سید جمالالدین را به بزرگترین فیلسوف شرق، بیدارگر مشرق زمین، اصلاحگر، مبارز ضد استعمار، پدر رنسانس جدید در اسلام و …توصیف کردهاند. همه نهضتهای اصلاحی در آسیا و آفریقا اندیشههایشان را الهام گرفته از او میدانند. این مقاله نگاه کوتاهی است به مبارزات، اندیشهها و اقدامات او.
نویسنده: سید محمد عالمی[2]
زندگی و زمانه
محمد مخزومی نویسنده زندگینامه سید جمال و شیخ محمد عبده شاگرد و دوست سید، تولد وی را در 1254 ق 1839 م[3] و زادگاهش قریه اسعد آباد از توابع «کنر» گفتهاند. در هشتسالگی فراگیری علوم را شروع کرد و در اندک زمان به جهت هوش و استعداد سرشار توانست به بالاترین درجات علمی در علوم مختلف، برسد.[4] پس از پایان تحصیل به هند رفت و در آنجا با دانشهای جدید اروپایی آشنا شد. از هند برای انجام مناسک حج، راهی حجاز میشود و از حجاز به افغانستان[5] و به دربار امیر دوستمحمد خان میپیوندد، این دوره حدود ده سال طول میکشد. در سال 1285 ه.ق سید مجبور به ترک افغانستان میشود و به کشورهای مختلف سفر میکند و به هر جا که میرسد فریاد بیداری و آزادی را سر میدهد. سرانجام آفتاب عمرش در 1314 ق در اثر بیماری مشکوک در استانبول غروب کرد و با احترام بسیار در قبرستان شیوخ به خاک سپرده شد[6] و دولتهای اسلامی که در زمان حیاتش بیشترین رنج را به سید رسانده بودند، بر سر جنازه بیجانش به نزاع پرداختند. سید از هر جا باشد، به ملتی تعلق دارد که دلبسته آرمان سید باشد و خود را متعهد به ایجاد جامعه موردنظر او بداند و چون او برای دفاع از آزادی، هویت انسانی و اسلامی و… به مبارزه برخیزد. راهش پر رهرو باد!
زمانه سید، زمانه انحطاط مسلمانان، پیشروی استعمار غربی، استبداد حکومتها در سرزمینهای اسلامی و هجمه فکر الحادی و ضد اسلامی در قالب طبیعتگرایی و تجدد بود و سید پرچمدار بیداری و مقابله با این خطرات بود.
شخصیت و عظمت سید
درباره عظمت سید بسیار گفتهاند و هرکه با او دیداری داشته است جاذبه شخصیت سید او را فراگرفته و تا اعماق جانش نفوذ کرده است. شیخ محمد عبده میگوید: «پدرم به من زندگانی را هدیه کرده که در آن با برادرانم علی و محروس شریک هستم؛ اما سید جمالالدین به من حیات را بخشیده است که در آن با محمد(ص)، ابراهیم، موسی، عیسی و … شریک هستم»[7]
فیلسوف فرانسوی ارنست رنان (1823-1892 م.) بعد از ملاقات با سید، دربارهاش گفته است: «آزادی اندیشه او، منش بزرگ و مهرآمیز او، اثنای محاوراتمان مرا متقاعد ساخت که در برابرم یکی از آشنایان دانشمند قدیمم همچون ابنسینا، ابن رشد و یا یکی از آن بیایمانان بزرگ که پنج قرن میراث روح انسانی را عرضه کردند، دوباره زنده گردیده است»[8]
به گفته عبدالرزاق مصری: «افغانی در تاریخ جدید شرق نخستین مدافع آزادی بود. هم چنانکه نخستین شهید این راه هم بود. در حقیقت، او پدر «رنسانس» جدید در اسلام بود.»[9] «راز شخصیت او و همه فعالیتهایش عشق او به آزادی و استقلال و نفرت او از هر نوع تجاوز، خواه داخلی و خواه خارجی، بود».[10]
سید و انحطاط مسلمین
قرن نوزدهم، قرن انحطاط سیاسی و فکری و علمی مسلمانان است و سید بیش و پیش از دیگران متوجه این انحطاط شده بود. سید آگاهی گستردهای از تاریخ پرافتخار مسلمانان داشت و نقطههای اوج و درخشان آن را میشناخت. او میدانست که چگونه مسلمانان صدر اسلام در سایه عمل به آموزههای این دین بزرگ به پیشرفتههای عظیم در زمینههای گوناگون علمی، سیاسی و اجتماعی رسیده بودند. آنها با جذب علوم و فنون بهجامانده از امتهای دیگر، آنها را رونق داده و شکوفا نموده و دوباره به همان ملتها بالباس نو و چیزهای افزوده بسیار عرضه کردند، امپراتوریهای بزرگ در برابر قدرت شکستناپذیر آنها بهزانو درآمدند و …
اما چرا این امت با این پیشینه پرافتخار امروز گرفتار واپسگرایی شده است؟ چرا مسلمانان امروزه در شمار عقبماندهترین ملتهای جهان است؟ اسباب انحطاط مسلمانان در چیست؟ چرا امت اسلامی از آن گذشته باشکوه به این روز رسیده است؟ این پرسشها آزارش میداد: «گریهام بر گذشتگان و اشکم بر پیشینیان است. شما کجایید ای گروه رحمت و یاوران حقیقت؟ شما کجایید ای بهترین امت که در میان مردمان ظاهر شدید؟ شما کجایید ای صاحبان مجد و بزرگی، برپادارندگان عدل، … و بنیانگذاران امت؟! از آرامگاههایتان برخیزید و ببینید که چه به روزگار جانشینان شما، بعد از شما آمده است؟…»[11]
سید حمله مغول، جنگهای صلیبی، حاکمان فاسد و مستبد، درگیریهای داخلی[12]، دوری از تعالیم دین اسلام و سیطره جهل به حقیقت دین و حکمت دینی، برکنار شدن انسانهای شایسته از مناصب و مقامات و جایگزینی انسانهای پست و ناتوان و غیر دلسوز به اسلام و مسلمانان بهجای آنها[13]، ناتوانی مسلمانان از متناسبسازی دین اسلام با پیشرفتهای تمدنی که در این عصر به وقوع پیوسته است[14] را از عوامل مؤثر در انحطاط مسلمانان میدانست؛ ولی بر نقش انحراف از اصول اسلامی تأکید بیشتری دارد. سید رساله «چرا اسلام ضعیف شد؟» را با این آیه شریفه: «إنّ الله لایغیّر ما بقوم حتی یغیِّروا ما بأنفسهم»[15] آغاز کرده، همان پرسشهایی پیشین را مطرح میکند و معتقد است که باید علت را از قرآن جویا شویم و پاسخ قرآن نیز روشن است: «خداوند متعال هیچ قومی را از عرش عزت و رفعت به زیر نیاورد و از آسمان استقلال و آزادی به قعر چاه ویل بندگی نیفکند مگر بعد از آنکه از سنتهای الهی که بر اساس حکمت نهاده است انحراف جستند، خداوند نعمتی را که به قومی داد برنمیدارد مگر بعدازآنکه آن قوم حالات خود را تغییر دهند»[16]
اما اینکه مسلمانان چه حالاتی را تغییر دادند که به این بدبختی گرفتار شدند؟ سید میگوید: «اولاً عقل را که راهنمایی سعادت و نجات است متابعت نکردیم و به زنگار جهل تیره ساختیم؛ ثانیاً در گفتارها، صدق و راستی که لازمه دین اسلام است، پیشه نکردیم… [و ثالثاً] عهدی را که باخدا نمودیم، وفا نکردیم و معاملهای که با کردگار عالمیان نمودیم بر هم زدیم پس در عوض به غضب الهی دچار شدیم و به آتش قهر آن سوختیم و آن عهد و معامله این بود «إنّ الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم …»[17] … یعنی دین اسلام را با خونها و مالهای خود ترویج کنند و …»[18] سید رساله نیچریه را با این پرسش و جواب به پایان میبرد: «اگر کسی بگوید چون دیانت اسلامیه چنین است پس چرا مسلمانان بدین حالت محزونه میباشند؟ جواب آیه: «إنّ الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بأنفسهم»[19]».[20]
سید نسبت به اعتلای دوباره اسلام و مسلمانان، بسیار امیدوار و معتقد بود که برای رسیدن بهجای گاه شایسته و فاخر باید:
«علما اعلام و پیشوایان اسلام قیام به وظایف واجب خودکرده تکلیف خود را در نصیحت و خیرخواهی ادا نمایند و هرآینه اگر علما این روش را پیش گیرند بهزودی حق بلند خواهد شد و باطل سرنگون خواهد گردید و چنان نوری ساطع شود که چشمها را خیره سازد …»؛[21]
سید و دفاع عقلانی از کارکردهای دین
از ویژگیهای اساسی اندیشه و نگاه سید جمالالدین به دین، نگرش او از زاویه کارکردهای دین در زندگی معنوی و مادی انسان است. سید دین را به لحاظ نقشش در حیات اجتماعی انسان و تأثیرش در سعادت بشر موردمطالعه قرار داده است. از اینرو سید جمال در بحث از دین به مباحث نظری درباره حقیقت دین و جدالهای کلامی که در رابطه با مفاهیم اساسی دین وجود دارد نمیپردازد، بلکه به دین با یک نگرش کلی در برابر بیدینی (مادیگرایی) نگاه میکند و اهمیت دین را – فارغ از اینکه به دین خاصی نظر کند- در برابر بیدینی موردتوجه قرار داده و بیان میکند که دین چگونه میتواند با تأثیر بر اعتقادات، اخلاق و رفتار انسان، زندگی اجتماعی او را سامان دهد. سید به بیان عقاید و ملکات که به سبب دین در انسان پیداشده است و تأثیر آنها در پایداری جامعههای انسانی میپردازد. او دراینباره مشخصاً به سه عقیده و سه خصلت که در اثر دین در انسان وجود یافته، اشارهکرده و نتایج عملی هریک را بیان میکند که عبارتاند از:
- اعتقاد بر اینکه انسان فرشتهای زمینی و اشرف مخلوقات است. نتیجه عملی این اعتقاد، پرهیز انسان از خصلتهای حیوانی هست که مبادا مانند حیوانهای درنده و وحشی بهجای هم بیافتند و باهم نوع خود همواره در ستیز باشند. این باور همیشه انسان را به رفتار نیک و پسندیده دعوت میکند.
- یقین و باور قطعی بر اینکه آنها بهترین امت و شریفترین آنها است و غیر از دین او همه بر باطل و گمراهیاند. پیامد عملی این عقیده این است که معتقد به آن به دنبال رقابت با ملتهای دیگر خواهد بود و کوشش خواهد نمود که در میدان مسابقه فضایل بر آنان پیشی گیرد و در کسب علوم و معارف و صنایع تلاش نماید.
- باور به اینکه انسان در این جهان برای به دست آوردن کمالات آمده است که با آنها شایستگی انتقال به عالم برتر و بهتر را پیدا کند؛ ثمره عملی این باور این است که انسان بهصورت ضرورت و لزوم در پی به دست آوردن علوم و معارف حقه بکوشد، جان و عقل خود را با آنها روشن نماید. این عقیده بهترین داعی بهسوی مدنیتی است که بنیان آن بر معارف حقه و اخلاق فاضله است و نیکوترین مقتضی برای استواری نظام اجتماعی است.[22]
سپس سید به بیان خصلتها و ملکاتی که به سبب این سه اعتقاد در انسان پدید میآید، میپردازد و آنها را نیز سه تا میداند: حیا؛ امانت و صداقت و با تعریف این صفات، آثار هرکدام از آنها را در حیات انسانی برمیشمارد.
حیا صفتی است که آدمی را از دست زدن به کاری که درخور سرزنش است بازمیدارد … امانت روح و جان معاملات است و نیز صفتی است که در هر نظام سیاسی فعالیت چهار گروه اصلی دستگاه حاکم یعنی سپاهیان، قانونگذاران، گردآورندگان مالیات و متصدیان صرف درآمد عمومی، موقوف بر آن است تا فساد در اساس حکومت راه نیابد و سرانجام صداقت، صفتی است که بر اساس آن روابط انسانی استوار است و انسانها به برکت آن میتواند با همنوعان خود ارتباط برقرار کرده و به راهنمایی و کمک آنها برای رفع نیازهای خود، اعتماد کند. بدون صداقت روابط سودمند انسانی بین انسانها برقرار نخواهد شد.[23]
سید و مبارزه با طبیعتگرایی
درزمانی که سید جمالالدین در هندوستان به سر میبرد، یکی از معلمین مدرسه اعزه حیدرآباد دکن راجع به نیچیریه (طبیعیین) که آن دوران در هندوستان بر زبانها بوده و گروهی به آن گرویده بودند، از سید پرسشهایی میکند: حقیقت نیچر چیست؟ تاریخ پیدایش آنچه زمان بوده است؟ هدف آنها چیست؟ رابطه نیچیریه با دین چگونه است؟ تأثیرات مکتب طبیعتگرایی و آثار دین در مدنیت و نظام اجتماعی چگونه است؟ و…
سید در پاسخ به این پرسشها رساله مختصری را مینگارد و در آن به همه آن پرسشها پاسخ میدهد. در رابطه با حقیقت نیچر و تاریخ پیدایش طبیعیین مینویسد: پیشینه این گروه به قرن چهارم و سوم پیش از میلاد مسیح بازمیگردد. در آن زمان حکمای یونان به دو گروه تقسیم شدند: گروهی در رابطه با موجودات معتقد شدند که ورای این موجودات حسی موجودات دیگری است – و سلسلهٔ موجودات را منتهی میدانستند به موجود مجردی که بسیط است و او علت نخستین و آفریننده همه موجودات است- این گروه به الاهیون مشهور گردیدند، مانند فیثاغورس، افلاطون و ارسطو؛ اما گروهی دیگر عقیده داشتند که بهغیراز ماتیر یعنی ماده و مادیات چیز دیگری وجود ندارد و این طایفه مادیین نام گرفتند.[24] سپس به بیان دیدگاههای این گروه درباره ماده و تأثیر آن در شکلگیری حیات میپردازد و نیز گروههای را که در میان مادیین، در اثر اختلاف در دیدگاهها در طول تاریخ شکلگرفته است، بیان کرده و همه آنها را در انکار الوهیت و عدم اعتقاد به وجود خداوند مشترک دانسته و بهطور فشرده بهنقد آنها میپردازد.[25]
در رابطه با اهداف مادیین معتقد است که این جماعت با همه نحلههایشان در این هدف که جامعه انسانی را از بین ببرند و آنها را بهصورت جامعه حیوانی و بهیمی دربیاورند، مشترکاند، آنها به دنبال برداشتن امتیازات انسانی و ایجاد اباحیگری و اشتراک در همهچیز در جامعههای انسانیاند و نیز میخواهند برای رسیدن به مشتهیات نفسانی خود همه اصول و ارزشهایی که سبب شرافت وبرتری انسان میشود مانند دین را از بین ببرند و برای رسیدن به این اهداف خود از هر عملی حتی قتلعام انسانها ابا ندارند.[26]
سید، طبیعتگرایی و دین را ناسازگار میداند و معتقد است بین این دو هیچگونه ارتباطی وجود ندارد. از دیدگاه سید جمال به همان میزان که دین در زندگی انسان نقش مثبت ایفا میکند و موجب ثبات و استواری مدنیت و نظام اجتماعی است و از راه ایجاد عقاید و خصلتهای پسندیده عامل سعادت، ترقی و پیشرفت او در علوم و فنون و مدنیت میشود، طبیعتگرایی نابودکننده و از بین برنده نظام اجتماعی است؛ و آنها به دنبال ویران کردن آن قصر مسدس الشکل انسانی (عقاید سهگانه و خصال سهگانه) که دین پایهگذار آن است، میباشند و سعی میکنند با رواج دادن باورهای فاسد و آموزشهای باطل خود، آن عقاید شریف و خصال نیک را برانداخته، درهای شقاوت و بدبختی را به روی انسان بگشایند. درنتیجه او را از عرش مدنیت به خاک مذلت نشانند.[27]
آنگاه به بیان امتهایی میپردازد که تا زمانی که عقاید دینی و خصال برآمده از آنها در میانشان مستحکم بود در اوج عزت و اقتدار و شرف قرار داشتند اما بعد از رواج اندیشهها و آموزشهای مادیین به خواری دچار شدند.[28]
سید و دفاع از عقیده قضا و قدر و تفسیر عقلانی از آن
ازجمله موضوعاتی که سید جمال به آن توجه ویژه نموده است تبیین جایگاه قضا و قدر در زندگی انسان و اهمیت اعتقاد به آن در سعادت و پیشرفت مدنیت انسانهاست. سید با پالایش قضا و قدر از بعضی برداشتهای نادرست که درباره این دو، صورت گرفته است، چهره حقیقی این عقیده را که از باورهای مسلم اسلامی است، نشان داده است. آنچه سید را وادار نموده است در این رابطه قلم بزند، نسبتهای بوده است که شماری از اروپاییها به مسلمانان میدادند و میگفتند: مسلمانان گرفتار فقر و بدبختی هستند، به لحاظ سیاسی و نظامی نسبت به دیگر امتها بسیار عقبمانده هستند، ازنظر اخلاقی دچار فساد اخلاقی بوده، مفاسدی مانند دروغ، نفاق، خیانت، کینهجویی، در میان آنها فراوان است، گرفتار تفرقه هستند، نسبت به احوال گذشته و آینده خود جاهلاند و… و آنگاه علت همه این گرفتاریهای مسلمانان را ناشی از اعتقاد آنها به قضا و قدر میدانستند.
سید شیطنت پنهان پشت این سخنان در بدبین کردن مسلمانان به دین و آموزههای دینی را درمییابد و به پاسخگویی به آن اتهام برمیآید. سید در پاسخ آنان مینویسد: که منشأ خطای آنها این است که گمان کردهاند که تفاوت بین اعتقاد به قضا و قدر و اعتقاد به مذهب جبریه- که میگویند انسان مجبور محض در تمام افعال و کارهایش هست- وجود ندارد؛ اما این سخن دروغ و باور باطل است. آنها با این ادعای خود به خدا و مسلمانان دروغ بستند، هیچ مسلمانی در این عصر پیدا نمیشود، چه سنی و چه شیعی و… که معتقد به مذهب جبر محض باشد و از خودش اختیار را تماماً سلب کند. بلکه همه مسلمانان معتقد به پاداشی هستند که در اثر اعمال اختیاری به آن میرسند و آن اختیار ملاک ثواب و عقاب است…[29]
سپس با استدلال فلسفی، اعتقاد به قضا و قدر را مورد تأیید برهان قاطع و فطرت انسان میداند. ازنظر سید برای صاحبان اندیشه مخفی نیست که برای هر حادثهای سببی است که قرین او در زمان است و انسان همه آن اسباب را نمیتواند دریابد و نمیداند آن اسباب را مگر ابداعکننده نظام آن اسباب و برای هر سببی از آن اسباب نقشی است در آنچه بعد از او است و این هم از ناحیه خداوند دانای توانا در آنها نهاده شده است و یک حلقه از حلقات آن سلسله اسباب اراده انسان است و همه این اسباب به دست تدبیر کننده عالم هستی است و اوست که هر حادثهای را بعد از حادثه دیگر قرار داده است، بهویژه در عالم انسانی.[30]
سید در مورد آثار اعتقاد به قضا و قدر معتقد است که اگر اعتقاد به قضا و قدر از پستی جبر منزه شود، آثار شگفتانگیزی را در انسان پدید میآورد، جرئت اقدام، شجاعت و پهلوانی وارد شدن در مهلکههای نبرد و… از میوههای آن هستند. اعتقاد به قضا و قدر موجب ثبات روح، پذیرش سختیها و ناملایمات و در آغوش گرفتن مشکلات میگردد. این اعتقاد سبب آراستن جان به زیور بخشش و کرم است و انسان را به شورش بر هر آنچه ناگوار است فراخوانده و او را به بذل جان وادار میکند … همه اینها را درراه حق انجام میدهد آن حقی که او را به اعتقاد به این عقیده خوانده است. کسی که باور دارد زمان مرگ، رزق و همهچیز به دست خدا است چگونه از مرگ در دفاع از حق فرار کند! و …[31]
آنگاه به بیان این امر میپردازد که چگونه اعتقاد به قضا و قدر به مسلمانان صدر اسلام چنان قدرت و نیرویی داد که در اندک زمان (حدود 80 سال) سرزمینهای بسیاری را فتح کردند و بر دولت و امتهای بسیاری چیره شدند، پیروزیهای که عقل را خیره و صاحبان اندیشه را در حیرت فرومیبرد. به سبب این نیرو بود که آنها قیصرها و کسراها را بهزانو درآوردند و بر اساس اعتقاد به این عامل عالی حیاتبخش بود که مسلمانان در میدانهای رزم با زنان و فرزندانشان میرفتند توگویی برای سفر سیاحت به باغها و مناظر زیبا میروند، این نبود مگر ازآنجهت که آنان در اثر توکل به خدا خود را در امان از هر امری قرار میدادند و …[32]
ازنظر سید، منشأ انحطاط مسلمانان عقیده به قضا و قدر یا دیگر عقاید اسلامی نیست؛ بلکه نسبت انحطاط را به این عقاید دادن مانند نسبت دادن نقیض به نقیض، گرمی به یخ، سردی به آتش و … است.[33]
سید و استعمارستیزی
ازجمله اموری که سید جمال را بسیار رنج میداد، گرفتاری مسلمانان در زیر یوغ استعمار خارجی و استبداد داخلی بود، او میدید که چگونه بیگانگان با سیطره بر سرنوشت مسلمانان و در اختیار گرفتن مقدرات آنها، منابع و سرمایههای آنها را چپاول میکنند. مسلمانان در برابر آنها خوار و ذلیلاند. از سوی دیگر در کشورهایی که هنوز از استقلال نسبی برخوردار بودند حاکمان مستبد دمار از روزگار مسلمانان درمیآوردند.
سید جهاد بیوقفهای را در مبارزه با استعمار خارجی آغاز نمود و همه توان خود را در بیداری امت اسلامی از خطری که اساس و بنیاد آنها را تهدید میکرد، به کاربرد. یکی از نویسندگان درباره نقش سید در بیداری امت اسلامی و ملل شرق میگوید: «جمالالدین افغانی را باید رهبر پیشگام این بیداری دانست و نهضت او را نخستین پرتو فجر …»[34] دکتر حمید عنایت معتقد است که سید جمال در مورد مبارزه با استعمار رهبر ابداعگر است او نخستین کسی است که پرچم مبارزه را بر ضد استعمار برافراشت: «سید را در مورد مبارزه با استعمار باید رهبری مبدع دانست؛ ولی درباره جنبههای دیگر فکر اجتماعی اسلامی، کسان دیگری مانند طهطهاوی و مدحت پاشا، پیش از او به درجات گوناگون، برای عربان و ترکان سخن گفته بودند؛ لیکن هیچیک از رهبران طراز اول اصلاح فکر دینی و اجتماعی در دوره زندگی سید بهاندازه او در پیکار با استعمار و استبداد رنج نبرد و نیز همچو او جاذبه شخصی و نفوذ کلام نداشت و راز محبوبیت و اهمیت او در تاریخ فکر معاصر اسلامی همین بوده است»[35]
سید در مبارزه با استعمار از هیچ کوشش دریغ نکرد؛ زیرا او معتقد بود که استعمارگران در پی نابودی اسلام و عقب نگهداشتن مسلمانان است، به نظر سید با انگلستان که مظهر استعمار غربی بود نهتنها بهعنوان استعمارگر باید مبارزه کرد بلکه انگلیس «دشمن صلیبی» مسلمانان نیز است و هدفی جز نابودی اسلام ندارد و ازآنرو با مسلمانان دشمنی میکند که آنها از اسلام پیروی میکند و با نیرنگ میکوشد سرزمینهای اسلامی را به قومی دیگر بدهد.[36]
از اینرو سید از هر مبارزه ضد استعماری حمایت میکرد، ادوارد براون درباره نقش سید در نهضت ملی مصر (1871 م.) و نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه ایران، میگوید: «در این نهضت که ملل مسلمان را بهسوی وحدت و آزادی سوق داد، هیچکس مانند سید جمالالدین که مردی بود باشخصیتی بس قدرتمند، شجاعت بسیار، کنشی خستگیناپذیربود، نقش برجسته نداشت …»[37] سید با تشویق مسلمانان به مقاومت و پایداری در برابر استعمار، از علما اسلام برای درک خطری که مسلمانان را تهدید میکرد، استمداد میجست. برای اینکه مسلمانان را در این مبارزه قویدل کند، تلاش میکرد به آنها نشان دهد که اگر متحد شوند و ترس را از خود دور کنند، میتوانند انگلستان را از گسترش خواهی و زورگویی بازدارند؛ ولی باید مسلمانان اول این ترس موهوم را کنار بگذارند.[38]
سید و اتحاد اسلامی
یکی از راهکارهای سید برای عظمت مسلمانان و مبارزه با استعمار، ایده اتحاد اسلامی بود که سید جمالالدین عمرش را در راه تحقق آن گذاشت و برای فراهم کردن زمینههای آن شهرها، کشورها و قارههایی را که ملتهای اسلامی در آنها وجود داشت، درنوردید و در هر جا از ضرورت وحدت و اتحاد امت اسلامی سخن گفت و به تبلیغ و ترویج آن همت گماشت و از ثمرات و میوههای اتحاد و ضررهای تفرقه سخن راند. او میگفت:
«مسلمانان یکبار زیر فرمان یک امپراتوری باشکوه متحد گشتند و چنان است که هماکنون همدست آورده آنها در دانش و فلسفه و همه علوم مایه تفاخر کلیه مسلمانان است …»[39]
سید باور داشت که در امت اسلامی این ظرفیت وجود دارد که دوباره در سایه اتحاد و بهکارگیری نیروهای موجود در گستره دنیای اسلام، عظمت و شکوه خیرهکننده تمدن اسلامی را زنده کنند. سید در این راستا با همه توانش کوشید که ملتهای مسلمان را بهضرورت اجتماع در زیر پرچم امپراتوری واحد آگاه کند، به گفته جرجی زیدان «غایت همه اقدامات و محور تمام امیدهایش وحدت اسلامی و اتحاد مسلمین اقصی نقاط جهان در یک امپراتوری اسلامی و تحت یک حکومت خلیفه اعظم بوده است، سید تمام توان خود را در این راه صرف و برای نیل به مقصود از کل جاهطلبیهای دنیوی چشم پوشید؛ نه همسری گزید، نه پیشهای اختیار کرد»[40] و برای تحقق این ایده اقدام به تشکیل انجمن «امالقری» در مکه کرد و میخواست با گردآوری نمایندگان مسلمانان جهان در آن انجمن زمینه ایجاد یک حکومت واحد اسلامی را در سراسر دنیای اسلام فراهم کند؛ اما دریغ که سلطان عثمانی (سلطان عبدالحمید) از ترس اینکه مبادا شیوه گزینش خلیفه بهگونهای باشد که او انتخاب نشود، آن را برانداخت.[41] و نگذاشت که این شجره مبارکه (اتحاد اسلامی) به بار نشیند و از میوههای شیرینش امت اسلامی بهره ببرند؛ اما هیچکدام اینها نتوانست در عزم سید جمال در این راه مقدس تردید ایجاد کند و او با تمام وجود به مبارزهاش ادامه داد و جانش را بر سر آن گذاشت. به گفته به لانت ««این سرکش نابغه» همواره به مال و جاه پشت پا زد و بیآنکه تردیدی به خود راه دهد، ترجیح داد که آزادی عمل خود را حفظ کند تا بتواند به آرمانی که همه زندگیاش را وقف آن کرده بود، یعنی تولد دوباره جهان اسلام بهتر خدمت کند»[42] و بدین گونه نام او بهعنوان بنیانگذار اندیشه وحدت و منادی شکوه و عظمت در دنیای اسلام جاودانه شد و او برای همیشه تاریخ ٍ پیشوای همهکسانی که به این آرمان بلند دلبسته و درراه تحقق آن مبارزه میکنند، خواهد بود.
سید و استبداد ستیزی
سید در آغاز برای ترقی مسلمانان و مبارزه با استعمار به یاری حکومت مسلمانان چشمداشت و به همین جهت به حکومت افغانستان، ایران و در پایان عمر به خلافت عثمانی، نزدیک شد؛ اما در این کار موفق نشد و در اواخر عمر، برای از بین بردن استبداد، اساس آن یعنی حکومت مطلقه سلاطین را نشانه گرفته بود و مردم را به براندازی آن فرامیخواند تا خود ملتها سرنوشتشان را به دستگیرند و از آزادی که نعمت خداوندی است بهرهمند شوند. سید در نوشتهای در مجله ضیاءالخافقین از وضعیت اسفناک مردم ایران زیر سلطه استبداد حکومت ناصرالدینشاه یادکرده و از علما برای از بین بردن این استبداد که دارد ملتی را که یکی از درخشانترین سوابق را در تاریخ بشری دارد، نابود میکند، یاری خواسته و آنها را به قیام بر ضد استبداد فرامیخواند: «کجایند دانشمندان؟ حاملان قرآن کجا هستند؟ پاسداران شریعت و مدافعان کیان امت کجا هستند؟! یاوران حق و عدالت کجا هستند؟! و…»[43]
سید در نامه به یکی از دوستانش با اینکه از آخرین روزهای زندگی خود خبر میدهد؛ اما از آرمانش که تلاش برای بیداری ملتهای مسلمان و از بین بردن استبداد و عادات که باعث عقبماندگی مسلمانان شده است، دست برنمیدارد: «… این آخرین نامه را به نظر هممسلکهای ایرانی من برسانید و زبانی به آنها بگویید که شما میوه رسیده ایران هستید برای بیداری ایرانی دامن همت به کمر زدهاید از حبس و قتال نترسید از جهالت ایرانی خسته نشوید از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحش نگردید … بنیاد حکومت مطلقه منعدم شدنی است شماها تا میتوانید در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید نه قلعوقمع اشخاص، …»[44]
عقلگرایی، طرفداری از روش اجتهاد در دین، فراخوانی مسلمانان به یادگیری علوم جدید، بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامی را، از دیگر اندیشههای سید میتوان به نام برد.
آثار سید
مجموعه کامل آثار سید با عنوان «الآثار الکاملة» در ده جلد به کوشش استاد سید هادی خسروشاهی بهوسیله انتشارات مکتبة الشروق الدولیة در قاهره به سال 2002 م. منتشرشده است که شامل موارد زیر است:
العروة الوثقی: مجلهای که سید در پاریس با همکاری شیخ عبده منتشر میکرده و 18 شماره از آن چاپشده است؛
رسایل فی الفلسفة و العرفان: شامل: 1. مرآت العارفین، 2. الواردات فی سر التجلیات، 3. القضا و القدر، 4. فلسفة التربیة و فلسفة الصناعة، ه 5 العلم و تأثیره فی الارادة و الاختیار 6. الرد علی الدهریین (ترجمه عربی رساله نیچریه به قلم شیخ محمد عبده)؛
الرسائل والمقالات: مقالات عربی سید و شامل مورد زیر است: 1. العلة الحقیقیة لسعادة الانسان، 2. المهدیة و المهدی السودانی، 3. باب مایؤول إلیه أمر المسلمین فی المستقبل، 4. الحکومة الاستبدادیة، 4. بابیة و- السیاسة الإنجلیزیة فی الممالک الشرقیة، الرد علی رینان (حول الاسلام و العلم) و …؛
مجموعه رسایل و مقالات فارسی، شامل: 1. رساله نیچریه، 2. درباره دین و فلسفه 3. مسائلی در تعلیم و تربیت، 4. سعادت و انسان و…؛
ضیاءالخافقین: مجلهای که با همکاری گروهی در لندن منتشر میکرد و پنج شماره منتشرشده است؛
خاطرات الافغانی (آراء و افکار): محمد پاشا مخزومی، در مدت اقامت سید در استانبول هرروز در مجلس سید حاضرشده و دیدگاههای او را در این کتاب جمع کرده است؛
نامهها و اسناد سیاسی- تاریخی: دربردارنده نامههای سید به علما، شاهان، وزرا، دوستانش و … است؛
تاریخ ایران و تاریخ الافغان؛
التعلیقات علی شرح العقائد العضدیة؛
المستدرکات: مقالهها و نوشتههای سید که پیشازاین مجموعه منتشرنشده است.
منابع
- قرآن کریم.
- افغانی، سید جمالالدین، الآثار الکاملة، اعداد و تقدیم: سید هادی خسروشاهی، قاهره، مکتبة الشروق الدولیة، اول، 1423 ق. ج 6 (خاطرات جمالالدین الحسینی الافغانی به قلم محمد مخزومی).
- افغانی، سید جمالالدین، الآثار الکاملة، اعداد و تقدیم: سید هادی خسروشاهی، قاهره، مکتبة الشروق الدولیة، اول، 1423 ق ج 2، (رسائل فی الفلسفة و العرفان).
- افغانی، سید جمالالدین، الآثار الکامله، ج 3، (باب ما یؤول إلیه امر المسلمون فی المستقبل).
- افغانی، سید جمالالدین و دیگران، الآثار الکاملة، ج 4، (ضیاءالخافقین).
- اسدآبادی (افغانی)، سید جمالالدین، نیچیریه یا مادیگری، قم، انتشارات اسلامی، بیتا.
- براون، ادوارد، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهری قزوینی، تهران، انتشارات کویر، دوم، 1380.
- حائری، عبدالهادی، سید و ریشههای واپسگرایی، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 19-20.
- شریف، میان محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه زیر نظر نصرالله پورجوادی، تهران، نشر دانشگاهی، اول، 1370،
- عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیرکبیر، تهران، پنجم.
- کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، ششم، 1381.
- مدرسی چهاردهی، مرتضی، سید جمالالدین و اندیشههای او، امیرکبیر، تهران، هفتم، 1381.
- مطهری، مرتضی، نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر، نشر عصر، قم، بیتا.
پینوشتها
[1] . دکترای کلام اسلامی، پژوهشگر و استاد دانشگاه
[2] . دکترای کلام اسلامی، پژوهشگر و استاد دانشگاه
[3]. محمد مخزومی، خاطرات جمالالدین الحسینی الافغانی، ص 26.
[4]. همان، ص 29-30.
[5]. همان.
[6]. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 60.
[7]. زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص 293.
[8]. میان محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 4، ص 91.
[9]. همان، ص 98.
[10]. همان، ص 97.
[11]. سید جمالالدین افغانی، الآثار الکامله، ج 3ص 86-87.
[12]. همان، ج 2، ص 89-88.
[13]. مدرسی چهارده مرتضی، سید جمالالدین و اندیشههای او، ص 450-449.
[14]. سید جمالالدین افغانی، الآثار الکامله، ج 3، باب ما یؤول إلیه امر المسلمون فی المستقبل ، ص 48.
[15]. رعد 13 ، 11.
[16]. عبدالهادی حائری، سید و ریشههای واپسگرایی، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 19-20، ص 161.
[17] توبه 9 ، 111.
[18]. عبدالهادی حائری، همان، ص 162.
[19]. رعد 13 ، 11.
[20]. سید جمالالدین اسدآبادی افغانی ، نیچیریه یا مادیگری، ص 80.
[21]. عبدالهادی حائری، همان، ص 163.
[22].سید جمالالدین اسدآبادی افغانی ، نیچیریه یا مادیگری، ص 27-32
[23]. همان، ص 32-38.
[24]. همان، ص 14
[25]. همان، ص 15-24.
[26]. همان، ص 60.
[27]. همان، ص 38- 45.
[28]. همان، ص 45- 60.
[29]. سید جمالالدین افغانی، آلاثار الکامل، ج 2، رسایل فی الفلسفة و العرفان ، ص 83.
[30]. همان، ص 84.
[31]. همان، ص 85.
[32]. همان، ص 85-86.
[33]. همان، 88.
[34]. میان محمد شریف، پیشین ص 91
[35]. حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 113.
[36]. همان، ص 101-100؛ به نقل از: عروة الوثقی، ص 334
[37]. ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران ، ص 22.
[38]. حمید عنایت، پیشین، ص 99-100.
[39]. میان محمد شریف، پیشین، ص 95.
[40]. ادوارد براون، پیشین، ص 32.
[41]. ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ص 64.
[42]. میان محمد شریف، پیشین، ص 91.
[43]. افغانی، سید جمالالدین و دیگران، الآثار الکاملة، ج 4، ضیاءالخافقین ، ص 86.
[44]. کرمانی، ناظم الاسلام، همان، ص 67-68.