به گزارش افق اندیشه نمازجمعه دومین جمعه رمضانالمبارک ۱۴۴۶ هـ.ق _ برابر با بیست و چهارم حوت/اسفند ۱۴۰۳ در مُصلای نمازجمعه درهسادات، مرکز بامیان به امامت حجتالاسلام والمسلمین سيد نصرالله واعظی، رئیس شورای علمای شیعه مرکز بامیان، برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین واعظی در خطبهی اول، بعد از سفارش به تقوای الهی، درمورد موانع استجابت دعا از منظر آیات و روایات به ایراد سخن پرداخت و تأکید کرد: ماه مبارک رمضان، ماه آمرزش و مغفرت الهی بوده و مطابق گفتهی رسول اکرم(ص)، شقیترین مردم کسی است که در این ماه بخشیده نشود.
او در خطبهی دوم بعد از اشاره به مناسبتهای ملی و مذهبی هفته، به مناسبت سالروز ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام، به ایراد سخن پرداخت و بیان داشت: همانگونه که صاحبنظران و سیره نویسان، ابعاد زندگانی افراد را نظر به سه نکته مورد تحلیل قرار میدهند (بُعد عبادتی، بُعد اجتماعی و بُعد سیاسی)، ما نیز از فرصت استفاده نموده و در مورد ابعاد زندگی امام حسن مجتبی(ع) در حد توان، به تحلیل آن میپردازیم:
بُعد عبادی زندگی امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن(ع) در نماز، در حال خواندن قرآن و تا آخرین لحظه عمر، حتی آن گاه که در بستر شهادت قرار گرفت، غرق در عبادت خدا بود. امام صادق(ع) می فرمایند: «أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) کانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فی زَمانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ کانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَی حَافِیاً وَ کانَ إِذَا ذَکرَ الْمَوْتَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْقَبْرَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْعَرْضَ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یغشَی علَیهِ مِنْهَا وَ کانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یدَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کانَ إِذَا ذَکرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ یسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ یعُوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ؛ همانا امام حسن(ع) عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود. هرگاه حج به جا می آورد، پیاده و گاهی پابرهنه بود. همیشه هنگام یاد مرگ و قبر و قیامت گریه می کرد. هرگاه یادی از گذشتن از صراط می شد، گریه می کرد. وقتی از عرضه شدن در پیشگاه الهی [برای حساب و کتاب] یاد می کرد، صدای حضرت بلند می شد تا آنجا که غش می کرد [و بی هوش می افتاد] و هرگاه برای نماز می ایستاد، بندبند وجود او در مقابل خدایش می لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد می کرد، مانند مارگزیده به خود می پیچید و از خداوند بهشت را درخواست می کرد و از آتش جهنم به خدا پناه می برد(أمالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش، ص ۱۷۸؛ بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۱).
بُعد اجتماعی(معاشرت با مردم) امام حسن مجتبی(ع)
در مورد بُعد اجتماعی و سیره رفتاری حسن بن علی(ع)، داستانهای فراوانی در تاریخ ذکر شده که مِنبابِ نمونه به چند داستان اشاره میگردد:
۱_ داستان مرد شامی: مردی شامی امام حسن علیه السلام را دید درحالی که آن حضرت سوار بر مرکب بود. مقابل آن حضرت ایستاد و شروع به ناسزا گفتن نمود. حضرت سکوت نمود و پاسخ او را نداد. وقتی آن مرد مسافر دشنامگویی خویش را به پایان برد، حضرت به او سلام نموده و لبخندی بر لب آورد و چنین سخن آغاز نمود: ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شده ای! اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی تو را عفو خواهیم نمود؛ اگر چیزی بخواهی عطایت می کنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی ارشادت می کنیم؛ اگر مرکبی بخواهی آن را به تو می بخشیم؛ اگر گرسنه هستی غذایت می دهیم؛ اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم؛ اگر حاجتمندی حاجتت را روا می سازیم؛ اگر از وطن رانده شده باشی پناهت می دهیم؛ اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می سازیم؛ اکنون بهتر است وسایلت را به خانه ی ما بیاوری و تا پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیع است و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم می باشد… وقتی آن مرد شامی جملات مهرآمیز امام را شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت می دهم تو خلیفه ی خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر می داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از این تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا در نزد من بودید اما از این پس کسی را بیشتر از شما دوست نمی دارم. آن مرد اسباب و وسایل خویش را به منزل امام برد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدین به محبت این خاندان شد.
۲_ داستان انفاق کردن: با اینکه تمام چهارده معصوم(ع) کریم و بخشنده بودند؛ اما امام مجتبی(ع) به «کریم اهل بیت(ع)» معروف شده اند. راز آن این است که انفاق ها و بخشش های حضرت ویژگی های خاصی دارد؛ از جمله اینکه در طول عمر خود دو بار اموال و دارایی های خود را در راه خدا تقسیم کردند و سه بار نیز ثروت خود را با فقرا به طور مساوی تقسیم نمودند.
۳_ داشتن مهمانخانه برای فقرا
۴_ صبر در برابر اذیت مردم
۵_ نداشتن کینه
۶_ بیرون شدن از اعتکاف جهت ضمانت شخص فقير
۷_ گریه نمودن در وقت جاندادن از فراق دوستان
بُعد سیاسی و حکومتی امام حسن مجتبی(ع)
مردى از امام مجتبى ـ ع ـ پرسيد: سياست چيست؟
امام در جواب چنین بیان داشتند: السّياسة أن ترعى حقوق اللَّه، و حقوق الأحياء، و حقوق الأموات. فأمّا حقوق اللَّه فأداء ما طلب و الاجتناب عمّا نهى. و أمّا حقوق الأحياء فهي أن تقوم بواجبك نحو إخوانك و لا تتأخّر عن خدمة امّتك، و أن تخلص لوليّ الأمر ما أخلص لأمّته، و ترفع عقيرتك في وجهه إذا حاد عن الطّريق السّوي. و أمّا حقوق الأموات فهي أن تذكر خيراتهم و تتغاضى عن مساوئهم، فإنّ لهم ربّا يحاسبهم؛ سياست، رعايت حقوق خدا، مردم و اموات اين مردم است.
اما حق خداوند: انجام دادن فرائض(واجبات) و دورى كردن از آنچه ما را نهى كرده است(محرّمات).
اما حقوق مردم: اين است كه وظيفه خود را نسبت به مردم انجام دهى و هرگز از خدمت به جامعه خود باز نمانى، و تا زمانی که زمامدار با مردم رفتار شایستهای دارد تو هم به او وفادار باشی و اگر روزی از راه راست منحرف شد، با بستگان خود در مقابل او بایستی.
و اما حقوق اموات: آن است كه خوبي هاى آنها را یاد کنی و از زشتي هايشان چشم بپوشی؛ زيرا رسیدگی به گناهان آنها برعهده خداوند است(الحیاه با ترجمه احمد آرام ج۶ ص ۶۳۰).
اما، مهمترین و حساسترین بخش زندگانی امام مجتبی علیه السلام، که مورد بحث و گفتوگوی فراوان واقع شده و موجب خرده گیری دوستان کوته بین و دشمنان مغرض یا بی اطلاع گردیده است، ماجرای صلح آن حضرت با معاویه و کناره گیری اجباری ایشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامی است.
در جواب به این سوال باید گفت که امام حسن علیه السلام، به شهادت تاریخ ، فردی بسیار شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او، راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود که میتوان از مجاهدت های آن حضرت و قهرمانی های آن حضرت، قبل از امامت نام برد اما سبب و علت صلح، حفظ جان شیعیان در آنزمان بود.
ابی سعید عقیصا میگوید: «به نزد امام حسن (علیهالسّلام) رفتم و به آن حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چرا با اینکه میدانستی حق با شماست، با معاویه صلح کردی؟ امام در پاسخ فرمود: «لولا ما اتیتُ لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض احداً الاّ قتل؛ اگر این کار را نمیکردم احدی از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمیماند و همه را میکشتند(شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج۱، ص۲۱۱).