کتاب سرشت و سرنوشت کتاب هفتم از مجموعه خلاصه آثار استاد شهید مرتضی مطهری و یکی از کتب انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) برای دانشجویان و طلاب است.
انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام بهعنوان یکی از برجستهترین ناشران دانشگاهی کشور بهطور ویژه و تخصصی در حوزههای مطالعاتی بینرشتهای فعالیت مینماید.
این انتشارات به مثابه بازوی ترویجی دانشگاه اسلامی مرجع کشور، طی قریب به ۲۰ سال فعالیت در حوزههای علوم انسانی و اسلامی در راستای افقگشایی مرزهای دانشی و تاکنون توانسته است با قریب به ۱۰۰۰ عنوان اثر تألیفی، تنظیمی، تدوینی و ترجمهای، پاسخگوی بخشی از نیاز روزافزون جامعه علمی کشور باشد.
کسب رتبه اول و برگزیده شدن در جشنوارههای مختلف سبک زندگی، کتاب سال دانشگاهی، کتاب سال دانشجویی، کتاب سال ایران، کتاب سال بانوان، فارابی، کتاب مقاومت، کتاب فصل ج.ا.ایران، پژوهش فرهنگی سال ج.ا.ایران و دکترین مهدویت از جمله جوایز و افتخارات این انتشارات است.
انتشار بیش از ۴۰۰ عنوان کتب میانرشتهای در زمینه علوم انسانی ـ اسلامی، انتشارات دانشگاه را یکی از پیشگامان تهیه و طبع این آثار در کشور بهشمار میآورد. همچنین ایجاد ظرفیت تولید سالانه بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب نشر اولی و تحقق این ظرفیت در ادوار مختلف، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) را در رسته ناشران حرفهای کشور قرار داده است.
درباره کتاب سرشت و سرنوشت
میتوان انسانشناسی را مناقشه برانگیزترین موضوعی دانست که دانشمندان به آن پرداختهاند. این موضوع، معرکهی آراء و نظریاتی است که تنوع و تعارض آنها در کمتر موضوعی دیده میشود. به عنوان مثال در مباحث انسانشناسی عدهای اعتقاد دارند که انسان فاقد طبیعت و هویت اولیه است. در این میان برخی مانند ژان پل سارتر میگویند انسان هر گونه که خود بخواهد خود را میسازد و برخی دیگر مانند امیل دورکیم و کارل مارکس معتقدند جامعه انسان را میسازد، گروهی همچون زیگموند فروید غریزهی جنسی و گروه دیگر مثل آلفرد آدلر، برتریجویی را محور طبیعت انسان میدانند و عدهای کثیر مانند کارل گوستاویونگ قائل به طبیعت دوگانه برای انسان هستند. دستهای مثل توماس هابز انسان را ذاتاً شرور و جماعتی مثل ژان ژاک روسو ذات انسان را نیک میدانند. برخی همچون افلاطون و رنه دکارت قائل به معلومات فطری برای انسان هستند و برخی دیگر مانند سوفسطاییان و شکاکان قدیم و جدید اصلاً علم و معرفت را غیرممکن میشمارند و…
به اختلاف نظر دانشمندان در مسائل زیادی میتوان اشاره کرد، اما آن چه موضوع انسانشناسی را در این میان متمایز میکند، اختلاف نظرهای فروناکاستنیو تعارضات حلنشدنی است که متفکران در طول تاریخ به آن مشغول بودهاند و برخلاف موضوعات دیگر، هر چه که به پیش میرویم، در باب انسانشناسی وفاقکمتری حاصل میشود و حل تعارضات پیشین غیرممکن مینماید.
ارنست کاسیرر در فصل اول کتاب رسالهای در باب انسان تحت عنوان بحران در شناخت نفس میگوید: به علت تحول نظریهی جدید، انسان، مبدأ و مرکز عقلی خود را از دست داده است و در مقابل، آنچه به دست آورده، همانا آشفتگی کامل اندیشه میباشد. البته در سابق هم در باب مسألهی انسانشناسی اختلاف آراء و فرضیات زیاد بود، اما لااقل این حسن را داشت که کلیهی اختلاف عقاید و تئوریها واجد یک جهت کلی بودند و میشد همهی آنها را به یک مبدأ و مرجع تحویل کرد. مابعدالطبیعه، الهیات، ریاضیات و زیستشناسی پشت سر هم نقش هدایت افکار را پیدا کردند و در آن چه مربوط به مسألهی انسان میشود، خط سیر تحقیق را معین نمودند. وقتی این قدرت متمرکزکننده که قادر به هدایت کلیهی کوششهای انفرادی دانشمندان بود از بین رفت، مسألهی انسان دچار بحران واقعی خود شد.علمای الهیات، دانشمندان، سیاستمداران، جامعهشناسان، و علمای زیستشناسی و روانشناسی، مردمشناسان و اقتصاددانان، همگی مسألهی انسان را از نقطه نظر خود نگاه میکنند. جمع کردن و یکی کردن همهی این جهات متعدد و تمامی این مناظر گوناگون علمی غیرممکن مینماید.
به اعتقاد ما این تعارض حلنشدنی در شناخت انسان به خاطر حقیقت ماورایی و نفخهی الهی دمیدهشده در انسان است و مجموع علوم و معارف بشری توان درک آن حقیقت را ندارد.
در میان متفکران مسلمان کمتر شخصیتی را میبینیم که همچون استاد شهید مرتضی مطهری به موضوع انسانشناسی اهتمام داشته باشد. اهتمام استاد مطهری به بحث انسانشناسی از دو حیث قابل توجه است: یکی از حیث گسترهی توجه ایشان به مباحث مربوط به انسانشناسی همچون شناختشناسی، اخلاق، فلسفهی اخلاق، جبر و اختیار، دینداری، علل گرایش به مادیگری، انسان کامل، فطرت و… اما جنبهی مهمتر توجه و اهتمام استاد مطهری به بحث انسانشناسی آن است که این موضوع محور نظریهپردازی ایشان در معارف اسلامی است. استاد مطهری انسانشناسی اسلامی را در قالب نظریهی فطرت پایهریزی نمود و آن را محور اندیشه و نظریهپردازی خود میدانست. وقتی از استاد مطهری سؤال میشود که هر فیلسوفی در یک زمینه تخصص دارد، مانند فلسفهی اخلاق، فلسفهی معرفت، فلسفهی دین، فلسفهی سیاست و …، تخصص اصلی شما چیست؟ ایشان پاسخ میدهد که من فیلسوف فطرت هستم. عنایت استاد به نظریهی فطرت در اولین آثار علمی ایشان قابل مشاهده است، چنان که در جلد دوم کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که در سال ۱۳۳۳ تألیف شده به طور شاخص و برجسته به نظریهی فطرت و از جمله ادراکات فطری بر میخوریم. این عنایت به نظریهی فطرت ادامه پیدا کرده و به تدریج بیشتر میشود، به طوری که در اواخر عمر شریف و در دوران پختگی و غنای فکری ایشان، تأکید بر نظریهی فطرت به حدی میرسد که میگویند: فطرت، امالمسائل معارف اسلامی است. و حتی نقل شده که در ماههای قبل از شهادت در بیشتر جلسات، دانشجویان خود را ترغیب میکردند که به نظریه فطرت بپردازند و در آن زمینه تحقیق کنند.