عالم و محدث هروی، از اصحاب امام صادق(ع)
تولد و وفات
اُدَیم بن حر جعفی در متون حدیثی با عنوانهای گوناگونی مانند ادیم برادر ایوب، ادیم بن حر، ادیم بیاع هروی و ابی الحر یاد شده است. نجاشی او را از موالی جُعفیان میشمارد و فردی کوفی و ثقه معرفی میکند که اصل حدیثی دارد، یعنی از مصنفان حدیث است. در ترجمه برادرش ایوب بن حر نیز با تعبیر «يعرف بأخي أديم» یاد میکند و که نشانه اشتهار و معروف بودن ادیم است.
تاریخ ولادت و وفات ادیم روشن نیست؛ ولی روشن است که او از راویان امام صادق(ع) است. بر همین اساس، آیت الله بروجردی او را از طبقه پنجم راویان به شمار آورده است.
علامه حلی ادیم بن حر جعفی را از یاران امام صادق(ع) معرفی میکند و میگوید: چهل و اندی حدیث روایت کرده است.
به گفته علامه مامقانی وصف جعفی بیانگر ارتباط ولایی او با قبیله بنی جعف است، زیرا در میان کسانی که به وصف جعفی متصف شدند، کسانی بودند که خود یا پدرانشان به عنوان برده و غلام از سوی آن قبیله خریداری شده و مدتی میان آنها بودهاند و سپس بیشتر آنان از قید بردگی آزاد گردیدهاند؛ ولی هنوز به نام آن قبیله یعنی جعفی خوانده میشوند.
بنابر آنچه رجال کشی مینویسد حرفه ادیم بن حر «حذاء» یعنی کفاشی و فروش کفش بوده است، ولی نقلهای دیگر او را بیاع هروی یعنی پارچهفروش معرفی میکند. مامقانی در «تنقيح المقال» توضیح میدهد که «بیاع الهروی به معنی فروشنده لباسها و پارچههایی است که از هرات آورده شده است، یا خصوص عمامههای زردرنگ میفروشد. از آن جهت که عرب عمامههای زردنگ میپوشید و پارچههای رنگرزیشده آن از هرات میآمد.»
بر این اساس، ادیم هم کفشفروش بوده و هم پارچهفروش. همچنین ممکن است نخست به یکی از این دو کار اشتغال داشته و سپس آن را رها کرده و دیگری را برگزیده است.
او را با تعبیر «صاحب امام صادق(ع)» یاد کرده اند، که آیت الله بهبهانی این لفظ را لفظ مدح دانسته است و محدث نوری آن را مدیح عظیم نزدیک به وثاقت برشمرده است و علامه تستری آن را مدح جلیل و فوق وثاقت میشمرد و میگوید: «آن که به این وصف توصیف میشود از بزرگان است.»
زندگینامه
اُدَیم بن حر بیاع هروی از منطقه «باشان» هرات است، ناحیهای که در یک منزلی راه هرات به غور قرار داشت و فاصلهاش با هرات یک فرسخ بود. کودکی، نوجوانی و جوانی او در عصر مروانیان از حکومت بنیامیه گذشت و کهنسالیاش در عصر شکلگیری و تثبیت حکومت بنیعباس سپری شد، دورانی که مذاهب فقهی امروز شکل نگرفته بود و برهمین اساس، درباره مذهب او در روزگاری زیست مىکرد كه منازعات كلامى بین مرجئه و جهمیه و خوارج در گستره اصول اعتقادات و افعال خداوند و كفر و ايمانرونق داشت. او در این کشاکش به ارجاء گرایش پیدا کرد و برخلاف خوارج، ارتكاب گناه به طور مطلق را موجب كفر و خروج از دين ندانست، بلكه براي مرتكبان گناهان كبيره اميد عفو و غفران از سوي پروردگار داشت. با اينحال گفتهاند او در سالهای پایانی عمرش از اعتقاد ارجاء عدول كرد.
او در جوانی برای علمآموزی به مرو و نیشابور و بغداد و مکه رفت و سرانجام در مکه از دنیا رفت. او در سفر نخستش به مدینه، هنگام بازگشت به خراسان در کوفه توقف کرد و همانجا ابوحنیفه را دید و احادیث مالک بن انس را بر او املا کرد و سپس دنبال او به بغداد رفت و تا درگذشت وی همانجا ماند. او هنگام درگذشت ابوحنیفه کابلی(150ه.ق.) در بغداد مجلس وعظ و تدریس داشت. مدتی بعد به زادگاهش در خراسان بازگشت و باشان هرات را به مرکز علمای علم حدیث بدل کرد. او تا هنگام عزیمت برای سفر حج در هرات بود و در راه رفتن دوباره به مکه وارد نیشابور شد و بعد از آن وارد بغداد شد و در آنجا به حدیثگویی پرداخت و عدهای در همین فرصت توانستند از او حدیث بنویسند. مدت اقامت او در بغداد کوتاه بود و از سال 158 تا 159 بیشتر نبود. سپس به مکه رفت و تا پایان عمرش(163ه.ق.) همانجا زندگی کرد.
جایگاه او در علم حدیث
رجالیان عامه او را رافضی دانسته و تضعیف کرده اند، اما رجالیان شیعه وثاقت او و اعتبار روایاتش را تأیید کرده اند. زیرا اولاً نجاشی به وثاقتش تصریح کرده و او را صاحب اصل دانسته است. ثانیاً به عنوان صاحب أبی عبدالله(ع) معرفی شده است. ثالثاً بعضی از اصحاب اجماع، مانند حماد بن عثمان و عبدالله بن بکیر از او روایت کردهاند.
استادان و مشایخ حدیثی
ادیم از امام صادق(ع)، حمران بن اعین و معلی بن خنیس روایت کرده است و میتوان آنها را مشایخ حدیثی او شمرد.
شاگردان
عمر بن ابان یحیی حلبی، علی بن صامت، حماد بن عثمان، عبدالله بن بکیر، جعفر بن بشیر از او روایت میکنند و شاگردان اویند.
/پایان/
* شناختنامه مستند این عالم نامدار را در مجموعه کتابهای «عالمان شیعه افغانستان»(در دست انتشار) خواهید خواند.