پرسش:
فرق دین با قانون چیست؟ آیا دین ما همان قانون ماست یا مبنای قانون ماست؟ آیا این دوتا فرق دارند؟ آیا قانون، بر مبنای فتوای فقهاست؟
پاسخ:
“دین” به مجموعۀ اعتقادات و باورها گفته میشود، اما “قوانین”، مفادی میباشند که باید رعایت شوند، چه کسی به آنها ایمان و باور داشته باشد و چه نداشته باشد.
به عنوان مثال: خدمت نظام وظیفه و مالیات، در تمامی کشورها، قوانینی هستند که مردم ملزم به اجرای آن میباشند و حال آن که بیشتر مردم، خوششان نمیآید و شاید برخی اصلاً قبول نداشته باشند.
دین
دین ما اسلام است و هر دینی شامل جهانبینی و اعتقادات میباشد، و قوانین فرع بر آن است، لذا در معارف و فرهنگ اسلامی، “اصول و فروع” از هم جدا شدهاند و در تمامی ادیان و مکاتب دیگر نیز همینطور است. پس دین مبنای قانون است، نه خود قانون.
به عنوان مثال:
*- اگر کسی به توحید و معاد باور داشت و دین اسلام را برگزید، در فعالیتهای اقتصادی، نباید به معاملات ربوی (ربا و نزول) روی آورد؛ اما برای کسی که جز دنیا چیزی را قبول ندارد، سود از هر طریقی که حاصل شود، جایز میباشد، هر چند به قیمت ظلم به دیگران.
*- در دین اسلام، زنا حرام است؛ اما آیا در فرویدیسم نیز چنین میباشد؟!
*- در دین اسلام، خودنگری، خودخواهی، منیّت و تکبر، نابود کنندۀ انسان و انسانیت میباشد؛ اما آیا در اومانیسم نیز چنین است، و یا لذت و منفعت شخصی، اصل میباشد؟!
*- به طور کلی در جهانبینی مادی، عقلانیت و پایبندی به اخلاقیات، کاملاً بیمنطق و حتی مزخرف است، لذا امروزه مکاتب بشری، ضمن رد عقل و عقلانیت، اخلاقیات را نیز اعتباری میدانند و هیچ ارزشی برای آن قائل نیستند؛ و به طور کلی ارزش و ضد ارزش را قراردادهای انتزاعی بشر میخوانند!
الف – “دین” در اصل، به چگونگی “اعتقادات و باورها” گفته میشود، حال خواه دین خدا باشد و یا ادیان ساختگی بشر. این که فرمود: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ – به درستی که دین نزد خداوند اسلام است / آل عمران، 19»، یعنی ادیان بسیارند، اما آن دینی که نزد خداوند سبحان پذیرفته شده و مقبول است، “اسلام” میباشد که خودش آن را برای رشد، کمال و قُرب انسان قرار داده است.
خداوند سبحان به پیامبرش صلوات الله علیه و آله فرمود که به کفار بگوید: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ – دین شما برای خودتان و دین من برای خودم» (الکافرون، 6)، و این یعنی: «کفار هم دین خود را دارند»؛ لذا همگان دین دارند و هیچ کسی بیدین نیست.
اگر چه از آیۀ «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» سوء استفادۀ بسیاری در راستای دلبخواهی نشان دادن رعایت احکام شده است، اما اگر آیه را تقطیع نکنند و کامل بخوانند، متوجه میشوند که سخن از “دین” است، یعنی همان اعتقادات، نه احکام و قوانین. لذا در ادامه همان آیه، به “ایمان و کفر” تصریح نموده است. ایمان به الله جلّ جلاله و کفر به طاغوت:
«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (البقره، 256)
– در قبول دين، اكراهى نيست (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است بنا بر اين، كسى كه به طاغوت [بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيرۀ محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست و خداوند، شنوا و داناست.
●- “دین” حقیقتی برای هدایت است و دینداری نیز فطری است، لذا همگان دین دارند، با این تفاوت که اگر به دین حق نگروند، حتماً و یقیناً به دین باطل میگروند.
ب – هر دینی، اصولی دارد و فروعی. اصولش زیرساخت اعتقادی را تشکیل میدهد و فروعش ساختار و چارچوب آن از جمیع جهات را نشان میدهد.
●- “اسلام” دین خداست و دعوت تمامی انبیای الهی، به اسلام بوده است – مادهگرایی (ماتریالیسم) با جهان بینی هگلی و یا …، دین مادهپرستان میباشد، چنان که کاپیتالیسم، دین سرمایهداران است، و فرویدیسم، دین شهوتگرایان – و اومانیسم، دین خودپرستان و … میباشد … و همینطور است سایر ادیان و مکاتب [ایسمهای] دستساز بشر!
●- یکی به توحید و معاد اعتقاد دارد و خدا را بندگی مینماید، دیگری به طاغوت، فرعون زمان، ثروت، قدرت و شهوت اعتقاد دارد و هوای نفس خودش و دیگران را بندگی میکند – پیامبر یکی، فرستادۀ خداوند سبحان است، و پیامبر دیگری، آورندگان مکاتب و ایسمها – قبلۀ یکی کعبه است و قبلۀ دیگری امریکا و انگلیس – یکی تابع بایدها و نبایدهای الهی است و دیگری تابع بایدها و نبایدهای نظام سلطه و یا هوای نفس خودش – ولیّ امر، امام، پیشوا و الگوی کسی برگزیدگان و منصوبین الهی در این امر میباشند، و دیگری رهرو و پیرو تابعان شیاطین جنّ و انس میباشد و …؛
این مجموعه، “دین” هر کسی را تشکیل میدهد و تعیین و تعریف مینماید.
قانون (شرع)
هر دینی، مذهبی و مکتبی، خواه الهی باشد یا دستساز بشر، ضمن جهانبینی و توصیفات از عالَم هستی، نقطۀ کمالی برای انسان و جامعه تعریف کرده است و برای رسیدن به آن نقشۀ راه دارد و برای پیمودن آن راه، بایدها و نبایدهایی دارد که به آن “حقوق یا قوانین” گفته میشود که در دین اسلام، به آن “شریعت” گفته میشود و مجموعۀ این احکام، “فقه” نام دارد.
فقه و فقیه
قوانین، شریعت، قانون و یا همان “فقه اسلامی” را خداوند متعال معین و تبیین نموده است و توسط پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله به عموم ابلاغ نموده است؛ و البته توسط امامان علیهم السلام، تبیین، تدریس و تبلیغ شده است.
“فقیه”، به کسی میگویند که همچون هر حقوقدان دیگری، در رشتۀ “فقه اسلامی”، تحصیل تخصصی نموده است و میتواند احکام الهی را از منابعی چون: قرآن و حدیث و …، استنباط و استخراج نماید؛ و البته رسیدن به این سطح (مانند هر رشتۀ تخصصی دیگری)، مستلزم نزدیک به دو دهه تحصیل تخصصی میباشد.
●- همانگونه که فرق است بین ریاضی با ریاضیدان – ادبیات با ادیب – تاریخ با مورخ – پزشکی با پزشک – حقوق با حقوقدان و …؛ فرق است بین “فقه” با “فقیه”.
پس، همانگونه که اگر پزشکی، دستورالعملی بدهد، به شرطی درست است که مبتنی و منطبق با علوم پزشکی باشد، فتوای فقیه نیز باید منطبق با شرع و فقه اسلام عزیز باشد.
●- بنابراین، قوانین (شرع، احکام و فقه) در اسلام را خداوند متعال وضع نموده است و فقها، کسانی هستند که با تحصیل تخصصی در این رشته، بر این علوم واقف شدهاند؛ و البته میتوانند بر اساس چهارچوبهای فقهی، احکام مربوط به امور روز یا جدید را نیز بیان دارند.
●- همگان نمیتوانند در تمامی رشتهها، دانشمند و متخصص شوند، لذا باید اصول را بدانند و در فروع به اهلش مراجعه نمایند؛ جنان که به حکم عقل، ضرورت حفظ و تقویت سلامتی شناخته میشود، اما برای حفظ و تقویت آن و بر طرف کردن مخاطرات، به پزشک رجوع میشود و به دستور او عمل میشود. در اینجا پزشک “مرجع تقلید” است.
از اینرو، در اسلام عزیز، اصول دین تحقیقی است و تقلید در آن جایز نمیباشد. هر کسی باید به سطح و توان خود، بکوشد تا توحید، معاد، نبوت، ولایت و … را بشناسد، اما در احکام، یا میتواند تحصیل تخصصی نموده و مجتهد شود، یا میتواند به فقیه و مجتهد در فقه رجوع نماید و تقلید نماید.