پرسش:

شبهه‌ای در مورد عدالت خداوند دارم که چرا حضرت عیسی یا امام مهدی در دوران طفولیت یا کوچکتر، به درجه امامت یا پیامبری رسیدند؟

پاسخ:

ذهن انسان وقتی می‌تواند با قوت روشنگری کند که دچار خلط مبحث (مخلوط کردن چند موضوع متفاوت) نگردد و فکر نیز وقتی عمیق می‌شود که بتواند تفکیک موضوع کند و روی هر موضوعی تمرکز نماید.

حال دقت فرمایید که وقتی یک سؤال [مانند: حکمت نبوت یا امامت در کودکی] شبهه قلمداد می‌شود، و سپس ربط داده می‌شود به عدالت خداوند سبحان، چه آشفتگی عجیبی در ذهن و فکر ایجاد می‌شود؟! و قطعاً خود حجابی برای فهم و مقاومتی برای درک ایجاد می‌نماید.

پس ذهن ما، در سؤالی مانند سؤال فوق، با دو مقوله مواجه است، یکی “عدل الهی” و دیگری “حکمت نبوت یا رسالت در کودکی»؟

عدالت خداوند سبحان:

بارها تأکید شد که هر گاه درباره‌ی “عدالت” خداوند سبحان دچار تردید می‌شوید، سریعاً ذهن خود را متوجه دو اصل و قاعده‌ی ریشه‌ای و کلی بنمایید:

یک – یا کسی گمان دارد که خدایی نیست (که هست)، در چنین باوری بحث از اسماء و صفات الهی بی‌مورد است، چرا که وقتی اصل وجود مورد تردید یا انکار قرار گرفته، دیگر بحث از صفات یا افعال آن وجود معنایی ندارد. مثل این است که کسی بگوید: «من اصلاً قبول ندارم که شخص یا شخصیتی به نام حافظ وجود داشته است، اما شما بگویید که چرا چنین غزلی سروده است؟!» یا کسی بگوید: «من وجود خورشید را قبول ندارم، اما شما بگویید که چرا نور و انرژی دارد؟!»

دو – یا کسی گمان دارد که خدایی هست (که هست)؛ در این صورت بدیهی است که او “عادل” است؛ چرا که ایجاب علم، حکمت، قدرت و همه اسماء کمالیه و سبوحیت، این است که او از هر گونه نیستی، نقص و کاستی بری باشد، چه رسد به نقطه‌ی مقابل عدل، که ظلم می‌باشد.

بی تردید موجودی که عادل نباشد، حتماً ظالم است [عدل و ظلم حد وسط ندارند]؛ و صد البته که اگر موجودی عادل نبود و ظالم بود، نه تنها خدا نیست، بلکه از آن چه می‌توانست باشد نیز کمتر و پست‌تر شده است.

پس ظلم، حتی به اندازه شکاف هسته‌ی خرما نیز به خداوند سبحان (منزه) راه ندارد.

« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً » (النساء، 49)

ترجمه: آيا به كسانى كه خويشتن را پاك مى‏شمارند ننگريسته‏اى؟ [چنين نيست،] بلكه خداست كه هر كه را بخواهد پاك مى‏گرداند، و به قدر نخِ روى هسته خرمايى ستم نمى‏بينند.

عدل:

معنای “عدل”، چه در مورد خداوند سبحان و چه افعال و رفتار آدمیان و چه حوادث گوناگون در طبیعت بی‌جان، به هیچ وجهی «مساوات» نمی‌باشد.

خداوند متعال از آسمان یک باران به یک زمین می‌فرستد و در آن زمین انواع و اقسام گیاهان متفاوت می‌روید، از علف، گُل و سبزه گرفته، تا غلات، و تا میوه‌های ترش و شیرین، میوه‌های دانه‌ای یا میوه‌های گوشتی. سیب و پرتقال، یا انار و انجیر و …، آیا این علم، حکمت، قدرت و مشیت الهی، منافاتی با «عدل» او دارد؟ و آیا می‌توان گفت: چون زمین یکی بود و آب یکی، پس محصول نیز باید یکی باشد؟!

« وَهُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلِى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » (الأنعام، 99)

ترجمه: و اوست كسى كه از آسمان، آبى فرود آورد پس به وسيله آن از هر گونه گياه برآورديم، و از آن [گياه‏] جوانه سبزى خارج ساختيم كه از آن، دانه‏هاى متراكمى برمى‏آوريم. و از شكوفه درخت خرما خوشه‏هايى است نزديك به هم. و [نيز] باغهايى از انگور و زيتون و انار- همانند و غير همانند- خارج نموديم. به ميوه آن چون ثمر دَهَد و به [طرز] رسيدنش بنگريد. قطعاً در اينها براى مردمى كه ايمان مى‏آورند نشانه‏هاست.

آیا گربه، سگ، گاو، مار، مارمولک، حیوانات آبزی، پرندگان، درندگان و …، می‌توانند بگویند چون بین ما مساوات نیست، پس عدالت نیست؟!

“عدالت” یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش؛ که البته این امر مستلزم علم، حکمت و قدرت می‌باشد.

حکمت نبوت یا امامت در کودکی:

بله، حضرت عیسی علیه السلام در گهواره فرمود که من بنده خدا (نه خدا، پدر خدا یا پسر خدا) و نیز نبی هستم و به من کتاب داده شده است:

« فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا » (مریم علیهاالسلام، 29 و 30)

ترجمه: پس [مریم] اشاره كرد به سوى آن (كودك كه از او بپرسيد)، گفتند: چگونه با كسى كه كودكى خرد در گهواره است سخن بگوييم؟! * (آن نوزاد به زبان آمد و) گفت: حقّا كه من بنده خدايم، مرا (در اين حال) كتاب (انجيل) داده و (در اين سن) پيامبر قرار داده است.

هم چنین می‌دانیم که امام جواد علیه السلام در سنّ هفت یا هشت سالگی، امام هادی علیه السلام در سنّ نه سالگی و امام زمان علیه السلام در سن پنج سالگی به امامت رسیدند.

اما در خصوص “حکمت” مشیت، فعل، قول و حُکم خداوند علیم و حکیم، نمی‌شود به یک یا دو حکمت اشاره نمود و گفت: همین است و غیر از این نیست، بلکه چه بسا صدها و هزاران حکمت، در یک مشیّت یا حکم جاری شده باشد؛ اما می‌توان به یکی دو نمونه اشاره نمود:

حکمت – 1): شاید بتوان گفت که اولین “حکمت” این است که بندگان بدانند که بنده هستند و نه فرمانده یا ربّ؛ لذا امر هدایت تکوینی و تشریعی خداوند متعال، به اراده‌ی او که علیم، حکیم، سمیع، بصیر و قادر است انجام می‌گیرد؛ و اراده‌ی او نیز مقهور و مرعوب معیارها و نظرات بندگان خویش نمی‌باشد. از این رو وقتی پرسیدند که چرا خدا این را نبی قرار داد و آن را نداد، یا چرا به خود ما یا دست کم بزرگان ما وحی نفرستاد؟ فرمود: اوست که می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد:

« وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ » (الأنعام، 124)

ترجمه: و چون آيتى برايشان بيايد، مى‏گويند: «هرگز ايمان نمى‏آوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نيز] داده شود.» خدا بهتر مى‏داند (اعلم است به این که) رسالتش را كجا قرار دهد. به زودى، كسانى را كه مرتكب گناه شدند، به [سزاى‏] آنكه نيرنگ مى‏كردند، در پيشگاه خدا خوارى و شكنجه‏اى سخت خواهد رسيد.

حکمت – 2): “امتحان” که عموماً با “نشانه”ها صورت می‌پذیرد، حکمت دیگری است. خداوند متعال برای هدایت نشانه می‌گذارد و با همان نشانه‌ها نیز امتحان می‌کند. چنان که آیات الهی چه در خلقت و چه در قرآن کریم، همه نشانه‌ها (آیات) او می‌باشند.

خداوند متعال گاه مثال زدن به یک پشه را نشانه و مایه امتحان قرار می‌دهد – گاه برای نبی و رسولش، یک ماهی را نشانه‌ی هدایت قرار می‌دهد و به همان امتحان می‌کند – گاه برای معلوم شدن کفر و لجاج یک امت، فقط یک شتر را نشانه قرار می‌دهد و با همان امتحان می‌کند … .

***- انبیا، رسولان و امامان، از هر حیث نشانه‌ها (اسما)ی برتر الهی هستند – انسان‌های کامل، و بالتبع در میان مخلوقات کامل‌ترین هستند و خدا آنان را نشانه‌ی هدایت قرار داد و اطاعت و تبعیت از آنان را سبب رشد و کمال قرار داد و با همان‌ها نیز امتحان می‌کند.

***- در عین حال هستند کسانی که برای توجیه نافرمانی خود، بهانه‌هایی می‌آورند، مانند: چرا از قوم بنی اسرائیل بود – چرا حتماً بنی هاشم باشد – چرا در خاورمیانه بود – چرا عرب بود – چرا سنّش کم بود و یا چرا زیاد بود؟! حتی برای نافرمانی از امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، بهانه می‌آوردند که چرا خنده‌رو و بشاش است، می‌گفتند: حاکم باید با اخم و عبوسی وقار خود را به نمایش بگذارد!

حکمت – 3): دیگر از حکمت‌ها، تعلیم انسان‌ها به قوای بالفعل و استعدادهای بالقوه‌ی خودشان است، تا بدانند که این انسان دارای چه ویژگی‌هایی می‌باشد و چرا “احسن خلقت” است و در بهترین اندازه‌ها آفریده شده است؟! « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ – [كه‏] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم / التّین، 4»

خداوند متعال به انسان نشان می‌دهد که او را به گونه‌ای آفریده که به محض دمیدن روح به پیکر بی‌جانش، می‌تواند برگزیده‌ی خدا «صفوة الله» و نماینده‌ی خدا «خلیفة الله» شود؛ مانند حضرت آدم علیه اسلام – او می‌تواند به محض تولد، از خدای خودش اخذ وحی و حکم کند؛ مانند حضرات یحیی و عیسی علیهما السلام – و می‌تواند از همان کودکی، بار ولایت و امامت را به دوش بکشد، مانند امامان جواد، هادی و مهدی علیهم السلام.

پس این معجزات و آیات، نه تنها هیچ منافاتی با عدل ندارند، بلکه دقیقا عین عدل [قرار دادن هر چیزی به جای خودش، بر اساس علم و حکمت و قدرت] می‌باشند.

مثال:

افراد معمولی بسیاری هستند که در سنین کودکی نابغه بودند. پس نبوت یا امامت کسی در سنّ کودکی نیز عجیب و باورنکردنی نمی‌باشد.

سیدمحمدحسین طباطبایی در سال ۱۳۶۹ در شهرستان قم به دنیا آمد و در سن دو و نیم سالگی، حفظ کردن قرآن را شروع کرد. او توانست در سن ۵ سالگی کل قرآن را حفظ کند. وی علاوه بر حفظ کل قرآن در آن مقطع سنی توانسته بود احادیث اصول کافی و همچنین کتاب گلستان سعدی و اشعار محتشم کاشانی را به حافظه بسپارد. علم‌الهدی در همان سنین موفق به کسب درجه دکترای افتخاری از دانشگاه حجاز انگلستان گردید، و امثال او در جهان بسیار بوده و هستند.

روایت:

اسماعيل بن بزيع گويد: از حضرت ابي جعفرعليه السلام راجع به امامت پرسيدم و گفتم: آيا ممكن است امام از هفت سال كمتر داشته باشد؟ فرمود: «نِعَم، وَاقلّ مِن خَمسَ سِنين» آری، كمتر از پنج سال هم می‌شود.» (كلينی، كافی، ج 2، ص 222)

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=27043

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب