پرسش:
جوانی 18 ساله هستم و احساس میکنم که کسی مرا دوست ندارد، چه کنم؟
پاسخ:
مقولهی دوست داشتن (محبت)، بسیار معظم است، لذا هیچ گاه نباید صرفاً از منظر احساسی مورد توجه قرار گیرد. پس اجازه دهید در این بحث مهم، نگاهی ریشهای به مقولهی «محبت – دوست داشتن – دوست داشته شدن» نماییم.
دوست داشتن (محبّت)، اساسِ خلقت و انگیزه و هدفِ حرکت است، چنان که اساس “هدایت” است و چنان که در قیامت نیز هر کسی با “محبوب” خود محشور میگردد و در جوار قُرب او جای میگیرد؛ حال خواه محبوب یا محبوبهاش حق باشند و خواه باطل باشند.
در تعالیم اسلامی (قرآن، حدیث و سنّت)، میآموزیم که انگیزهی حرکت به سوی قرب الهی، “محبت” است – اجر رسالت، همان محبت و مودت است – از منظر رحمت الهی، ملاک تفکیک بین بندگان در دنیا و آخرت همان محبت است – چنان که ریشه و رأس هر گناهی نیز همان محبت به دنیا و مظاهرش میباشد.
خداوند سبحان به بندگان مؤمنش، که او را میشناسند و به او ایمان و محبت دارند نیز میفرماید که اگر برگردید، خداوند متعال قوم دیگری را جایگزین شما میکند که بارزترین صفت و شاخصهی آنها، همان «محبت” است:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ » (المائده، 54)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خدا گروهى [ديگر] را مىآورد كه آنان را دوست مىدارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمىترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مىدهد، و خدا گشايشگر داناست.
سن تکلیف و دوران جوانی:
برخی گمان میکنند که سنّ تکلیف، یعنی آغاز بلوغ جسمی و جنسی! در حالی که چنین نیست، بلکه روح انسان [که اصل وجود اوست]، در این سن به مرحلهای از رشد میرسد که با معرفت، عشق و محبت و متقابلاً تنفر و بُغض آشنا میشود، حس “تولا و تبرا = دوستی و دشمنی، نزدیکی و دور، محبت و بغض” در او شکوفا میگردد، لذا قابلیت بندگی پیدا میکند و خالقش او را مخاطب خود قرار میدهد و دیگر او را مکلف و مسئول محسوب مینماید.
از این رو، توجه انسان بعد از بلوغ و تکلیف و در سنین جوانی، به شکوفهی «عشق و محبت» آغاز شده و بیشتر میشود تا به ثمر رسد.
تألمات:
پس، بروز بحرانها و حتی تألمات و نیز گمانهایی چون: «همه مرا دوست دارند – یا – هیچ کس من را دوست ندارد» در این دوران، هم شدید است و هم بسیار طبیعی؛ چنان که تلاش برای مورد توجه قرار گرفتن و دوست داشته شدن نیز شدید و طبیعی است؛ چنان که حتی آراستن ظاهر نیز برای مورد توجه، مقبول و محبوب واقع شدن است، هر چند که ممکن است برخی آن را هدف بگیرند و راه را به خطا روند.
اگر محبتهای آدمی در این دوران درست هدفگذاری شده و جهتداده شوند، و اگر این بحرانها و خلجانها درست کنترل شوند، نتایجش در رشد و کمال مثبت خواهد بود، اما اگر درست نباشند و انحرافات گوناگونی ایجاد شود، تألمات گوناگونی، از جمله: افسردگی، ناامیدی، انزوا، بدبینی، ترس، تکبر و … را به همراه خواهد داشت.
چند راهکار:
الف – قبل از هر چیز باید محوریت “من” را کنار گذاشت. چرا باید همگان “من” را دوست داشته باشند؟ مگر من کی هستم و یا چه میکنم و یا از چه فضایلی برخوردارم که باید حتماً محبوب دیگران قرار گیرم؟! این محوریت “من” که به آن “انانیّت = منیّت” نیز گفته میشود، ریشهی تکبر است و تکبر میآورد.
