امام رضا تا ۱۷۹ که پدر بزرگوارش در مدینه بود (← ابن اثیر، ج ۶، ص ۱۶۴) از محضر او بهره می برد (← مفید، ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۵۲) و امام کاظم همواره بر وکالت امام رضا در زمان حیات خویش و وصایت او پس از وفاتش تأکید می کرد (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۶ـ۲۸). در ۱۷۹ هارون امام کاظم را در مدینه دستگیر کرد و با خود به عراق برد (← ابن اثیر، همانجا)، اما حضرت رضا در مدینه ماند و امام کاظم نیز یادداشتها و دستورات و گاه اموالی برای او می فرستاد و به یارانش می گفت اگر از وی طلبی دارند، از او بگیرند و اگر ناگزیر به دیدار با او باشند، تنها با نامه وی چنین کنند. امام رضا نیز به ارشاد مسلمانان می پرداخت و به امور شیعیان رسیدگی می کرد. امام کاظم هنگام وفات بار دیگر حضرت رضا را به عنوان وصی خود نام برد و سفارشهای لازم را به او کرد و وصایای امامان پیشین را به او یادآور شد (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۷، ۳۳ـ۴۰). او سرپرستی اموال و اولاد و همسران و مادران فرزندان خود را به حضرت رضا سپرد، بی آنکه برای دیگر فرزندان خود حق تصرف در چیزی قرار دهد و در این اقدام، چند نفر را به شهادت طلبید و آنها گواهی مکتوب دادند. این مطلب موجب شد تا عباس برادر امام رضا پس از شهادت امام کاظم، با سخنان ناشایست و نسنجیده ای درباره حضرت رضا و امام کاظم، زبان به اعتراض بگشاید. اما امام رضا با آرامش و بردباری و گذشت با او سخن گفت و ثابت شد که حق با امام است (← کلینی، ج ۱، ص ۳۱۶ـ۳۱۹).
پس از شهادت امام کاظم علیه السلام در رجب ۱۸۳ حضرت رضا در ۳۵ سالگی عهده دار مقام امامت شد (← الکاظم*، امام). سه تن از خلفای عباسی، هارون (ﺣﮑ : ۱۷۰ـ ۱۹۳) و امین (ﺣﮑ : ۱۹۳ـ۱۹۸) و مأمون (ﺣﮑ : ۱۹۸ـ۲۱۸) با ایشان در دورة امامت، معاصر بودند (ابن بابویه، ج ۱، ص ۱۹) و مدت امامت آن حضرت نزدیک بیست سال (دو ـ سه ماه کم) بود (← کلینی، ج ۱، ص ۴۹۲؛ مفید، ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۴۷؛ قس نوبختی، ص ۸۷ :بیست سال و هفت ماه؛ ابن بابویه، همانجا: بیست سال و چهار ماه).
امام رضا دربارة امامت خویش و جانشینی پدرش تقیه نمی کرد، هرچند به فرموده امام کاظم و به پیروی از روش پیامبر اکرم در اظهار دعوت، ابتدا از اعلام عمومی امامت خویش خودداری کرد و فقط خاندان و یاران مورد اعتماد خود را از آن آگاه ساخت (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۶، ج ۲، ص ۲۱۳ـ۲۱۴). امام به گونه ای رفتار میکرد تا حساسیت دستگاه خلافت را برنینگیزد. مأموران و جاسوسان هارون در مدینه امام را زیرنظر داشتند و حتی آمدوشد امام را به بازار مدینه گزارش می کردند (← همان، ج ۲، ص ۲۰۵). بنابر روایتی، یک بار هارون امام را احضار کرد تا به او آسیبی برساند، اما نتوانست نقشة خود را عملی کند و امام را با احترام بازگرداند (← مجلسی، ج ۴۹، ص ۱۱۶). هارون که از پیامد قتل امام کاظم نگران بود، با وجود وسوسه های اطرافیانش، دیگر متعرض امام رضا نشد (← ابن بابویه، ج ۲، ص۲۲۵ـ۲۲۶). امام نیز به رغم نگرانیهای یارانش از خشم هارون، با پشت گرمی به یاری حق، آشکارا به امامت خود دعوت می کرد (← کلینی، ج ۸ ، ص ۲۵۷ـ۲۵۸؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۲۶). محل اقامت امام رضا، صِرْیا از آبادیهای مدینه بود که امام کاظم بنیاد نهاده و آباد کرده بود (خلیل بن احمد، ج ۴، ص ۴۰۲؛، نیز ← حِمْیَری، ص ۳۷۷ـ ۳۷۸؛ قطب راوندی، ج۱، ص۳۶۵؛ ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۳۸، ۳۸۲ـ۳۸۳) و یارانش آنجا با وی دیدار می کردند. امام رضا گاه نیز در حَمراء (حَمراءالاسد) در جنوب مدینه (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۰۸؛ نیز ← یاقوت حموی، ذیل «حمراءالاسد») و خاخ یا روضه خاخ در سمت راست حمراءالاسد منزل می کرد (← فیروزآبادی، ص ۱۲۵).
امام رضا در روزگار خویش سرور و بزرگ بنی هاشم بود و به گفته ذهبی (ج ۹، ص ۳۹۲)، چنان منزلت و موقعیتی داشت که شایسته مقام خلافت بود. باوجود این، امام رضا، چنان که خود می فرمود، هیچ گاه در اندیشه خلافت نبود (←ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۶۷) و به پیروی از روش و سیاستی که پدرانش، پس از شهادت امام حسین علیه السلام پیش گرفته بودند، از تأیید رسمی و همراهی با قیامهای علویان خودداری می کرد. ازاین رو، زیدیان که روش مبارزه مسلحانه را دنبال می کردند، با آن حضرت مخالف بودند (← قطب راوندی، ج ۱، ص ۳۴۱ـ۳۴۲، ۳۶۴ـ۳۶۵؛ علویان*).
از نظر امام رضا، وقتی زمامدارانی حاکم اند که هیچ گونه امر به معروف و نهی از منکری را برنمی تابند، راه مبارزه درگیری مسلحانه نیست که نه توفیق شکیبایی در آن امید می رود و نه اجر و نتایجی در پی دارد (← یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۳). بر این اساس، امام رضا تقاضای محمدبن سلیمان علوی را برای اتحاد و همراهی با او نپذیرفت (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۰۷ـ۲۰۸). همچنین، گفته شده که امام در دیدار با عموی خود، محمدبن جعفر نیز وی را از مخالفت با روش پدر و برادر خویش (امام صادق و امام کاظم) برحذر داشت و به نافرجام بودن قیام وی هشدار داد. امام حتی با برادرش، زیدالنار، نیز درشتی کرد و او را ترک گفت (← همان، ج ۲، ص ۲۳۴ـ ۲۳۷). امام رضا وضع موجود را در روزگار خویش حاکمیت دولت باطل و دستگاه ستمکاران می خواند (← کلینی، ج ۸، ص ۲۴۷) و یاران خود را به خویشتن داری و صبر در مقابل سختیها و آزار مخالفان دعوت می کرد (← همان، ج ۸، ص ۲۴۷، ۳۴۶ـ۳۴۸). امام با تبیین مفهوم «اولوالامر» و لزوم اطاعت از آنها (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۰۰ـ۱۰۱) بر پیروی از ائمه اهل بیت تأکید کرده و پیشوایی ستمگران و فرمان برداری از آنان را باطل و نادرست دانسته است (← ابن شعبه، ص ۴۳۸، ۴۴۳، ۴۶۱). از یاران امام رضا نیز کسانی بوده اند که ضمن همراهی ظاهری با حکومت، با امام مراوده داشتند و آسیب و ستم را از شیعیان دفع و از آنان حمایت می کردند (← کلینی، ج ۵، ص ۱۱۰ـ۱۱۱، درباره علی بن یقطین و حسن بن حسین انباری).
ده سال نخست دوران امامت حضرت رضا (۱۸۳ـ۱۹۳) در زمان هارون گذشت. هارون در ۱۹۲ برای فرونشاندن شورش رافع بن لیث* عازم خراسان شد، اما در ۱۹۳ در میانه راه در طوس درگذشت. امین پسر و ولیعهد نخست او در بغداد به خلافت نشست و مأمون پسر دیگر و ولیعهد دوم او، که همراه هارون به خراسان رفته بود، در مرو، مرکز خراسان، مستقر شد. در ۱۹۳ اختلاف میان امین و مأمون آغاز شد و در ۱۹۴ امین، مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد و پسر خود، موسی، را ولیعهد نامید. در پی آن، اختلاف افزایش یافت و پس از چندی لشکرکشی و جنگ، سرانجام بغداد پایتخت خلافت به تصرف سرداران مأمون درآمد و امین در ۲۳ یا ۲۴ محرّم ۱۹۸ کشته شد (← ابن اثیر، ج ۶، ص ۲۰۷، ۲۲۱ـ۲۲۲، ۲۲۷ـ۲۳۵، ۲۷۸ـ ۲۸۹؛ امین*؛ مأمون*).
امام رضا که بنا به روایتی به یکی از اصحاب خود خبر داده بود که مأمون امین را خواهد کشت (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۰۹؛ نیز ← طبرسی، ۱۴۱۷، ج ۲، ص ۵۶)، خود را از درگیریهای آن دو دور نگاه داشت. در حقیقت، دوران خلافت امین را می توان ایام آرامش نامید که امام رضا در پرتو آن، فرصت یافت رسالت خود را در نشر تعالیم صحیح اسلامی انجام دهد. اما آن دوره از زندگی امام رضا که هم زمان با خلافت مأمون است، اهمیت بیشتری یافته و شخصیت امام به گونه ای بارز در رویدادها و تحولات این دوره تأثیر گذارده است (← مأمون*).
در سال ۲۰۰ مأمون نامه ای به امام رضا نوشت و آن حضرت را از مدینه به ]مرو، پایتخت خود در[ خراسان، دعوت کرد. امام از پذیرفتن دعوت وی به عللی عذر آورد، اما مأمون پیوسته با آن حضرت مکاتبه می کرد و اصرار می ورزید. چون امام دریافت که چاره ای جز پذیرفتن ندارد، روانه خراسان شد (کلینی، ج ۱، ص ۴۸۸ـ۴۸۹). در این روایت به این مطلب که مأمون خواسته است خلافت یا ولایتعهدی خود را به امام رضا واگذار کند، اشاره ای نشده است. اگر هم از آغاز چنین تصمیمی داشته است، می خواسته مسئله ولایتعهدی و بیعت با آن حضرت تا آشکار شدن آن در مرو، نهان و پوشیده بماند (← قاضی نعمان، ج ۳، جزء۱۴، ص ۳۳۸؛ محمدبن حسین بیهقی، ص ۱۷۰ـ۱۷۱). بنابراین، مأمون بدون هیچ گونه اطلاع قبلی یا اختیاری از سوی امام آن حضرت را از مدینه به مرو فراخواند. مأمون در پایان سال ۲۰۰ (نوبختی، ص ۸۷؛ اشعری، ص ۹۵) رَجاءبن ابی ضحّاک (متوفی ۲۲۶)، از کارگزاران دولت عباسی (← صَفَدی، ج ۱۴، ص ۱۰۴)، را که خویشاوند فضل بن سهل بود، همراه فرناس خادم (در بعضی روایات شیعه: یاسر خادم) به مدینه فرستاد و مأمور کرد امام رضا را به مرو آورند (← یعقوبی، ج ۲، ص ۴۴۸؛ طبری، ج ۸، ص ۵۴۴؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۷، ۱۸۰؛ قس ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۲؛ مفید، ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۵۹ :که جَلودی را فرستاده مأمون نزد امام رضا یاد کرده اند).
مأمون همچنین از گروهی از خاندان ابوطالب که در مدینه بودند، خواست تا همراه امام رضا نزد وی به خراسان روند (مفید، همانجا). امام پیش از حرکت، به مسجد پیامبر اکرم رفت و در حالی که می گریست، با رسول خدا وداع کرد. روایات حاکی از این است که امام می فرمود در غربت خواهم مرد و مرا کنار هارون به خاک خواهند سپرد. همچنین خانواده اش را گردآورد و از آنان خواست برای او با صدای بلند گریه کنند و فرمود هرگز نزد خانواده اش باز نخواهدگشت. امام در راه خراسان و نیز در مرو از رحلت قریب الوقوع خود سخن می گفت و به بعضی از اصحاب خود می فرمود که مأمون او را ناجوانمردانه خواهد کشت (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۰۴، ج ۲، ص ۲۱۶ـ۲۱۸). امام با این رفتار و سخنان می خواست ناخشنودی خود را از این سفر نشان دهد؛ چنان که هیچ کس از خانواده خود، حتی فرزند خردسالش حضرت جواد را با خود نبرد (عاملی، ص ۳۱۵).
درباره مسیر امام رضا از مدینه تا مرو اختلاف هست. به نوشته پاره ای منابع، امام رضا نخست به مکه رفت و سپس به سفر خود ادامه داد (← مسعودی، ۱۴۰۹، ص ۲۲۳؛ قطب راوندی، ج ۱، ص ۳۷۲). به گزارش یعقوبی (ج ۲، ص ۴۴۸) امام از مدینه به بغداد رفت و سپس از راه بصره (به تعبیر منابع: ماه البصره) رهسپار مرو شد. محمدبن حسین بیهقی (ص ۱۷۱ـ۱۷۲) نیز گفته است که امام یک هفته در بغداد توقف کرد و بعد روانة مرو شد (قس ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۲۵، که روایتی از امام آورده است که تأکید می کند حضرت هیچ گاه از بغداد دیدار نکرد). ابن طاووس (ص ۱۳۰ـ۱۳۱) نیز روایتی آورده است که امام پس از گذر از بصره و بغداد، به قم رفت و شیعیان این شهر از آن حضرت به گرمی استقبال کردند و بعدها در محل اقامت امام مدرسه ای ساخته شد (نیز ← قمی، ص۲۵۷). رافعی قزوینی (ج۳، ص۴۲۸) از سفر امام رضا به قزوین و اختفای آن حضرت در خانه داوودبن سلیمان غازی یاد کرده است.
بااین همه، روایت مشهور، که پاره ای منابع کهن بدان تصریح کرده اند، این است که به دستور مأمون امام رضا را از مدینه به بصره و سپس اهواز آوردند. آنگاه از راه فارس به خراسان و مرو رساندند. مأمون سفارش کرده بود امام را از راه کوفه و قم عبور ندهند (← اشعری، همانجا؛ کلینی، ج ۱، ص ۴۸۹؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۹، ۱۶۵، ۱۸۰؛ ذهبی، ج ۹، ص ۳۹۰). چه، نگران بود که احساسات شیعیان این شهرها در دوستی با امام، برای او (مأمون) مشکلاتی ایجاد کند. منابع کهن از جزئیات مسیر امام از فارس به خراسان هیچ گونه اطلاعی به دست نداده اند (برای تحقیقی تفصیلی درباره مسیر حرکت امام ← عرفان منش، ص ۱۳ـ۱۵۸).
ظاهراً امام پس از گذر از راه بُست* (ذهبی، همانجا) سوار در کجاوه ای نقره نشان که بر ماده استر یا ماده شتری بسته شده بود، به نیشابور رسید (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۴؛ حاکم نیشابوری، ص ۲۰۸؛ بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۱۴۴). چون بشارت ورود امام میان ساکنان شهر پیچید، ابن راهویه* (متوفی ۲۳۸) و محمدبن اَسْلَم طوسی (متوفی ۲۴۲)، از علمای سرشناس نیشابور، با چند هزار تن از مردم تا قریه مؤیدیّه در بیرون نیشابور به پیشواز امام رفتند. عده ای از علما و اصحاب حدیث اهل سنّت نیز از آن حضرت خواستند حدیثی برای آنها بیان کند که به حدیث سلسلة الذهب معروف شده است. گفته اند آن روز ۲۴ هزار تن از کاتبان حدیث، این حدیث را از امام نوشتند (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۴ـ۱۳۵؛ بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۱۴۴ـ۱۴۵؛ ابن صبّاغ، ج ۲، ص ۱۰۰۲ـ۱۰۰۳؛ برای تفصیل ← سلسلة الذهب*، حدیث). کراماتی درباره مدت اقامت امام در نیشابور نقل کرده اند، از جمله گفته اند امام در خانه ای که اقامت داشت، بادامی کاشت که درختی شد و سال بعد میوه داد. همچنین، در محل اقامت امام حمامی خراب و قناتی بایر بود که با ورود امام آب آن قنات از نو روان شد و مردم آن حمام را بازساختند و به نام مبارک امام انتساب یافت و مردم به آن درخت و این حمام تبرک میجستند (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳، ۱۳۵ـ۱۳۶؛ حاکم نیشابوری، ص ۲۰۸ـ۲۱۰؛ ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۴۸).
امام پس از چند روز اقامت در نیشابور، آنجا را ترک گفت (قندوزی، ج ۳، ص ۱۲۲) و پس از عبور از رباط سَعد و قریة حمراء به قریه سناباد رسید (ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۶، ۲۱۱). گفته شده امام در آن قریه به قصر حُمَیدبن قَحْطَبه* رفت و وارد بارگاهی شد که قبر هارون الرشید در آن بود. حضرت کنار آن قبر خطی کشید و فرمود اینجا آرامگاه من خواهد بود. سپس امام بازگشت و روانة سرخس شد (ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۶ـ۱۳۷) و سرانجام روز ۱۰ جمادی الآخره ۲۰۱ به مرو رسید (قاضی نعمان، ج ۳، جزء۱۴، ص ۳۴۰؛ قس ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۶۵، که تاریخ ورود امام به مرور را سال ۲۰۰ نوشته است). مأمون کاروان امام و علویان همراه او را جای داد و برای امام رضا خانه ای جداگانه و شایسته در نظر گرفت و به وی احترام بسیار گذارد (مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۲۴؛ مفید، ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص۲۵۹).
منابع :
ابن اثیر؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛ ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم۱۳۶۳ش؛ ابن حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ ۱۴۰۳/۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن حبیب، کتاب اسماء المغتالین من الاشراف فی الجاهلیة و الاسلام، و اسماء من قتل من الشعراء، در نوادر المخطوطات، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مجموعه ۶، قاهره : مکتبة الخانجی، ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] ۱۹۸۲[؛ ابن خلّکان؛ ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی اللّه علیهم، با ترجمه فارسی، چاپ علی اکبر غفاری، تهران ۱۴۰۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ]بی تا.[؛ ابن صبّاغ، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، چاپ سامی غریری، قم ۱۴۲۲؛ ابن طاووس، فرحة الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، چاپ تحسین آل شبیب موسوی، ]قم [۱۴۱۹/۱۹۹۸؛ ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، چاپ ماجدبن احمد عطیه، بیروت ۱۴۲۰؛ ابن معتز، شعر ابن المعتز، چاپ یونس احمد سامرائی، قسم ۱، ]گردآوری[ محمدبن یحیی صولی، ]بغداد ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸[؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۳۶۸/۱۹۴۹؛ احمد امین، ضحی الاسلام، بیروت: دارالکتاب العربی، ]بی تا.[؛ سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۶۱ش؛ علی بن عیسی بهاءالدین اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، با ترجمة فارسی آن به نام ترجمة المناقب، از علی بن حسین زوارئی، چاپ ابراهیم میانجی، قم ۱۳۶۴ش؛ علی بن زید بیهقی، کتاب تاریخ بیهق، چاپ کلیم اللّه حسینی، حیدرآباد ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛ همو، لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۱۰؛ محمدبن حسین بیهقی؛ تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران: زوار، ?]۱۳۱۴ش[؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمة محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵ش؛ تاج الدین بن علی حسینی عاملی، التتمة فی تواریخ الائمة، چاپ باسم هاشمی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ عبداللّه بن جعفر حِمْیَری، قرب الاسناد، قم ۱۴۱۳؛ حسین بن حمدان خصیبی، الهدایة الکبری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛ خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، بیروت ۱۴۰۹ـ۱۴۱۰؛ دلائل الامامة، ]منسوب به [محمدبن جریر طبری آملی، قم: مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳؛ ذهبی؛ عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، چاپ عزیزاللّه عطاردی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛ رشیدالدین فضل اللّه همدانی، جامع التواریخ: قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، چاپ محمدتقی دانش پژوه و محمد مدرسی زنجانی، تهران ۱۳۸۱ش؛ حسن رضائی باغ بیدی، «نگاهی دیگر به سکه های ولایت عهدی امام رضا(ع)» در جشن نامه آیت اللّه رضا استادی، به کوشش رسول جعفریان، قم: مورخ، ۱۳۹۳ش؛ احمد فرید رفاعی، عصر المأمون، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۷؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛ علی اکبر سرفراز و فریدون آورزمانی، سکه های ایران: از آغاز تا دوران زندیه، تهران ۱۳۸۳ش؛ سمعانی؛ احمد سهیلی خوانساری، «سکه ولایتعهدی امام رضا علیه السلام»،گوهر، سال ۳، ش ۱ (فروردین ۱۳۵۴)؛ حسین شاکری، الجواد محمد علیه السلام، قم ۱۴۱۹؛ صَفَدی؛ فضل بن حسن طبرِسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم ۱۴۱۷؛ همو، تاج الموالید فی موالید الائمة و وفیاتهم، در مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، چاپ محمود مرعشی، قم: کتابخانة آیت اللّه مرعشی نجفی، ۱۴۰۶؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران ۱۳۹۰؛ همو، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا(ع)، قم ۱۳۶۲ش؛ عبدالجلیل قزوینی، نقض، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۵۸ش؛ محمدبن محمد عبیدلی، تهذیب الانساب و نهایة الاعقاب، استدراک و تعلیق ابوعبداللّه حسین بن محمدالمعروف بابن طباطبا، چاپ محمدکاظم محمودی، قم ۱۴۱۳؛ جلیل عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه تا مرو، مشهد ۱۳۸۲ش؛ علی بن محمد عمری، المجدی فی انساب الطالبیین، چاپ احمد مهدوی دامغانی، قم ۱۴۰۹؛ محمدبن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش؛ محمدبن عمر فخررازی، الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیة، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۹؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، المغانم المطابة فی معالم طابة، قسم المواضع، چاپ حمد جاسر، ریاض ۱۳۸۹/۱۹۶۹؛ نعمان بن محمد قاضی نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، چاپ محمدحسین جلالی، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲؛ زکریابن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبارالعباد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛ سعیدبن هبة اللّه قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم ۱۴۰۹؛ حسن بن محمد قمی، تاریخ قم، ترجمة حسن بن علی قمی، چاپ محمدرضا انصاری قمی، قم ۱۳۸۵ش؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المَودَّةِ لِذَویِالقُربی، چاپ علی جمال اشرف حسینی، قم ۱۴۱۶؛ کتاب القاب الرسول و عترته، در مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، همان؛ محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفة الرجال، ]تلخیص[ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش؛ کلینی (بیروت)؛ محمدصالح بن احمد مازندرانی، شرح اصول الکافی، مع تعالیق ابوالحسن شعرانی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛ مجلسی؛ مجمل التواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاوه خاور، ۱۳۱۸ش؛ علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب علیه السلام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ شارل پلّا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، بیروت ۱۴۱۴الف؛ همو، تصحیح اعتقادات الامامیة، چاپ حسین درگاهی، بیروت ۱۴۱۴ب؛ همو، مسارّالشیعة فی مختصر تواریخ الشریعة، چاپ مهدی نجف، قم ۱۴۱۳؛ همو، المُقنِعَة، بیروت ۱۴۱۴ج؛ نجاشی؛ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/۱۹۳۶؛ هندوشاه نخجوانی، تجارب السّلف، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۵۷ش؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛
EI۲, s.v. “ÜAlā al-Ridā, Abu&#۳۹;l-Hasan b. Mūsā” (by B. Lewis).