قاریشدن من آرزوی پدر و مادرم بود
متولد۱۳۴۵ شهرستان دولتآباد در استان بلخ واقع در شمال افغانستانم. سال ۱۳۵۸ زمانی که من ۱۳ساله بودم، همراه با خانواده به ایران مهاجرت کردیم، ابتدا ساکن شهر چناران بودیم و بعد از آن به مشهد آمدیم و در منطقۀ طلاب این شهر ساکن شدیم. شغل ما کشاورزی بود، به همین خاطر ما اول به چناران رفتیم و آنجا کشاورزی میکردیم، اما به علت علاقهای که به قرآن داشتم، گفتیم به مشهد بیاییم تا به امکانات بیشتری برای آموزش قرآن دسترسی داشته باشم.
پدر و مادر من از زمانی که نوجوان بودم، خیلی علاقه داشتند که من به سمت درس حوزه و یادگیری قرآن بروم، آنها همیشه آرزو داشتند و میگفتند: «تو حداقل باید یک قاری خوب بشوی» در واقع خانواده در گرایش من به سمت قرآن نقش زیادی داشت. از چناران که به مشهد آمدیم بعد از یک وقفۀ چند ساله در جلسات مختلف قرآن در مشهد شرکت کردم.
از مکتبخانههای بلخ تا جلسههای قرآن مشهد
در افغانستان قبل از اینکه ما به مدرسه برویم در محل زندگی پیش افرادی که سواد قرآن خواندن را داشتند، خواندن قرآن را یاد میگرفتیم. با اینکه من با صوت و لحن آشنایی زیادی نداشتم، اما زمانی که در نوجوانی قرآن میخواندم، مردم منطقه تقاضا داشتند که بازهم بخوان و من هم همینطور قرآن میخواندم.
زمانی که کلاس دوم ابتدایی بودم، تعطیلات مدرسه از دولتآباد بلخ به شهر مزارشریف رفتم و نزد یکی از اساتید قرآن آن شهر که استاد غلامرضا بلاغی نام داشت، سه ماه قرائت آموختم. آن زمان آموزش قرآنی که استاد بلاغی به ما میداد، زیاد فنی و اصولی نبود.
به ایران که آمدم تا سن بیست سالگی مشغول کار در زمینهای کشاورزی و کورههای آجرپزی شدم. یک روز پدر و مادرم از من خواستند که به دنبال قرائت قرآن بروم، پدرم به من میگفت، حیف است که تو با این استعداد دنبال کارگری باشی. بعد از آن روز من به جلسات مختلف قرآن در مشهد رفتم و خوشبختانه خیلی زود پیشرفت کردم. همان زمان در مسابقات زیادی شرکت کردم و رتبههای خوبی آوردم.
بین ۲۰۰۰قاری سبک منشاوی، اول شدم
سال ۱۳۷۳ در مسابقات اوقاف مشهد نفر اول شدم. همان سالها بود که در مسابقات «مطلع فجر» در سبک استاد محمدصدیق منشاوی که از تمام ایران ۲هزار نفر شرکت کرده بودند، نفر اول شدم. سال۱۳۷۶ به تهران رفتم و در مسابقات بینالمللی قرآن که همه ساله به مناسبت مبعث حضرت محمد(ص) برگزار میشود، به نمایندگی از کشور افغانستان شرکت کردم و رتبۀ سوم قرائت را کسب کردم.
از همان سالهای اولی که من در مشهد در جلسات مختلف قرائت قرآن شرکت میکردم، اساتید به من میگفتند؛ شما باید به سبک منشاوی بخوانید، صدایتان مثل استاد است. بعد یکی از اساتید مدرسۀ علمیۀ حضرت قائم(عج) به نام آقای واصل یک کاست استاد منشاوی به من داد تا بروم و از روی آن تمرین کنم. از همان روز به بعد من به سبک استاد منشاوی قرآن را قرائت میکنم و سیر نمیشوم. با این حال من هنوز برخی ریزهکاریهای قرائت استاد منشاوی را بلد نیستم، اما سبک استاد برای من جذاب است.
هفتهای چهار جلسه آموزش قرآن
قرائت قرآن خیلی تمرین و پشت کار میخواهد، متأسفانه من مثل گذشته وقت ندارم. این روزها ما قاریان خوبی داریم که به سبک منشاوی قرآن قرائت میکنند، اما مردم به من میگویند که شما وقتی منشاوی میخوانید یک نوع دیگری است و صدایتان به استاد نزدیکتر است. من در طول هفته چهار جلسه آموزش قرآن در نقاط مختلف مشهد دارم و این روند سالهاست که ادامه دارد. در این جلسات هم ایرانیها شرکت میکنند و هم افغانستانیها.
در طول ماه مبارک رمضان یک جلسه بیشتر نمیتوانم قبول کنم، که از ساعت ۹:۳۰ شب تا ۱۱:۳۰ است. از زمانی که استاد قرائت قرآن شدهام تا امروز، شاگردان زیادی داشتهام که امروز به کشورهای مختلف دنیا مهاجرت کردهاند یا اینکه به افغانستان بازگشتهاند. البته چندتا از شاگردان من هم به سوریه رفتهاند و دوتای آنها شهید شدهاند.
خانوادهام همه قرآنی هستند و این لطف خداست
من ۵فرزند دارم، ۳تا پسر و دو تا دختر، شکر خدا همۀ اعضای خانواده من اهل قرآن هستند و یکی از پسرهای من مصطفی جعفری قاری خوبی است، خانوادۀ من هم همه منشاوی میخوانند. من داشتن یک خانوادۀ قرآنی را از برکت قرآن میبینم. علاوهبراین من هر وقت در زندگی به مشکلی برمیخورم بخصوص که ما مهاجران مشکلاتمان بیشتر هم است، وقتی به تلاوت قرآن میپردازم، مشکلاتم را فراموش میکنم و مشکل هم خود به خود حل میشود.
دوست دارم در کشورهای دیگر هم قرآن بخوانم
من خیلی دوست داشتم به کشورهای مختلف دنیا بروم و برای مسلمانان ساکن آنجا قرآن قرائت کنم. چند سال قبل از طرف گروههای قرآنی به ترکیه و آلمان دعوت شدم، اما چون مدارک اقامتی من اجازه رفتن به کشورهای دیگر را نمیداد، نتوانستم بروم.
آن روزها که من تصمیم گرفتم قرآن را جدی بیاموزم، جلسات آموزش قرآن نسبت به امروز خیلی کم بود، یک جلسه در گلشهر بود که خیلی سطحش پایین بود، اما ما همان را از دست نمیدادیم. مدرسۀ علمیه حضرت قائم(عج) در آن زمان بهترین جایی بود که میشد در آن قرآن را یاد گرفت و با قرائت خواند، قاریهای خوبی هم در این مدرسه تربیت شدند که حضور این مکان آن روزها غنیمت بود.
برای یادگیری قرآن از گلشهر تا میدان فردوسی رکاب میزدیم
با توجه به امکاناتی که امروز در اختیار جوانان و نوجوانان قرار دارد، آنها خیلی بهراحتی می توانند قاری قرآن شوند و در رشتههای مختلف قرآنی رشد کنند، من نمیدانم دلیل اینکه امروز در مقایسه با زمان ما استقبال کمتری از جلسههای قرآن میشود، چیست؟
آن زمان یکی از راههایی که میشد قرآن تمرین کنی، نوار کاست و ضبط بود، که خیلی از قاریان همینها را هم نداشتند، اما علاقه و پشت کار بچهها خیلی زیاد بود. من یادم نمیرود، ما هر شب جلسۀ قرآن میرفتیم، در ماه رمضان بعضی شبها میشد دوتا سه جلسه میرفتیم، با دوچرخه از همین گلشهر تا فلکۀ فردوسی را رکاب میزدیم تا شاید چیز جدیدی یاد بگیریم. اما امروز متأسفانه استقبال از جلسات خیلی کم شده است، باید از بحث آموزش قرآن حمایت معنوی و مالی شود و نوجوانان و جوانان برای یادگیری قرآن تشویق شوند. من فکر میکنم ما در رابطه با تطبیق آموزش قرآن با امکانات جدیدی که در اختیار ماست، کم کاری کردهایم، باید این ضعفها جبران شود.
درآمد من از قرآن کم است، و من هیچ وقت روی موضوع درآمد از قرآن حساب نکردهام، من به قرائت قرآن و آموزش آن به دیگران به چشم یک فرصت نگاه میکنم، فرصتی که خدا آن را در اختیار من قرار داده است.
عجینشدن من با قرآن لطف خداست
یکی از خصوصیات قرائت استاد منشاوی، معنویت، حزن، صوت و لحن ایشان است که بینظیراست. به نظر من، قرآن را باید با حزن و اندوه خواند، لحظات تلاوت استاد منشاوی با گریهای که معروف به «حنجرت الباکیه» همراه است. همۀ سورههایی که استاد منشاوی قرائت کردهاند، عالی است. اما وقتی من قرائت سورۀ حمد ایشان را میشنوم، حال عجیبی دارم.