بخش درخور توجهی از سخنان امام موسی بن جعفر علیه السلام به موضوع عقل و اهمیت آن و ثمره های برخورداری از آن اختصاص یافته است. به این موضوع در قرآن کریم نیز بارها اشاره شده است. آنچه در این نوشتار می آید، نگاهی است به اهمیت عقل و کارکردهای آن در زندگی انسان با محوریت سخنان امام کاظم علیه السلام.

آیات درباره عقل، خرد، خردمندان

در قرآن کریم، آیات فراوانی درباره عقل و خرد و توجه به اندیشیدن آمده است. خداوند متعال به فرد صاحب عقل و فهم مژده داده و فرموده است: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِک هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ؛ پس بندگان مرا مژده ده؛ آنان که سخن را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند، اینان‎اند کسانی که خداوند راه‎شان نموده، و ایشان‎اند خردمندان».(زمر:17و 18)

خداوند از راه عقل، هر حجتی را بر مردم تمام کرده، و از راه برهان به خداوندی خود رهنمودشان ساخته، و به ربوبیت خود دلالت‎شان داده، و فرموده است:« و خدای شما خدایی است یگانه. خدایی جز او نیست. بخشاینده است و مهربان. همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شدِ شب و روز. .. نشانه هایی است برای مردمی که عقل و خرد را به کار برند». ( بقره: 163 و 164)

خداوند اینها را دلیلی بر شناسایی خود قرار داده که بی گمان آنها را مدبّری است، و فرموده: «وَسَخَّرَ لَکمُ اللَّیلَ وَالْنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یعْقِلُونَ؛ و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام کرد، و ستارگان به فرمان او رام شده است. همانا در آن نشانه هاست برای مردمی که خرد را به کار می بندند». (نحل:12)

و فرموده: «وَالْکتَابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَّعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛ سوگند به [این] کتاب روشن و روشن کننده، که همانا ما آن را قرآنی به زبان تازی فرو فرستادیم؛ باشد که شما به خِرَد دریابید». (زخرف: 2 و 3)

و باز فرموده: « وَمِنْ آیاتِهِ یرِیکمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَینَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مَاء فَیحْیی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یعْقِلُونَ؛ و از نشانه های او آن است که برق را برای بیم (تا مسافران بترسند و احتیاط کنند) و امید (تا مایه امید کشاورزان باشد) به شما می نماید؛ و از آسمان آبی فرو می فرستد تا زمین را پس از مردگی آن زنده کند. همانا در آن برای مردمی که خرد را کار بندند، نشانه هاست». (روم: 24)

سپس خداوند متعال خردمندان را اندرز داده و به آخرت تشویق کرده و فرموده است: «وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِّلَّذِینَ یتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛ و زندگی این جهان بیش از سرگرمی و بازیچه نیست، و هر آینه سرای پسین (عالم آخرت) برای آنان که پرهیزکاری کنند، بهتر است. آیا خرد را کار نمی بندید؟» (انعام: 32)

و باز فرموده: «وَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیءٍ فَمَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَزِینَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌ وَأَبْقَی أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ آنچه به شما داده شده، کالای زندگانی دنیا و آرایش آن است، و آنچه نزد خداوند است، بهتر و پایدارتر است. آیا خرد را کار نمی بندید؟» (قصص: 60)

خداوند، دانش را در کسب و تقویت عقل ورزی، اثرگذار دانسته و در این باره فرموده است: «وَتِلْک الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ؛ و این مثل ها را برای مردم می زنیم، و جز دانایان آن را در نمی یابند». ( عنکبوت: 43)

خداوند از آنان که عقل خویش را به کار نمی گیرند، با عنوان بدترین جنبندگان یاد کرده و فرموده است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذِینَ لاَ یعْقِلُونَ؛ همانا بدترین جنبندگان نزد خداوند، کران و گنگان‎اند که خرد را به کار نمی بندند». (انفال: 22)

خداوند، تنها عاقلان را حکمت شناس می‎داند و فقط از آنها با عنوان کسانی یاد می کند که از جایگاه والای حکمت باخبرند: «یؤتِی الْحِکمَةَ مَن یشَاء وَمَن یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا کثِیرًا وَمَا یذَّکرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الالبَابِ؛ به هر کس که خواهد حکمت را ارزانی می دارد، و هر کس را که حکمت دهند، به راستی که او را نیکی های بسیار داده اند، و جز خردمندان توجه نکنند و پند نگیرند». (بقره: 269)

روایات درباره عقل، خرد، خردمندان

امام موسی بن جعفر علیه السلام در روایتی مشهور، ویژگی های خردمندان را برای یکی از یارانش به نام هشام برشمرده است. سخنان ایشان را می توان در این محورها خلاصه کرد:

1. اهمیت خرد

یک- عقل نخستین آفرینش

ای هشام، به درستی که خداوند«عقل» را آفرید و آن نخستین آفریده از روحانیان بود که خداوند از طرف راست عرش خود از نورش خلق کرد. پس بدو گفت: باز گرد، بازگشت. سپس فرمود: پیش آی، پیش آمد. پس خدای جلیل و عزیز فرمود: تو را مخلوقی بزرگوار آفریدم و بر تمامی مخلوقاتم گرامی داشتم.

