عالمان برجسته اهل سنت کتاب های زیادی در ارتباط با انحرافات «ابن تیمیه» نوشته اند. یکی از آن ها کتاب «فتاوای ابن تیمیه فی المیزان» است که توسط علامه «محمد بن أحمد مسكة بن العتيق اليعقوبي» به رشته تحریر در آمده است. این کتاب در سال (2003 میلادی) در کشور هند توسط انتشارات «مركز اهل السنة بركات رضا» در 489 صفحه منتشر شده است.

گزارش کتاب

کتاب «فتاوای ابن تیمیه فی المیزان» شامل یک مقدمه، و سه فصل می باشد. مؤلّف بدعت های ابن تیمیه را در ده باب بیان کرده و هرکدام را مفصلا مورد بررسی قرار داده است. در پایان مباحث خود را با یک خاتمه به پایان می رساند.

مؤلّف کتاب پس از بررسی اقوال علما در مورد ابن تیمیه و بیان عقاید اهل سنت و جماعت و نشان دادن تعارض بین فتاوای ابن تیمیه و عقاید اهل سنت و جماعت، تصریح می کند که بر تمامی علما واجب است که در رد بدعت قیام کنند و آن را به همه مسلمین مخصوصا اهل تسنن اطلاع دهند.

مقدمه

مؤلّف در مقدمه کتاب اشاره ای به اهمیت موضوع کتاب کرده است. در ابتدا مؤلّف از انتشار پیدا کردن کتب ابن تیمیه به صورت رایگان در میان مردم سخن گفته است، که بسیاری از عوام و فرهیختگان به دلیل ضعف فرهنگ دینی، تحت تأثیر کتب ابن تیمیه قرار گرفته اند.

مؤلّف می نویسد من کتاب های ابن تیمیه را مطالعه کردم، و با توجه به فتاوای ابن تیمیه، آن ها را دائرة المعارفی از بدعت ها یافتم. البته مؤلّف هدف از کتاب را پاسخ به سخنان ابن تیمیه ندانسته است، چرا که معتقد است علمای بسیاری در کتب مختلف و جاهای متفرق از آن پاسخ داده اند. بلکه مؤلّف هدفش را آگاهی مردم از حقیقت نوشته های ابن تیمیه، و نشان دادن تعارض بین فتاوای ابن تیمیه و عقاید اهل سنت و جماعت دانسته است.

مؤلف اشاره می کند که نتیجه فتاوای ابن تیمیه این است که همه مسلمانان یا کافر، یا مشرک، یا بدعت گذار و گمراه بوده اند، و وسعت آن شامل «همه ی علمای معروف از ائمه چهار مکتب، همه مفسران قرآن، همه شیوخ تصوف، و همه امت محمدی از اهل سنت» می باشد. مؤلّف برای تبیین سخنانش، نام بسیاری از بزرگان اهل سنت را ذکر می کند، تا نشان دهد نتیجه سخنان ابن تیمیه گمراهی همه ی علماء تفسیر، حدیث و دیگران است، علمایی مانند «أبو الحسن الأشعري، غزالي، إمام الحرمين، باقلاني، سبكي، فخر رازي، و دیگران» و «ابن جرير طبري، قرطبي، ابن عربي، نسفي، سيوطي، و دیگران از علماء تفسیر» «بيهقي، نووي، ابن حجر، حافظ العراقي، ابن حجر هيتمي، حافظ العلائي، زرقاني، و دیگران از علماء حدیث» و «قشيري، محيي الدين بن العربي، أبو الحسن الشاذلي، سيدي عبد العزيز الدباغ، سيدي أبو العباس التجاني، شيخ سيد المختار الكنتي، شيخ محمد إلمام، سيدي محمد فال بن متال، شيخ أحمد بنب، شيخ سيديا، شيخ محمد الأغطف، شيخ محمد فاضل، شيخ ماء العينين، شيخ سعد أبيه، أحمد بن العاقل، سيد عبد الله بن الأفضل، مختار بن بون، محنض بابه بن اعبيد، شيخ محمد الحافظ، حرمة بن عبد الجليل، فقيه عمر الخطاط، محمد بن محمد سالم و فرزندانش، مجيدري، سعيد بن محمد اليدالي، سيدي عبد الله بن الحاج إبراهيم، و إمام ناصر الدين» که نتیجه سخنان ابن تیمیه گمراهی یک یک آنان است.

مؤلّف در ادامه نسبت به گستردگی سخنان ابن تیمیه می نویسد، که این گستردگی شامل سه قرن نخست اسلام نیز می شود. چرا که ابن تیمیه اگر چه مدعی تبعیت از سلف است، ولیکن نتیجه سخنانش، حتی مسلمانان سه قرن نخست را نیز در بر می گیرد، از این رو ابن تیمیه خود و تابعینش را سلف پیامبر می داند.

مؤلّف در پایان مقدمه اشاره می کند که رعایت امانتداری نسبت به نقل سخنان ابن تیمیه و فتاوای وی را انجام داده است والله ولي التوفيق، والهادي إلى سواء الطريق

فصل اول

مؤلّف در فصل اول به برخی از نام های عالمان برجسته اهل سنت که به مخالفت با ابن تیمیه پرداختند، اشاره می کند. وی می نویسد که از زمان انتشار سخنان ابن تیمیه، تمامی عالمان مذاهب اربعه در برابر وی ایستادگی کرده و با وی مخالف کردند، از برجسته ترین علماء هم عصر وی عبارتند از؛ تقی الدین سُبکی، أحمد بن یحیی بن إسماعیل بن طاهر بن جهبل الحلبی (م 733 ه)، محمد بن علی بن عبد الواحد أنصاری معروف به زملکانی که ریاست شافعی ها به وی منتقل شد (م 727 ه)، محمد بن أبی بکر بن عیسی بن بدران السعدی، معروف به علامه أخنائی قاضی مالکی مذهب در مصر (م 750 ه)، محمد بن إبراهیم بن سعد الله بن جماعة الکنانی الحموی الشافعی (م 733 ه)، و دیگران از علماء.

مؤلّف در ادامه به بیان برخی دیگر از اسامی مخالفین و سخنانشان پرداخته است.

وی از «ذهبی (م 748 هـ)» نام می برد، که کتاب «زغل العلم» را در نقد ابن تیمیه نوشته است. ذهبی در این کتاب عجب و تکبر را علت عمده انحطاط ابن ‌تیمیه دانسته است.

هم چنین از کتب «تقی الدین سُبکی (م 771 هـ)» مانند «السیف الصقیل فی الردّ علی ابن زفیل» و «الدرة المضیة فی الرد على ابن تیمیه» و «فتاوى السبكي» را ذکر می کند و مطالبی در نقد ابن تیمیه از این کتب نقل می کند.

هم چنین از دیگر بزرگان مانند «محمد بن علی بن وهب بن مطیع معروف به ابن دقيق العيد (م 702 هـ)» نام برده و سخنی از وی در نقد ابن تیمیه را نقل می کند.

هم چنین مؤلّف از کتاب «الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة» نوشته «ابن حجر عسقلانی (م  852 هـ)» نام برده است، چرا که وی از رویکرد علمای اهل سنت نسبت به نقد ابن تیمیه در کتابش خبر داده است، چنان که نوشته است: برخی به ابن تیمیه نسبت تجسیم را می دهند چرا که او خدا را دارای دست و پا و ساق و صورت می‌ داند، برخی دیگر به ابن تیمیه نسبت زندیق بودن را داده اند چرا که او  مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله) را پايين آورده و استغاثه به ایشان را منع کرده است، برخی دیگر به ابن تیمیه نسبت نفاق را داده اند و آن هم به خاطر کلماتی است که در حقّ امام علی علیه السلام گفته است.

مؤلّف از قاضی القضاة «أحمد بن محمد بن عمر شهاب الدین الخفاجی المصری (م 1069 هـ)» نویسنده کتاب «نسیم الریاض فی شرح شفاء القاضی عیاض» نام برده و سخنی از وی در نقد ابن تیمیه را نقل می کند.

مؤلّف از رویکرد «ابن حجر هیتمی (متوفی 974 هـ)» نسبت به ابن تیمیه سخن گفته است که در کتاب «الفتاوی الحدیثیة» درباره نقد ابن تیمیه نوشته است: ابن تیمیه کسی است که خدا او را خوار، گمراه، کور و کر گردانیده است و به این امر پیشوایان اهل سنت تصریح کرده اند … سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده و گفتارش در هر جایی کنار گذاشته می شود، او شخصی بدعت گذار، گمراه و گمراه کننده و جاهل و غالی است.

هم چنین مؤلّف از «شهاب الدین بن جهبل حلبی شافعی (م 733 هـ)» در تقابل با ابن تیمیه مطالبی را نقل کرده است.

کتاب «تبدید الظلام المخیم من نونیة ابن القیم» که مقدمه و تعليقه ای بر کتاب «السيف الصقيل في الرد علي ابن زفيل للسبکي الکبير» تألیف «علامه محمد زاهد کوثری (م 1371 هـ)» است، که مؤلّف از این کتاب نیز نقدی بر ابن قیم را ذکر می کند.

در پایان کتبی که مؤلّف در نقد ابن تیمیه آن ها را ذکر می کند، نامه ای معروف به «النصیحة الذهبیة» نوشته «ذهبی (م 748 هـ)» است، که به عنوان مهم‌ ترین اثر نسبت به اوج انتقاد ذهبی نسبت به ابن ‌تیمیه محسوب می شود. ذهبی در این نامه، ابن‌ تیمیه را مغرور، منافق، تحریف‌کننده حقایق معرفی و در ایمان او تشکیک می‌کند و پیروان او را گمراهانی می‌داند که از روی جهل و نادانی از او تبعیت کرده ‌اند.

اگر چه تابعین ابن‌ تیمیه  به شدت به انکار تألیف ذهبی نسبت به نامه فوق پرداخته ‌اند، ولیکن مؤلّف در صدد اثبات حقیقت آن دلائلی را ذکر می کند. به عنوان نمونه به قدیمی ‌ترین کتابی که به وجود این نامه اشاره کرده، کتاب «الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ تألیف حافظ سخاوی (م 902 هـ)» اشاره کرده و دلیل خود را ذکر می کند.

فصل دوم

اين فصل مربوط به ظاهرگرایی است، که یکی از اقسام آن قول به تجسیم است. ابن تیمیه و پیروانش صفات الهی را با معنای ظاهری آن به خداوند نسبت می دهند، که نتیجه آن مسئله تجسیم است.

کتاب «دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه» نوشته «أبو الفرج عبد الرحمن بن الجوزی (م 597 هـ)» در مقابل مبنای ظاهرگرایی نوشته است، که مؤلّف مطالب آن را پسندیده و نقل کرده است.

مؤلّف در نقد ابن تیمیه، ضمن بیان الزامات عقیده باطل ظاهرگرایی که نتیجه ای جز تجسیم ندارد، به سخنان چندین نفر از علماء بزرگ اهل سنّت در مقابله با ظاهر گرایی، اشاره می کند. وی در پایان می نویسد که ابن تیمیه مخالفین عقیده ظاهر گرایی را تکفیر می کند، و تنها خود و پیروانش که ظاهرگرا هستند را مسلمان و از اهل سنت می داند.

فصل سوم

اين فصل مربوط به عقیده اهل سنت و جماعت است. مؤلّف در این فصل به عقیده اشاعره در صفات الهی و تأویل آن ها اشاره می کند و ادله ی آن ها را نیز بیان می کند. وی از خلال کتاب «قواعد العقائد نوشته إمام غزالی» و سخنان «عز الدین بن عبد السلام» بیان می کند که نمی توان صفاتی مانند تکلم و صوت را به معنای ظاهریش به خداوند نسبت داد. مؤلّف مطالب کتاب «قواعد العقائد» را در صفاتی چون قدرت، علم، اراده، سمع و بصر، کلام، افعال را بیان می کند.

باب اول

در باب اول ویژگی های بارز فتاوای ابن تیمیه اشاره شده است. این باب دارای پنج فصل است.

فصل اول: قول به تشبیه و تجسیم و نسبت دادن صفات مخلوقات بر خداوند، (مانند جسم داشتن) را در فتاوای ابن تیمیه بیان کرده است، و در رد سخنان وی ادله عقلی و روایی و سخن علماء اهل سنت را ذکر می کند.

فصل دوم: به عملکرد ابن تیمیه نسبت به مخالفین مانند تحریف سخنان آن ها اشاره شده است، که مؤلّف به برخی از موارد اشاره می کند.

فصل سوم: به اسلوب و روش های ابن تیمیه در گمراه کردن دیگران اشاره دارد. اول پنهان کردن نظرات و حقایق و نگفتن آن ها، دوم به تصویر کشیدن اینکه آنچه او گفته و معتقد است، حقیقت دارد. مؤلّف برای هر کدام از دو روش مذکور، مستنداتی را ارائه می کند

فصل چهارم: رعایت نکردن امانت داری در مباحث علمی می باشد، که مؤلّف مستنداتی را ارائه می کند.

فصل پنجم: به منهج و روش های ابن تیمیه در مباحث علمی اشاره دارد مانند کوچک شمردن مخالفان و اتهام دروغگویی به آنان علی الخصوص در پاسخ به متکلمان اهل سنت، تنزل دادن مقام اهل بیت علیهم السلام و دیگر مواردی که مؤلّف برای هر کدام مستنداتی را ارائه می کند

باب دوم

باب دوم به جهت داشتن خداوند از منظر ابن تیمیه و نقد آن اختصاص دارد. این باب دارای پنج فصل است.

فصل اول: معنای جهت داشتن را در اصطلاح متکلمین و استدلال آن ها را ذکر کرده است. در ادامه سخنان ابن تیمیه در جهت فوق بودن خداوند و استدلال های وی را ذکر کرده است، و مفسده سخنان ابن تیمیه را تبیین کرده است.

فصل دوم: در راستای نقد سخنان ابن تیمیه نسبت به جهت داشتن خداوند، مؤلّف از قرآن و روایات استفاده کرد. ادلّه مذکور برخی صراحت در نفی تشبیه، نفی مثل و مانند، نفی جهت داشتن و غیره دارد. برخی از ادلّه مذکور هم بر غیر از جهت فوق دلالت دارد، مانند قُرب و نزدیکی، مجاورت، معیّت و غیره که عدد آن در قرآن 40 آیه می باشد.

البته مؤلّف برای هر کدام از دو دسته فوق، دلائل و شواهدی را از کتب تفسیر و احادیث معتبر ارائه کرده است.

فصل سوم: مؤلّف در راستای نقد سخنان ابن تیمیه نسبت به جهت داشتن خداوند، دلیل عقلی ذکر کرده است. این فصل به دو مبحث تقسیم شده است؛

در مبحث اول؛ ابتدا مؤلّف وجود استدلال عقلی را در قرآن ثابت می کند، و سپس لازمه فساد عقلی قول به ظاهرگرایی را تبیین می کند. البته مؤلّف اذعان دارد که ابن تیمیه نیز وجود استدلال عقلی را در قرآن پذیرفته است، ولیکن وی در برخی از مباحث، به صورت سلیقه ای آن را پذیرفته است و در برخی موارد از پذیرفتن آن امتناع کرده است، که مؤلّف نمونه ای از آن را به عنوان استشهاد نقل می کند.

در مبحث دوم؛ مؤلّف بیان می کند که ابن تیمیه با اینکه معترف به ضرورت علم کلام است، ولیکن مصطلحات علم کلام را انکار کرده، و آن را مذمت کرده است.

برای تبیین بحث ابتداءً مؤلّف به بیان مقدمه ای می پردازد و آن اینکه؛ همانطور که می دانیم در هر علمی (صرف، نحو، فقه و …) اصطلاحاتی وجود دارد که معانی آن مشخص است. یکی از این علوم، علم کلام است که اصطلاحات و معانی آن مشخص است ولیکن ابن تیمیه به دلیل انکار و مذمت علم کلام، از یک لفظ در مواضع مختلف استفاده های متضاد کرده است، و در هر کدام از جملات مقصود و معنایی را استفاده کرده است که در تعارض یکدیگر می باشند. که مؤلّف به نمونه هایی اشاره می کند، مانند اینکه گاهی ابن تیمیه جهت داشتن را از خداوند نفی می کند، و گاهی جهت را مانند جهت داشتن جسم ثابت می کند. نتیجه سخن اینکه ابن تیمیه در استفاده کردن از اصطلاحات گرفتار تناقض گردیده است.

در ادامه مؤلّف چهار دلیل عقلی نسبت به نفی جهت داشتن خداوند ذکر می کند.

فصل چهارم: این فصل سخن قائلین جهت داشتن خداوند با ذکر ادلّه بیان شده است. که مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

فصل پنجم: دیدگاه اهل سنت نسبت به کسانی که جهت داشتن خداوند را معتقد هستند، بیان شده است که نتیجه تکفیر قائلین آن است.

باب سوم

باب سوم عقیده ابن تیمیه نسبت به، قول به قیام حوادث در خداوند متعال و قول به قدم عالم مورد نقل و نقد قرار می گیرد. این باب دارای سه فصل است.

فصل اول: مؤلّف ثابت می کند که ابن تیمیه قائل به قیام حوادث به خداوند، و قدم عالم است. و در آخر تکفیر وی را ثابت می کند.

فصل دوم: با ادله عقلی و سخنان عالمان قدم عالم را نقد می کند.

فصل سوم: به قیام حوادث به خداوند را با ادله نقد می کند.

باب چهارم

در باب چهارم کلام ابن تیمیه در مورد اینکه قرآن حادث است وخدواند با ما با صوت معمولی صحبت می کند، را نقل و پاسخ داده است. این باب دارای دو فصل است.

که در فصل اول سخنان فوق را از کتب ابن تیمیه ثابت می کند.

و در فصل دوم سخنانش را با ادله مورد نقد قرار می دهد.

باب پنجم

در مورد رد عصمت انبیاء توسط ابن تیمیه و پاسخ به آن است. ابتدا مؤلّف اجماع عصمت داشتن انبیاء را نقل می کند، و سپس سخنان ابن تیمیه را ذکر کرده و آن را مورد نقد قرار می دهد و سخنان بزرگان اهل سنت را در این مسئله بیان می کند.

باب ششم

این باب مشتمل برکلام ابن تیمیه در رد حرمت سفر به زیارت قبر نبوی (صلی الله علیه و آله) و ممنوعیت توسل به آن حضرت و پاسخ به آن است.

باب هفتم

در باب هفتم به کلام ابن تیمیه در فنا و نابود شدن آتش، و عقیده وی نسبت به معاد و پاسخ به آن است.

باب هشتم

در باب هشتم به کلام ابن تیمیه در سبّ بنده های صالح خداوند و پاسخ به آن پرداخته است.

باب نهم

در باب نهم به دیدگاه این تیمیه در مورد فلاسفه و پاسخ به آن پرداخته است.

باب دهم

در باب دهم به بیان برخی از موارد خرق اجماع ابن تیمیه پرداخته است.

خاتمه

مؤلّف در خاتمه کتاب، به تمامی بدعت هایی که در این کتاب نقل کرده، مختصرا اشاره می کند، و به تعارض میان ابن تیمیه و عقاید اهل سنت و جماعت اشاره می کند. مؤلّف از اینکه لقب شیخ الاسلام برای وی در نزد عوام گفته شده است، را دروغ بیان می کند، و به جای آن لقب «آفة الاسلام، محنة الاسلام» را لایق وی می داند. وی تصریح می کند که بر تمامی علما واجب است که در رد بدعت های وی قیام کنند و آن را به گوش مسلمین مخصوصا اهل تسنن برسانند.

نویسنده: مصطفی مهاجر

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=29934

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب