1. یادداشت سوم:

الف- اضطرابات سیاسی ایام رحلت رسول ص و کنار گذاشتن غدیر

یک مطلب مهم قابل عرض است و آن این که. اصولا بعد از این که داستان غدیر اتفاق افتاد و خیلی ها تبریک گفتند، پیامبر به مدینه رفت و به تدریج، حضرت بیمار شد. در این بیماری چند حادثه اتفاق افتاد که همه نشان از آشفتگی اوضاع دارد. اولا قرار بود لشکری به فرماندهی اسامه بن زید به طرف شام برود که صحابه همراهی نکردند، چون احتمال می دادند پیامبر رفتنی باشد و بهتر دیدند که بمانند! یک اتفاقی هم به عنوان حادثه پنج شنبه «یوم الخمیس»  افتاد که در صحیح بخاری هم آمده و پیامبر خواستند چیزی بنویسند که مردم بعد از ایشان گمراه نشوند، اما سروصدا بلند شد و اجازه نوشتن آن را هم ندادند و حتی گفتند که پیامبر ـ نعوذ باللّه ـ هذیان می گوید. چند روزی هم پیامبر برای نماز نتوانست بیاید، که عده ای سر خود، ابوبکر را جلو گذاشتند و پیامبر که متوجه شد، با حال زار خود به مسجد آمد و رفت جلو ایستاد. همه اینها، و برخی داستانهای دیگر نشان می داد که اوضاع خوبی از نظر سیاسی نیست. سقیفه هم که درست شد، سببش اختلاف اوس و خزرج بود و این هم طبعا با توجه به سرعت تشکیل آن، شاهد درهم ریختگی در وضع صحابه بود. جالب است که در آن بلبشو، دو سه نفر از مهاجرین آمدند و با تحریک اختلافات میان انصار، اسب خلافت را سوار شدند. پیداست که در چنین اوضاعی کسی یاد غدیر نباشد. البته در سقیفه، اسمی از علی علیه السلام هم آمد، این را  ابن اثیر در الکامل آورده اما کسی توجه نکرد. شما وقتی یک بحران سیاسی تند دارید و عده ای هم آن را تندترش می کنند، خیلی چیزها گم می شود. تا سالها روایت احادیث پیامبر هم ممنوع بود و این را در کتابهای تاریخ حدیث، به تفصیل نوشته اند. صحابه هم مشغول فتوحات و غنایم شدند. علاوه خودشان هم با یکدیگر درافتادند که به قتل عثمان منجر شد. در این زمان، نمی دانیم دقیقا چه قدر از حدیث غدیر یاد شده است. اما نکته مهم این است که وقتی امام علی (ع) با همان روال عادی به خلافت رسید، اولا در میان کسانی که بیعت کردند، به روایت طبری، عده ای بر اساس «موالات» بیعت کردند. ثانیا وقتی امام،خلیفه رسمی شد، بعد از مدتی جنگ جمل درگرفت که عده زیادی از صحابه و مردم دیگر کشته شدند. حضرت از بصره به کوفه رفت. در آنجا مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و از صحابه که عده زیادی از آنان حاضر بودند، خواست تا هر کسی که روز غدیر بوده برخیزد و شهادت بدهد که آن رویداد را دیده است. عده ای برخاستند و شهادت دادند. از این به بعد، حدیث غدیر، استوار شد و ماند. اگر امام این اقدام را نکرده بود، بی شبهه، حدیث غدیر پایمال شده بود. این حکایت را به عنوان حدیث مناشده یا  حدیث رحبه می شناسند. اصل آن روایت غدیر است اما با همین حکایتی که عرض کردم. امام در جمع عظیم مردم کوفه فرمودند، اگر کسی که بوده، برنخیزد و شهادت ندهد،او را نفرین خواهد کرد. البته که غدیر از غیر این حکایت هم نقل شده و افرادی مانند ابن عباس اصرار داشتند تا مرتب آن را نقل کنند که یک نمونه اش را در کتاب «انساب الاشراف» (2/355) می توان دید. تردید ها همان زمانهای نخست هم در باره حدیث غدیر ابراز می شد. یک نمونه جالب است. ابی لیلی کندی گوید: ما جایی ایستاده و منتظر تشییع یک جنازه بودیم. زید بن ارقم هم بود. کسی آمد و از او پرسید: ای ابوعامر! آیا تو از رسول در روز غدیر خم شنیدی که به علی گفته باشد: من کنت مولاه فعلی مولاه؟. گفت آری. ابولیلی گوید: به زید بن ارقم [ابوعامر] گفتم: واقعا رسول الله چنین گفت: زید گفت: آری، چهار بار گفت «نعم قد قالها له اربع مرات». (فضائل الصحابه: 2/741).

ب – حدیث مناشده غدیر: چگونه امام در مسجد کوفه غدیر را زنده کرد؟

چنان که اشاره شد، روایت غدیر به صورت مستقل از داستان گواهی صحابه بر صحت آن در مسجد کوفه نیز روایت شده است. برای نمونه ابوهریره هم به روایت بلاذری انساب الاشراف (2/356) که از منابع مهم تاریخی اهل سنت و از نیمه دوم قرن سوم هجری هست، حدیث غدیر را نقل می کرد: عن أبی هریرة رضی اللّه تعالى عنه قال: نظرت إلى رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم بغدیر «خم» و هو قائم یخطب و علی إلى جنبه فأخذ بیده فأقامه و قال: «من‏ کنت‏ مولاه‏ فهذا مولاه». اما چنان که اشاره شد، حدیث مناشده، یعنی روایت قسم دادن امام به صحابه برای برخاستن و شهادت دادن به این که به چشم خود ناظر غدیر بوده اند، اساس روایت  را در منابع بعدی تشکیل می دهد. دو نمونه را می آورم: برای نمونه یک تابعی معروف می گوید که در رحبه، حدیث را از امام علی شنیده است. این رحبه، همان داستان مسجد کوفه پس از آمدن از جنگ جَمل به این شهر است که امام نیاز داشت تا به حدیث غدیر استناد کند تا مردم از او پیروی بیشتری در آن روزهای بحرانی بکنند: عبد الرّحمن بن أبی لیلى قال: سمعت علیا ـ بالرحبة ـ ینشد الناس من سمع رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم یقول: «من‏ کنت‏ مولاه‏ فعلى مولاه، اللهم وال من والاه‏ و عاد من عاداه»؟ فقام اثنا عشر بدریا، فشهدوا أنهم سمعوا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلّم یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». (تاریخ بغداد: 14/240). این هم نمونه دیگر: حدّثنا سلیمان بن أحمد ثنا أحمد بن إبراهیم بن عبد اللّه بن کیسان المدینی سنة تسعین و مائتین ثنا اسماعیل بن عمرو البجلی ثنا مسعر عن طلحة بن مصرّف عن عمیرة بن سعد قال شهدت علیّا على المنبر یناشد أصحاب رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم من سمع رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم یوم غدیر خمّ یقول ما قال فیشهد فقام اثنا عشر رجلا منهم أبو هریرة و أبو سعید و أنس بن مالک فشهدوا أنّهم سمعوا رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم یقول من‏ کنت‏ مولاه‏ فعلیّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه. (تاریخ اصبهان: 1/142). این که با این همه طرق صحیح برای غدیر، کسی مثل ابن حزم بگوید: «و ما من کنت مولاه فعلیّ مولاه، فلا یصح من طریق الثقات اصلا» کمال بیشرمی است و مصحح فضائل الصحابه احمد بن حنبل هم با صحیح دانستن حدیث در باره این سخن ابن حزم گوید: و هذا الکلام فیه مجازفة قبیحه» در این اظهار نظر او، گزافه گویی زشتی دیده می شود. «فهولاء رجال الحدیث و هم ثقات اثبات معروفون» این همه افراد ثقه، دقیق و معروف در طرق این حدیث است. (فضائل الصحابه، 2/703 پاورقی). این مصحح سنی مذهب سعودی، باید توجه داشته باشد که حدیثی با این اتقان را بخاری ومسلم هم در کتاب های حدیثی خود نیاورده اند! و معنای آن این است که آنها نگرش تند اهل حدیث قدیمی بغداد پیش از احمد بن حنبل را داشته اند. بماند که بخاری در «التاریخ الکبیر» در چند مورد به مناسبت معرفی رجال، از واقع شدن آنان در طریق حدیث من کنت مولاه یاد کرده است.