ب – در عین حال که “من” نباید محور قرار گیرد، به لحاظ خودشناسی، توجه به “من” لازم است. به عنوان مثال: ابتدا از خود بپرسد: من چه کسانی را دوست دارم؟ چرا دوست دارم؟ چگونه دوست دارم و بروز این محبتم به آنها (مودتم) چگونه است؟! ردهبندی محبوبهایم چگونه است؟ کدامین را در راستای کدامین دوست دارم و غایت و شدت محبت من به کیست؟
به عنوان مثال با خود میگوید: غایت و شدت محبت من، به الله جلّ جلاله میباشد، در همان راستا رسول او اهل بیت علیهم السلام را دوست دارم، در طول این محبت، قرآن و اسلام و مسلمانان را دوست دارم، در همین چارچوب، پدر و مادر، همسر و فرزند، خویشان، کسب و کار، شهر و دیار و وطن و چیزهای دیگر را دوست دارم.
محبت و عشق، بازتاب است:
امروزه حتی کافران و ملحدان، با عصای علم و تفکر، به این نتیجه رسیدهاند که “محبت”، نه تنها هیچگاه یک سویه نیست؛ بلکه همیشه بازتاب محبت دیگری است.
زیگمونت باومن؛ که نظریه پرداز مشهوری در عرصهی پست مدرنیسم و پسا پست مدرنیسم میباشد، میگوید: «عشق ما به همسایه، بازتاب عشق او به ماست – کتاب عشق سیال»؛ سخن او درست است، اما چون آنها هیچ گاه غایتگرا نیستند، دچار “دور” میشوند که البته باطل است.
یعنی میشود از آقای باومن سؤال کرد: «اگر عشق ما به همسایه، بازتاب عشق او به ماست، عشق او به ما، بازتاب کدام عشق است؟»
این سؤالات انتها ندارد، مگر آن که گفته شود: تمامی عشقها و محبتها، بازتاب عشق حقیقی، از عاشق و معشوق حقیقی میباشد. لذا حتی محبت به دنیا و مظاهرش را او در فطرت ما سرشته است، چرا که لازمهی حیات دنیا و ابزار رشد و کمال و قرب به معشوق حقیقی میباشد، چنان که فرمود:
« زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ » (آلعمران، 14)
ترجمه: دوستىِ خواستنیها[ى گوناگون] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسبهاى نشاندار و دامها و كشتزار[ها] براى مردم آراسته شده، [ليكن] اين جمله، مايه تمتّع زندگى دنياست، و [حال آنكه] فرجام نيكو نزد خداست.
نتیجه:
پس، قبل از آن که نگاه کنید دیگران چقدر شما را دوست دارند، نگاه کنید که:
*- شما چقدر دیگران را دوست دارید و این دوست داشتن شما چراست و چه هدف و جهتی دارد؟! *- ملاکهای دوست داشتن چیست؟ بروز و ظهور محبت (مودت) چگونه است؟ آیا صرفاً زبانی است، یا آن که محبت باید در قلب ایجاد شود و سپس در عمل [که بیان یکی از آنها و پایینترین مرحله است] تجلی یابد.
*- آیا خدایی که خلقتان نمود، شما را دوست نداشت و خلق نمود؟ آیا خدایی که به رغم این همه بیمعرفتی (نا شناختی)، بیتوجهی، بیمحبتی و …، این همه ما را مورد الطاف و عنایاتش قرار داده و میدهد، محبتی به ما ندارد؟! و آیا این محبوب غایی، برای ما کافی نیست؟!
*- آیا “غیرت”، از شاخصههای محبت نیست و آیا آن محبوب (معشوق) غایی، محبت مستقل و بیشتر به غیر از خود را از بندگانش میپذیرد؟!
*- بروز و ظهور “محبت” از ناحیه خودم به دیگران و دیگران نسبت به خودم، باید چگونه باشد که من احساس میکنم نیست؟
*- “من” چرا باید محبوب دیگران یا همگان باشم؟
*- آیا دیگران مرا دوست ندارند، چرا؟ یا دوست دارند، منتهی من نمیفهمم و قدردان نیستم؟
*- آیا خداوند سبحان، محبت مرا در دل هیچ کس نیانداخته است؟ یا من حتی محبت او را نمیبینم و درک نمیکنم، چه رسد به محبت دیگران را؟!
*- خودم دیگران را چقدر دوست دارم، چرا؟ و محبتم را چگونه ظاهر میکنم؟
*- ابراز محبت خودم به دیگران چگونه است؟ آیا هم چون فرعون کوچکی در یک گوشه نشسته و نگاه میکنم که دیگران چقدر مرا دوست دارند و این محبت خود را چگونه آشکار و اظهار میکنند؟ یا خودم در راه خدا به آنها محبت دارم و جز از خداوند سبحان نیز نیتجهای را انتظار ندارم؛ لذا اگر در مقابل محبت من، بیتوجهی کردند نیز به من آسیبی نمیزند، چون محبوب حقیقیام دید و خرید.