سپس «جهل» را از دریایی تلخ و تیره آفرید و بدو گفت: بازگرد، بازگشت. سپس فرمود: پیش آی، ولی پیش نیامد. خداوند فرمود: آیا خود را بزرگ دیدی؟! پس او را لعن کرد.

سپس برای عقل 75 لشکر مقرّر فرمود و چون جهل، گرامی‎داشت و عطای الهی را درباره عقل مشاهده کرد، کینه عقل را به دل گرفت و گفت: پروردگارا، این، آفریده ای همچون من است. او را آفریدی و گرامی داشتی و قوی ساختی، و من ضدّ اویم؛ در حالی که فاقد هر نیرو و توانم. [پس] هر لشکری که بدو بخشیدی، به من نیز عطا فرما.

خدای تبارک و تعالی فرمود: بسیار خوب! ولی اگر پس از آن مرا نافرمانی کنی، تو و لشکرت را از جوارم بیرون رانم و از رحمت دور سازم. گفت: پذیرفتم.

پس خداوند او را 75 لشکر بخشید، و [یکی] از 75 لشکری که خدا به عقل ارزانی داشت، خیر است و وزیرش عقل است؛ و ضد آن را شرّ قرار داد وزیرش جهل است. (ابن شعبه حرّانی، 1377، ج 2: 232 و 233)

دو- معرفت الهی و نیت صادق

ای هشام، به تحقیق روشنی بدن در چشم است و چون چشم بینایی داشت، تمام بدن روشن است، و بی گمان عقل و خرد روشنایی روح و جان است، که چون بنده ای عاقل و خردمند باشد، با پروردگار خود آشناست و چون او را بشناسد، دِینِ خود را دَرک کند، و اگر با پروردگارش آشنا نباشد، هیچ دینی برایش نپاید، و همچنان که جسم جز با روح قوامی ندارد، دین نیز جز با نیتی صادق نپاید، و نیتِ صادق نیز جز با عقل و خرد، عاری از هر ثبات و پایداری است. ( همان:224 و 225)

سه- عقل در دنیا و آخرت

ای هشام، خداوند انبیا و رسولانِ خود را به سوی مردمان نفرستاد، جز به این دلیل که از سوی خدا عقل و خرد را برگیرند( یعنی از کتاب خدا و رسولش). بنابراین، [در دعوت الهی] پذیرش هر بنده ای نیکوتر باشد، معرفتش به خدا نیکوتر است، و هر کس به فرمان الهی آگاه‎تر باشد، عاقل تر است، و عاقل ترین ایشان از بالاترین درجه در دنیا و آخرت برخوردار است. (همان:205)

چهار- عقل، نشانه لطف پروردگار

ای هشام، آن کس را که خداوند به سه چیز گرامی داشته، به او لطف کرده است: عقل و خردی که زحمتِ هوای نفسش را کم کند، و دانشی که رنجِ نادانی‎اش را از او دور کند، و ثروتی که خاطرش را از ترس تهی‎دستی آسوده سازد. (همان:231)

پنج- هم نشینی و مشورت با خردمندان

ای هشام، معاشرت با افراد دین‎دار، شرف دنیا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خیرخواه خوش‎بختی است و با برکت، و هدایت و توفیق الهی را در پی دارد.

پس چون فرد خردمندِ خیرخواه نظرش را برایت بازگفت، مبادا مخالفت کنی که بی گمان موجب هلاکت است.

ای هشام، از هم‎نشینی و اُنس با مردم بپرهیز، مگر اینکه در میان‎شان فردی عاقل و درست‎کار بیابی که در این صورت با او همدم شو، ولی از دیگران همچون فرار از درندگان شکاری بگریز و فرار را برقرار ترجیح ده. (همان: 227 و 228)

شش- فروتنی، از نشانه های خردمندی

ای هشام، هر چیزی مرکبی دارد، و مرکب خردمند، فروتنی است، و در نادانی تو همین بس که مرتکب امور ممنوع و حرام شوی. ( همان:204)

ای هشام، هیچ بنده ای نیست جز آنکه فرشته ای گیرنده موی پیشانی اوست (یعنی اختیارش به دست اوست)، و آن بنده برای خدا تواضع نکند جز آنکه آن فرشته بالایش بَرد، و هرگز بر خدا تکبر نورزد جز آنکه آن فرشته او را پست کند. (همان:205)

ای هشام، از فخر فروشی بپرهیز، که هر کس در دلش هم‎سنگ دانه ای فخر باشد، به بهشت در نیاید.

