هوایت آن زمان که از دلم عبور میکند
مرا شبیه آنچه از قبیل نور میکند
مسافری که نیمه شب، طنین گامهای تو
سکوت کوه و دره را پر از غرور میکند
همیشه با خیال تو کنار رود میروم
و رود، با ترنمش تو را مرور میکند
دمی که بر کبودی تنم عمیق میشوم
فقط امید شانهات مرا صبور میکند
به یادت ای تبسم سحر، سلام میکنم
برای هرچه که شب از افق ظهور میکند