سیر تاریخ عزاداری حسینی در افغانستان

بخش اول:

بی‌تردید، در هر مکانی که جماعتی از شیعیان حضور داشته‌اند، یکی از اموری که به آن اهتمام ورزیده‌اند، یادبود و گرامی‌داشت حادثة عاشورای سال 61 هجری است؛ به گونه‏ای که این امر به‌مثابة بخشی از فرهنگ و هویت جوامع شیعی درآمده است. این رویداد چنان اثری در ذهن و خاطرة جامعة اسلامی و تأثیری ماندگار در تاریخ اسلام داشته است که حتی دیگر مسلمانان نیز در برپایی عزا بر مصایب خاندان پیامبر(ص) شرکت می‌جستند. از این روست که پس از حادثة شگرف و دردناک عاشورا، یاد و خاطرة این حادثة تاریخ‌ساز نه‌تنها بین شیعیان، که میان امت اسلامی، همچنان زنده، جاری و ساری است.حادثة کربلا در ذهن و خاطرة مردم خراسان ـ که افغانستان امروزی را نیز شامل می‌شد ـ همانند شام و عراق تأثیرگذار بود و خراسانیان، به‌ویژه پس از شهادت یحیی بن زید (رضوی اردکانی،1361، ص559) یاد و خاطرة این رویداد بزرگ را زنده نگه داشتند. امروزه نیز آرامگاه امامزاده یحیی بن زید در مرکز ولایت سرپل در شمال افغانستان، زیارتگاه خاص و عام است.

در یک بررسی کلی تاریخی می‌توان سیر عزاداری در افغانستان را در پنج مرحله پیگیری کرد:

در دورة اول می‌توان به مراحل آغازین عزاداری‌ها اشاره نمود که در مناطقی همچون سیستان، بلخ و جوزجان وجود داشت. این عزاداری‌ها به گونة غیررسمی بوده و تا حدود قرن هشتم و دورة تیموریان ادامه داشته است. در عصر غزنویان، اگرچه سخت‌گیری‌هایی بر شیعیان اعمال شد و مراسم آنان به محافل خصوصی راه یافت (ناصری داودی، 1378، ص30)، اما در همین دوره، به‌ویژه پس از سلطان محمود، سنایی غزنوی محرم و عاشورا را دست‌مایة اشعار خود قرار می‌دهد و سروده‌های جانسوزی در شهادت امام حسین(ع) و یارانش می‌سراید. (سنایی غزنوی، 1362، ص470 و 450) این می‌تواند شاهدی بر امکان اقامة مجالس عزاداری توسط شیعیان در این دورة زمانی باشد.

عصر تیموریان خراسان، به‌ویژه از دورة شاهرخ را می‌توان دورة دوم دانست. به طور کلی، در این زمان شیعیان در پیروی از عقاید و انجام شعایر خود آزادی عمل داشتند. در این دوره، عزاداری‌ها رسمی‌تر شده، از فراگیری بیشتری برخوردار شدند. عزاداری‌ها هم مشترک بودند و شیعه و سنی با هم عزاداری می‌کردند. با محبتی که تیموریان به اهل‌بیت پیامبرˆ داشتند و احترام و منزلتی که به علما، عرفا و سادات نشان می‌دادند، عزاداری امام حسین(ع) که از سال‌ها قبل در میان اهل‌سنت جای بازکرده بود، به‌تدریج گسترش یافت و حتی به درون دربار تیموریان راه یافت. (سمرقندی، 1360، ص618 و 624/ خواندمیر، 1362، ج3، ص618 و 624) شواهد و قراینی را می‌توان در تأیید این مدعا شمار کرد. از شرکت برخی شخصیت‌ها و ارکان دولت تیموری و شعرسروده‌های برخی از بزرگان این دوره، مانند جامی می‌توان یاد کرد. عبدالرحمن جامی (817-898ق) با وجود داشتن مذهب حنفی، علاقة بسیار به‌خاندان عترت داشته و اشعاری نیز دراین‌باره سروده است: (جامی، 1374، ص174)

کردم زدیده، پای سوی مشهد حسینهست این سفر به مذهب عشاق فرض عین
خدام مرقدش به سرم گر نهند پایحقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین
جامی گدای حضرت او باش تا شودبا راحت وصال مبدل عذاب بین

در این برهة زمانی، شرایط شیعیان به گونه‌ای بود که گاه به شکلی آشکار، آوردن نام دوازده امام را در خطبه‌ها و منابر درخواست می‌کردند. (اسفزاری، 1338، ج2، ص328 و 329) محبت اهل‌بیت(ع)در دورة تیموریان چنان فراگیر شده بود که گریه برای امام حسین(ع) در هرات جانشین ذکر مجالس صوفیانه گردیده بود. (الشیبی، 1374، ص26) برخی سلاطین تیموری، مانند ابولقاسم بابر (852-861) سکه به نام دوازده امام زدند و آن را به هیچ روی منافی با مذهب تسنن و امام ابوحنیفه نمی‌دانستند. (سمرقندی، 1360، ج2، ص182 و 183) روضة الشهداء که شهرت فراوانی در افغانستان و آسیای میانه داشته است (آقابزرگ، 1403ق، ج11، ص۲۹۵)؛ در همین دوره به نگارش درآمد. نویسنده در مقدمة کتاب، وضعیت اجتماعی و شرایط مناسب فرهنگی خراسان برای اقامة عزاداری امام حسین (ع) را، از دلایل نگارش کتاب برمی‌شمرد. (کاشفی، 1334، ص12 و 13) بی‌تردید، موضوعات و مطالب آن در مناطق مختلف هرات و خراسان و قلمرو تیموری بیان و تبلیغ می‌شد که بعداً بنا به تقاضا مکتوب شده است. این کتاب نقش مهمی در معرفی اهل‌بیت(ع)، مصایب آنان و فراگیری مجالس عزاداری داشته است. (تقی‌زادة داوری، 1384، ص98)

این شواهد بیانگر این حقیقت‌اند که در دورة تیموریان، موفقیت شیعیان به گونه‌ای بود که می‌توانستند عقاید خود را آزادانه بیان کنند و به اقامة عزاداری برای امام حسین(ع) و شهدای کربلا بپردازند.

دورة سوم عزاداری‌ها، پس از تیموریان است که تا اوایل دورة عبدالرحمن‌خان را دربر می‌گیرد. پس از تیموریان، بخشی از خراسان که امروزه افغانستان نامیده می‌شود، به سه بخش تقسیم شد و صفویان، شیبانیان و گورکانیان بر این مناطق مسلط گردیدند. (غبار، 1359، ص281) کابل نیز که در این نوشتار مورد نظر است، جزئی از قلمرو گورکانیان هند شد. (غبار، 1359، ص306) با توجه به رفتار همراه با ملایمت گورکانیان با تشیع، می‌توان گفت که شیعیان کابل در سایة این سیاست گورکانیان، در برپایی مراسم عزای حسینی آزادی عمل داشته و با مانع چندانی روبه‌رو نبوده‌اند.

در دوره‌هایی که صفویان و به دنبال آنان افشاریه بر قسمت‌هایی از سرزمینی که امروزه افغانستان نامیده می‌شود، تسلط یافتند، به دلیل نوع حکومت‌داری‌شان در مناطق خارج از ایران، حکام ولایات را از مردمان غیربومی انتخاب می‌کردند؛ چنان‌که در قندهار گرگین گرجی را حاکم کرده بودند. این والیان، ناچار بودند تا با افراد قابل توجهی از ایل و تبار خود، اعم از مردان جنگی و‌خانواده‌هایشان به منطقة مأموریت خود بروند. از این‌رو، در دورة صفویه و افشاریه با ورود و سکناگزینی دسته‌هایی از اقوام و ایلات ایرانی‌تبار و شیعی‌مذهب روبه‌رو هستیم. اینان در مناطق گوناگونی، از جمله شهرهای کابل، قندهار، هرات و غزنین اقامت گزیدند و محلات خاصی را به خود اختصاص دادند. این گروه به همراه شیعیان بومی، جمعیت شیعی منطقة سکونت خود را تشکیل داده‌اند.

می‌توان گفت که این اقوام و گروه‌ها نیز، همانند دیگر شیعیان، در برپایی مراسم و شعایر مذهبی خود، از جمله عزاداری سیدالشهداء(ع)، هم اهتمام و هم به دلیل تسلطشان، آزادی عمل داشتند. اینان در شهرهای یادشده با شیعیان هزاره یا مستقل از آنان، مجالس عزا برپا می‌کردند. تکیه‌خانه‌ها و عزاداری‌های قزلباش‌های کابل که عمدتاً در دو محلة چنداول و مرادخانی ساکن بودند، از دیرباز در این شهر شهره بوده است. گمان برده می‌شود که بسیاری از نشانه‌های عزاداری، مانند زنجیرزنی، علم‌کشی و گهواره، توسط اینان از اصفهان به افغانستان آمده باشد.

ادامه دارد . . .

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=5314

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب