب،گاهي اجتهاد به گونه اي تعبير مي شودكه گويا مي شود انسان مسلمان هم نباشد و مجتهد بشود) درواقع، به اندازه اي كه انسان به حقيقت تبري،تولي راه پيدا مي كند به ساحت معرفت به معصوم، ايمان،توحيد، اخلاق كريمه ودرنتيجه فقه وتفقه راه پيدا مي كنند وعلماي بزرگ شيعه كه پرچمدا ران دين وحافظان حدود شيعه بودند جزء اين دسته اند.
علم امام صادق (عليه السلام)، محور عقلانيت اجتماعی شيعه
حال اين علم الهی امام چگونه درجامعه جاري مي شود؟ اول بايد وارد عرصه ي عقلانيت بشود، همه ي عقلانيت بايد نوراني به نورعلم امام بشود.آن علمي علم است كه تجلي علم امام باشد، بايد علم امام محور عقلانيت اجتماعي بشود، بايد بر محور اين علم همه ي علوم شكل بگيرد، همانگونه كه ادبيات فقه نازله ي ادبيات امام صادق (عليه السلام) است همه ي علوم بايد نازله ي علم امام باشد و الا علم نيستند، اگر اين روايت را مي خوانند:
«اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْبِالصِّينِ»، اين روايت را هم بخوانند «شَرِّقَا وَغَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْت» (51)
يعني عكس نظريه هاي معرفت شناختي كه مي گويند تكامل نيازمادي تكامل عقلانيت ودانش مي آوردوتكامل دانش منظومه ي معرفت ديني را تفسيرمي كند ويا نظريه ي قبض وبسط،كه مي گويد معرفت ديني تابعي ازمعرفت تجربي، معرفت نظري وعقلانيت خود بنياداست، يعني بايد تفقّه ديني، عرفي(عرف كارشناسي) بشود!! قضيه به كلي برعكس است:
بايد عقلانيت تخصصي ديني بشود؛ يعني بايد ادبيات امام صادق (عليه السلام) در فيزيك هم جاري شود.مي گويند شناخت آيات تكويني است،درآيات تكويني آنچه جاري است اسماء جمال وجلال است، و”باسمائك الّتى ملأت اركان كلّ شئ” (52) است؛ البته اين به معناي نقلي شدن علوم نيست معنايش اين نيست كه فيزيك نقلي بشود وعقلانيت تجربي ونظري را تعطيل كنيم؛ مي گوييم همين طوركه «چشم» مناسك دارد «عقل» هم مناسك دارد.
عقلانيت بايد تابع مناسك تبعيت از علم الامام حركت كند، آن وقت دانش ها، دانش هاي نوراني مي شوند، اين علم ابزاررسيدن به تمدّن الهي است، عقلانيت خودبنياد يا علم سكولارابزار رسيدن به تمدّن الهي نيست.اگرپشت ميزكارمان قرآن ونهج البلاغه و مفاتيح واقبال الاعمال را مي خوانيم اما براساس كتاب(آدام اسميت) عمل مي كنيم آيا به اقتصاد اسلامي مي رسيم؟درحوزه ي علوم انساني مسلم است كه نمي رسيم، درحوزه ي عقلانيت غيراين علوم هم همين طوراست،كه بحث آن بماند براي مجالي ديگر.به هر حال به اندازه علم امام در عقلانيت اجتماعي جريان پيدا مي كند كه تحمل ولايت در حوزه ي عقلانيت حاصل شود.
نيازبه ارتقاء تفقه وتوليد علم،برای جريان علم امام صادق(عليه السلام)بسط علم امام، ايمان اجتماعي و تفقه مي خواهد؛ بايد تفقه ديني بسط پيداكند، اين منزلت ازتفقه هزار ساله ي فقها به تعبير شیخ مفید به قدر علوم ازامام صادق (ع) نقل شده، که از هیچ یک ازاهل بیت(ع) نقل نشده است
در عین حال اداره ي حيات اجتماعي نیازمندآن است؛ چون بسط تفقه ديني به عرصه حكمت حكومتي وعرفان حكومتي واخلاق حكومتي برسد؛سپس برمحوراين منظومه ي تفقه ديني،عقلانيت تجربي وعقلا نيت نظري شكل بگيرد؛آن گاه اين عقلانيت واسطه ي بازسازيِ تمدن اسلامي شود.البته روشن است براي اينكه به اين نقطه برسيم بايد ازاوج عقلانيت مدرن عبور كنيم واين عقلانيت را درنظام معرفتي خودمان منحل كنيم.
علم غربي بعدازرنسانس معطوف به غايات نيست،معطوف به چگونگي هاست، نه اينكه غايت ومبدأرا حذف كرده است غايت ومبدأ مادي را مبناي تحليل چگونگي ها قرارميدهد.ازايجادوانضمام يك علم به اين علم، علم ديني درست نمي شود؛سنجاق كردن علم مبادي وغايات به علم سكولار، علم را ديني نمي كند! بايد درتوسعه دانش مبتني برغايت گرايي آفرينش،دانشهايي كه بافرآيندهاكاردارند، چگونگي هارا تحليل كنند؛ كمي سازي كنند، ولي بايد مبتني برغايت گرايي آفرينش، آموزه هاي وحياني و معارف و علوم اسلامي پايه گذاري شده باشند.
درتعاليم اسلام ومكتب امام صادق (عليه السلام) كه تبلورناب آن مي باشد ظرفيت و جامعيّتي نهفته است كه باكشف وتبيين وكاربردي كردن آن مي توان درعلوم وفنون بشري به ويژه علوم انساني اجتماعي به پيش رفت وبه تعالي رسيد.عصرظهورعصررشد ظرفيت تحمّل ولايت درشكل اجتماعي آن است، هم درروح، هم درعقلانيت وهم درنازله ي اينهاكه زندگي بشراست، دراين عصرتحمّل ولايت پيدا مي شودوان شاءالله ولايت ظهور مي يابد وآن موقع علم امام زمان وعلم امام صادق (عليهما السلام) تجلي مي كند وتا آن زمان تلاش های معرفتی مؤمنان راستین که منزلتي ازتجلي ظهورحضرت است نقش خودرا درزمينه سازي تحولات ورشد عقلانيت به خوبي ايفا مي كنندومردم مؤمن به عنوان سربازان حضرت وپرچمداران اين مسيرانجام وظيفه خواهند نمود ان شا الله.
والسلام علی اخوانناالمسلمین،
پی نوشت ها
1) ترجمه: «اى سرورانم، نمى توانم ثناى شما را شماره كنم، و در امر مداح گفتن قدرت رسيدن به حقيقت شما را ندارم، و در مقام وصف نمودن، توانايى بيان منزلت شما در من نيست، و حال آنكه شما نور خوبان و هاديان نيكان و حجّت هاى خداى جبّاريد، خدا با شما آغاز كرد، و با شما ختم مى كند…».
2) زيارت مطلقه امام حسين (عليه السلام). ترجمه: «گواهى مى دهم كه خون پاك تو در بهشت خلد ساكن شد و سرادق و سايه افكنان عرش را بلرزانيد وتمام خلايق را بگريانيد و هفت آسمان و هفت زمين و هر چه در آن هاست و يا در مابين آن ها».
3) بحارالانوار، ج60، ص311/اصول کافی، ج 2، ص 328. ترجمه: «ما اشباح نور بوديم كه پيرامون عرش خداي سبحان طواف مي كرديم و به فرشتگان «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و «الحمدالله» مي آموختيم».
4) زيارت جامعه كبيره.
5) همان.
6) بحارالانوار، ج18، ص382.
7) زيارت جامعه كبيره. 8) سوره مبارکه زمر آیه 69
9) تفسير قمی، ج 2، ص 253.
10) سوره مبارکه هود آیه 1
11) سوره مبارکه عنكبوت آیه 49
12) سوره مبارکه حشر آیه 21
13) سوره مبارکه عنكبوت آیه 49
14) اسرار الصلاة، شهيد ثاني، ص204/بحارالانوار، ج 92، ص 107.
15) سوره مبارکه يونس آیه 57
16) زيارت امين الله. ترجمه: «مائده بر آنان كه از خوان احسانت روزى مى طلبند مهيا است».
17) سوره مبارکه يونس آیه 57
18) سوره مبارکه شعرا آیه 194 و 193.
19) سوره مبارکه نحل آیه 89.
20) سوره مبارکه اعراف آیه 145.
21) سوره مبارکه نحل آیه 89.
22) سوره مبارکه رعد آیه 43.
23) سوره مبارکه نمل آیه 40.
24) سوره مبارکه رعد آیه 43.
25) اصول كافي، ج1، ص257.
26) سوره مبارکه ص آیه 39. ترجمه: «اين نعمت پادشاهى و قدرت بخشيدن ما است اينك بى حساب، به هر كه مي خواهى عطا كن و از هر كه خواهى منع نما».
27) سوره مبارکه حشر آیه 7. ترجمه: «آنچه رسول حق بشما دستورداد بگيريد و هرچه را نهى نمود واگذاريد».
28) بحارالانوار، ج2، ص183.ترجمه: «حديث ما سخت دشوارتر است؛ و کسی نمی تواند (چنان که باید) آن را تحمل کند مگر مَلک مقرّب، یا نبیّ مرسل، یا عبدی که خداوند قلب اورا برای ایمان خالص کرده است».
29) اصول كافي، ج1، ص257.
30.بحارالانوار، ج2، ص199.
31) بحارالانوار، ج26، ص 111.
32) طرائف الحكم، ج2، ص98. ترجمه: «خدا رحمت كند شيعيان ساده دل ما را كه اهل تسليم هستند (و به سخنان ما گردن نهند)…».
33) تفسير نمونه، ج12، ص38 ـ 36 (بحارالانوار، ج25، ص194)
34)اصول كافي،ج1،ص430.ترجمه: «ای عمار به خدا قسم آن ها ميزان درجات مؤمنانند، و به وسيله ولايت و شناسائى آن ها از ما خدا اعمالشان را مضاعف كند و درجات بلندى براى آن ها بالا برد»
35) سوره مبارکه اسراء آیه 9.
36) بحارالانوار، ج24، ص145 و كافي، ج1، ص216.
37) توحيد صدوق، ص 92.
38) بحارالانوار، ج 2، ص 71/ج2، ص183.
39) كافي، ج1، ص194. ترجمه: «به خدا اى اباخالد بنده اى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده اى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار)».
40) سوره مبارکه رعد آیه 27.
41) سوره مبارکه انعام آیه 88.
42) سوره مبارکه بقره آیه 26.
43 ) سوره مبارکه بقره آیه 27.
44) سوره مبارکه يونس آیه 57.
45) سوره مبارکه يونس آیه 58.
46) سوره مبارکه رعد آیه 27.
47) سوره مبارکه انعام آیه 88.
48) سوره مبارکه بقره آیه 26.
49) سوره مبارکه بقره آیه 27.
50.) بحارالانوار، ج26، ص1.
51) بحارالانوار، ج 2، ص 92.
52) دعای کمیل،والسلام.