ج – فشار سیاست اموی، از حذف غدیر تا تحریف معنوی آن

دو نکته هست، یکی این که بسیاری از ترس امویان حدیث غدیر را روایت نمی کردند، چنان سعید بن جبیر می گفت: من حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» را از ابن عباس شنیدم، اما «فکتمته» آن را کتمان می کردم. (فضائل الصحابه: 2/703) دیگر این که معنای آن را تحریف می کردند تا به مفهوم امامت نباشد. احمد بن حنبل، در مقابل کسی که پرسید معنای این حدیث چیست، گفت ما فقط روایت می کنیم، در باره آن سوال نمی کنیم. (السنه ابوبکر خلال، ص 346 ـ 347 «قال: ما تکلم فی هذا، دع الحدیث کما جاء»)

تلقی شیعیان و محبان امام علی علیه السلام ـ که شمارشان هم در اوج فشارهای دوره خلفای اول و بعدها در طول نود سال بنی امیه که دشمن اصلی خود را علویان و اهل بیت می دانستند، کم بود ـ  این بود که  غدیر به معنای امامت است. طبعا شیعیان در این دوره اقلیت تحت فشار بودند و صدایشان کمتر شنیده می شد. شاید یکی از موارد شیرین این خبر است که عدی بن حاتم طایی در برابر معاویه، حدیث غدیر را مطرح کرد و گفت: «أ ما کان رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و سلم أقامه علما یوم حجة الوداع، و نادى علیه یوم‏ غدیر خمّ‏: ألا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و أخذل من خذله، و انصر من نصره» (اخبار الوافدین علی معاویه، ص 23). یک بار هم وقتی در حضور معاویه، عمرو بن عاص، به امام علی توهین کرد، کسی بنام «برد» که از قبیله «همدان» بود، آنجا بود و گفت ما از پدران خود شنیده ایم که رسول در مورد علی فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. (الامامه السیاسه، 1/129). یک بار، سعد وقاص هم در برخورد با معاویه، گفت که علی نسبت به او سزاتر به حکومت است. معاویه پرسید چرا؟ سعد وقاص گفت: لأن رسول الله ص یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه. (انساب الاشراف: 5/87 ـ 88). این در حالی بود که  موالیان خلفا از اهل سنت، که اساس کارشان با سقیفه و خلافت ابوبکر و عمر و عثمان شکل گرفت،‌ و بنی امیه آن را حمایت کردند، این بود که این حدیث، به معنای نصب امام علی به امامت نیست. طبعا نباید کسی از آنها انتظار داشته باشد که این را بپذیرند. در این باره، از سوی دو طرف، هزاران صفحه در کتابهای کلامی نوشته شده و در باره ادله خود سخن گفته اند. این گفتگوها از قرن اول بوده و سنیان، برای این که بگویند حسن مثنی اعتقاد به این که حدیث غدیر نص در امامت است نداشته، گفتگویی از او با یک «رافضی» آورده اند. (السنه ابوبکر خلال، ص 350، حدیث شماره 465، طبقات الکبری: 5/245). حداقل دلالت این قصه آن است که در نیمه دوم قرن اول بحث از غدیر و استناد آن برای امامت بوده است. اهل سنت مدعی بودند که الفاظی که در این حدیث به کار رفته به معنای نصب و استخلاف نیست،‌ متکلمان شیعه هم می گفتند ولایت و ولی و اولی بودن، به معنای امامت است. ما باید به جنبه های مذهبی و سیاسی و تسلط قدرت اهل سنت، در این بحث توجه داشته باشیم. این که به هر حال، نود سال حکومت بنی امیه، هدف اصلی محو تمام نشانه های ولایت و امامت اهل بیت بوده است. حدیث اهل سنت نیز در این دوره شکل گرفته و البته بعدها عباسیان، قدری فضا را آرام تر کردند. طبیعی است که در این زمینه برابر حدیث غدیر مقاومت کنند. شیعه، با وجود این که در اقلیت بود، با پشتوانه غدیر، مذهب خویش را حفظ کرد و وفاداریشان را به امام علی (ع) بر اساس همین حدیث، استوار نگاه داشتند. اشاره ام به عباسیان، شاید ایجاب کند این شاهد را بیاورم که وقتی عبدالسلام یشکری از خوارج، در سال 160 شورش کرد، و در سخنانش به امام علی (ع) توهین کرد، مهدی عباسی، در نامه اش، او را به یاد «حدیث صادق عن النبی» یعنی حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» انداخت (تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 292 ـ 293)

ادامه دارد . . . . . .

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=4875

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب