پرسش:
چرا قرآن غیر مسلمانان را با اوصاف: فاسق، فاجر، بیعقل، نادان و پستتر از حیوان معرفی میکند؟ آیا این همه توهین و افتراء به غیر مسلمانان عادلانه است و مجوز ناسزاگویی را از جانب خداوند صادر نمیکند؟ آیا تمام غیر مسلمانان چنیناند؟
پاسخ:
اگر کسی قبول ندارد که قرآن کریم وحی و “کلام الله” است، نباید بیخود در آن “چون و چرا” کند! اما اگر قبول دارد، آیا گمان میکند که علم و عدل خودش به حدی رسیده که اکنون عدالت خدا را به محاکمه میکشد و در نهایت خدا را به اهانت، افترا و ناسزاگویی به بندگانش متهم میکند و او را غیر عادل میخواند؟! آیا این داوری راجع به خداوند سبحان (منزه از هر عیب و نقص)، ناعادلانه نیست؟! و این همه جسارت در مقابل حق تعالی، متکبرانه نیست؟! پس باید خیلی دقت کنیم. او خالق ماست، ما در محضر اوییم و او به تمامی اسرار و احوال آشکار و نهان ما آگاه است.
«لاَ جَرَمَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» (النّحل، 23)
ترجمه: بىگمان خداوند آنچه را پنهان مىدارند و آنچه را آشكار مىسازند، مىداند و حقّا كه او مستكبران را دوست ندارد.
الف – آیا خداوند متعال، [العیاذ بالله]، اهانت میکند، فحش و ناسزا میگوید، تهمت میزند، افترا میبندند و از عدالت خارج میشود؟! مگر هم قد و هم کلاسی و همکار مخلوقاتش میباشد؟!
ب – اگر خدایی که خالق و ربّ است، و علیم به احوال درونی و بیرونی مخلوقاتش است، فرمود: آن را گاو آفریدم، این را خر آفریدم، این را آدم آفریدم …، کسی میتواند بگوید که چرا افترا زدی و اهانت کردی؟! گاهی بشر به خدا افترا میبندد و گاو، فرعون، یا هوای نفس خودش را شریک او قرار میدهد و از این جهل و بیعدالتی خودش ناراحت نمیشود، اما اگر خداوند متعال بفرمایید: حیوان این کار را نمیکند که تو از روی بیعقلی میکنی، معترض میشود که “چرا به من اهانت شد و ناسزا گفته شد؟!” این هم جلوهای دیگر از “تکبر” است.
نکته: مکرر بیان شد که همیشه و در هر موردی، به ویژه اگر به مباحث اعتقادی مربوط شود و بالاخص اگر راجع به خداوند سبحان باشد، اول باید ببینیم آن چه گمان کردیم، آن چه مدعیاش شدیم و آن چه نسبت میدهیم درست است یا خیر؟ و بعد بپرسیم چرا چنین و چنان است؟
اگر یکی به شما بگوید: چرا دروغ گفتید، چرا دزدی کردید، چرا آدم کشتید و …؟ چه پاسخی خواهید داد؟ به طور حتم میگویید: اول شما ثابت کن که من این کارها را کردم، بعد بپرس چرا؟
پس دقت کنیم (اخیراً بیشتر رایج شده) که ابتدا یک صورت مسئلهی غلطی را طرح میکنند، یک تفسیر یا حتی ترجمهی غلطی ارائه میدهند، یک داوری نادرستی انجام میدهند؛ بعد همان را به خدا یا اسلام یا قرآن نسبت داده و بعد میپرسند: چرا؟! اول خدای عزّوجلّ را (العیاذ بالله) به ظلم “متهم” و به داوری خودشان محکوم میکنند و بعد میپرسند: چرا؟
ج – آیا خداوند متعال در قرآن کریم، همه غیر مسلمانان را فاسق و فاجر و پستتر از حیوان خوانده است؟ [هر چند که اگر بخواند، حق با اوست، چون او میشناسد و اوست که انسان و حیوان را خلق کرده است و به صفات هر کدام اعلم میباشد]. ولی راجع به هر غیر مسلمانی چنین نفرموده است:
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُوْلَـئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمن يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (البقره، 121)
ترجمه: كسانى كه به آنها كتاب (آسمانى) دادهايم (مانند يهود و نصارى) و آن را به شايستگى تلاوت مىكنند (بدون تحريف و با تدبّر و عمل)، آنهايند كه به آن ايمان مىآورند، و كسانى كه بدان كفر ورزند آنهايند كه زيانكارند.
«وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلّهِ لاَ يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَـئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» (آلعمران، 199)
ترجمه: و البته از اهل كتاب كسانى هستند كه به خدا و بدانچه به سوى شما نازل شده (قرآن) و به آنچه به سوى آنها نازل شده (كتابهاى آسمانى پيشين) ايمان مىآورند در حالى كه در برابر خدا فروتن بوده، با (تحريفِ) آيات خداوند بهاى اندكى به دست نمىآورند، آنها پاداشى درخور مقامشان در نزد پروردگار خود دارند بىترديد خداوند زودرس به حساب است.
دستهبندیهای انسان در قرآن:
دستهبندی انسانها در کلام وحی متفاوت است، چنان چه در میان ما نیز متفاوت است. ما گاهی مردم را به لحاظ سنّ، گاهی به لحاظ ملیت، گاهی به لحاظ صنف و … دستهبندی میکنیم؛ خداوند متعال نیز بندگانش را گاهی به لحاظ چگونگی ایمان و اعتقادات، گاهی دین، گاهی اخلاق و رفتار و … دستهبندی میکند. در آیهی ذیل تمامی موحدین و اهل کتاب، چه مسلمان و چه غیر مسلمان در یک دسته و تمامی مشرکین در دستهی دیگر قرار گرفتهاند:
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (الحج، 17).
ترجمه: كسانى كه (به حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و کتاب او) ايمان آوردند و كسانى كه يهودى شدند و صابئىها و مسيحيان و زرتشتيان؛ و كسانى كه شرك ورزيدند، البته خدا روز قيامت ميانشان داورى خواهد كرد، زيرا خدا بر هر چيزى گواه است.
انسان و حیوان:
انسان تعاریف متفاوتی دارد. تمامی مکاتب بشری (یا به تعبیری ادیان غیر الهی، که سعی دارند بگویند: ما با دین مخالفیم، اما خودشان نوعی دین هستند)، “انسان” را گونهای از “حیوانات” بر شمردهاند – حیوان دوپا، حیوان راست قامت، حیوان ناطق، حیوان با هوش در ابزارسازی … تعاریف و توصیفات مکاتب از “انسان” میباشد؛ – نهایت احترام به مقام و شأن انسان در مکاتب بشری، از کارل است که گفت: “انسان موجود ناشناخته” – مابقی همه انسان را حیوان خواندند. و اصلاً هم کسی به آنها معترض نمیشود که این اهانت، افترا و ناسزا میباشد(؟!)
اما خداوند علیم و حکیمی که خالق حیوان و انسان است، همگان را “حیوان” نخوانده است. بلکه میفرماید: انسان مسیر رشدی از جمادی به نباتی – از نباتی به حیوانی و از حیوانی به انسانی دارد و البته رشد او در مراتب کمالیِ انسانی محدود نمیباشد و حتی میتواند از ملائک نیز پیشیگیرد. از این رو میفرماید: برخی به رغم آن که به شکل انسان و برخوردار از قابلیتها و استعدادها و امکانات انسانی خلق شدهاند، پایشان را از مرحلهی “حیوانی” فراتر نمیگذارند، پس هم چنان حیوان باقی میمانند و یا به مراتب پستتر. چرا که به او عقل، قلب، شعور، بصیرت، اختیار، وحی و امام داده شده تا رشد کند، اما همه اینها را تعطیل کرده و از این نعمات غافل شده و فقط تابع “نفس حیوانی” خود میباشد:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف، 179)
ترجمه: و حقّا كه ما بسيارى از جن و انس را (گويى) براى دوزخ آفريدهايم، زيرا كه دلها دارند ولى (حقايق را) بدان نمىفهمند، و چشمها دارند ولى بدان (به عبرت) نمىنگرند و گوشها دارند ولى بدان (معارف حقّه را) نمىشنوند آنها مانند چهارپايانند بلكه گمراهترند و آنها همان غافلانند.
خب، حالا این فحش و ناسزا و تهمت و افتراست، یا “انسانشناسی” و تعریف انسان در حالات و مواضع متفاوت اوست. اگر کسی با چشم بسته در خیابان راه برود و به زمین بیافتد و مجروح یا حتی کشته شود، شما بفرمایید: بسیار احمق و نادان بود که چشم داشت، اما باز نمیکرد تا ببیند، فحش و ناسزا و افترا و بدور از عدالت است؟!!
فسق و فجور:
*- فسق یعنی خارج شدن از پوسته یا قالب – مثل هستهای که از داخل خرما خارج میشود و آن بخش مغذی، مقوی و نگهدارندهاش را رها میکند – از این رو خداوند متعال هر کسی را که از قالب اصلی خود، که همان قالب بندگی و اطاعت میشود، خارج گردد را “فاسق” میخواند. از این رو در ادبیات قرآنی، فاسق به «مَن خَرَجَ مِن طاعَةِ الله – کسی که از اطاعت خدا خارج شده است» اطلاق میگردد. پس مسلمان و غیر مسلمان ندارد، هر کس و در هر موردی که از اطاعت معبود خارج شود، در آن مورد و یا به طور کلی فاسق شده است، چنان چه ولایتپذیریِ کفار را ناشی از بیایمانی و “فسق” قلمداد مینماید. خواه پذیرنده مسلمان باشد، یا اهل کتاب یا کافر:
«وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِيِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاء وَلَـكِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ» (المائده، 81)
ترجمه: و اگر آنها به خدا و پيامبر و آنچه بر او فرود آمده ايمان داشتند آنها را (مشركان را) دوست و سرپرست نمىگرفتند، و لكن بسيارى از آنها نافرمانند.
*- فجور نیز معنی نزدیکی به فسق دارد. از ماده (فَجَرَ) است به معنای باز شدن در آلودگی به گناه. مثل این است که بیرون آمده از قالب و پوسته، فاسد و تباه و پراکنده شود. از این رو به اهل گناهان کبیره و کسانی که قبحشان در گناه ریخته شده، “فاجر” میگویند. چنان چه در معنی فاجر گفتهاند: «هرزه، عیاش، فاسد، خراب، زناکار، دروغ گو، بیحیا، بیشرم، وقیح و گستاخ».
«إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» (نوح، 27)
ترجمه: چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز پليدكارِ ناسپاس نزايند.
حال اگر خدایی که او خلق کرده و برای انسان در درون و برون تبیین کرده که چه چیزی ایمان و تقواست و چیزی فسق و فجور است، بگوید: فلان قشر فاسد، ظالم، فاسق و فاجر هستند، افترا و ناسزا و به دور از عدالت تلقی میگردد؟!
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (الشَمس، 7)
ترجمه: و سوگند به نفس (آدمى) و به آن كه او را راست و درست كرد * سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن الهام كرد.
افترا و ناسزا:
افترا دروغ بستن به دیگران است. پس اگر کسی به فاسق، فاسق بگوید و یا به فاجر، فاجر بگوید که افترا، ناسزا، اهانت و فحش نیست. بیان واقعیت اوست. و خدا اعلم به احوال و اوصاف بندگان خویش میباشد.
چرا در احکام “غیبت” که آن همه بر پرهیز از آن تأکید شده، بیان شده که «فسق آشکار غیبت ندارد»؟ یعنی مثلاً اگر کسی شرابخواری یا زناکاری خود را پنهان نکرد و اهل فسق و فجور بود، حال دیگران بگویند که فلانی شرابخوار یا زناکار است، دیگر غیبت محسوب نمیشود؟ چون همینطور هست و بیان و شرح حال اوست.
حال خدایی که بشر را میشناسد، تعریف میکند که ایمان چیست و کفر کدام است – تقوا چگونه است و شاخصههای فسق و فجور چیست و چه کسانی با چه اعتقادات یا رفتارهایی در کدام قشر قرار میگیرند.
*- آیا این یک تبیین و تعلیم هدایتی نیست؟ آیا میتوان با خدا و کلام او، برخوردی شعاری، ژورنالیستی و احساسی کرد و [العیاذ بالله] گفت: «وا! چرا خدا ناسزا گفت؟ چرا اهانت کرد؟ چرا افترا بست و …؟»؛ یا باید دید که در بیان خداوند خالق و ربّ، انسان مؤمن، متقی، صالح، عاقل، عالِم … – با انسان کافر، مشرک، منافق، فاسق، فاجر و حیوان صفت، هر کدام چه ویژگیها و شاخصهها و رفتارهایی دارند و چه تفاوتهایی با هم دارند؟
اگر اینها را ندانیم، چگونه تعاریف حق و باطل، خوب و بد و دوست و دشمن را تشخیص خواهیم داد و چگونه مصادیق آنها برایمان قابل شناسایی خواهد شد؟!
پس چرا به جای آن که این معارف را بیاموزیم، باید چنین تعبیر کنیم که تعاریف ارائه داده شده، صدور مجوز ناسزاگویی از جانب خداوند سبحان است؟!
آیا اینگونه حرفها، توصیفات و داوریها، خود افتراها و اهانتها به ساحت مقدس او و به دور از نگاهی عادلانه نمیباشد؟!
تذکر:
یک موقع کسی (به هر دلیلی)، کافر و منکر خداست – هر چند که نشان از نادانی و بیعقلی اوست – او حسابش جداست؛ اما یک موقع کسی خدا را قبول دارد، اما مرتب به او بدگمان است و ذهنش دائم مشغول متهم نمودن، افترا و اهانت به اوست! خب چرا؟! این را باید در خود ریشهیابی کنیم و مراقب باشیم.
چرا به جای آن که خدای خود را بندگی کنیم، او را بشناسیم و به او عشق بورزیم، به جنگ او برویم؟! سببها کدام است و نتیجه چیست؟
سؤال شیرین و حیاتبخش است، اما چرا باید شیرینی سؤال، آن هم در مورد خداوند عزّوجلّ را به زهر سوء ظنّ و تهمت و افترای به او تلخ و کَشنده کنیم؟!
چرا وقتی شناخت بیشتری (هر چند اندک) حاصل شد، نگوییم:
«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ» (الأعراف، 43)
ترجمه: ستايش و سپاس از آن خدايى است كه ما را به اين راهنمايى كرد، و اگر خدا ما را رهنمون نمىشد ما هرگز راه نمىيافتيم.
و چرا وقتی دم به دم شاهدیم که به جای عدلش، نسبت به ما با فضل و رحمتش رفتار مینماید، ما نیز عاشقانه و بندهوار استغفار نکنیم و سر به سجده نگوییم: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ»؟!