کبر و بزرگی حشمت الهی است و هر کس با ردای (عزّت و بزرگ منشی) خدا با او ستیزه کند، وی را به رو در آتش افکند. (همان:244)

ای هشام، کشت و زراعت در زمینِ هموار می روید نه در سنگِ سخت، و حکمت نیز مقیم دلِ فروتن می شود، نه دل متکبر گردن کش؛ زیرا خداوند فروتنی را ابزار خرد قرار داده، و تکبر را ابزار نادانی.

آیا ندانی کسی که سر به سقف کوبد، سر خود بشکند، و کسی که سر فرو آرد، در سایه سقف نشیند و آن نیز [از سرما و گرما] محفوظش بدارد؟ هر کس در برابر خدا فروتنی نکند، همو پست و خوارش سازد، و کسی را که تواضع کند، عزیز دارد. (همان: 225)

ای هشام، هر کس در دل خود را بزرگ شمارد، فرشتگان آسمان و زمین او را لعن کنند، و هر کس بر برادران و هم‎ردیفانِ خود تکبر ورزد و گردن فرازی کند، با این کار به دشمنی خدا پرداخته و با او رقابت کرده، و هر کس ادعای چیزی کند که در او نیست، خود را در راهی نادرست به زحمت انداخته است. ( همان: 226 و 227)

و بدان که خداوند افراد فروتن را فقط به اندازه فروتنی شان بالا نبرده، بلکه در حدّ عظمت و مجد خود والایی بخشیده است. (همان: 229)

هفت- خاموشی نشانه دیگر خردمندی

ای هشام، هر چیزی نشانه‎ای دارد و نشانه خردمند، اندیشیدن است و نشانه اندیشیدن، خاموشی است. (همان: 204)

ای هشام، کم گویی، حکمت بزرگی است. بر شما باد به رعایت سکوت؛ چرا که آرامشی است نیکو، و موجب سبکباری و تخفیف گناه است. (همان: 219)

هشت- کناره گیری از دنیاپرستان نشانه دیگر خردمندی

ای هشام، شکیبایی بر تنهایی، نشانه نیروی عقل است. هر کس خردش به درجه ای رسد که شایسته دریافت علوم الهی گردد، از اهل دنیا و دنیاپرستان کناره می‎گیرد و بدانچه نزد خداست، می‎پردازد. در این حال، خدا مونس او در وحشت، و یار و یاورش در تنهایی است و موجب توانگری و عزت او هنگام فقر و بی کسی می شود. (همان: 207)

2. ویژگی های خردمندان

یک- پرهیز از زیاده خواهی

ای هشام، همانا خردمندان زیاده بر احتیاج، دنیا را کنار نهادند تا چه رسد به گناهان؛ با اینکه ترک دنیا فضیلت است و ترک گناه لازم. (همان: 208)

دو- آخرت‎گرایی

ای هشام، به راستی خردمندان چشم از دنیا پوشیدند و دیده به آخرت دوختند؛ زیرا دریافتند که دنیا، خواهانی است خواسته شده، و آخرت هم خواهان است و هم خواسته شده. [ علامه مجلسی رحمه الله گوید: دنیا خواهان آدمی است تا روزی مقدّر را به او برساند، و خواسته شده است برای حریصی که بیش از روزی خود می خواهد. آخرت خواهان آدمی است تا او را به زمان مرگش برساند، و خواسته شده برای کسی است که با کردار شایسته در پی رسیدن به سعادت آخرت است.]

و کسی که خواهان آخرت باشد، بهره دنیایی خود را کامل برگیرد، و هر کس دنیا طلبد، آخرت او را جوید؛ پس مرگش فرا رسد، و دنیا و آخرتش را تباه سازد. (همان: 208)

سه- پرهیز از تکذیب کنندگان، پرهیز از وعدهای فراتر از توان و…

ای هشام، فردِ خردمند با کسی که می ترسد او را تکذیب کند، سخن نگوید، و نه به کسی که از دریغش نگران است، تقاضا کند و نه آنچه را نتواند به جا آورد وعده دهد، و نه به کاری که بترسد در آن درمانده شود، اقدام کند. (همان: 212)

چهار- پرهیز از دروغ

ای هشام، فرد عاقل هرگز دروغ نگوید؛ اگرچه مطابق میلش باشد. (همان: 213)

ای هشام، هر کس به دنیا میل کند، بیم آخرت از دلش برود، و هیچ بنده ای برخوردار از دانشی نشد که میلش به دنیا افزون گشت، جز آنکه از خدا دور و غضب الهی بر او بسیار شد. (همان: 229)

پنج- پرهیز از خنده بیجا و ره پیمودن بی هدف

به تحقیق خداوند عزیز و جلیل آن کس را که بی جا بخندد و بی هدف ره پوید، دشمن دارد. (همان: 219)

شش- پرهیز از دنیاطلبی

ای هشام، سرای دنیا همچون ماری است که ظاهرش نرم است و درونش زهر کشنده دارد. پس مردمانِ صاحب دل و خردمند از آن حذر نمایند، و کودکان دستِ خود به سویش دراز می کنند. (همان: 223)

هفت- برتری خواب خردمند بر شب‎زنده‎داری نادان

ای هشام، چیزی همچون عقل در میان بندگان تقسیم نشده است. خواب خردمند از شب زنده داری نادان بهتر است، و خداوند جز فرد عاقل را به نبوت مبعوث نداشته است. (همان: 225 و 226)

هشت- پرهیز از شرک

شایسته فرد عاقل است که چون کاری را انجام داد، از خداوندی که او را مشمول نعمت‎های خود ساخته، حیا کند از اینکه کسی را غیر از خدا در کارش شریک سازد. (همان: 228)

نه- پرهیز از گفتن حکمت به افراد نادان

و بپرهیز از اینکه بر حکمت دست یابی و آن را در افراد نادان قرار دهی! (همان: 228)

ده- شکر و شکیبایی

ای هشام، همانا خردمند کسی است که نه حلال او را از شکر و سپاس باز دارد، و نه حرام بر صبرش چیره گردد. (همان: 206)

یازده- آسودگی دل از حسادت، سلامت دین و قناعت

ای هشام، هر کس جویای بی نیازی بدون مال است، و آسودگی دل از حسادت، و سلامت دین، باید با زاری و التماس از درگاه خدا بخواهد که خردش را به کمال رساند؛ زیرا هر کس می اندیشد، در حدّ رفعِ احتیاج قناعت می ورزد، و کسی که این گونه باشد، بی نیاز و توانگر شود، و کسی که به این حدّ نساخت و قناعت نکرد، هرگز توانگری را در نیابد. (همان: 208)

ای هشام، به راستی فرد عاقل به اندک از دنیا که همراه حکمت باشد، راضی است، ولی به کمبود حمکت که همراه دنیا باشد، راضی نشود، و به این دلیل، تجارت ایشان سود دهد و فایده بخشد.

ای هشام، اگر آنچه در حد کفایت است، بی نیازت سازد، کمترین چیز دنیا کفایتت خواهد کرد، و چنانچه حدّ کفایت تو را بی نیاز نسازد، هیچ چیزِ دنیا تو را بی نیاز نخواهد ساخت. (همان: 207)

دوازده- پذیرفته شدن کار خیر اندک

ای هشام، عملِ اندک از فردِ عاقل مقبول است و چند برابر، و عملِ بسیار از جاهل مردود است و ناپذیرفته. ( همان: 207)

سیزده- ترس از خدا

ای هشام، به راستی خدای جلیل و عزیز حکایت از مردمی صالح فرمود که ایشان گفتند:« پروردگارا، دل های ما را ـ پس از آنکه هدایت‎مان کردی ـ منحرف مساز، و ما را از کرمت بخششی فرما، که تویی بسیار بخشنده » (آل عمران: 8»، و این گفتار وقتی بود که دریافتند دل ها منحرف می‎شود و به کوری و گمراهی می گراید. همانا هیچ کس تا از خداوند خِرد نیابد، از او هراس نکند، و آن کس که از سوی او خرد نیافت، [هرگز] دلش بر درک و شناختی ثابت که بینایش سازد و حقیقتش را در آن دریابد، استوار و محکم نگردد.

و هیچ کس این گونه نشود، جز فردی که گفتارش تصدیق کننده کردارش باشد، و باطنش موافق و سازگار با ظاهرش باشد؛ زیرا خداوند بر عقلی که در باطن است و پنهان، جز ظاهری که از آن حکایت کند، هیچ دلیل و گواهی قرار نداده است. (همان: 209)

چهارده- آگاهی از راه حق

فرد آگاه و دانای به راه حقی که دوست دارد به حق قیام کند، ولی یا ناتوان است یا شکست خورده، و چون نمی تواند به آنچه می فهمد قیام کند، محزون و غمناک است، او از تمام مردم زمانش برتر، و در عقل و خرد برجسته تر است. ( همان: 232)

منبع

ابن شعبه حرّانی، ابو محمد حسن بن علی بن حسین. 1377. تحف العقول. جلد دوم. ترجمه: بهزاد جعفری. تهران: نشر صدوق.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=6366

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب